پنجشنبه 6 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

طبری، متفکری خلاق يا نظريه‌پرداز باورهای جزمی؟ فرج سرکوهی

احسان طبری
اسارت ذهنی طبری در باورهای جزمی چپ سنتی، که راه پرسش و خلاقيت را سد می‌کردند، تقليد طبری از مارکسيزم روسی، که نقل و مرجع را بر جای عقل نقاد و خلاقيت فکری نشانده بود و سال‌ها تبعيد در حصار بلوک شرق سابق آثار نظری طبری را از نوآوری تهی و او را در بهترين حالت‌ها به شارحی دقيق، و نه متفکری خلاق، و در بدترين حالت‌ها به توجيه‌گر مواضع سياسی حزبی تقليل دادند که اغلب در جهت نادرست تاريخ جا می‌گرفت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


احسان طبری، از تاسيس حزب توده در نخستين سال های دهه سی تا سال ۱۳۶۲ که بازداشت شد، با نفوذترين، معروف ترين و برجسته ترچهره نظری حزب توده بود.

مطالعه هر پديده ای در متعالی ترين نمونه آن به دستاوردهای بهتری می انجامد و تحليل آثار طبری تصويری گويا از ظرفيت های نظری حزبی به دست دهد که طبری مهم ترين نماينده فکری و بزرگ ترين چهره نظری آن بود.

غنای داده ها و فقر مفاهيم نو

آثار نظری طيری بر حافظه شگفت انگيز، دانش گسترده، هوش سرشار، استعداد کم نظير و مطالعات وسيع او شهادت داده و با غنای سرشار داده ها، فقر پررنگ برداشت های نو و فراوانی احکام جزمی چپ سنتی آن روزگار مشخص می شوند.

در دريای گسترده اما آرام آثار طبری شعله های سوزان پرسش و ترديد در نمی گيرد، توفان جست و جو در افق های ناشناخته بر نمی خيزد، گردباد شور و شوق خلق مفاهيم و برداشت های نو نمی وزد و پاسخ همه پرسش ها را «مراجع» نظری او از پيش آماده کرده اند.

اسارت ذهنی طبری در باورهای جزمی چپ سنتی، که راه پرسش و خلاقيت را سد می کردند، تقليد طبری از مارکسيزم روسی، که نقل و مرجع را بر جای عقل نقاد و خلاقيت فکری نشانده بود و سال ها تبعيد در حصار بلوک شرق سابق آثار نظری طبری را از نوآوری تهی و او را در بهترين حالت ها به شارحی دقيق، و نه متفکری خلاق، و در بدترين حالت ها به توجيه گر مواضع سياسی حزبی تقليل دادند که اغلب در جهت نادرست تاريخ جا می گرفت.

مقايسه انبوه آثار نظری طبری با نوشته های نه چندان فراوان خليل ملکی، از اعضای رهبری حزب توده که پس از انشعاب از حزب برخی مفاهيم نو نظری را در فلسفه سياسی ايران مطرح کرد، سنجش کتاب های قطور طبری با دو جزوه نازک مسعود احمد زاده و اميرپرويز پويان، که تحول جامعه به سرمايه داری پيرامونی و ساختار سياسی ايران را با نگاهی نو دريافته و تحليل کردند، فاجعه طبری، حکايت اعدام تفکر با طناب باورهای جزمی را به خوبی روايت می کند.

غلبه جزميات بر داده ها

کتاب های «برخی بررسی ها در باره جهان بينی ها و جنبش های اجتماعی ايران» و «يادداشت ها و نوشته های فلسفی و اجتماعی» طبری را مهم ترين آثار او در عرصه نظری می دانند.

طبری در کتاب نخست می کوشد تا تاريخ اجتماعی، فرهنگی و سياسی ايران را تحليل کند و در مقاله های کتاب دوم به برخی از مهم ترين مسائل فلسفی و اجتماعی می پردازد.

کتاب اول هنوز تنها اثر به قلم يک ايرانی است که با ادعای نگرش تاريخ تفکر ايرانيان با متدولوژی مارکسيستی نوشته شده است.

دامنه گسترده داده های گردآوری شده در اين کتاب حيرت انگيز است اما شيوه مدرسی طبری افق کتاب را به گزارش و شرح محدود می کند.

