یکشنبه 12 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ژيلا بنی‌يعقوب برای اجرای حکم خود به زندان اوين رفت

کلمه ـ ژيلا بنی يعقوب، روزنامه نگار برای اجرای حکم يک سال حبس تعزيری خود به زندان اوين رفت.

به گزارش خبرنگار کلمه، ژيلا بنی يعقوب، روزنامه نگار و فعال زنان، ساعتی پيش برای اجرای حکم يک سال حبس تعزيری خود به زندان اوين رفت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دبير سرويس اجتماعی روزنامه سرمايه و سردبير کانون زنان ايرانی ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در جريان سرکوب های پس از انتخابات به همراه همسرش، بهمن احمدی امويی بازداشت و در خرداد ۱۳۸۹ به يک‌سال حبس تعزيری و ۳۰ سال محروميت از شغل روزنامه‌نگاری محکوم شد.

ژيلا بنی يعقوب در حالی برای اجرای حکم خود به زندان اوين رفت که همسرش، بهمن احمدی امويی که او نيز روزنامه نگار زندانی است، خرداد ماه امسال به زندان رجايی شهر کرج منتقل شد.

انتقال احمدی امويی در حالی صورت گرفت که در حکم ۵ سال حبس تعزيری وی، تبعيد وجود ندارد.

پس از مسعود باستانی و مهسا امرآبادی اين دومين زوج روزنامه نگاری هستند که در همزمان در دو زندان متفاوت دوران محکوميت خود را طی می کنند.

هفته گذشته بهمن احمدی امويی در نامه ای به مناسبت تولد همسرش نوشته بود: “در سه سال گذشته هر لحظه انتظار بازگشتت به اوين را داشتم. با خودم می‌گفتم مانند بقيه زندانی‌هايی که هر دو هفته يک‌بار با همسر، مادر يا خواهرشان که در زندان زنان هستند، ديدار می‌کنند، من هم تو را پشت ديوارهای همان زندانی که خودم حبس می‌کشم، خواهم ديد. برای همين خودم را ظاهراً برای آن لحظه آماده کرده بودم.تو در اين مدت چند تايی حوله و ملحفه فرستاده بودی و من يکی –دو تايش را در کناری نگه داشته بودم تا هر وقت آمدی يک‌جوری برايت بفرستم.آن روزها نمی‌شد به راحتی وسايل ات را با خودت به زندان زنان ببری. من هم در اين مدت برای اينکه تو بيايی و مبادا وسايل مورد نياز و ضروری‌ات را نداشته باشی، چيزهايی را برايت آماده کرده بودم، يکی –دو قوطی قرص‌های تقويتی و ويتامين به همراه يک بالش کوچک. اما حالا که من و اين وسايل در زندان گوهردشت کرج کيلومترها از تو دور هستيم، قرار است تو در زندان اوين باشی. از اين همه بازی‌های روزگار تعجب می‌کنم، اين همه مدت به زندان اوين نرفتی و حالا که من را به زندان رجايی شهر منتقل کرده‌اند، به آنجا می‌روی. نمی‌دانم چه بگويم؟با خودم می‌گويم با توجه به شرايط موجود به نظر می‌رسد دست کم تا چند ماه آينده يکديگر را نخواهيم ديد.”


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016