گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 مرداد» "سید فخر طاهری" سالارِ سربِدارِ زندان اصفهان، فرّخ حیدری24 مرداد» زمین آذربایجان لرزید، رضا علوی 7 مرداد» کشتار ۶۷، زخمی خون چکان تا زمان التیام، مینا انتظاری 14 بهمن» نخبگان و ویروس خون نفتی، رضا علوی 4 آذر» چرا با حمله نظامی به ایران مخالف هستم؟ رضا علوی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دلباختگان تراژدی ۶۷ و دلایل کشتار، رضا علویدلباختگان تراژدی باز ماههای آخر تابستان می رسد و خاطره دردناک کشتار ۶۷ ذهن " دل نگرانان وطن " را مشغول می کند . اما امسال ، برای نخسین بار ، تئورسین ها و استراتژیست های وزارت اطلاعات به صرافت افتادند که وارد صحنه شده و از تریبون "خبرگزاری فارس " ، ارگان سپاه و امنیتیان ، "وجیزه " ای بنگارند (1) و ثابت کنند که کشتار ۶۷ امری ضروری ، قانونی و شرعی بوده است . چند نکته و اعتراف در در این "وجیزه " وزارت اطلاعت ، به عنوان سند اعترافی و پذیرش جنایت از سوی حاکمیت قابل توجه می باشد : اعتراف نخست : اینکه پذیرفته می شود دستور قتل عام توسط خمینی انجام شده و نام " فتوای نجات بخش " بدان داده شده است . نویسنده می نگارد : ".....سالگرد فتوایی است که امام خمینی در مورد زندانیان و دستگیرشدگان منافقین(سازمان مجاهدین خلق سابق) صادر کرد که به حق میتوان نام آن را فتوای نجاتبخش نامید. فتوایی که نتیجهی آن درآمدن چشم فتنهای......"(1) فرضیه سوم : جناب نویسنده تلاش می کند که بر اساس خطای دوم ، دستور کشتار را بر اساس قوانین بین المللی ، قانونی و شرعی بداند و می نویسد : " ....در صورت اثبات ارتباط افراد درون زندان با ارتش نظامی در حال جنگ، همهی احکامی که در مورد وضعیت جنگ فراوانی دارد. طبق قاعدهی کیفری بینالمللی (Enemy Character) وجود دارد در مورد این افراد نیز صادق است. مانند دفاع مشروع، اعدام بدون محاکمه یا اعدام با دادگاه نظامی (که آرای آن قطعی و غیرقابل تجدید نظر است، نیازی به تسخیر وکیل برای متهم ندارد) و ..." (1) اینکه چه گونه اثبات شده است ، در ذهن روان پاره جناب استراتژیست می چرخد و بس . و چندین خطا و اعتراف بزرگ دیگر .... هر چند که فراوان گفته اند و نوشته اند، اما اندک مردمانی در جهان بر عمق فاجعه پی برده اند. جای بسی شوربختی است که بسیاری از جوانان وطن نخوانده اند و نشنیده اند که در آن تابستان ۶۷ چه گذشت و چه تبهکاری گسترده ای در تاریخ رقم زده شد. حادثه تابستان ۶۷ از فجایع دردناک تاریخ هستی انسان ها بوده است و در پوشه تاریخ نگاشته خواهد شد و ماندگار خواهد ماند و ما برای آیندگان می گوییم و آیندگان برای فرزندان خود و فرزندان آنان برای نسل های آینده. منطق اوین ۳۰ خرداد ۶۰ به بعد اوین صاحب فلسفه و منطق شد. منطق شکنجه، انجام “فریضه ی الهی” تلقی گردید و نزدیکی به الله. “سالکان الی الله” تازیانه بر دست گرفتند و شکنجه گران “شیران سحرگاه” و “عارفان شامگاه” شدند و تبهکاران “سربازان گمنام امام زمان” لقب یافتند و مقدمات ” ظهور امام زمان” و “منتظر الظهوران” را فراهم آوردند. دنیا با پدیده ی جدیدی از شکنجه گران روبرو می شد. هر چند که لاجوردی نماد ستمگری در اوین بود، اما شقاوت و بی رحمی نظام اسلامی تنها در او خلاصه نمی شد و نسل نوینی از شکنجه گران بودند که از پشت میز دانشگاه و منبر خطابه پا به سیاه چال ها گذاشتند تا انسان های شریف دیگر را بدرند و به سوی آنان شلیک کنند. به قول شاملو “شکنجه و تازیانه و زنجیر نه وهنی به ساحت آدمی که معیار ارزش محاسبه می گردید.” آیت الله بهشتی، لاجوردی را کشف کرد. وی یکی از صادق ترین مریدان