شنبه 22 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سازمان و ايدئولوژی انجمن حجتيه، بازخوانی يک کتاب پس از ۳۰ سال (بخش سوم)، عمادالدين باقی

[بخش نخست مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]
[بخش دوم مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]

فصل ۴: انجمن حجتيه و فلسفه
موضع ضدفلسفی سرپرست و شاخص فکری انجمن زبانزد بود. کل انجمن را نمی‌توان مشمول ضديت با فلسفه قرار داد زيرا افرادی در اين گروه بوده‌اند که با اين تفکر همراه و موافق نبوده‌ و علقه‌ها و مطالعات فلسفی داشته‌اند. آيت‌الله حلبی و همفکران ضدفلسفه او معتقد بودند فلسفه، بدعت است و از يونان قديم وارد اسلام شده و لذا فلسفه را يونان‌زدگی دانسته و حتی برای اينکه علوم و معارف الهی را نيز ضد آن معرفی کنند بعضاً اظهار می‌داشتند: «اساساً جوهر اديان الهی مبارزه با يونانی‌گری و يونان زدگی است»(۷۳) و فلسفه و ترجمه فلسفه يونان به زبان عربی را برای نخستين بار، از «طرح‌های استعمار»(۷۴) می‌پندارند.
اين گروه با فلاسفه اسلامی از ملاصدرا و بوعلی و ميرداماد و شيخ طوسی از اين زاويه به‌شدت مخالف‌اند. آقای حلبی اين مخالفت را با ذکر نام اشخاص ابراز کرده است و بسياری از فقيهان برجسته را به گناه فيلسوف بودن مردود شناخته و ملاصدرا و شيخ طوسی و... را حتی به عنوان فقيه نيز به رسميت نمی‌شناسد و خاطرنشان می‌سازد: «قدر فقهاتون را بدانيد، شما را به اينها سپرده‌اند نه به... ملاصدرا نه به ميرداماد، نه به ابن سينا، نه به شيخ طوسی و...»(۷۵)
آقای حلبی می‌گويد که علوم فلسفی را زيرپا گذاشته و پيموده است و با آگاهی و شناخت با آن مخالفت می‌ورزد: «فلسفه مثل موم توی دست من است، من حکمت و فلسفه را تدريس کرده‌ام، کتاب نوشته‌ام و علماً و عملاً در سير و سلوک عرفانی بوده‌ام.»(۷۶)
يکی از علل نازايی انديشه در شرق اسلامی به‌ويژه در ايران، «فقدان سلسله انديشه ورزی» و «انقطاع جريان تفکر» بوده است. در غرب دکارت و کانت و بيکن و ده‌ها فيلسوف ديگر در فرآيندی انتقادی و برهم افزا و پيگير، سلسله‌ای را تشکيل می‌دادند که به جريان سازی می‌انجاميد اما در اين خطه به دليل انکار و تحقير و تکفير چنين پديده‌ای شکل نگرفته است.
انکار فلسفه و ضديت با آن در قرون اخير با پيدايش اخباريگری در حدود چهار قرن پيش مرتبط است. اخباريگری توسط ملا امين استرآبادی بنيان‌گذار شد. اينان منکر حجيت عقل شدند و گفتند هرچه موردنياز عوام باشد در احاديث و قرآن وجود دارد و همه می‌توانند مستقيماً به احاديث رجوع کرده و حکم مسأله خود را بفهمند و به هرآنچه که ظاهر حديث حکم می‌کند عمل کنند. از اين رو اخباريين با اجتهاد و تقليد (تعقل و تقليد) که تطبيق و استخراج احکام متناسب با مقتضيات هر زمان است و با استفاده از ابزار عقل برای اجتهاد مخالف بودند. به گفته يکی از علما (که استاد مطهری از وی نقل می‌کند)« جمود اخباری‌ها باين حد است که اگر فرضاً مريضی رفته باشد نزد يکی از ائمه و امام به او فرموده باشد آب سرد بنوش، اينها برای همه مريض‌های دنيا نسخه می‌پيچند که بايد آب سرد نوشيد.» و فکر و تعقل نمی‌کنند که اين دستور برای يک فرد معين و خاص در يک زمان مشخص و خاص صادر شده‌است. آنها همچنين سنديت احاديث را بر قرآن مقدم داشتند. اگرچه مکتب ضد عقليون در اثر مقاومت و همت اصوليين شکست خورد ولی به گفته مطهری «همه افکار اخباريگری که حدود ۲۰۰ سال کم‌و‌بيش در مغزها سيادت کرده هنوز از مغزها بيرون نرفته و الان هم می‌بينيد خيلی تفسير قرآن را اگر حديثی در کار نباشد جايز نمی‌دانند. جمود اخباريگری در بسياری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پاره‌ای از مسائل فقهی هنوز هم حکومت می‌کند.»(۷۷)
