انتخابات مجلس نهم در ايران؛ چالشها و چشماندازها*، حسين قاضيان
در اين انتخابات و از ديد ارکان مختلف رژيم، "جريان فتنه" بهطور مطلق بيرونی، اخراجشده يا غير خودی محسوب میشود. اما "جريان انحرافی" در حال طی کردن فرآيند اخراج است و اين اولين قدم برای اخراج آنان يا راندنشان به حاشيههای ناامن مرزهای رژيم است. اما گذشته از اين دو جريان، هنوز سه جريان عمده در قلمرو درونی جمهوری اسلامی باقی ماندهاند
خانم ها، آقايان
پيش از هر چيز مايلم از موسسه وودرو ويلسون و بنياد هينريش بل به خاطر اين دعوت و ايجاد فرصتی برای گفت و گو با علاقه مندان به موضوع ايران تشکر کنم. اميدوارم اين سخنان بتواند به غنای بيشتر درک ما از انتخابات مجلس در جمهوری اسلامی کمک کند.
مقدمه
مايلم صحبتم را با داستان طنزآميزی آغاز کنم که در ميان عده ای از مردم ايران جريان دارد زمانی که صحبت از انتخابات پيش می آيد: می گويند يک آمريکايی، يک ژاپنی و يک ايرانی مشغول صحبت در مورد انتخابات در کشورهای خودشان بودند. آن ها داشتند در مورد پيشرفت سرعت بررسی و اعلام نتايج انتخابات در کشورهاشان برای هم رجز می خواندند. آمريکايی گفت ما اين قدر در زمينه تکنولوژی انتخابات پيشرفت کرده ايم که ۴۸ ساعت پس از پايان رای گيری کليه نتايج را اعلام می کنيم. ژاپنی گفت تکنولوژی ما از اين هم بيشتر پيشرفت کرده طوری که در کشور ما فقط ۸ ساعت پس از انتخابات نتايج اعلام می شود و همه می فهمند چه کسانی انتخاب شده اند وچه کسانی نه. ايرانی گفت اين هايی که شما می گوييد چيزی نيست. چون ما در کشورمان اين قدر پيشرفت کرده ايم که نه ۴۸ ساعت يا ۸ ساعت پس از انتخابات که حتی ۴۸ ساعت قبل از انتخابات از نتايج با خبر هستيم و می دانيم چه کسی انتخاب می شود يا نمی شود.
اين قبيل داستان های طنزآميز سال هاست در ميان ايرانی ها جريان دارد، از جمله در تمام طول سه دهه عمر جمهوری اسلامی. با اين همه جالب است بدانيد که بنابر آمار رسمی، در طول اين سه دهه، به طور متوسط حدود ۶۵ درصد مردم در انتخابات رياست جمهوری و ۶۰ درصد در انتخابات مجلس شرکت کرده اند.
حتی اگر اين ارقام تماماً ساختگی باشد – که من جز يک مورد چنين نظری ندارم – هنوز يکی از پرسش های مطرح در مورد انتخابات آينده مجلس اين است که آيا مردمی که آن داستان های طنز آميز را در مورد انتخابات نقل می کنند بازهم در همين اندازه ها در انتخابات آينده مجلس شرکت خواهند کرد؟ و اگر شرکت نکنند آيا ارقام مشارکت بالا بازهم اعلام خواهد شد؟ به عبارت ديگر آيا اعلام نتايج اين بار از شيوه معمول در اين سه دهه پيروی می کند يا از شيوه اعلام نتايج در انتخابات رياست جمهوری ۸۸ که اعتراضات دامنه داری را به دنبال داشت؟ صرف نظر از موضوع مهم ميزان مشارکت، آيا انتخابات آينده در زمينه رقابت هم با چالشی روبرو خواهد شد؟ آيا همان طور که آن داستان طنزآميز می گويد، نمايندگان از پيش تعيين شده اند و رقابت موجود صرفا انتخابتی نمايشی است؟
هر چه هست، حقيقت اين است که انتخابات مجلس ايران در اسفند ماه سال جاری، اهميتی بيش از هميشه پيدا کرده است. حتی رهبر ايران از مدت ها قبل نسبت به پديد آمدن چالش های امنيتی احتمالی در اين انتخابات هشدار داده است. وزير اطلاعات ايران نيز می گويد اين انتخابات حساس ترين انتخابات در عمر جمهوری اسلامی است. اين همه در حالی است که نخواهيم وضعيت رو به وخامت نظام سياسی را از نظر فشارها و تهديدات خارجی و اوضاع نابسامان اقتصاد ملی در نظر بگيريم. در هر حال، همه چيز از شرايط ويژه اين انتخابات و نگرانی های حکومت حکايت می کند. من در اين سخنرانی می کوشم دلايل و ابعاد اين نگرانی ها را از دو منظر مشارکت و رقابت روشن کنم. به علاوه، در پرتو بررسی اين چالش ها، می خواهم در پايان نگاهی گذرا داشته باشم به چشم اندازهای آتی صحنه سياست ايران در پی اين انتخاب.
