جمعه 1 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای پهلوی و آنچه در رسانه ها دیده نشد، علی تیزقدم

مصاحبه اخیر آقای پهلوی با تلویزیون کانال ده اسرائیل حاوی نکات مهمی است که شایسته توجه بیشتر است. ایشان در مصاحبه مذکور ابراز می دارند که ایران رژیمی توتالیتر است همانگونه که شوروی سابق بود، دولتی فاشیست است همانطور که هیتلر بود، حکومتی نژاد پرست است آنگونه که رژیم آپارتاید بود و در ادامه با عصبانیت می پرسند تمام این بدترین ها در یک رژیم جمع شده اند و حالا هنوز دنیا می خواهد با نمایندگانش گفتگو کند؟ خبرنگار می پرسد چگونه اسرائیل می تواند به اپوزیسیون ایران کمک کند و پاسخ آقای پهلوی این است: با قرار دادن امکانات مالی و تکنولوژیک در اختیار آنها. آقای پهلوی در مصاحبه با کانال تلویزیونی اسرائیل باز هم مانند گذشته خود را قیم همه ملت ایران دانسته و از طرف آنان حرف زدند، مردم را به عنوان پیاده نظام و تحت فرمان رژیم اسرائیل معرفی کردند، مهمتر از همه اینکه شاید برای اولین بار در چنین سطحی به شکل عریان تقاضای کمک مالی و تکنولوژیک از رژیم اسرائیل به میان آوردند و اظهار داشتند که اگر چنین کمکی عرضه شود ایشان به میان مردم ایران رفته و خواهند گفت خودتان انتخاب کنید یا دست دوستی با اسرائیل بفشارید و این کمک ها را قبول کنید تا با هم رژیم را سرنگون کنیم و یا اسرائیل با بمب می آید.

جهت تجزیه و تحلیل هر حرکت سیاسی ابتدا لازم است نوع نگاه و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت آن حرکت مشخص شوند. به این منظور باید بفهمیم چه اصول موضوعه ای وجود دارد که در حرکت مذکور غیر قابل تغییر است، به عبارت دیگر باید روشن شود خط قرمز کجاست. به عنوان مثال نزد صاحب این قلم تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران اولین رکن جهت گیری سیاسی است. مفهوم این اصل آن است که از نظر من هر حرکتی که تمامیت ارضی ایران را به خطر اندازد محکوم است حتی اگر این حرکت در ازای به مخاطره انداختن تمامیت ارضی کشور، بهترین حرکت فرصت برای از بین رفتن استبداد دینی حاکم بر جامعه ایران را فراهم آورد.

با گذری بر انبوه مصاحبه هایی که آقای پهلوی در چند وقت اخیر با رسانه های گوناگون داشته اند می توان گفت اصل ریشه ای و غیر قابل تغییری که در مواضع ایشان به چشم می خورد اصل تغییر رژیم است. ایشان گرچه از انتخابات آزاد و دموکراسی برای ایران سخن می گویند ولی بلافاصله آن را به ناعلاج بودن حکومت فعلی ایران وصل کرده و رفتن حکومت را پیش شرط همه چیز می دانند، بی‌ آنکه کوچکترین راه کاری برای رسیدن به آن نشان دهند و بدون اینکه کلمه ای در ارتباط با عواقب خطرناک چنین نگرش بسته ای اظهار نظر کنند. به مصاحبه ایشان با خانم علی نژاد نظر کنید که به روشنی خط قرمز خود را تعریف کرده اند و آن این است که یا شما در دسته ای قرار دارید که خواهان پا برجایی رژیم فعلی هستند و یا میان جمعی هستید که خواستار سرنگونی هستند، انتخاب دیگری هم وجود ندارد. وقتی چنین تفکری در ذهن کسی غالب است مسلما تاثیر جدی خود را بر روی تمام تصمیم های بعدی و مواضع اتخاذ شده خواهد گذاشت و همه چیز در همان راستا توجیه خواهد شد.

