جمعه 4 فروردین 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نقدی بر دیدگاه‌های عباس عبدی، مرتضی کاظمیان، جرس

mortezakazemian.jpg
از یک پژوهشگر اجتماعی که در حوزه تحقیق میدانی، خبره است و از جمله ناظران بامطالعه و تحلیلگران باسابقه‌ی کشور محسوب می‌شود، طرح برخی ادعاهای کلی و داوری‌های گاه متناقض و نیز بی‌توجهی به کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸؛ ارزیابی تقلیل‌گرایانه و حداقلی از جنبش سبز؛ ارزیابی تعجب برانگیز در مورد دلیل مشارکت در انتخابات؛ نقدهای معنادار به زندانیان سیاسی ... و محروم از هر امکان توضیح و گفت‌وگو و پاسخی، ... همه و همه، غریب و بعید به نظر می‌رسد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


برگرفته از سایت جرس

ورود

پس از مکتوبی با عنوان «تفسیر رای خاتمی در پرتو فیلم جدایی نادر از سیمین»، گفت‌وگوی آقای عباس عبدی با پایگاه خبری-تحلیلی «عصر ایران»، دیدگاه‌های ایشان را بیشتر قابل تأمل ساخت. برخی مواضع آقای عبدی در این مصاحبه، چنان بود که نمی‌شد به سکوت رضایت داد. خوشبختانه روابط شخصی نگارنده با آقای عبدی –چنان که ایشان و دوستان گواهی می‌دهند- از چنان کیفیتی برخوردار بوده و هست، که شائبه‌ی هیچ‌گونه نقد شخصی در آن وجود ندارد. این‌چنین، امید است نوشتار زیر، بتواند برخی از مهم‌ترین نکات و بخشی از ملاحظات مطرح در گفت‌وگوی اخیر آقای عبدی را از زاویه‌ای دیگر مورد بررسی قرار دهد. برخلاف برخی از منتقدان، مایل نیستم پا در حوزه‌ای بگذارم که به نقد «انگیزه» و مولف، یا سوابق سیاسی ایشان برمی‌گردد. این‌چنین، این نقد پابه‌پای ملاحظات و ادعاهای ایشان، پیش می‌رود.

تحریم انتخابات؛ موفق یا ناموفق؟

آقای عبدی در نقد کسانی که بر عدم مشارکت در انتخابات دروغین و تحریم نمایش فرمایشی 12 اسفند تاکید داشتند، نکات و مدعاهای زیر را مطرح کرده است:

«در این انتخابات چیزی به نام تاثیر تحریم وجود خارجی نداشت. یعنی اگر انتخابات از سوی عده‌ای از گروه‌های سیاسی تحریم هم نمی‌شد، باز هم درصد مشارکت مردم همین درصد فعلی بود. یعنی کسی هم که در این انتخابات رای نداده است، نه به دلیل ترویج ایده تحریم از سوی گروه‌های مخالف حکومت، بلکه به دلیل عدم تمایل خودش به شرکت در انتخابات، در آن شرکت نکرده است. »

«اگر هیچ‌کس در این انتخابات تز تحریم را مطرح نمی‌کرد و در این باره تبلیغ نمی‌شد، باز هم مشارکت مردم در انتخابات هیچ تفاوت معناداری با الان نداشت همچنان که در مجلس قبلی هم همینطور بود؛ زیرا کسانی که مخاطب و در معرض تبلیغات سیاست تحریم واقع شدند، کسانی بودند که اصولاً قصد شرکت در انتخابات را نداشتند. کسانی هم که شرکت کردند، احتمالاً ایده تحریم برایشان جذاب نبود و شاید هم در معرض تبلیغات این ایده قرار نداشتند. بنابراین من فکر می‌کنم در این دوره از انتخابات مجلس، چیزی به‌نام تاثیر تحریم در عمل و به طرز معناداری وجود خارجی نداشت. درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود. این امر نشانه آن است که هواداران تحریم انتخابات، که می‌خواستند درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم کاهش یابد، به هدف خود نرسیدند.»

در ابتدا باید تاکید کرد که میان عدم شرکت و تحریم باید مرزبندی قائل شد؛ اما اجمالا در این نوشتار، این دو مضمون با همان نگاه و ارزیابی آقای عبدی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. هرچند که بسیاری از نیروهای سیاسی که «عدم شرکت» در انتخابات را مورد تاکید قرار دادند، به «فقدان حداقل شرایط لازم برای شرکت» و «جلوگیری حاکمیت از مشارکت همه‌ی نیروهای سیاسی و انسداد سیاسی» اشاره داشتند.

صرف‌نظر از این، آقای عبدی در سخن مورد استناد، در درجه ی نخست، مهر تاکیدی زده بر تقلب فاحش در انتخابات 12 اسفند. یعنی اگر مطابق اظهارنظر ایشان، میزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم کمابیش درحد مجلس هشتم بوده، در آن انتخابات حدود 51 درصد و در این انتخابات، حسب ادعای حاکمان بیش از 64 درصد شهروندان پای صندوق‌های رای حاضر شده‌اند. چنین انتخاباتی با این کیفیت، خود مهر تاییدی است بر سیاست و تاکیدات کسانی که دلیلی برای شرکت در نمایش 12 اسفند نمی دیدند.

