گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
11 بهمن» از الماسهای سردار مدحی تا خيرات اولاف پالمه، عبدالستار دوشوکی16 آبان» چرا عيد سـُنیهای تهران به عزا تبديل شد؟ عبدالستار دوشوکی 26 شهریور» نامه اهل سُنت به آيتالله خامنهای: چگونه سنیها، نظامی را الگوی خود قرار دهند که به آنان اجازه ساخت مسجد و حتی اقامه نماز نمیدهد؟ 1 مرداد» به یاد مـاشـاءالله بامری موسيقیدان بلوچ که امروز به خاک سپرده شد، عـبدالـستار دوشوکی 21 خرداد» پروژه الماس فریب، درس آموزندهای برای اپوزیسیون، عبدالستار دوشوکی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نقش رسانههای فارسیزبان در رشد تجزيهطلبی در بين اقوام ايرانی؟ عبدالستار دوشوکیما اگر واقعا به يگانگی و تماميت ارضی ايران علاقه داريم، بايد با عوامل بروز جدائی و متارکه قومی مقابله کنيم. علاوه بر محکوم کردن توطئه خارجی، اگر وجود دارد، بايد در مقابل جمع وسيعی از مسئولين و صاحبان قدرت و رسانهها (بهخصوص آنهايی که در خارج هستند) که بیمحابا بر عليه اقوام ايرانی تبعيض قائل میشوند و بیپروا آن را حاشا میکنند، نيز واکنش نشان دادويژه خبرنامه گويا دستيار برنامه ای يکی از رسانه های معتبر فارسی زبان به نگارنده تلفن زد و از من خواست که در يک برنامه در مورد اقوام شرکت کنم. با کنجکاوی پرسيدم چرا ما بلوچ ها، کردها، عرب ها برای اظهار نظر و تجزيه و تحليل مسائل ملی، بين المللی و يا کل کشورمان ايران دعوت نمی شويم؟ دستيار نيز بيدرنگ با صداقت و بيگناهی خاصی جواب داد: "آخه شما بلوچ هستيد". اين کلام صادقانه و گويای دستيار محترم که از دل وی برخاسته، لاجرم بر دل من نيز نشست و مرا بر آن واداشت تا کنکاشی هر چند ناخوشايند و المناک در مورد تفکر ناخودآگاه و گاه آگاهانه مبتنی بر تمايز قومی و عملکرد تبعيض آميز توسط بخش وسيعی از هموطنان مرکزگرا و يا بعبارتی فارس زبان و يا فارس گرا که نه تنها در حکومت ها در مسند قدرت بوده و هستند، بلکه در رسانه ها و نهادهای متعدد برونمرزی کشورهای آزاد و حتی در بين اپوزيسيون نيز مسئوليت تصميم گيری و اجرايی دارند، داشته باشم. زيرا نابرابری و تبعيض زمينه را برای ايجاد گسل و متارکه و انفصال و يا بعبارتی تجزيه طلبی فراهم می آورد، که متاسفانه و شوربختانه فراهم آورده است. مقوله جدل برانگيز تبعيض نژادی در بين ايرانيان که سازمان ملل بارها جهت رفع و نفی آن در ايران اعلاميه های متعددی صادر کرده و از حکومت های مختلف ايران خواسته تا به تبعيضات نژادی در ايران پايان دهند، محدود به عملکرد دولت های مرکزی نيست بلکه اين فرهنگ ستم بر ديگران و تمايز بر اساس قوميت (در کنار مذهب و جنسيت و غيره) در بين هموطنان فارس زبان و مرکزگرا نهادينه و با ضمير ناخودآگاه آنها عجين شده است. در نتيجه در اين مورد بخصوص (ذهنيت تبعيض گرا) فرق چندانی بين قشون قاجار و ساواک و بسيج آخوندی و مدير کراواتی راديو تلويزيونهای برونمرزی فارسی زبان وجود ندارد. متاسفانه ظاهرا همه آنها از يک آبشخور تفکر تبعيض آميز فرهنگی نشئت می گيرند. انتقاد ناپذيری و عکس العمل آنها نيز در قبال اعتراض و نقد بسيار شبيه هم است. منتقد بلافاصله طرد و متهم به تجزيه طلبی و مزدوری اجانب برای خدشه وارد کرد به تماميت ارضی ايران عزيز می شود. از سوی ديگر نيز برخی از نيروهای تند و ناسيوناليست قومگرا نيز با کمال خشنودی هيزم بيار اين معرکه شده اند، تا آتش نزاع