چنان که اشاره کردم، جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس نهم با دو چالش اصلی روبروست: چالش رقابت و چالش مشارکت. اجازه دهيد ببينيم اين چالش ها چيست و چه ابعادی دارد. نخست به چالش مشارکت می پردازم.
چالش مشارکت
قبلا هم گفتم که بنا به آمار رسمی، به طور متوسط حدود ۶۰ درصد مردم ايران در انتخابات مجلس در اين سی سال شرکت کرده اند. جمهوری اسلامی ميزان مشارکت در انتخابات را همواره به عنوان شاخصی برای ميزان مشروعيت خود به رخ مخالفانش کشيده است. جالب اين جاست که تبليغات سياسی حکومت بر روی اين ارقام عينی، يعنی ۶۰ يا ۶۵ درصد، استوار نيست، بلکه می کوشد با تصويری مبهم و در عين حال هيجان انگيز و حماسی، حضور مردم را پرشور و همگانی وانمود کند، چنان که گويی شرکت کنندگان از اکثريتی بسيار قوی برخوردارند. (در حاشيه اضافه کنم که اين تبليغات از حيث ساختار و کارکرد بسيار به تبليغات سياسی نازی ها در زمان هيتلر و تا حدی تبليغات سياسی دوران استالين شباهت دارد.) در نتيجه، مردمی که خريدار اين تبليغات بی وقفه هستند، معمولا تصور می کنند که شرکت در انتخابات با ارقام بالاتری رخ می دهد يا رخ خواهد داد.
به علاوه اين تبليغات روی اين موضوع تمرکز کرده است که گويی ميزان مشارکت مردم ايران در انتخابات در جهان بی نظير و منحصر به فرد است. همين منحصر به فرد بودن به عنوان بهترين گواه ميزان مشروعيت مردمی بی نظير نظام سياسی قلمداد می شود. از آن جا که به نظر می رسد دست کم تا قبل از انتخابات رياست جمهوری ۸۸ اين تصوير کمابيش در ميان بسياری از مردم، و حتی مخالفان، به عنوان تصويری واقعی پذيرفته شده بود، می توان دريافت که يکی ازدلايل (و تاکيد می کنم که فقط يکی از دلايل) شرکت بيش از نيمی از مردم در انتخابات چيست. درک پيچيدگی و نحوه عمل اين دليل به درک بهتر روانشناسی اجتماعی مردم کمک می کند. اين دليل يک فرآيند دايره وار دارد. به اين معنی که اين مردم در واقع خريدار و مصرف کننده تصويری از واقعيت هستند که با عمل خود آنان، ولی در نتيجه باور به مصرف همان تبليغات سياسی رژيم، ساخته و تکميل شده است.
اين داستان در تمام انتخابات جمهوری اسلامی تا دو سال پيش تکرار شده است. اما در پی انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ اتفاق مهمی رخ داد که تا حدی در اين تصوير تَرَک انداخت. بنا به همان آمار رسمی، مردم با حضوری ۸۵ درصدی در پای صندوق های رای آن انتخابات حاضر شدند. اما وقتی با اعلام نتايج عده ای از مردم به اعتراض به خيابان آمدند، دست کم تا يک هفته احساس می شد خيابان به تسخير مخالفان درآمده است. خيابانی که پيش از آن قلمرو نمايش حضور موافقان حکومت بود و سازنده همان تصوير مشروعيت مردمی. حالا اين مردمی که در خيابان بودند، احساس می کردند بسيار انبوهند، حتی انبوه تر از موافقانی که در همه اين سال ها تصاوير حضور خيابانی شان به رخ آنان کشيده شده بود. اين باور به انبوهی مخالفان در فضای رسانه ای و در فضای مجازی به شدت تشديد شد. (همين جا بيفزايم که من در صدد ارزيابی ميزان واقعی بودن اين تصورات نيستم، چون از نظر جامعه شناختی آن چه بيشتر اهميت دارد درک و برداشت کنشگران فردی و جمعی از واقعيت است نه خود واقعيت عينی). در نتيجه آن مشروعيت اظهاری که بر پايه آن تصاوير ساخته شده بودنيز ترک برداشت.