به عنوان یک نمونه مهم و بسیار شگفت آور از این دست موضع گیری ها به قسمتی از مصاحبه آقای پهلوی با تلویزیون اسرائیل برمی گردم که در آن هر گونه مذاکره ای با رژیم فعلی ایران توسط آقای پهلوی به تمسخر گرفته می شود. این در حالی است که اگر اندکی به صحنه بین الملل بنگریم مشاهده می کنیم که تمامی کشورهای تاثیر گذار دنیا از آمریکا گرفته تا اتحادیه اروپا و روسیه و چین و غیره بر این تاکید دارند که باید با رژیم تهران گفتگو کرد. در این میان فقط یک صدا دائما می گوید که حکومت ایران مانند هیتلر فاشیستی است و هر نوع گفتگویی را مضر می داند. آن تکصدا هم صدای آقای نتانیاهو و رژیم مطبوعش است. در این میانه آقای پهلوی تمام کشورهای دیگر را به کناری گذاشته و به دامن همان یک صدا پناه می برند و دقیقا همان حرف ها را تکرار می کنند. در چنین شرایطی یک تحلیلگر بی طرف چه فکری خواهد کرد؟ یا باید بپذیریم که اسرائیل آقای پهلوی را خریده است و ایشان عامل اسرائیل شده اند که من علاقه ای به چنین تحلیلی ندارم ویا باید به همان اصل غیر قابل تغییر ذهن آقای پهلوی برگردیم و نقطه شروع تحلیل را آنجا قرار دهیم. در آن صورت واضح است که در حال حاضر تنها کشوری که همان اصل موضوعه ذهن آقای پهلوی را مبنای حرکات خود قرار داده است اسرائیل است و بنابر این بسیار منطقی است که آقای پهلوی به همان سمت بچرخد.

ایراد اساسی چنین نگرشی در این است که بسته شدن در مذاکره لاجرم به معنای باز شدن درهای خشونت لجام گسیخته است. خشونتی که عواقب آن اصلا مشخص نیست و با توجه به موقعیت سوق الجیشی ایران، همسایگانش و تضادهای قومی داخلی، بسیار محتمل است که مملکت را به سمت تلاشی و تجزیه پیش ببرد. این همانجایی است که اعمال آقای پهلوی با تمامیت ارضی ایران به شکلی جدی تعارض پیدا می کند. ایشان در این زمینه تا بحال هیچ توزیح قانع کننده‌ای نداده‌اند.

بگذارید موضوع را کمی بیشتر بشکافم. آقای پهلوی بسیار قاطع بمباران ایران را مورد سرزنش قرار می دهند، در عین حال با قاطعیتی حتی بیشتر هر گونه مذاکره از سوی دنیا با رژیم ایران را رد می کنند و می گویند این رژیم باید برود. از سوی دیگر رژیم ایران مطابق نظر خود ایشان بسیار قوی و سفاک است و به ناچار مردم به شکل عادی نمی توانند با آن مبارزه کنند. نتیجه روشن این است که مردم نیاز به کمک دارند. حال این کمک چه می تواند باشد؟ آقای پهلوی به صراحت (شاید برای نخستین بار در سطح اول اپوزیسیون) اعلام می دارند که مردم ایران به کمک مالی نیاز دارند. این کمک مالی چه سودی دارد؟ از یاد نبرده ایم که آقای پهلوی پیش تر در مصاحبه با فیگارو مدل لیبی را برای ایران مفید دانسته اند و در مصاحبه با خبرگزاری های فارسی زبان هم عمدتا از سوریه به عنوان مدل یاد کرده اند (مثلا رجوع شود به مصاحبه ایشان با رادیو فردا) . در ضمن همه می دانیم که در لیبی چه اتفاقی افتاد و در سوریه چه فرایندی در حال رخ دادن است. آیا غیر از این است که در هر دو کشور شهروندان عادی مسلح شده و به جان یکدیگر افتادند؟ آیا آقای پهلوی به دنبال همین هستند؟ آیا ایشان معتقدند پول باید صرف خرید اسلحه و مسلح کردن مردم داخل ایران شود؟ آیا غیر از این است که در چنین شرایطی احتمال حرکت های خشونت آمیز و حتی جنگ داخلی به شدت بالا می رود؟ عواقب جنگ داخلی حاصل از چنین فرایندی چه خواهد بود؟ کافی است آقای پهلوی فقط برای چند دقیقه فارغ از بایاس های سیاسی نگاهی به موقعیت و وضع کشورهای همسایه و شرایط بحرانی داخلی بیاندازند و تنها چند ثانیه ای منافع ایران و در راس آن حفط تمامیت ارضی و یگانگی ملی‌ کشور را مستقل از رژیم جمهوری اسلامی در نظر بگیرند. من کوچکترین شکی ندارم که در این صورت آقای پهلوی اینقدر با هوش هستند که به هولناکی مسیر که انتخاب کرده اند پی ببرند. تا زمانیکه آقای پهلوی در مورد برنامهٔ مبارزاتی خود دقیقتر صحبت نکنند و همچنان به شعارهایی کلی‌ بسنده کنند این سوالات و ابهام‌ها به ناچار پیش می‌‌آید.