مطهری در رابطه با انکار محاسبات فلسفی توسط اخباريين و اشعری‌ها می‌گويد: «در طول يک قرن و نيمی که از حيات مکتب عقلی اعتزال گذشت با نوسان‌های عجيبی دست به گريبان بودند تا عاقبت مذهب اشعری به‌وجود آمد و يکباره ارزش تفکر و انديشه‌های عقلی محض و محاسبات فلسفی خالص را منکر شدند»، «بالاخره اشعريان پيروز شدند و بساط تفکر عقلی را برچيدند و اين پيروزی ضربه بزرگی بر حيات عقلی عالم اسلام وارد آورد»، «اخباری‌ها هم کار عقل را به کلی تعطيل کردند.» (۷۸)
اما آيت‌الله حلبی متعلق به نحله اشعريگری و اخباريگری و نوع ضديت آنان با فلسفه نبود. آنها به نحله‌ای به نام مکتب تفکيک تعلق داشتند که مخالفت‌شان با فلسفه از نوع مخالفت با تعقل و عقل‌گرايی نبود. برخی از اعضای انجمن پيش از انقلاب به مجامع فلسفی مانند انجمن شاهنشاهی فلسفه که زيرنظر دکتر حسين نصر اداره می‌شد می‌رفتند و در اين رابطه هيچ‌گونه مخالفتی ازسوی سرپرست انجمن با عضويت آقای... که از سران انجمن و اهل سبزوار بود ابراز نمی‌شد.
آقای حلبی، تحصيلات خويش را در مشهد گذرانيد. او پس از طی دوره‌های مقدمات و سطح به مدت ۶ سال به تحصيل فلسفه پرداخت. ۲ سال از دروس عقلی را نزد «شيخ حسن کاشانی»، «شيخ اسدالله يزدی» و «حاج فاضل خراسانی» و ۴ سال ديگر را در محضر «آقا بزرگ شهيدی» از فيلسوفان بنام زمان خويش، «اشارات» و «اسفار» را فرا گرفت و به مدت ۴ سال از محضر «ميرزامحمدمهدی غروی اصفهانی» از عرفای بزرگ عصر بهره‌ برد. آشنايی او با ميرزا مهدی اصفهانی، انقلابی فکری و روحی در او پديد آورد. البته آقای حلبی چنانکه خود می‌گويد به دليل آنکه سال‌ها با مطالب فلسفه خو گرفته بود ابتدا در برابر ميرزامهدی اصفهانی مقاومت می‌کند و چند ماه، شايد در حدود ۵، ۶ ماه با استاد خود به مبارزه علمی می‌پردازد اما سرانجام تسليم می‌شود.(۷۹) شايد يک دليل آن روش ميرزامهدی اصفهانی در تدريس و احاطه او بر فلسفه و رد فلسفه بوده است(برای توضيح بيشتر نگاه کنيد به مقاله: آيت‌الله حلبی چهره نيم قرن تفکر رازآلود مذهبی در پايان کتاب). آموزه‌های ميرزامهدی اصفهانی و پيش از او سيد موسی زرآبادی قزوينی و نيز شاگرد ميرزای اصفهانی به نام شيخ مجتبی قزوينی همان بود که بعدها استاد محمدرضا حکيمی نام «مکتب تفکيک» را بر آن نهاد. محمدرضا حکيمی خود در محضر شيخ مجتبی قزوينی تلمذ کرده است. مکتب تفکيک يا آموزه‌های مرحوم اصفهانی، سه روش معرفت – قرآنی ـ فلسفی ـ عرفانی را از همديگر جدا می‌سازد. گرچه فلسفه به استفاده از روش عقلی معروف شده است اما در دو روش ديگر نيز استفاده از عقل قطعی است، بويژه آنکه در روش وحی، عقل و تعقل جزو ارکان اصلی است با اين تفاوت که:
۱- جريان وحی (دين ـ قرآن) معتقد است حقايق علمی و شناخت‌ها از راه وحی و علم‌ربانی به‌دست می‌آيند و تعقل در خدمت وحی است نه حاکم بر آن و عينک وحی را بايد بر چشم عقل زد.