اکنون جمهوری اسلامی می خواهد انتخاباتی برگذار کند که اولين انتخابات پس از آن اعتراضات و پس از شکسته شدن آن تصاويری است که در طی سه دهه ساخته شده بود. از اين رو، نه تنها نياز دارد که ميزان مشارکت از ميانگين معمول چندان نزول نکند، بلکه حتی نياز دارد نشان دهد که ميزان مشارکت بيشتر هم شده است. چون می خواهد نشان دهد که آن اعتراضات گذرا بوده و ناشی از نقشه های دشمنان، نه ناشی از رويگرداندن مردم از رژيم سياسی. بنابر اين لازم دارد نشان دهد مردم نه تنها با نظام سياسی قهر نکرده اند بلکه اکنون مصمم تر از هميشه پشت سر آن ايستاده اند. بويژه که مخالفان، از اصلاح طلبان داخلی تا مخالفان خارج کشور، خواهان عدم شرکت مردم در انتخابات شده اند. رژيم سياسی موجود به اين ترتيب می خواهد نشان دهد که مخالفان نفوذی در ميان مردم ندارند.
از اين گذشته، جمهوری اسلامی نه تنها نياز دارد تصوير حمايت مردم شرکت کننده در انتخابات را به مخالفان و بی طرف ها بفروشد و از آن مشروعيت خود را نتيجه بگيرد، بلکه نياز دارد آن را همزمان به هواداران خود هم بفروشد. چرا که می خواهد ايمان ترک برداشته آنان را در پی حضور خيابانی مخالفان ترميم کند. می خواهد به آن ها اطمينان بدهد که رژيم هنوز مستحکم است و دلگرم به پشتيبانی توده های پرشمار. می خواهد نشان دهد اعتبار اخلاقيش از بين نرفته است. به علاوه به چنين تصويری نياز دارد زيرا بايد به طرف های خارجی هم نشان دهد که مردم به رغم فشارها و تهديدات خارجی همچنان پشتيبانش هستند و از آن حمايت می کنند.
به اين ترتيب ميزان مشارکت مردم در انتخابات آينده معنای سياسی ای بيش از معنی ميزان مشارکت مردم در يک انتخابات معمولی دارد. در واقع می توان گفت که ميزان مشارکت مردم در اين انتخابات
اولاً می تواند به طور کلی بيان گر نتيجه يکی از هماوردی های رژيم سياسی و مخالفانش باشد؛
ثانياً می تواند نشان دهنده توان يا ناتوانی نظام سياسی در بازسازی اعتماد روانی موافقانش باشد؛ و
ثالثاً می تواند نمايشی از واکنش مردمی به فشارهای بين المللی قلمداد شود.
اما برای اين که ميزان مشارکت بتواند از پس همه اين نقش ها بربيايد به يک عامل مهم ديگر وابسته است: «اعلام نتايج انتخابات»، از جمله ميزان مشارکت، به نحوی که برای ديگران اعتمادآور باشد.اما سابقه دستکاری در نتيجه انتخابات ۸۸ از يک سو، و نياز شديد رژيم سياسی به نمايش مشارکت بالا از سوی ديگر، بيش از هميشه جمهوری اسلامی را در مظان دستکاری در ارقام ميزان مشارکت در انتخابات آينده قرار داده است، سوء ظنی که در غياب نهادهای ناظر مستقل و بی طرف، برطرف نخواهد شد.
به نظر من در چنين وضعيتی، آن چه بيان کننده نهايی ميزان مشارکت و معنای سياسی آن خواهد بود نه بر مبنای ارقام عينی، که از خلال جنگ تصاوير تبليغاتی ميان طرف های مختلف ساخته خواهد شد.
چالش رقابت
اکنون می خواهم به تشريح چالش دوم بپردازم؛ چالش رقابت.
برای درک بهتر ماهيت چالش رقابت در اين دوره از انتخابات مجلس بهتر است به سه دوره اساسی در تاريخ کوتاه جمهوری اسلامی اشاره کنم.