یکی از شگفتی آور ترین قسمت های گفتگوی آقای پهلوی با تلویزیون اسرائیل آنجایی است که ایشان می خواهند به اسرائیل تفهیم کنند که حمله مستقیم به ایران راه درستی‌ برای حل معضل رژیم اسلامی نیست. استدلال ایشان بر این مبنا است که نباید رویاپردازی کرده و فکر کنیم که “ما” با یک حمله ساده می توانیم مقاومت رژیم را بشکنیم و کار را یکسره کنیم. دو ایراد بنیادی در این استدلال و گفتمان حاکم بر آن وجود دارد. اولا ایشان نمی گویند که نفس جنگ بد است و باعث کشته شدن مردم می شود بلکه چون تهاجم نظامی را برای نابود کردن قدرت دفاعی رژیم ایران ناکافی می دانند آن را نمی پسندند. گمان می کنم شایسته است آقای پهلوی به مردم توضیح دهند که اگر امکان این بود که با یک حمله غافلگیرانه همه زیرساختهای کشور نابود شود، عده‌ای زیادی کشته شوند، و در کنار آن رژیم ایران هم سرنگون گردد آیا ایشان راضی به انجام آن بودند؟ نکته دوم که تعجب آورتر است این است که ایشان خود را با اسرائیل جمع بسته و از ضمیر "ما" برای توصیف شرایط استفاده می کنند. شنیدن چنین مکالمه ای به عنوان یک ایرانی واقعا برای من آزار دهنده است، بخصوص وقتی این اظهار نظر از سوی کسی باشد که مدعی رهبری سیاسی اپوزیسیون و یا نمایندگی آنها است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