آقای عبدی توضیح نمی‌دهد که دلیل او برای این‌که «درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود»، چیست. یا باید به ادعای وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان آیت الله خامنه ای اعتماد کرد، و یا به برآوردهای ناظران. کدام ناظر، تراز برآورد آقای عبدی است؟ برخی ناظران در داخل کشور، که آقای عبدی به‌خوبی آنان را می‌شناسد و به روابط و تخصص آنان اشراف دارد، بر این باورند که میزان مشارکت در انتخابات به 40 درصد نمی‌رسد. در این صورت، آیا باز وضع همان است که آقای عبدی می‌گوید؟ از کسی چون آقای عبدی که دست توانمندی در پیمایش‌های میدانی دارد، این شکل از ادعا و ارزیابی، بعید است.

در وجه سلبی، اما می‌توان به‌گونه‌ای دیگر سئوال کرد، اگر گروه‌هایی که انتخابات را تحریم کردند بر ضرورت مشارکت در آن پامی‌فشردند، آیا هیچ اتفاقی در میزان مشارکت مردم رخ نمی‌داد؟ اگر رهبران جنبش سبز، زندانیان سیاسی، خانواده شهدای جنبش سبز، آقای خاتمی و دیگر احزاب و گروه‌ها (از مشارکت و نهضت آزادی تا دیگر لایه‌های اپوزیسیون) لزوم حضور پای صندوق‌ها را مورد تاکید قرار می‌دادند، آیا سقف مشارکت، دچار تکان نمی‌شد؟ پس چگونه و با کدام منطق، آقای عبدی به راحتی اثرگذاری اجتماعی و سیاسی قهرکنندگان با انتخابات 12 اسفند را نفی کرده است؟ بعید است که پژوهشگر اجتماعی و تحلیلگری چون ایشان، بخواهد پشتوانه اجتماعی معنادار تحریم کنندگان را نفی و رد کند.

ایشان در جایی دیگر از این مصاحبه می‌گوید:

«اگر طرفداران تحریم معتقد باشند موفق شده اند تغییر معناداری در میزان مشارکت مردم در انتخابات بوجود آورند، این ادعای آنها تبعات بزرگی دارد. زیرا این حرف آنها به این معناست که انتخابات مجلس نهم می‌توانست هفتاد هشتاد درصد مشارکت مردمی داشته باشد و آنها موفق شده‌اند بیست سی درصد این مشارکت را کاهش دهند. درحالی‌که درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس معمولاً در همین حد بوده است. گاهی که رقابت بیشتر بوده، مثل انتخابات مجلس ششم، درصد رای دهندگان هم افزایش یافته است. گاهی هم که رقابت کمتر بوده، مثل انتخابات مجلس هشتم، درصد مشارکت کاهش یافته است. مشارکت در این انتخابات هم در مجموع مثل مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود. »

آقای عبدی از زاویه دید خود، میدان بازی‌ای تعریف و طراحی می‌کند و از همان زاویه، دیدگاه عدم شرکت/تحریم را نقد می‌نماید.

هیچ‌کدام از شخصیت‌های حقوقی و حقیقی‌ که بر عدم شرکت خود در انتخابات تاکید کردند، معتقد نبودند که انتخابات مشارکتی 70-80 درصدی خواهد داشت. اساسا بحث اصلی همه‌ی آنان، فقدان لوازم مورد نیاز برای یک انتخابات آزاد و سالم و منصفانه بود. وقتی چنین شرایط و لوازمی موجود نیست، طبیعتا نتایج انتخابات هم ناسالم ارزیابی خواهد شد و غیرقابل اعتنا. اما این مهم بود که مستقل از کسانی که مصمم به عدم شرکت در انتخابات بودند، لایه‌های اجتماعی مردد نیز همراه جنبش اعتراضی شوند. یعنی بجای حضور پای صندوق‌های رای (تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی رسانه‌های عریض و طویل حکومت یا جو روانی جامعه یا برخی ملاحظات سیاسی و حتی اقتصادی) توجیه شوند که صحنه انتخابات را خالی‌تر سازند. اتفاقی که رخ داد؛ وضعی که به شکلی محسوس در بسیاری نقاط ایران برای شهروندان ملموس بود.

اگر رهبر جمهوری اسلامی تاکید می‌کند بحرانی وجود ندارد (و ازجمله نظام با «بحران مشروعیت» و «بحران مشارکت سیاسی» روبرو نیست)، و در پی نواختن «سیلی» به گوش مخالفان است، آن هم به لطف «صف‌های طویل»، برای دموکراسی خواهان ایران، مهم به تصویر کشیدن دوباره عمق شکاف ملت – دولت و بحران مشروعیت نظام سیاسی در ایران بود. چیزی که به قدر لازم به‌وقوع پیوست. اگر جز این بود، چه نیازی به دستکاری نتایج انتخابات، چنان‌که آقای عبدی هم به تلویح و تصریح، بدان اشاره می‌کند.

افزون بر این؛ آیا واقعا مفهومی به نام «رقابت» در انتخابات مجلس وجود داشت؟ وقتی حتی نامزدهای حامی آقای احمدی‌نژاد و افراد همسو با جریان فکری-سیاسی او و آقای مشایی، ردصلاحیت شدند. مفهوم «رقابت»ی که به تعبیر آقای عبدی، کم و زیاد می‌شود، چنین مضمون تقلیل یافته‌ای دارد؟ آیا اساسا این دست رقابت‌ها، در ساختار سیاسی قدرت در ایران، توان تاثیر دارد؟