(برای آن که حوصله شما سر نرود اين سه دوره را به اختصار مرور می کنم. اما بدون مرور اين سه دوره نيز نمی توان تصوير کلی تری را تشريح کرد که معنا و ماهيت رقابت در انتخابات آينده مجلس را روشن می کند)
جمهوری اسلامی در سه دهه از عمرش، سه دوره اساسی تجديد آرايش يا تجديد مرز سياسی داشته است. هدف اين تجديد آرايش ها تعيين دوباره قلمرو يا مرز بين درون و بيرون رژيم سياسی بوده است. اولين دوره تجديد مرز سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد که آقای بنی صدر، اولين رئيس جمهور ايران، با رای مجلس از کار برکنار شد. پس از آن، و از خلال تصفيه های خونين دهه ۶۰، مرز بين نيروهای درون نظام سياسی و بيرون آن تغيير اساسی کرد. دومين تجديد مرز، ۷ سال بعد، در پی برکناری آيت الله منتظری از قائم مقامی رهبری در سال ۶۸ در اواخر عمر رهبر اول جمهوری اسلامی, آيت الله خمينی، صورت گرفت. دوره سوم تجديد مرز ۲۰ سال بعد و در سال ۸۸ و به خواست رهبر کنونی، آيت الله خامنه ای، انجام شد. در اين دوره، و با انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸، رهبر عزم جزمش را برای بيرون راندن نيروهای موسوم به اطلاح طلب علنی، عملی و نهايی کرد.
پس از هر دوره از تجديد مرز، انتخابات مجلس در ايران با رقابت محدوتری برگزار شده است. به بيان ديگر فقط کسانی می توانستند در انتخابات نامزد شوند که در داخل مرزهای نظام سياسی باقی مانده بودند. اين عده در فرهنگ سياسی ايران «خودی» ها ناميده می شوند. اکنون نيز انتظار می رود در انتخابات آينده مجلس کسانی امکان شرکت داشته باشند که، نه از نظر خوشان بلکه از نظر حکومت، هنوز در درون قلمرو نظام سياسی تعريف می شوند.
در وضعيت کنونی، و در طی فرآيند آخرين تجديد مرزها پس از انتخابات ۸۸، دو جريان سياسی به بيرون از نظام سياسی رانده شده يا در حال رانده شدن هستند. جريان اول بقايای اصلاح طلبان دهه ۷۰ است که اکنون در ايران به جريان «فتنه» مشهور هستند. آنان همان کسانی هستند که به شکلی با جنبش سبز و رهبران و رهروانش همبستگی نشان داده اند. چهره های مشهور اين جريان آقايان خاتمی، موسوی و کروبی هستند. جريان دوم، هوادارن آقای احمدی نژاد هستند که «جريان انحرافی» ناميده می شوند. اين عده عدم وفاداری به رهبری يا فاصله خود را از او نشان داده اند يا دست کم رهبری و حاميانش نسبت به نيات آنان مشکوک اند و از جانب آنان احساس خطر می کنند. در اين انتخابات و از ديد ارکان مختلف رژيم، «جريان فتنه» به طور مطلق بيرونی، اخراج شده يا غير خودی محسوب می شود. اما «جريان انحرافی» در حال طی کردن فرآيند اخراج است و اين اولين قدم برای اخراج آنان يا راندنشان به حاشيه های ناامن مرزهای رژيم است.
اما گذشته از اين دو جريان، هنوز سه جريان عمده در قلمرو درونی جمهوری اسلامی باقی مانده اند:
۱) جريان راست افراطی (که مورد اعتماد رهبر و پشتيبان آن است)؛
۲) جريان راست ميانه (که رهبری هنوز با آنان کار می کند و از آنان بهره می برد اما انتخاب اصلی اش نيست)؛
۳) جريان راست سنتی (که از رمق افتاده و نقشی نمادين و رو به زوال دارد).
اين سه جريان در عين حال که همه در حمايت از رهبری سعی در سبقت گرفتن دارند، برای کسب سهم بيشتر در دايره نخبگان حاکم با هم رقابتی جدی دارند. يکی از زمينه های اين رقابت انتخابات مجلس است. از آن جا که در سنت سياسی ايران، نحوه شکل گيری و هويت سياسی مجلس بر انتخابات بعدی رياست جمهوری اثر جدی دارد، رقابت در اين انتخابات مقدمه ای برای رقابت در انتخابات رياست جمهوری بعدی هم محسوب می شود. بنابراين، کنترل جريان انتخابات و هويت سياسی مجلس آينده نه تنها برای نظام سياسی اهميتی بيش از هميشه پيدا کرده، بلکه برای جريان های ياد شده نيز بسيار مهم است.