خمینی بود. لاجوردی نماد واقعی و تجسم حقیقی ایدئولوژی رهبر انقلاب اسلامی بود. همچون خمینی پی گیر بود. او تنها نبود، صدها نفر همراه داشت که از جان کندن انسان ها لذت می بردند و از اعدام ها شادمان می شدند. آنان، زنان دربند را “کنیزان حربی” می پنداشتند و برای تجاوز به آنان از جواز شرعی “قربتا الی الله” استفاده می کردند. آنان لشگری بودند از حزب اللهی ها، خط امامی، چپ های مسلمان، راست های افراطی، دانشجویان پیرو خط امام، ایدئولوگ ها و تئوریسین های شیطان سرشت و …. دلایل کشتار ۶۷ و چکامه ی خون و جنون دادگاه های انگیزیسیون با هدف قتل عام وسیع در قرون وسطا تشکیل شد. در سال ۶۷، “هیئت کشتار” بسان دادگاه های انگیزیسیون برای جاری کردن حکم “شرع انور” تشکیل شد و دستور عمل خود را از رهبر حکومت اسلامی دریافت کرد و در مدت کوتاهی در تابستان ۶۷ هزاران انسان فرهیخته، وطن دوست و آزادیخواه را به نیستی کشاند. ارزیابی متفاوتی از دلایل کشتار ۶۷ توسط صاحب نظران ارائه می شود که به طور مختصر بدین گونه رقم می زنیم: ۱ـ واهمه و ترس از بازدید نمایندگان جهانی حقوق بشر از زندان های نظام. تدارک کشتار از دو سال پیش آغاز شده بود بسیارانی بر این باورند که تدارک کشتار ۶۷ در نخستین ماه تابستان پایه ریزی شد و منطق آنان بر اساس سندی است که خمینی هیئتی را تعیین می کند و با آوردن نام حجت الاسلام نیری در اول نامه و افزودن لقب “دامت افاضه” نیری را در مقابل مرتضی اشراقی (دادستان تهران)(2) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وزارت اطلاعات) در موضعی برتر و بالاتر می نشاند. ایرج مصداقی در خاطرات خود نام های دیگری را به هیئت مرگ اضافه می کند همچون ابراهیم رئیسی ـ اسماعیل شوشتری (وزیر دادگستری در کابینه ی خاتمی) محمد مغیثه ای ـ داود لشگری ـ حمید نوری ـ نادری ـ فاتح و … شواهد نشان می دهد که وزارت اطلاعات به پیشنهاد مقامات بالای حکومتی، طرح کشتار را از دو سال قبل آماده کرده بود. در اواخر سال ۱۳۶۵، وجود تعداد فراوان زندانی سیاسی در زندان ها برای حکومت اسلامی یک مشکل شده بود. حکومتیان بر این باور بودند که کلیه نیروهای اپوزیسیون سرکوب شده اند. مقاومت شکسته شده است و با قدرت بسیار بر همگان مسلط هستند. جنگ ایران و عراق شرایط فرسوده ای پیدا کرده بود. خمینی به عنوان یک رهبر کاریزماتیک، هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس و طراح رفع بحران های نظام، خامنه ای به عنوان رئیس جمهور و میرحسین موسوی نخست وزیر و رئیس دولت و سایر صاحبان قدرت نظام در فکر حل نهایی مساله زندانیان سیاسی بودند. با ارزیابی از روحیات، مواضع و برخورد زندانیان سیاسی، تنها آلترناتیو موجود از بین بردن فیزیکی زندانیان سیاسی بود. وزارت اطلاعات تدارکات لازمه را آماده کرده بودند. چگونگی و زمان انجام آن مطرح بود. نهادهای امنیتی و اطلاعاتی مقدمات را آماده کرده بودند و منتظر دستور شخص خمینی بودند. اتمام جنگ، فروغ جاویدان، فشار سازمان های حقوق بشری برای بازدید از زندان ها و نگرانی از اعتراضات منتظری، مجید انصاری و پاره ای اندک از افراد درون نظام عوامل جانبی این سناریو بودند. از طرفی دیگر بیماری درمان ناپذیر خمینی و پیش بینی مرگ نزدیک او این آلترناتیو را در دستور روز قرار داد. از حدود سال ۶۵ که منتظری بر اساس گزارش های مجید انصاری و همراهانش از زندان ها، معترض به شرایط زندانیان بود، این بیم و نگرانی برای سران حکومت اسلامی وجود داشت که منتظری، جانشین احتمالی رهبر، زندانیان سیاسی را آزاد و نظام اسلامی را بحران دشوار روبرو کند. مسئولان کشتار اگر بر این توهم باشیم که مسئولیت