آقای عبدی بر مبنای نگاه خود، در جایی دیگر نتیجه می‌گیرد که «طرفداران تحریم در مجموع بیشتر ضربه خوردند.» درحالی‌که کسانی که بر عدم شرکت در انتخابات پافشردند، تاکید داشتند که پس از کودتای انتخاباتی 1388، اساسا دیگر روند معمول انتخابات در ایران، حتی حداقل‌های لازم برای شبه دموکراسی را نیز متحقق نمی‌کند. این‌چنین، معلوم نیست «ضربه»ای که ایشان توصیف می‌کند، به چه کسانی نواخته شده است؟ بله؛ اگر متوهمانی بر این باور بودند که میزان مشارکت در کل کشور 20 درصد خواهد شد، حکایتی دیگر است؛ اما علی‌الاغلب نیروهای سیاسی بر این باور نبودند، و تنها تلاش کردند لایه‌های مردد و متاثر از تبلیغات رسمی را همسو سازند؛ بر مواضع و مطالبات خویش (فراهم آمدن شرایط و لوازم انتخابات آزاد و سالم و عادلانه) تاکید کنند؛ بدنه‌ی اجتماعی حامی جنبش سبز را همچنان فعال و منتقد وضع موجود، حفظ کنند؛ و در مورد مفهوم انتخابات و وضع واقعی انتخابات در ایران، آگاهی بخشی کنند.

کیفیت انتخابات در جمهوری اسلامی

آقای عبدی اما در بخش بعدی سخنان خود، نکات غریب تری بیان می کند. او بار دیگر یک دوگانه می آفریند:

«اگر انتخابات را مسابقه‌ای می‌دانیم که باید به‌صورت کاملاً منصفانه و بی‌طرفانه برگزار شود، نه این انتخابات مصداق چنان مسابقه‌ای بود و نه انتخابات سال 88. اگر کسانی با این نگاه وارد انتخابات 88 شدند، از ابتدا خطا کردند... کسانی که انتخابات را مثل جام جهانی نمی دانند، نه فقط در این انتخابات بلکه در انتخابات سال 88 و 84 و ... هم نباید با هدف پیروزی شرکت می کردند. شاید هم اصلاح‌طلبان بگویند انتخابات قبلی مثل جام جهانی بود اما این یکی نیست، در این صورت باید توضیح دهند که چرا چنین تحلیلی دارند...»

اغلب اصلاح‌طلبان (اعم از اصلاح‌طلبان همراه و حاضر در ساخت قدرت، مانند جبهه مشارکت، و نیز خارج از حاکمیت، مانند ملی مذهبی‌ها)، کسانی که در انتخابات سال 1388 یا 1384 یا مجلس ششم شرکت کردند، این انتخابات‌ها را واجد تمامی لوازم و استانداردهای انتخابات آزاد، سالم و عادلانه نمی‌دانستند؛ بلکه از آنرو که امکان یک رقابت متوسط و پیشبرد دموکراتیزاسیون در ساخت قدرت ممکن می‌شد، در آن حضور یافتند. این بحث، پس از دوم خرداد 1376 به قدر لازم تبیین شده، و نیازی به بازخوانی دوباره آن نیست. اگر ضرورتی هست، شاید باید متوجه آقای عبدی باشد که زمانی «خروج از حاکمیت» را به‌طور جدی طرح و تبلیغ می‌کرد، و اینک در انتخابات فرمایشی پس از حوادث خونین سال 1388 شرکت می‌کند.

پرسش بسیار مهم از آقای عبدی و برخی دیگر تحلیل‌گران و کنشگران و روزنامه‌نگاران سیاسی، همین جاست که آیا اساسا به نقطه عطفی به نام انتخابات 22خرداد 1388 و سرکوب‌های پس از آن باور دارند یا نه؟ آیا در عزم جدی رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی-نظامی-رانتی همسو با ایشان و گرداگرد وی، به یک‌دست‌سازی حاکمیت و سرکوب مخالفان و دگراندیشان، اعتقاد دارند یا خیر؟ متاسفانه در تحلیل‌های این دوستان، غفلت حیرت‌آور و باورنکردنی از آن رخدادهای خونین مشاهده می‌شود. چه کسی احمد زیدآبادی را با ضرب و شتم، پیش چشم فرزندان خردسالش، فردای انتخابات 1388 ربود و روانه‌ی سیاه‌چاله‌های گورستانی اوین کرد؟ آیا آقای عبدی و همفکران، برای فروکردن چند باره‌ی سر عبدالله مومنی و حمزه کرمی به درون توالت، دلیلی نیافته‌اند؟ آیا از شکنجه‌ها و بدرفتاری‌ها در کنج انفرادی و بی‌خبری و قطع رابطه با جهان خارج، چیزی نشنیده‌اند؟ آیا این همه را بدون اراده و تصمیم رهبر جمهوی اسلامی و جریان واجد هژمونی در حاکمیت، متحقق می‌دانند؟ بی‌شک ایشان اسامی ده‌ها شهید پس از انتخابات و رویدادهایی چون کهریزک را شنیده‌اند؛ از واکنش صاحبان قدرت به آن رویدادهای ناگوار و ضدانسانی نیز خبری دارند؟

در این شرایط، و با وضع مورد اشاره (که فهرست بس مطولی است و به قدر لازم شهره و تکراری)، چگونه ایشان به مشابهت سازی انتخابات 1390 با 1388 یا 1384 می‌پردازد؟ همه‌ی سخن بر سر «احتمال» توفیق در تغییر ترکیب و ماهیت ساختار سیاسی قدرت در جمهوی اسلامی، از طریق انتخابات و ورود به حاکمیت بود. وقتی این راه به‌ تمامی مسدود می‌شود و عزم‌کنندگانش به شدت و حدّت، سرکوب، از انتخابات و امکان و احتمال «تغییر» چه برجا می‌ماند؟