رقابت درونی بين اين سه جريان، و نيز رقابت آنان با جريان انحرافی که هنوز برای بقا در نظام تلاش می کند، رقابت های سياسی سطح ملی را در انتخابات آينده مشخص می کند. (من از رقابت های در سطح محلی که در جای خود مهم اما فاقد معنای سياسی در سطح ملی است، صرف نظر کرده ام). نکته ای که اين رقابت را می تواند به خطری امنيتی برای نظام سياسی بدل کند، از دست رفتن مهار شدت رقابت است، بويژه رقابت بين راست افراطی و راست ميانه از يک سو رقابت ميان آنان با جريان انحرافی از سوی ديگر.
از اين رو به نظر می رسد نظام سياسی سه خط مشی متفاوت را برای کنترل انتخابات آينده دنبال خواهد کرد:
۱) ادامه حذف اصلاح طلبان از نظام سياسی با بيرون راندن آخرين بقايای آنان؛
۲) جلوگيری از ورود هواداران آقای احمدی نژاد (جريان انحرافی) به مجلس؛ و
۳) کنترل رقابت ميان نيروهای باقی مانده در درون رژيم برای کاهش پيامدهای رقابت بی مهار.
صحنه سياسی ايران در انتخابات و پس از آن
اکنون اجازه می خواهم در آخرين بخش صحبتم اشاراتی هر چند گذرا داشته باشم به تاثير اين انتخابات بر صحنه سياسی ايران در جريان انتخابات و پس از آن.
پيش تر، از آخرين تجديد مرز در جمهوری اسلامی سخن گفتم. چيزی که آخرين تجديد مرز در جمهوری اسلامی را با دو دوره تجديد مرز قبلی متفاوت کرده است، معنا و هدف تجديد مرز اخير است. در اين تجديد مرز، رهبری جمهوری اسلامی با شيوه برگزاری و اعلام نتايج انتخابات سال ۸۸، و سرکوب پس از آن، به روشنی می خواست به همه، چه مخالفان چه موافقان، بگويد که از اين پس با جمهوری اسلامی متفاوتی سرو کار خواهند داشت. در اين «جمهوری اسلامی جديد» ديگر قرار نيست از انتخابات بشود به صورت امکانی برای تغيير درونی رژيم سياسی يا تهديد موقعيت رهبری استفاده کرد. به همين دليل بايد از رسوخ هر گونه نيروی سياسی به درون مرزهای رژيم که مشکوک به تلاش برای تغيير درونی آن است به شدت مقابله کرد. به تعبير ديگر، رهبری می خواهد به مخالفانش، و نيز موافقانش، بگويد اجازه اصلاح رژيم را از طريق تلاش بخش هايی از آن عليه رهبری نخواهد داد، مادام که نتيجه تلاش آن بخش ها بخواهد کاهش اختيارات يا افزايش مسوليت های رهبری باشد. به اين ترتيب برای نيروهای اصلاح طلب معنا و کارکرد انتخابات تا اطلاع ثانوی تغيير کرده است. در واقع با غيرکارکردی شدن انتخابات برای رسوخ به قلعه حکومت، نيروهای اصلاح طلب در حال حاضر قادر نيستند به شيوه گذشته و با ابزار انتخابات هدف های خود را پيش ببرند.
با اين همه، چالش و رقابت درونی برای کسب قدرت بيشتر در مجلس آينده در ميان نيروهايی که اکنون در درون نظام قرار دارند (يعنی سه جريان راست افراطی، راست ميانه و راست سنتی) و نيز چالش اين جريان ها با جريان انحرافی (که خود از دل جريان راست افراطی برآمده بود) احتمالاً موجب تلاطم های محدودی در صحنه سياسی ايران خواهد شد. اين تلاطم ها برای اصلاح طلبان و ساير مخالفان فرصت هايی پديد می آورد. اما اين که آنان با توجه به فقدان آمادگی و تجهيز سياسی و اجتماعی تا چه اندازه از اين موقعيت بهره خواهند برد، کاملا مشخص نيست. آن چه در اين زمينه سرنوشت ساز است خصلت رويدادی فرصت های آينده است، رويدادهايی که تنها پس از وقوع آشکار می شوند.