طبری متفکری را بر می گزيند، گزارشی دقيق و فشرده از آرای او به دست می دهد، به مناسبت موضوع يکی دو جمله از مراجع محبوب خود، مارکس و انگلس، نقل و شرح می کند، الگوئی کلی از وضعيت طبقاتی و اجتماعی و گزارشی از رخداده های تاريخی آن دوره به دست می دهد و آن گاه احکام کلی از پيش آماده را بر توازی ساده شده در حد ذهن متعارف، بر داده ها تحميل می کند بی آن که استخراج اين احکام از متن و داده ها و نسبت آن ها را با يک ديگر نشان دهد.

طبری و دوره بندی تاريخ ايران

مارکس تحول تاريخی جوامع اروپای غربی را در پنج مرحله «کمون اوليه، برده داری، فئوداليزم، سرمايه داری و سوسياليزم» تبيين کرده و با تاکيد بر آن که اين الگوها را از تاريخ اروپای غربی استخراج کرده است، بر آن بود که جوامع آسيائی روندهای ديگری را از سرگذرانده اند. مارکس در توضيح اين روندها از اصطلاحاتی چون «شيوه توليد آسيائی» بهره می گرفت.

چپ سنتی احکام مارکس را در باره جوامع اروپای غربی به سرتاسر تاريخ بشری تعميم و تفاوت های مهم اين جوامع را به «ويژگی» تقليل داد.

طبری در مقدمه کتاب «برخی بررسی ها...» بر پرهيز«از الگو سازی و منظره پردازی مصنوع » تاکيد کرده و می نويسد «به جای جست و جوی اشکال يونانی ـ رومی بردگی .. به جای يافتن اشکال فرانسوی ـ آلمانی فئوداليزم و به جای جست و جوی انگليسی ـ هلندی رشد سرمايه داری در کشور ما بايد به دنبال آن اشکالی رفت که در اين کشور پديد امده است»

اين جمله ها به خواننده نويد می دهند که طبری از فرمول های جامد فرارفته و مفاهيم و برداشت های تازه ای را مطرح يا دست کم مدل مارکسی «شيوه توليد آسيائی» را غنی تر خواهد کرد.

طبری برخی تفاوت های مهم جوامع شرق و غرب را برمی شمارد اما و به سياق همان فرمول رسمی چپ سنتی همه تفاوت ها را به « ويژگی» تقليل داده و خواننده را با تکرار ملال آور الگوی آکادميسين های حزبی نااميد می کند.

فلسفه، علم قوانين کلی يا پايان ايدئولوژی؟

مارکس و انگلس به «پايان ايدئولوژی»، «پايان عصر سيستم سازی» و «پايان فلسفه به عنوان قوانين کلی طبعيت، جامعه و تاريخ و شناخت» معتقد بودند.

مارکس، واژه «قانون» را در حوزه علوم اجتماعی و تاريخ نمی پسنديد و «گرايش و ضد گرايش» را بر آن ترجيح می داد و انگلس «سيستم سازی پس از هگل» را « محال» می دانست.

اما طبری به تقليد از استالين می نويسد «فلسفه به تعريف دقيق امروزی يعنی علم کلی ترين قوانين تکامل طبيعت و جامعه و تفکر». طبری با اين تعريف با گرايشی همراه می شود که احکام را به سيستم و سيستم را به ايدئولوژی دولتی بدل می کرد تا به عنوان کليد دار سيستم مرجعيت خود را بر تفکر خلاق تحميل کند.

طبری حتی ديالکتيک مارکسی را از شيوه و روش ساقط و به قوانينی بدل می کند که واقعيت ها بايد خود را با آن ها منطبق کنند «ديالکتيک عام و مجرد بيانگر قوانين کلی است و ديالکتيک خاص و يا مشخص انطباق آن قوانين کلی است بر عرصه های مشخص»

توطئه دموکراسی و نظريه در خدمت توجيه

طبری در گزارش آراء ديگران قوی دست است اما آن گاه که به تحليل مشخص از وضعيتی مشخص می رسد، اغلب «نظريه» را به «توجيه» مواضع حزبی تقليل می دهد.