وقتی حداقل اعتماد نسبت به ناظران و مجریان و مهندسان انتخابات، سلب می‌شود، چگونه می‌توان در انتخابات شرکت کرد؟ آیا آقای عبدی در جریان ادعاهای سردار مشفق و شکایت هفت تن از یاران سابق و دوستان قدیم خود از وی نیستند؟

وقتی رویکرد و راهبرد سیاسی رأس هرم قدرت در جمهوری اسلامی، مشخص شده، چگونه می‌توان وارد نمایشی شد که فرجام‌اش از ابتدا مشخص و تعریف شده است؟ این مشارکت، چه چیزی را تغییر می‌دهد؟

بد نیست آقای عبدی بار دیگر به این تحلیل میرحسین موسوی دقیق شوند: «بعد از انتخابات دو ماه طول کشید که بنده اعتقاد پیدا کنم مناظره کذائی نه برای از میدان بردن بنده یا آقای کروبی بلکه برای تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب و یکدست کردن کشور بوده است. بنده یکی و فقط یکی از این هدفها و سنگهای سر راه بودم. حضرات در نوار مشهور و اخیراً از قول یک روحانی بحث یک توطئه بیست ساله کرده‌اند؛ بنده می خواهم با توجه به دروغ نهفته در این ادعا بگویم که «جریان حاکم در آستانه انتخابات» بیست سال برای یکدست کردن کشور طراحی و تلاش کرده بود و ظاهرا قرار بوده که این انتخابات آخرین پرده این تلاش باشد... اقتدارگرایان به دنبال حذف کردن همه فضای ملی از منتقدین و معترضین بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری.»

انتخابات؛ طریقیت یا موضوعیت؟

در بخش دیگری از مصاحبه، آقای عبدی به نکته‌ی مهم و به‌جایی اشاره می‌کند: «انتخابات در یک جامعه کاملاً دموکراتیک طریقیت دارد اما برای ما موضوعیت دارد؛ چرا که موجب می شود تشکل‌ها و احزاب گوناگون در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند. این یکی از مصادیق موضوعیت داشتن انتخابات است. مثلاً نیروهای ملی – مذهبی، با اینکه می دانستند ردصلاحیت می شوند، اما معمولاً قبل از انتخابات فعال می‌شدند و در عرصه سیاسی جامعه، نقش پررنگ تری ایفا می‌کردند.»

آقای عبدی مدعای درستی را طرح می‌کند ولی حیرت‌آور است که چگونه به‌عنوان یک تحلیلگر و ناظر سیاسی، از اوضاع عریان پیرامون خود، غفلت می‌کند. مگر ایشان نشنیده‌اند خبر غیرقانونی و منحل اعلام شدن جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را؟ آیا از احضارها و تهدیدهای غریب فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی و بازداشت آنان، و ایضا دانشجویان و روزنامه‌نگاران، اطلاعی ندارند؟ در چنین شرایطی چگونه می‌توان «موضوعیت» مورد اشاره آقای عبدی را متحقق ساخت؟

وقتی بسیاری از اعضای ارشد جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در زندان‌اند؛ هنگامی که ملی-مذهبی‌ها حق دید و بازدید نوروزی هم ندارند و در احضار و سرکوب و بازداشت پیوسته‌اند؛ وقتی اعضای ارشد ادوار تحکیم وحدت در اوین و رجایی شهر محبوس‌اند؛ و ... کدام «موضوعیت» در انتخابات، ممکن و متبلور می‌شود؟

این تشکل ها و احزاب چگونه می‌توانند در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند؟ جز با حمایت از لیست جبهه پایداری یا جبهه متحد اصولگرایان، یا تبلیغ به نفع منفردانی چون علی مطهری امکان دیگری برای آنان هست؟...

مستقل از این، چگونه می‌توان مشارکت در انتخاباتی را که منتهی به مجلس ششم شد، با مشارکت در انتخابات مجلس نهم همسان گرفت؟ کمیسیون اصل 90 مجلس ششم کجا و کمیسیون مزبور در مجلس هشتم کجا؟ آیا می‌‌توان گزارش توهین‌آمیز و آکنده از تهمت و تحریف و اتهامی که از تریبون مجلس هشتم قرائت شد را از یاد برد؟ وقتی حتی آقای مطهری –که یکی از دو نفری است که آقای عبدی به وی رأی داده- مجلس را در حد دفتر بیت رهبری ارزیابی می‌کند، سخن از کدام مجلس است؟ مناسبات ساخت قدرت پس و پیش از انتخابات 1388 هیچ تفاوتی ندارد؟ فضای اجتماعی پیش از انتخابات مجلس ششم و مجلس نهم چطور؟ آیا کسی از خانواده‌ی چندین هزار شهید و بازداشت شده و سرکوب شده در خیابان و بازجویی شده، عذرخواهی کرد؟ و اصلا کسی به شهروندان معترض به نتایج انتخابات 22خرداد، پاسخی حقوقی و قانع‌کننده و مستدل ارائه کرد؟ پاسخ «رأی من کو؟»، جز گلوله‌های سربی 25خرداد و پس از آن چه بود؟

نکته‌ی قابل اشاره‌ی دیگر این‌که نیروهای ملی-مذهبی در هر انتخاباتی فعال نمی‌شدند؛ اگر به دلایل گوناگون در انتخابات مجلس ششم فعال شدند، «هدی صابر»ی مسئول ستاد بود؛ همو که در زندان اوین براثر اعتصاب غذا و بی‌توجهی، به شهادت رسید. علیرضا رجایی نامزد ملی-مذهبی‌ها در همان انتخابات بود و منتخب مردم تهران؛ او اینک در بند 350 اوین روزگار می‌گذراند. جلسات منظم فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی، ممکن بود؛ اینک چه؟ که حتی امکان دیدار نوروزی گروهی نیست.