به علاوه، می توان گفت در صورتی که ترکيب مجلس آينده مطابق ميل رهبری شکل بگيرد در دو سال باقی مانده، دولت احمدی نژاد تحت فشار بيشتر قرار خواهد گرفت. در واقع او اولين نامزد برای قرار گرفتن در جايگاه متهم رديف اول نابسامانی های عديده ای خواهد بود که طليعه اش همين روزها با جهش قيمت ارز و طلا پديدار شده است. در اين حال غير قابل پيش بينی بودن رفتار آقای احمدی نژاد و گروگان هايی که از جناح های موجود در دست دارد، اتفاقات آينده را مهم و در عين حال مبهم می سازد.
اگر رهبری در کنترل سياسی مجلس آينده موفق نشود (چيزی که در اوضاع فعلی احتمالش اندک است) و نيروهای نسبتاً مستقل، متمايل به اصلاح طلبان يا جريان انحرافی در آن قدرت بگيرند، بايد شاهد چالش های ديگری تا انتخابات آينده رياست جمهوری و در خود آن انتخابات باشيم. چالش هايی که دامنه آن را نمی توان از هم اکنون حدس زد.
چنان که می بينيد، موارد ابهام در به دست دادن برآوردی از اوضاع زياد است. برای اين که ماهيت ابهام های چند گانه ای را که در اين جا برشمردم نشان دهم، اجازه بدهيد به عنوان حسن ختام مطلب کوتاهی را از وبلاگم نقل کنم. مطلبی که سه روز پس از انتخابات جنجالی ۲۲ خرداد ۸۸ منتشر کردم. عنوان مطلبم اين بود: «ايران پس از ۲۲ خرداد، ايران ديگری خواهد بود.»
نوشته بودم «وقتی آقای احمدینژاد با هواپيمای افشاگری خود (در جريان مناظره های انتخاباتی) به برجهای سه قلوی رژيم کوبيد، نمیشد به درستی حدس زد عواقب اين حملهی انتحاری چه خواهد بود و تا کجاها خواهد رفت؛ همانطور که پس از حملات انتحاری يازده سپتامبر به برجهای دوقلو نمیشد به درستی پيامدهای آن را حدس زد. چيزی که بود همه میدانستند جهان پس از يازده سپتامبر، ديگر مانند جهان پيش از آن نخواهد بود. با حملهی انتحاری احمدینژاد هم میشد حدس زد که ايران پس از ۲۲ خرداد ايران ديگری خواهد بود. هنوز گرد و غبار ناشی از اين حملات کاملاً فرو ننشسته است تا بتوانيم ببينيم از درون اين آوار چه کسانی زنده بيرون میآيند، و کشتهها و مجروحان چه کسانی هستند، و چه چيزها از بين میرود و چه چيزها برجا میماند. چهرهی ايران پس از ۲۲ خرداد هنوز در حال ترسيم شدن است... در هر حال اين آينده هر چه باشد، وقتی غبار آوارها آرام گرفت و بر زمين واقعيت نشست، وقتی اوهام تصويرهای آلوده به گرد و غبار حادثه کنار رفت، شايد ديديم که واقعيت چيز ديگری است، شايد متوجه شديم که حملهی احمدینژاد اصلاً انتحاری نبوده، شايد اصلاً وقتی غبارها نشست ديديم خلبان و کمک خلبان هنوز زندهاند، و وقتی از درون غبارها بيرون آمدند و گرد و خاک از چهرهشان کنار زدند، ديديم آقای احمدینژاد فقط نقشی در حد کمک خلبان داشته است نه بيشتر!
حالا بهتر می توان ديد که آقای احمدی نژاد در اين دوره تجديد مرز فقط کمک خلبان بود، کمک خلبانی که اکنون در حال اخراج يا بازنشستگی اجباری است. اما اين کمک خلبان نشان داده است که حرکات هواپيمايش غير قابل پيش بينی است، حتی وقتی خلبان کس ديگری بود، چه رسد به زمان حاضر که او خود را خلبانی يکه و يگانه می پندارد. اگر اين غير قابل پيش بينی بودن يکی از بازيگران عمده را به غير قابل پيش بينی بودن کلی جامعه ايرانی اضافه کنيم، تصديق خواهيد کرد که در اين فضای ابری و مبهم و مه آلود و با اين خلبانان نامطمئن، نمی توان با اطمينان از آينده سخن گفت. کاری که من هم سعی کردم انجام ندهم!
متشکرم
* متن سخنرانی در مرکز وودرو ويلسون در ۹ فوريه ۲۰۱۲