حزب توده در اوج «جنبش ملی کردن نفت» در دهه سی از «واگذاری امتياز نفت شمال ايران به شوروی» دفاع می کرد و طبری در توجيه نظری اين سياست نوشت « نواحی شمال ايران در حکم حريم امنيت شوروی است ... ما برای انگلستان در ايران منافعی قائليم» و نتيجه گرفت «دولت بايد به فوريت برای امتياز نفت شمال به شوروی و نفت جنوب به کمپانی های امريکائی و انگليسی وارد مذاکره بشود.»

دفاع حزب توده از «خط امام»، که با سرکوب خشن دموکراسی همذات بود، با سنت دموکراسی خواهی چپ، با ستايش مراد طبری، مارکس، از «دموکراسی بورژوائی» چون «دستاورد انقلاب» و با اعتقاد مارکسی کامل کردن «دموکراسی و حکومت اکثريت» با «آزاد اکثريت از قيد استثمار» مغاير بود.

طبری در توجيه سياست حزب و دفاع از «رهبری قاطع، داهيانه و پردرايت امام» در مقاله ای که در کتاب «برخی مسائل انقلاب ايران» آمده است، نوشت:

«آزادی های دموکراتيک آن هم به شکل غربی آن سودمند نيست... اين جنگلی است که جوامع غربی به نام دموکراسی به وجود آورده اند و يک توطئه اجتماعی است برای گيج کردن جامعه» و « در دموکراسی غربی انسان به زندگی بدتر از سگ محکوم شده است و تنها حق پارس کردن دارد»

چند سال پس از اين نوشته بلوک شرق فروپاشيد و غيبت دموکراسی غربی از دلايل فروپاشی آن بود. بازی چرخ نيز در قالب زندان خط امام طبری را به موقعيتی انداخت که به گفته شاعری از دوستداران او:
«آخر عمر دردمندی شد ـ که ورا مرگ فجعه درمان بود»

تکامل مارکسيزم و سلسه مراتب حقيقت

تئوری مارکسيستی که در اتحاد شوروی و کشورهای اقمار آن به مکتبی جزمی بدل شده بود، پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای جهان سومی آن روزگار و در کشورهای اروپای غربی، بر بستر پراتيک اجتماعی و انقلابی، متحول شد و احسان طبری باهوش تر از آن بود که ضرورت ارتقاء ئئوری مارکسيستی را درنيابد.

«ترديدی نيست که بينش مارکس و انگلس و لنين بايد خود را تکميل کند» پس از اين گزاره درست تقليد از شوروی سربرمی کند و طبری می نويسد «اما مسئله اين جا است که اين تکميل در کجا بايد انجام شود؟» پاسخ او روشن است «در مراکز عمل يعنی در کشورهای سوسياليستی».

طبری هوشمندتر از آن نيز بود که تناقض موقعيت خود، تضاد بين انسانی طالب شناخت حقيقت با انسانی اسير جزم های حزبی را در نيابد.

در يکی از بهترين مقاله های خود با عنوان «جست و جوی پروسواس حقيقت» می نويسد «يکی از احکام مارکسيستی اصل حزبيت يا جانب داری است»..« اما مارکسيزم» بر «احتراز از ابژکتيويسم»(ذهن گرائی) تاکيد می کند و «ابژکتيويسم نفی حزبيت و دعوی آن است که حقايق اجتماعی غير طبقاتی است»

طبری تضاد بين شناخت ناجانبدار عينی و شناخت ذهنی جانب دار آلوده به ائديولوژی را با سلسله مراتب حق آگاهی بر حقيقت حل می کند و می نويسد «اگر در مجيط مبارزه اجتماعی روشنی، فاطعيت و شور نباشد مبارزه انجام نمی گيرد ... ولی انتقال اسلوب مبارزات اجتماعی به محيط پژوهش علمی و آفرينشی هنری و امر رهبری خطا است که در آن جا.....بايد واقعيت بدون کوچک ترين پيش داوری ... و نتايج حاصله از بررسی بدون اندک مسخ و مداخله ای مورد متوجه قرار گيرد»

از منظر طبری «در محيط مبارزه اجتماعی»، که پای مردمان در کار است، ترکيبی از حقيقت و آموزه های مسخ شده و جانب دار کافی است و حقيقت ناجانبدار و مسخ نشده به دانشمندان، هنرمندان و رهبران تعلق دارد.