مقایسه‌ی انتخابات‌ها، به صرف این‌که نام انتخابات را بدک می‌کشند، با کدام منطق قابل توجیه است؟ دست‌کم، منطق نیروهای ملی و ملی-مذهبی (پیروان دکتر محمد مصدق) این نبوده؛ اینان دهه‌هاست در انتخاباتی مشارکت می‌کنند و فعال می‌شوند که به دموکراتیزاسیون، یاری رساند و نه به بازتولید استبداد.

آقای عبدی می‌گوید: «بعضی‌ها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند؛ مثلاً من خودم...»

آیا فعال شدن در انتخابات، الزاما به معنای نامزد شدن است؟ آیا فعال شدن در انتخابات لزوما باید به حضور پای صندوق‌های رأی بیانجامد؟ بعید است آقای عبدی چنین نظری داشته باشد. در این‌صورت، اغلب نیروهای اصلاح‌طلب و معتقد به منافع ملی و حامی و همراه جنبش سبز که در انتخابات شرکت نکردند، تلاش کردند در مورد مضمون انتخابات، روندهای مسلط، وضع سیاسی-اجتماعی ایران و انتخابات مطلوب و سالم، گفت‌وگو و آگاهی بخشی کنند و لوازم انتخابات آزاد، سالم و عادلانه را به قدر امکانات خود تبلیغ و ترویج نمایند. و البته به قدر بضاعت و شرایط خویش، در مورد حاکمیت سیاسی و انتخابات دروغینی که برگزار شد، اطلاع‌رسانی کنند. البته بی‌شک امکان‌هایی که معدودی از نیروهای سیاسی داخل کشور دراختیار دارند،به دلایل متعدد، قابل مقایسه با بخش اعظم منتقدان نیست.

عدول از دموکراسی!؟

متاسفانه هرچه مصاحبه‌‌ی مورد نقد پیش می‌رود، ادبیات آقای عبدی نمایی غریب‌تر می‌یابد. ایشان در جایگاه یک داور و ارزیاب قاطع، حکم راسخ صادر می‌کند: «رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی‌کنند.»

ایشان مصداقی را مورد اشاره قرار می‌دهد: «آن بیانیه‌ای که قبل از انتخابات به‌نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود... اولاً آن بیانیه متعلق به زندانیان نبود و دیگران بدون اجازه و در خارج از زندان آن را نوشته بودند. شاید شما بگویید چرا زندانیان سیاسی آن بیانیه را تکذیب نکردند؟ به دلیل همین مصلحت سنجی‌هایی که بعضی از آدم‌های توتالیتر هم به آن استناد می‌کنند. برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچ‌یک از آنان تاکنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکرده‌اند.»

نگارنده از «خبر»ی که آقای عبدی با این قاطعیت بیان می‌کند، بی‌اطلاع است. ولی جالب اینجاست که درحالی‌که تمام زندانیان سیاسی مزبور زنده‌اند و حیّ و حاضر، آقای عبدی در مقام یک مدعی حاضر می‌شود. چون زندانیان سیاسی امضاکننده‌ی آن نامه صلاح خویش می‌دانند، خود آنها باید در مورد سخنان آقای عبدی اظهارنظر کنند. ولی نکته‌ی قابل توجه این‌که آقای عبدی تنها به بیانیه‌ای که قبل از انتخابات منتشر شد، اشاره می‌کند. گیریم که سخن ایشان چنان که مدعی شده‌اند «صد درصد» و«بدون تردید» درست است، بیانیه 36 زندانی سیاسی در پاییز و 39 زندانی سیاسی در اول دی ماه چطور؟ آنجا که 39 زندانی سیاسی در این بیانیه دومی، تاکید کردند: «امروز گرم کردن تنور این انتخابات به هر شکل و بای نحو کان، کمک به استبداد و در تقابل با آرمان محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و نیز در تقابل با تحقق دمکراسی و تضمین حقوق بشر در کشور عزیزمان ایران است.»

شاید آقای عبدی این پاراگراف مهم بیانیه مزبور را فراموش کرده‌اند؛ بازخوانی‌اش بد نیست؛ چون اتفاقا به بخشی از نقد ایشان پاسخ می‌دهد: «به‌طور طبیعی نزد فعالان و هواداران جریان اصلاحات و جنبش سبز به‌عنوان حرکت و جنبشی مسالمت‌آمیز، ساز و کار انتخابات، یکی از بهترین شیوه‌هایی است که در صورت بهره‌مندی از استانداردهای یک انتخابات آزاد و منصفانه، مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم را محقق می‌سازد ولی شرایط غیرآزاد و ناعادلانه تحمیل شده بر این انتخابات، تردیدی باقی نمی‌گذارد که نامزد شدن در آن تنها و تنها، مشروعیت دادن به انتخاباتی رسوا و نمایشی و کمک به تقویت و تحکیم پایه‌های استبداد و خودکامگی و پشت کردن به آرمان‌های دمکراتیک و ضداستبدادی انقلاب اسلامی و نادیده انگاشتن فداکاری‌های بی دریغ مردم در راه آزادی و کرامت انسانی در جنبش اجتماعی پدید آمده از بطن انتخابات سال ۸۸ است.»