یکی دیگر از عواقب ویرانگر حرکات بی منطق آقای پهلوی این است که عده ای از طرفداران قابل احترام ایشان را هم خرد می کند. مشروطه خواهان به عنوان یک طیف خاص از پادشاهی طلبان حسابشان از سلطنت طلبان متعصب کاملا جداست. اینان صاحب دیدگاهی روشن و منشوری مشخص بوده و در طول سالیان دراز فعالیت سیاسی زیر سایه رهبری معنوی مرحوم داریوش همایون به گروهی در خور اعتنا در میان اپوزیسیون تبدیل شده اند. یکی از مهمترین اصول فکری مشروطه خواهان این است که حفظ تمامیت ارضی و یگانگی سرزمینی برای آنان از هر امر دیگری مهمتر و اولی تر است و همین اصل باعث شده است تا وطن پرستان واقعی در بسیاری از جهات با آنان همراهی کنند. تا زمانیکه آقای همایون زنده بود این اصل خدشه ای برنداشت زیرا او حتی تا آنجا پیش رفت که گفت اگر به ایران حمله شود موقتا تمام دشمنی خود با رژیم حاکم بر ایران را کنار گذاشته و برای دفاع از سرزمینش کنار مردم به مبارزه می ایستد. اما حرکات اخیر آقای پهلوی که به وضوح در تعارض جدی با این اصل فکری است مشروطه خواهان را که دیگر کاریزمایی مانند همایون بالای سر خود نمی بینند بر سر دو راهی بدی قرار داده است. از سویی آقای پهلوی وارث تاج و تخت و تنها نماینده آنان جهت پادشاهی است و از سوی دیگر اعمالش در تضاد با نص صریح منشور این حزب است. طبیعی است که در چنین شرایطی در داخل حزب اختلافات عمیق بروز کند (که امروزه شاهد آن هستیم). مسلما دودستگی حاصل از این اختلافات بسیاری از افراد معتدل تر طیف پادشاهی طلب را رادیکال می کند و از جاده تفکر دور می سازد. بعلاوه آن دسته از میهن دوستانی که به واسطه نوع نگرش حزب مشروطه به موضوع ایران با آنان نزدیکی احساس می کردند از آنان روی بر خواهند گرداند و اپوزیسیون دموکراسی خواه در خارج از کشور باز هم ضعیف تر خواهد شد.

زیان ها و تبعات حرف ها و موضع گیری های آقای پهلوی برای مردم ایران ابعادی بین الملی دارد. آقای پهلوی از رژیمی‌ درخواست کمک می‌کند که دامانش به خون هزاران بی گناه آلوده است. درک ابعاد خشونت رژیم اسرائیل نیاز به تحقیق چندانی ندارد، به همین ویدئوی اخیری که در گاردین منتشر شده است نگاهی بیندازید و ببینید پلیس این رژیم با یک معترض خارجی چگونه برخورد می کند. آقای پهلوی با یک فلاش بک سریع می توانست حتی به آرشیو مصاحبه های پدر خودش در ردای پادشاه سابق ایران نگاه کند و از نوع نگاه او به اسرائیل در اواخر سلطنتش کمی بیاموزد. مثلا آقای پهلوی می توانست به گفتگوی پدرش با مایک والاس در مورد رژیم اسرائیل و نفوذش در آمریکا توجه نماید، خیلی ها معتقدند حرفهایی که محمد رضا شاه در این گفتگو در ارتباط با اسرائیل مطرح کرد سبب ساز سقوطش شد. حال کافی است نگاه کوتاهی به به جهان عرب بیندازیم. به دلیل نوع نگاه ایران به موضوع اسرائیل، قسمت عمده ای از اعراب به ایران با دیده احترام می نگرند. این حس احترام ظاهرا از همان زمانی شروع شد که پدر آقای رضا پهلوی در اواخر دوران سلطنت خود مستقیما شروع به انتقاد از سیاست های رژیم حاکم بر اسرائیل کرد و این نگرش تا به امروز هم علیرغم تمام مشکلات رژیم فعلی ایران در دیپلماسی خارجی پا برجا مانده است. موضع گیری های اخیر آقای پهلوی در ارتباط با اسرائیل طبعا احساسات عامه مردم جهان عرب را که به دور از بازیهای سیاسی به ایرانیان گرایش داشتند جریحه دار می سازد و برخورد متقابل آنان را احتمالا در پی دارد. من این مسئله را شخصا در برخوردی با یکی از همکاران مصری تبار خودم چند روز پیش کاملا تجربه کردم. این شخص که علاقه زیادی به تاریخ و پیشینه ایران دارد و مسائل ایران را از نزدیک دنبال می کند مصاحبه آقای پهلوی با تلویزیون اسرائیل را دیده بود و به شدت مایوسانه در مورد آن قضاوت می کرد. او می گفت من به عنوان یک عرب مصری پس از دیدن این مصاحبه احساس کردم که چیزی در ارتباط با مردم ایران در من شکسته است. آقای پهلوی باید به صراحت پاسخ دهند که چگونه می خواهند پاسخگوی این حس حقارتی باشند که افرادی مانند آن دوست مصری از پشت آن به ما ایرانیها از این پس نگاه خواهند کرد؟