اغلب دولت ها، احزاب و سياستمداران به رويه مطلوب طبری، تقسيم بندی مردمان به خواص و عوام، عمل می کنند اما دفاع نظری طبری از سلسله مراتب دستيابی به حقيقت با ديگر ادعاهای مکتبی او در تضاد است.

چه کس يا چه مرجعی و بر کدام حقی، حقايق و مردمان را طبقه بندی، سلسله مراتب آگاهی بر حقيقت را تعيين و حق بخشی از مردم را بردانستن حقيقت محدود می کند؟

طبری به اين پرسش ها نمی پردازد اما خواننده آثار او مدام با اين پرسش آزار دهنده رو به رو است که آن چه می خواند، آن چه طبری نوشته است، حقيقت ناجانبدار خواص است يا ترکيب حقيقت و اطلاعات جانبدار برای عوام ؟

آن چه بود و آن چه نبود

دستگاه های تبليغاتی حزب توده می کوشيدند تا طبری را «فيلسوف، نظريه پرداز و متفکری بزرگ» معرفی کنند. دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی نيز پس از شکستن طبری در زندان و به قصد بزرگ جلوه دادن پيروزی خود، طبری را «از متفکران برجسته مارکسيسم در سطح جهان»، «چهره شناخته شده علمی و فلسفی نزد مارکسيست های جهان» و «برجسته ترين تئوريسين مارکسيسم در آکادمی علوم شوروی سابق» می خوانند.

اين القاب تبليغاتی دروغين در زبان فارسی، که حتی مترجمان کتاب های فلسفی و درس خوانده های دوره دکتری فلسفه را نيز «فيلسوف» خطاب می کنند، بر اعتبار هيچ کس نمی افزايند.

طبری بی اين القاب دروغين نيز بزرگ ترين چهره نظری حزب توده و دارای مدرک دکترای فلسفه،علوم اجتماعی و تاريخ بود اما نام او به عنوان نظريه پرداز در هيچ سند و کتاب جدی غيرفارسی نيامده، او هيچ مفهوم، نظريه و برداشت نوئی را مطرح نکرده و در جهان غيرايرانی چپ ناشناخته است.

طبری از دهه سی تا بازداشت خود در دهه ۶۰ بانفوذترين چهره نظری حزب توده بود اما نوشته های او، از دهه چهل به بعد بر نسل جديد مارکسيست های ايرانی تاثير و نفوذ چندانی نداشت.

طبری شاعر و داستان نويس

بررسی شعر و داستان های طبری مجالی ديگر می طلبد اما در اين عرصه نيز درس تلخ تاريخ گفتنی است.

طبری که خود به سياق نئوکلاسيک های ايرانی شعر می نوشت و تحول نيما را در نيافته بود،به خود حق می داد تا با رهنمودهای خود نيما را از راه خود بازدارد.

نيما در پاسخ انتقادهای او نوشت «آن که غربال دارد از پی کاروان می آيد». غربال دار تاريخ نيما را بر تارک شعر معاصر فارسی نشاند و طبری از را از قلمرو شعر حذف کرد.

طبری بر اين باور بود که اگر رمان «خانواده برومند» او به هنگام در ايران چاپ می شد، می توانست «سرسلسله جريانی در رمان نويسی ما باشد .. که ... به سوشون انجاميد». تاريخ اما آثار داستانی طبری را در کنار پاورقی های حسينقلی مستعان حذف کرد.

طبری در حوزه نظر، آن جا که جايگاه او بود، قامتی بلند داشت اما قربانی باورهای جزمی چپ سنتی شد.

«تقليد» طبری از نظريه پردازان حزب کمونيست شوروی سابق با «دنباله روی» حزب توده از سياست های دولت شوروی همخوان است .

هيچ مفهوم و برداشتی در تاريخ نظری ايران به نام طبری سکه نخورد هرچند سترونی ذهنی طبری به گوياترين نشانه سترونی حزب توده در حوزه نظر بدل شد.

برگرفته از سايت بی بی سی:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120117_l44_tudeh_party_tabari_ideologue.shtml


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016