البته قابل تامل است که آقای عبدی، در پاسخ به سئوال دیگری، برای خود مخرج مناسبی فراهم می‌کند؛ ایشان ضمن تحریف بیانیه زندانیان سیاسی می‌گوید: «به غیر از این، شما به محتوای این بیانیه نگاه کنید. در بیانیه بطور ضمنی گفته شده است هر کسی که رای بدهد، خائن است... این ادبیات ضددموکراتیک است؛ چرا که حق اظهار نظر را از دیگران می گیرد. اگر می گفتند ما به این دلایل فکر می کنیم نباید در انتخابات مجلس رای داد ولی این فقط توصیه ما به مردم است و هر کسی می‌تواند خودش در این باره تصمیم گیری کند، اشکالی نداشت. این مشکل، مشکل کل جنبشی است که در دو سال اخیر شکل گرفته است. رای دادن و رای ندادن اهمیت ثانوی دارد. یکی دوست دارد در انتخابات شرکت کند و یکی هم دوست ندارد. مهم این است که همه بتوانند بحث آزاد کنند و دلایل‌شان را در موافقت و مخالفت با شرکت در انتخابات، بیان کنند. اما اگر من مخالف شرکت در انتخابات باشم و شما را که موافق رای دادن هستید، خائن بخوانم و به شما انگ بزنم و حق حرف زدن شما را سلب کنم، این می شود همان ادبیات و مشی مجاهدین خلق. »

باورنکردنی است! آقای عبدی در کمال آزادی، از بی‌بی‌سی گرفته تا مهرنامه، و از شرق و اعتماد تا سایت‌های اصول‌گرا، با همه مصاحبه می‌کند، و آن‌وقت زندانیان سیاسی را متهم به کنش غیردموکراتیک می‌نماید. زندانیانی که جز بیانیه‌ای، امکان دیگری برای بیان موضع ندارند. آیا آنان از امکان «بحث آزاد»ی که آقای عبدی از آن سخن می‌گوید، برخوردارند؟

زندانیان سیاسی کجا دیگران را متهم به «خیانت» کرده‌اند؟ اگر ارزیابی آنان این باشد که مشارکت در انتخابات، کمک به پیشبرد جنبش دموکراسی‌خواهی نیست و به بازتولید استبداد می‌انجامد، آیا رفتاری چون «مجاهدین خلق» در پیش گرفته‌اند؟ آیا آقای عبدی که به این سهولت از محسن میردامادی تا بهزاد نبوی و از علیرضا رجایی تا عیسی سحرخیز و از مصطفی تاج‌زاده تا بهمن احمدی امویی و دیگران را می‌نوازد، کنشی دموکراتیک دارد؟ کدام امکان برابر توضیح و گفت‌وگو برای طرفین فراهم است؟ آیا حتی به شکایت آنان از بازجوها و قضات ناعادل رسیدگی شده است؟ چه رسد به گفت‌وگوی آزاد و امن در مورد انتخابات مجلس نهم؛ آن‌هم در شرایطی که دستگاه قضایی کشور هرگونه تبلیغ عدم مشارکت در انتخابات را «جرم» اعلام می‌کند.

دیگر آن‌که ایشان، کسانی را که به نام زندانیان بیانیه می‌نویسند، متهم می‌کند؛ و هم‌زمان خود در جایگاه صاحب حق، به‌خود حق می‌دهد که «مصلحت» زندانیان سیاسی را نقد کند و از طرف آنان مطالبه‌ی حق کند. اگر زندانیان به هر دلیلی –چنان که آقای عبدی گفته است- «مصلحت» ندانسته‌اند بیانیه‌ی آخر خویش را تکذیب کنند، ایشان از جایگاه کدام قیم، مصلحت سنجی می‌کند و بیانیه آنان را «صد درصد» و «بدون تردید» مجعول می‌خواند؟

آقای عبدی، به تکذیبیه آقای کیوان صمیمی در مورد بیانیه‌ی جمعی از زندانیان سکولار اشاره می‌کند؛ اشاره‌ای صحیح. اما کاش از آقای صمیمی می‌پرسید که آیا بیانیه 36 زندانی سیاسی در نیمه آبان ماه و 39 زندانی سیاسی در روز نخست دی 1390 را نیز تکذیب می‌کند؟ پاسخ البته منفی است. نگارنده راوی خبر نخست از سوی آقای صمیمی بود؛ و در دو مورد اخیر نیز خود از ایشان پرسیده است.

هیچ‌کدام از زندانیان بیانیه‌های نیمه آبان و آخر آذر را تکذیب نکرده‌اند. در بیانیه‌ی اولی تاکید شده بود: «صلاح جنبش سبز و جریان اصلاح طلب در این است که در صورت برگزاری انتخابات سالم و آزاد به‌طور یکپارچه از آن استقبال کنند و در صورت ناسالم بودن آن انسجام خود را حفظ کرده، علی‌رغم فشارهای مختلف احتمالی همگی مراقب باشند و وحدت و یکپارچگی فعلی خود را مخدوش نکنند و با داشتن برنامه‌ای منسجم و واحد، اجازه ندهند که تبدیل به عامل مشروعیت بخش انتخاباتی ناسالم و غیرقانونی شوند.»

در آن بیانیه‌ی تحلیلی، زندانیان بر شروط و لوازم انتخابات آزاد و سالم –پیشنهادی آقای خاتمی- تاکید کرده بودند. بیانیه‌ای که هیچ پاسخی نگرفت؛ چنان‌که نامه 143 کنشگر سیاسی و روشنفکر به آقای خاتمی، جز با تهدید و بازجویی و بازداشت، جوابی ندید.

آقای عبدی بدون این‌که استدلال کند، به نقد زندانیان سیاسی می‌پردازد: «یک عده زندانی شده اند و فکر می کنند چون مدتی را در زندان بودند و یا هنوز هم در زندان هستند، حق دارند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.