قومی را برافروخته نگه دارند. در نتيجه انتقاد به هر دوسو وارد است، و نگارنده نيز سالها سوزن انتقاد خويش را بسوی قومگرايان افراطی نشانه رفته و متقابلاً مورد "لطف و عنايت" آنها تا مرز تهديد قرار گرفته است. اما بعقيده من بخش بيشتری از سرزنش بايد متوجه آنهايی باشد که تمامی ابزار رسانه ای، امکانات و اهرم های قدرت و نفوذ را در يد انحصارگرانه خود دارند و منتقد را با شلاق تکفير "تجزيه طلبی" و "وطنفروشی" سرکوب می کنند. نتيجتا ً بايد در مورد آنها از جالدوز انتقاد استفاده کرد، زيرا يکی از عوامل مهم برای رشد تفکر تجزيه طلبی، عملکرد بغايت تبعيض آميز اين "از ما بهتران دو آتشه است". متاسفانه در فرهنگ ايرانی بجای پرداختن به علل و ريشه های رشد تجزيه طلبی، با مبرا دانستن خود و پاک کردن صورت مسئله، آن را به توطئه های اجنبی نسبت می دهند. توسل به (اگر نگويم توهم) توطئه و دسيسه خارجی هرگونه ضرورت بازنگری از عملکرد تبعيض آميز خود و انتقاد از خويش را منتفی می کند و نوعی اطمينان مجدد و بيمه ثانوی در ذهن و روان تبعيضگر که قاعدتاً انحصارگر و خودمحور نيز است، بوجود می آورد؛ و او را در ادامه عملکرد ناعادلانه و دافع خويش مصمم تر می کند. متاسفانه اين سيکل معيوب فکری و عملکرد منبعث از آن باعث شده است تا بخشی از هموطنان ما بسوی انديشه "تجزيه طلبی" و يا بقول خودشان "استقلال طلبی" روی آورند. برای درک ملموس اين حقيقت که کدام يک از فاکتورها، يعنی توطئه خارجی دشمنان ايران و يا عملکرد مستبدانه متعصب و تبعيض آميز "اهل خانه"برای بروز تفکر "جدايی طلبی" و يا انگيزه فرار از "مام وطن" و يا ترک "سرزمين "پدری" مهم است ، بايد به مثال "خانواده ناهنجار" اشاره کنم. در بعضی از خانواده های متعصب (که خيلی هم به اساس خانواده و همگونی و همبستگی خانودگی تعصب و ادعا دارند) بين دختر و پسر تبعيض قائل می شوند. اين تبعيضات عديده و سرکوفت ها بر عليه فرزند و يا خواهر سالها ادامه دارد. تا اينکه در يک نيمه شب تيره و تار دختر بی پناه تصميم می گيرد آغوش گرم مادر و خانواده و به اصطلاح مهر پدری را برای سرنوشتی نامعلوم رها کند و از خانه فرار می کند تا از آن سرنوشت محبوس، تحقير مکرر و تبعيض رهايی پيدا کند. عکس العمل پدر و برادران با غيرت نيز کاملا ً مشخص است. آنها هرگز از خود نمی پرسند چرا خواهر و يا دختر نوجوان آنها "آغوش اجنبی" را به "کانون گرم خانواده" ترجيح داد؟ اينگونه پرسش از خويش در فرهنگ جوامع و انسان های "باغيرت" و متعصب مايه ننگ و غير قابل تصور است. در نتيجه آنها تصميم می گيرند تا اين به اصطلاح "جدايی طلب" بی غيرت و خودفروخته را پيدا کنند و با کمال افتخار اين ننگ را از دامن پاک خانواده پاک کنند. در بريتانيا حدود هفده هزار زن و دختر قربانی ناموسی هستند که سالانه حدود دوازده دختر يا زن فراری توسط اعضای خانواده به قتل می رسند (honour killing). برای درک بيشتر اين تراژدی در انگليس به سايت سازمان حقوق زنان ايرانی و کرد در بريتانيا مراجعه کنيد. بنده نيز با بسياری از هموطنان خويش هم عقيده هستم که همه ما ايرانيان بمثابه اعضای يک خانواده صرفنظر از قوميت، نژاد و مذهب بايد با اتحاد و همسوئی ملی در کنار يکديگر همزيستی و همخوئی مسالمت آميز و برادری و خواهری و برابری داشته باشيم. اما جاده برادری و برابری نمی تواند يکطرفه باشد. بنده راه مقابله با تجزيه طلبی را دراضمحلال معلول و تشويق عامل