آقای پهلوی شانس فراوانی داشت که خود را به عنوان فردی قابل اتکا در میان اپوزیسیون تبدیل کند. او از نظر مادی دچار مشکل نیست، به واسطه پیشینه خانوادگی به راحتی با قدرتمندترین سیاسیون آمریکا و اروپا در ارتباط است، کار اصلی او چنانچه خودش در مصاحبه اخیر با رادیو فردا عنوان کرده است همین مبارزه سیاسی است و دغدغه و مشغولیت دیگری ندارد، طیفی از ایرانیان که همچنان دلبسته نظام قبلی هستند به شکل خودکار او را حمایت کرده اند، و در کنار آن، گفتمان سابق ایشان که بیشتر مبتنی بر دموکراسی خواهی و ملی گرایی بود طرفدارانی از طیف های دیگر را هم گرد ایشان جمع کرده بود. اما رفتار اخیر آقای پهلوی شرایط را کاملا متفاوت کرده است. متاسفانه آقای پهلوی نشان داده اند که از نظر سیاسی تفکر منسجم و روشنی ندارند و ثبات گفتاری و کرداری که یکی از مهمترین وجوه ممیزه سیاستمدار خوب از بد است در ایشان مشاهده نمی شود. در زمینه این عدم ثبات به ذکر یک نمونه گویا و روشن بسنده می کنم.

چند ماه پیش آقای پهلوی با تبلیغات فراوان و هیاهوی بسیار از طرح شکایتی سخن گفت که بر اساس آن از شورای امنیت درخواست شده بود پرونده آقای خامنه ای به جرم جنایت علیه بشریت به دیوان کیفری بین المللی ارجاع شود. خود ایشان و همفکرانشان در رسانه های مختلف در با سر و صدای فراوان اعلام کردند که از آقای خامنه ای شکایت کرده اند. آقای پهلوی به صراحت در مصاحبه با بی بی سی اعلام کرد که قبل از ارسال نامه به شورای امنیت متن نامه را در سایت های گوناگون منتشر کرده اند و نظرات کارشناسان و حقوق دانان را هم جمع آوری کرده اند که به صورت گزارشی ضمیمه "شکایت نامه" است. علیرغم اینکه در همان زمان از سوی آگاهان دلسوز و حقوقدانان مجرب به ایشان تذکر داده شد که چنین شکایتی اصولا نمیتواند موضوعیت داشته باشد و حداکثر یک گزارش آن هم موازی با گزارش آقای احمد شهید صورت گرفته است ولی تیم حقوقی ایشان بر این مسئله پای فشرد و خود آقای پهلوی هم در مصاحبه با خانم علی نژاد مجددا بر موضوع شکایت تاکید کرد و حتی در پاسخ به این سوال که آیا نمونه مشابهی وجود دارد که شکایت یک دیکتاتور از طریق شورای امنیت به دادگاه کیفری بین الملی رفته باشد ایشان با قاطعیت مثال لوران بگبو حاکم سابق ساحل عاج را عنوان کرد. جدا از اینکه این مثال هم از نظر حقوقی مثال درستی نیست حداقل این را به وضوح نشان می دهد که آقای پهلوی قصد شکایت داشته اند اما به یکباره در مصاحبه اخیر با سایت خودنویس ایشان عنوان می کنند که اصولا شکایتی در کار نبوده و تنها یک گزارش نقض حقوق بشر از سوی ایشان صورت گرفته است.