زندانی، بیرون از زندان، آدمی است مثل بقیه. پس باید یاد بگیرد که مثل دیگران در دفاع از عقیده‌اش استدلال کند... حالا جالب است کسانی حرص و جوش زندانیان اصلاح طلب را می خورند که در آن سوی آب هستند و اصلاً در داخل کشور نیستند.»

آیا 36 زندانی سیاسی در بیانیه‌های آبان و دی خود، در مورد دلایل عدم شرکت خود، استدلال نکرده بودند؟ آیا در داخل مرزها (و نه آن‌سوی آب‌ها) زندانیان سیاسی بدون حامی هستند؟ بدیهی است که به‌دلیل خفقان حاکم و انسداد سیاسی موجود در ایران، هرکسی در داخل کشور امکان مصاحبه با بی‌بی‌سی و دیگر رسانه‌ها و درج مطلب در نشریات را نداشته باشد. بماند که بخواهد از حقوق زندانیان سیاسی سخن بگوید؛ به‌ویژه رهبران جنبش سبز.

عبدی، خاتمی و جنبش سبز

آقای عبدی که ازجمله مبدعان و مبلغان ایده‌ی «خروج از حاکمیت» و از مفسران بحث «عبور از خاتمی» بود، این روزها به یکی از حامیان کنش سیاسی رییس‌جمهور اصلاحات مبدل شده است. برای بسیاری از علاقمندان آقای خاتمی –ازجمله نگارنده- این اتفاق مبارکی است؛ به‌ویژه که نقدها و ارزیابی‌های آقای عبدی در مورد آقای خاتمی به قدر لازم بر مطلعان، مکشوف است. اما آنچه قابل تامل می‌نماید، اصرار آقای عبدی بر «جداسازی» آقای خاتمی از جنبش سبز است.

البته آقای خاتمی با کنش معنادارش در روز 12 اسفند، به مرزبندی با راهبرد فعالان جنبش سبز و تکیه‌ی آنان به جنبش اجتماعی در گذار به دموکراسی، دست یازید؛ ولی در گذار به دموکراسی، کنشگران محق‌اند که راهبردهای گوناگونی اتخاذ کنند. اگر سبزها بر این باورند که بدون نیروی اجتماعی متعین و بدون جنبش اجتماعی گسترده و متبلور، خودکامگان حاکم تن به گفت‌وگو در مورد لوازم انتخابات آزاد و سالم و منصفانه نمی‌دهند، ایرادی نیست که برخی گمان کنند می‌توانند بدون نیروی اجتماعی، با صاحبان قدرت وارد «چانه‌زنی» شوند یا منافع ملی را پاسداری کنند. سبزها بر این باورند که –به تعبیر مصطفی تاج‌زاده- بعد از انتخابات خرداد 1388 یک دوراهی شکل گرفته: یا انتخابات آزاد و سالم و عادلانه، و یا عدم شرکت در انتخابات؛ البته آن‌هایی که گمان می‌کنند با انتخاب میان علی مطهری و غلامعلی حداد عادل، به دموکراتیزاسیون در ایران یاری رساند، محق‌اند راه خویش گیرند.

برخلاف ارزیابی آقای عبدی، کم نیستند سبزهایی که برای سرمایه‌ی اجتماعی آقای خاتمی، ارزش قائل‌اند؛ هرچند از رأی ایشان و به‌ویژه نحوه‌ی مشارکت‌اش در انتخابات، متعجب و دل آزرده‌اند. در اکوسیستم سیاست‌ورزی ایران، آقای خاتمی جایگاه و پایگاه خود را دارد؛ موسوی و کروبی نیز مقام و موقعیت خویش را. البته بعد از «شوک» اولیه، قریب به اتفاق سبزها می‌کوشند بر وجوه اثباتی و ایجابی راهبرد خود متمرکز شوند و به توصیه‌ و پیام «میر» جنبش عمل کنند: «صبر و گذشت.»

آقای عبدی برخلاف آنچه در مقاطعی از گفت‌وگویش اظهار می‌دارد و کنشگران سیاسی را به پیگیری پروژه‌های خود بدون حمله و تهدید دیگران فرامی‌خواند، جهد تأمل برانگیزی می‌کند که بر طبل انفکاک خاتمی از جنبش سبز بکوبد: «خاتمی با هیچ‌یک از این‌ها مشورت نکرده بود. خاتمی با کسانی که نظرشان برایش مهم است، مشورت کرده بود... تا به حال همه به خودشان دروغ می‌گفتند... طرفداران خاتمی به خاتمی. خود خاتمی به طرفدارانش. طرفدارانش به یکدیگر. »

ایشان در پاسخ به سئوال خبرنگار که «رای دادن خاتمی به معنای جدایی خاتمی از جنبش سبز بود؟» تصریح می‌کند: «بی برو برگرد!»

آقای عبدی این ادعا را که «تا الان گفته می شد که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است»، «نوعی کلاهبرداری سیاسی» می‌خواند. قابل توجه است که در جایی دیگر اما ملاحظه‌ای جالب توجه دیگری دارد: «آقای خاتمی، نه رای دادنش بلکه رفتار سه سال گذشته اش برای من عجیب بود.»

پس سخن از کدام «دروغ‌گویی» و «کلاهبرداری سیاسی» است؟ چگونه است که از نظر آقای عبدی، همه‌ی کنشگران سیاسی (طرفداران آقای خاتمی/سبزها و خود ایشان) دروغ‌گو محسوب می‌شوند؟

آقای عبدی، منتقدان منصف آقای خاتمی را به چه چیزی متهم می‌کند؟ اتفاقا همین رفتار آقای خاتمی در سه سال گذشته بود که مشارکت ناگهانی ایشان در انتخابات را با پرسش‌ها و نقدهای گوناگون، همراه ساخت.