و يا قتل ناموسی و تکفير و اعدام نمی بينم. بايد با خردورزی و تدبير و بدون تعصب و ذهنيت های القاء شده شوونيستی و افراطی، علل و سبب ايجاد زمينه برای رشد تفکر "جدايی خواهی" و يا "تجزيه طلبی" را جستجو و مورد تجزيه و تحليل قرار داد، و بر طرف نمود. ما اگر واقعا به يگانگی و تماميت ارضی ايران علاقه داريم، بايد با عوامل بروز جدائی و متارکه قومی مقابله کنيم. علاوه بر محکوم کردن توطئه خارجی، اگر وجود دارد، بايد در مقابل جمع وسيعی از مسئولين و صاحبان قدرت و رسانه ها (بخصوص آنهايی که در خارج هستند) که بی محابا بر عليه اقوام ايرانی تبعيض قائل می شوند و بی پروا آن را حاشا می کنند، نيز عکس العمل نشان داد. طبعن هيچکدام از رسانه های فارسی زبان که خود بخشی از مشکل هستند، حاضر به پرداختن به اين امر نيستند، زيرا تکفير و تئوری توطئه و در صورت لزوم سرکوب و اعدام (قتل ناموسی) صورت مسئله را بدون پرداختن به آن پاک خواهد کرد و در نتيجه اين مطلب برای آنها موضوعيتی نداشته و نخواهد داشت. برای روشنگری و توضيح بيشتر در مورد واکنش و برخورد آغشته با تعصب نسبت به يک پديده ناخوشايند و ناپذيرفتنی می توان مثال عملکرد افراطی به اصطلاح شارحان و مدافعان مذهب با دگرانديشان و حتی مردم عادی در کشورمان ايران را به عاريه گرفت. اين دو آتشه های مذهبی با عملکرد افراطی و خودمحوری خاص خويش ميليون ها مسلمان را از اسلام زده کرده اند. آنهايی که به نام وطن و مليت ايرانی چوب تکفير و چوبه دار را برای "ناراضيان اقوام ايرانی" پيشنهاد می کنند و يا بر عليه اقوام عملن تحقير و تبعيض قائل می شوند، نيز همان کاری را برای حفظ تماميت ارضی ايران خواهند کرد، که متعصبين مذهبی برای حفظ اسلام کرده اند. عملکرد بنده همواره در راستای تماميت ارضی ايران بوده و است، اما ناچارم اين هشدار را در اين نوشتار کوتاه به هموطنان بدهم که ، چو تو خود کنی اختر خويش را بد، نکوهش مکن چرخ نيلوفری را؛ ميفکن به فردا مر اين داوری را! حقيقت اين است که عملکرد نهادينه شده نسبتا ً "نژادپرستانه" و تبعيض آميز بر عليه اقوام ايرانی و سپس توجيه مصرانه آن توسط دولت های مرکزی و بخصوص توسط صاحبان قدرت و مديران رسانه های فارسی زبان در خارج و مسئولين نهادهای ايرانی عمدتا ً فارس زبان، يکی از علل عمده گسترش اصطکاک و ايجاد گُسل قومی و رشد زمينه برای بروز تفکر تجزيه طلبی می باشد. از يکسو صاحبان و مديران رسانه ها بايد با بازنگری جدی در عملکرد تبعيض آميز خود انديشه کنند. از سوی ديگر شخصيت ها و رهبران سياسی ايرانی منتسب به اقوام نيز نبايد اجازه بدهند تا رسانه ها شعور سياسی و حيطه تخصصی و تحليلی آنها را فقط به منطقه خاص خودشان محدود کنند و عملن به آنها بگويند شما صلاحيت اظهار نظر در مورد مسائل کلی ايران و يا امور بين المللی را نداريد، و هر موقع ما لازم ديديم شما می توانيد فقط در مورد "قبيله" و عشيره" تان سخن بگوئيد. منبعد بنده به نوبه خويش اين توهين و تبعيض را نخواهم پذيرفت، و از شخصيت ها، تحليلگران و سياسيون بلوچ، کرد، آذری، عرب، ترکمن و غيره نيز همين انتظار را دارم ـ زيرا نبايد اجازه داد حتی در خارج ار کشور با ما مثل شهروند درجه دو و سه رفتار کنند. ظاهر شدن بر روی صفحه تلويزيون و يا موج راديوئی تبعيض گرا مايه افتخار نيست. به همين دليل به آن دستيار محترم برنامه گفتم که مرا معذور بدارد! عبدالستار دوشوکی Copyright: gooya.com 2016
|