اگر تعارفات معمول را به کناری نهیم به هر حال دو آلترناتیو بیشتر در میان نیست: اول اینکه آقای پهلوی بر این نکته اشراف داشته اند که اصولا نمی توانند شکایتی بر علیه آقای خامنه ای در شورای امنیت مطرح کنند. در این صورت باید گفت ایشان قصد عوام فریبی داشته و یک حرکت پوپولیستی انجام داده اند. البته ناگفته نماند که این عمل یک حسن بزرگ برای آقای پهلوی داشته است و آن اینکه ایشان مجددا در سطحی بسیار وسیعتر از قبل در رسانه ها و بین مردم چهره شدند چرا که اینبار آقای پهلوی خود را با قدرت اول صحنه سیاسی فعلی ایران سر شاخ کرد. فرض دوم این است که ایشان آگاه نبوده اند که چنین شکایتی عملی نیست و از منظر حقوقی موضوعیت ندارد که در آن صورت صلاحیت سیاسی ایشان و کل تیم مشاوران و همراهانشان به شدت زیر سوال می رود. هر کدام از گزینه های فوق که درست باشد نتیجه بدون گفتگوی آن این است که به حرف های آقای رضا پهلوی به هیچوجه نمی توان اطمینان کرد و این میزان پوپولیزم برای آقای پهلوی خوشایند نیست.

تحرکات اخیر آقای پهلوی ابعادی بسیار بزرگ داشته و طرح تمام آنها در یک یادداشت مختصر نمی گنجد. مطلب حاضر بیش از هر چیز روی نکات مهم صحبتهای آقای پهلوی با تلویزیون اسرائیل متمرکز بوده است. لذا مایلم سخن را با طرح چند سوال دیگر (علاوه بر آنچه در متن آمد) در همین راستا به پایان برسانم. امیدوارم آقای پهلوی خیلی روشن و بی پرده اعلام کنند که اگر اسرائیل نصیحتها را گوش نکرد و به ایران حمله کرد ایشان چه واکنشی خواهند داشت؟ در این صورت آیا حاضرند دوباره مانند نوجوانی لباس خلبانی بپوشند و به دفاع از مملکتشان برخیزند؟ اگر اسرائیل حرف ایشان را قبول کرد و پول هنگفتی در اختیار ایشان و اپوزیسیون ایران گذاشت این پول چگونه مدیریت شده و به چه منظورهایی مصرف خواهد شد؟ آقای پهلوی چه تضمینی می دهند که این پول به خرید اسلحه توسط گروه های مختلف جهت باز تولید خشونت منجر نشود؟ آقای پهلوی بر اساس کدام نظرسنجی متوجه شده اند که مردم ایران خواستار کمک مالی و تکنولوژیک اسرائیل هستند که این گونه مردم ایران را خرج امیال سیاسی خود می کنند؟ اصولا مایلم بدانم آقای پهلوی که می فرمایند بمب روی ایران نیندازید و مذاکره هم نکنید، چه راه حلی خودشان مد نظر دارند؟

بیایید فرض کنیم اسرائیل به آقای پهلوی و دوستانشان پول بدهد و رژیم ایران با کمک این پول ها و هر تدبیر دیگری که ایشان به کار می برند بدون هیچ نوع خشونتی و بی آنکه خون از دماغ کسی بریزد ساقط شود و خود آقای پهلوی پادشاه ایران شوند. در آن صورت رابطه آقای پهلوی با دولتی که به شکل مستقیم در به قدرت رسیدن ایشان نقش داشته است چگونه خواهد بود؟ اگر اختلافی با اسرائیل پیش بیاید ایشان چه خواهند کرد؟ آیا سمبل وحدت یک کشور باید دائما مدیون یک کشور بیگانه باشد؟ آیا در چنین شرایطی می توان مستقل بود؟ ناسیونالیزم همواره از مشخصه های جریان پادشاهی طلب بوده است آیا آقای پهلوی فکر نمی کنند این رفتار با چنین صفتی در تضاد است؟ راستی آیا آقای پهلوی هیچگاه سعی کرده اند که نیازهای مالی خودشان را از طریق انبوه ایرانیان ثروتمندی که در تمام دنیا گسترده اند برطرف کنند؟


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016