گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
20 شهریور» شب بیسحر "اهر" و دو شعر ديگر از رضا مقصدی9 مرداد» خانهی خاطره در "چمخاله"، رضا مقصدی 17 تیر» روشنک، رضا مقصدی 22 خرداد» دو شعر از رضا مقصدی 6 خرداد» آی...ای حنجرهی آبی! رضا مقصدی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "شهريور"ی که شهرِ دلم را خراب کرد، به خاطرهی معطر ناصر اخوان، رضا مقصدیاين جا و اکنون، در اين غربت غريب غرب، "بیآنکه ديده بيند"، جسم و جان خونچکان او را در قتل عام زندانيان سياسی سال ۶۷، "احساس می توان کرد". چنين احساسی، از سالها پيش در خواب و بيداری من، تا هنوز ورق میخورد و فرياد و ياد معطرش را در خاطرات تيرباران شدهام و چکامههای چاکچاک من، همواره زنده نگه میداردويژه خبرنامه گويا
از پس ِاين همه سال، ناصر اخوان، هنوز با من است. حتا پاره ای از خواب های خونين مرا چهره ی جوانانه و ُ جانانه ی او رقم می زند. در سال ۵۳ در زندان ِ قصر، در گام زدن های عصرانه، معنای ِ گسترده ی اين شعر شاملو را برای نخستين بار از زبان او دريافتم. در آن جا بود دانستم تا چه مايه، معنا در اين شعر، منزل کرده است: او را با ادبيات، شعر و تصوير در سينما، پيوندی پيوسته و ُ پويا بود و در راستای آرزوهای سربلندِ انسانی، جانی شيفته وُ فرهيخته داشت. اين جا و اکنون، در اين غربت ِ غريب ِ غرب، «بی آنکه ديده بيند»، جسم وُ جان ِ خونچکان ِ او را در قتل عام ِ زندانيان ِ سياسی سال ۶۷ ، «احساس می توان کرد». چنين احساسی، از سال ها پيش در خواب وُ بيداری من، تا هنوز ورق می خورَد و فرياد و ُ يادِ معطرش را در خاطرات تيرباران شده ام و چکامه های چاک چاک من، همواره زنده نگه می دارد. *** شهريوری که... Copyright: gooya.com 2016
|