این کشتار فقط با خمینی و هیئت مرگ است، تصور نابخردانه ای است. حقیقت امر این است که کلیه جناح های حکومتی، از راست افراطی تا چپ اسلامی در این کشتار دست داشته اند یا تأیید کرده اند. پاره ای از چپ های اسلامی که در سال های بعد به سمت و سوی رفرمیسم کشیده شدند، در آن سال ها در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی فعال بودند. آنانی که در بخش های قضایی و شوراهای سیاست گذاری نقش خود را در زمینه ی کشتار ایفا کرده اند و پاره ای از آنان در دهه بعد به پراگماتیست های اسلامی و اصلاح طلبان بدل شدند، سهم خود را در این جنایت بر علیه بشریت لاپوشانی کردند و نقش خود را بی رنگ جلوه دادند و تلاش کردند که این پروژه دو ساله را به یک واکنش ناگهانی و لحظه ای در حمله مجاهدین وانمود کنند تا ساختار جنایت به حاشیه رانده شود. (3) بازتاب کشتار در آثار هنرمندان و نویسندگان اگر ایرانیان و جهانیان، تبهکاری های تاریخی را به فراموشی بسپارند، بستر تکرار فاجعه را هموار می کنند. رخدادهای تاریخی از جمله جنایت های علیه بشریت، باید در آثار قلمزنان و گفتار تحلیل گران و شعر شاعران و اثر هنرمندان انعکاس یابد و در حافظه تاریخی و فرهنگ ایرانی حک شود تا آیندگان بدانند بر نسل سوخته ی ما چه گذشت. اخوان “نوحه” (4) را برای مصدق سرود، شعرهای “نازلی” و “سال بد” شاملو درباره وارطان و کیوان، مرگ فجیع آنان را در برابر جوخه اعدام در پیش چشم ما می گذارد و پس از هر بار خواندن جلادان را به محاکمه می کشاند. شاملو در مجموعه شعر “مدایح بی صله” (5) استبداد مذهبی و خمینی را در محکمه شعر و شاعری محکوم کرد. هوشنگ گلشیری، خشونت حکومت اسلامی و دنباله روی توده ها را در “فتح نامه مغان” و “شاه سیاهپوشان”(6) حک کرد، اما شوربختانه کشتار ۶۷ در آثار نویسندگان و شاعران داخل کشور نقش نیافت. بجز یکی دو اثر اندک، در داخل کشور هیچ حماسه یا مرثیه ای، قربانیان این فاجعه دردناک را بر بستر تاریخ حک نکرد. چرا کشتار ۶۷، در هنر و ادبیات ایران، بازتاب شایسته ای نیافت؟ آیا فقط می توان دلخوش بود به قصه کوتاه امیرحسین چهل تن یا نقاشی های شهلاپور؟ حادثه ای بزرگ در وطن به وقوع پیوسته است، واکنش نویسندگان و هنرمندان در وطن، درخور و شایسته نبوده است. چرا؟ روشنفکران سکوت اختیار کردند؟
۱ـ پاره ای از هنرمندان و نویسندگان بر این باورند که فرایند تولید کار یک روشنفکر فراتر از عرصه سیاست است. سیاست عرصه حفظ قدرت و نقد حکومت است و فرهنگ عرصه ی ارائه ی هنر و اندیشه آزاد. آنان بر این باورند که فرهنگ توام با سیاست از هستی خود به دور می شود و به شعار و فرم ارگانی تبدیل می شود. اما در پاسخ این یاران باید گفت که هنر و اندیشه در حوزه آرمان های راستین و عادلانه انسان هاست. کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی، پایمال کردن حقوق بشر است. با سکوت در برابر کشتار ۶۷، فرهنگ را از سیاست نمی توان رها کرد. ۲- اعمال خشونت: در فاصله ی سال های ۶۰ تا ۶۷ به علت وجود خشونت فراوان و کشتارهای وسیع، ترس بر جامعه مسلط شده بود و “واهمه و بیم” بر جامعه ی هنرمندان و نویسندگان داخل کشور مسلط شده بود. ۳ـ هنرمندان و نویسندگان و اندیشه ورزان در سال ۶۷ بر این باور بودند که هرگونه اعتراضی بی تأثیر است و نتیجه ی آن شکنجه و اعدام خواهد بود. اما اینان توجیهاتی بیش نبود و حقیقت امر این است که نویسندگان ما این بار مهم را بر دوش نکشیدند و شاهد یکی از وحشتناک ترین سرکوب های ایرانیان و کشتار دگراندیشان بودند و دم برنیاوردند. خشونت و بربریت آنان، در تاریخ ایران، بی همتا بود. Copyright: gooya.com 2016
|