نگارنده البته خوشوقت است که از فردای انتخابات 12 اسفند، آقای خاتمی همچنان خود را در کنار کنشگران سبز (به‌ویژه زندانیان و خانواده‌هایشان) حفظ کرده است. ایشان البته محق است بر مبنای بضاعت و راهبرد و ارزیابی خود از اوضاع اجتماعی-سیاسی ایران و شرایط حاکمیت، اقدام کند. چنان‌که قریب به اتفاق سبزها نیز این را فهم کرده، رویکردی اثباتی و ایجابی در مورد راهبرد سبز خود در پیش گرفته‌اند.

آقای عبدی البته در جایی دیگر، نگاه خود به رأی آقای خاتمی را تدقیق می‌کند: «خاتمی شجاعانه‌ترین تصمیم ممکن را گرفت و شاید تنها تصمیم شجاعانه خود را.»

از نظر ایشان، حتی اعلام موضع و بیانیه مشهور وزارت اطلاعات خاتمی در مورد قتل‌های زنجیره‌ای، اقدامی شجاعانه نبوده و اساسا آقای خاتمی تاکنون تصمیمی شجاعانه نداشته است. و اگر در این مورد نیز، تصمیم او «شجاعانه» ارزیابی می‌شود، شاید بدان دلیل باشد که اقدامی مشابه آقای عبدی درپیش گرفته است؛ هرچند آقای خاتمی به «جمهوری اسلامی» رأی می‌دهد و آقای عبدی به آقای علی مطهری و یک نفر دیگر («اتفاقاً او کسی است که از قدیم با من بد بوده است. اسمش را نمی گویم. ولی به او هم به دلیل خصلت مردانگی اش رای دادم»).

ایشان در جایی از این مصاحبه می‌گوید: «وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می‌شود.» آیا در این شرایط، مطالبه‌ی انتخابات آزاد و ایجاد مشارکت سیاسی و فراهم آوردن بستر لازم و مناسب برای حضور حداکثری نیروهای سیاسی، و درخواست این همه از حاکمان، به آقای عبدی مربوط نمی‌شود؟ چگونه است که در ادبیات سیاسی ایشان، این بخش و وجوه کمیاب می‌نماید؟ آیا این خود، دقیقا تایید کننده‌ی اوضاع سیاسی وخیم و نشان دهنده‌ی بحران مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی نیست؟ احتمال وقوع جنگ و تهدید خارجی با انتخابات آزاد و منصفانه کاهش می‌یابد یا با انجام انتخابات صوری و دروغین؟ آقای عبدی که دغدغه‌دار ایران است، ادامه‌ی حبس آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی را به نفع کدام سو ارزیابی می‌کند؟ افزایش خطر جنگ یا کاهش احتمال حمله نظامی؟

فرجام سخن

از یک پژوهشگر اجتماعی که در حوزه‌ی تحقیق میدانی، خبره است و ازجمله ناظران بامطالعه و تحلیلگران باسابقه‌ی کشور محسوب می‌شود، طرح برخی ادعاهای کلی و داوری‌های گاه متناقض و نیز بی‌توجهی به کودتای انتخاباتی 1388 و حوادث مترتب بر آن؛ ارزیابی تقلیل‌گرایانه و حداقلی از جنبش سبز و چشم‌اندازها و نیروی اجتماعی تغییرخواه حامی‌اش؛ برخی داوری‌های غیرقابل نفی و اثبات، و داده‌های ابطال ناپذیر در مورد نتایج انتخابات مجلس نهم؛ ادعاهای جالب توجه و ارزیابی تعجب برانگیز در مورد دلیل مشارکت در انتخابات (ازجمله آن‌که ایشان می‌گوید: «برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می‌دانم»)؛ نقدهای معنادار به زندانیان سیاسی که بسیاری از آنان دوستان دیرین ایشان هستند و در حبس، و محروم از هر امکان توضیح و گفت‌وگو و پاسخی؛ و بی‌توجهی به تغییرات رفتاری در حاکمیت سیاسی و پروژه‌ها و راهبرد صاحبان قدرت پس از انتخابات خرداد 1388، همه و همه، غریب و بعید به نظر می‌رسد. به‌ویژه آن‌که متاسفانه ایشان خود چشم‌اندازی نمی‌گشاید، و بدون نقد ساختار سیاسی اقتدارگرا و رژیم سیاسی سرکوبگر و متکی به شخص، و دولت رانتی-ایدئولوژیکی که تقدیس خشونت می‌کند و تحریف حقیقت، تمرکز نقد خود را متوجه همراهان و فعالان جنبشی می‌کند که ده‌ها شهید، صدها زندانی سیاسی و چندین هزار سرکوب شده و بازجویی و بازداشت شده، کف هزینه‌های پرداختی‌اش است. و از این‌که آنان را «دروغ‌گو» و «کلاهبردار سیاسی» و افرادی با ادبیات و کنش غیردموکراتیک بخواند، ابایی نمی‌کند. و ناگوارتر این‌که پژوهشگر جامعه‌شناس ما، از جنبش اجتماعی مدرن ایران امروز (جنبش سبز) تعریفی حداقلی با سامانی مختصر و متکی به گروهی بداخلاق و غیردموکرات «در آن سوی آب‌ها» ارائه می‌کند. گذر زمان البته میزان صحت و دقت ارزیابی و داوری آقای عبدی، نگارنده و بسیاری دیگر را مشخص خواهد کرد.

- مصاحبه عباس عبدی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016