۲- جريان عقل (فلسفه ـ برهان) راه وصول به شناخت‌ها و حقيقت‌‌ها را عقل می‌داند با روش‌ها و امکانات خاص خويش.
۳- جريان کشف (رياضت ـ عرفان) راه وصول به حقايق را کشف و شهود که يک تجربه کاملاً شخصی است می‌پندارد با روش‌ها و امکانات خاص مسلک عرفان.
با توجه به گسترش کار تأويل در متون دينی (که براساس دانش‌های ديگر بشری صورت می‌گيرد) تفکيک مشرب‌ها از يکديگر ضروری است تا اينکه هر موضوعی به صورت واقعی خويش باز نموده شود. بنابراين متفکران اسلامی که بيشتر به عقليات و نظام‌های فلسفی و عرفانی عنايت دارند بايد مستقيماً به خود قرآن و سنت به گونه‌ای خالص و بدون پيشداوری رجوع کرده يک دستگاه معارفی سره و ناآميخته با ساير معارف عقلی پديد آورند. پس مهمترين کار مکتب تفکيک، استقلال معارف از همديگر و ترک تقليد و تأويل است. در اين ديدگاه، تعقل نسبت به استدلال عام‌تر است و استدلال نسبت به فلسفه. بنابراين رد فلسفه رد تعقل نيست، رد رهيافتی است به نام تعقل چراکه در اين ديدگان «تعقل وحيانی»را تعقل نوری و «تعقل فلسفی»را «تعقل صوری» می‌دانند و آنچه برای سعادت جامعه لازم شمرده می‌شود تعقل قرآنی است، نه تعقل فلسفی. پس مکتب تفکيک ضدفلسفه و ضدتأويل نيست زيرا ذاتاً شوق شناخت در جان انسان مشتعل است و در طول زمان نحله‌هايی را می‌آفريند اما مکتب تفکيک معتقد به جدا نگه‌داشتن آن شناخت‌ها از وحی و برتری نبخشيدن آنها به معارف قرآنی است. لذا به ميراث فلسفی و تمدنی جهان اسلام مباهات هم می‌کند. (۸۰)( برگرفته از مقاله: آيت‌الله حلبی چهره نيم قرن تفکر رازآلود مذهبی در پايان کتاب).
اين تفکيک چيزی نيست که ميرزای اصفهانی و... مبتکرآن شده باشند بلکه رأی آنها يک تدوين و تأکيد است بر وجود نحله‌هايی که تاکنون بوده‌اند و در ميان ساير علمای دين هم اين توجيهات بوده است اما نکته‌‌ای که به لحاظ جامعه شناختی در حوزه مشهد درخور توجه است اينکه به خاطر جايگاه امام هشتم شيعيان در ميان ايرانيان و حضور بارگاه آن حضرت، روحيه تمسک به اخبار و احاديث ائمه و قرآن همواره در آن حوزه چيره بوده و فلسفه به ندرت توانسته‌است جايگاه ارجمندی بيابد.
مرحوم حلبی نزد مشايخ خويش اين مکتب را آموخت و ذوق اخباريگری او (نه به معنی منفی آن که توسط استرآبادی باب شد بلکه به معنای اعتنای فراوان به احاديث) موجب طرد فلسفه می‌شد.
برخی از دست‌آموزان، که اين مرزبندی‌ها چندان برايشان تبيين نمی‌شد، ناخودآگاه به گرايشی ضدفلسفی سوق می‌يافتند. نگارنده به خاطر دارد که برخی از نوپويان انجمن حتی اين گرايش خود را به معيار قضاوت نسبت به رجال و عالمان تبديل کرده و افرای را بدين لحاظ تخطئه می‌کردند.

فصل ۵: کنش و نگرش اقتصادی انجمن حجتيه
انجمن در بعد اقتصادی نيز با عقايد اقتصادی متعلق به گرايش‌های چپ و انقلابی مخالف بود و چون اعتقاد داشت روحانيون انقلابی طرفدار آيت‌الله خمينی متأثر از افکار سوسياليستی هستند با ديدگاه آنان نيز مخالف بود. موسوی‌خوئينی‌ها می‌گويد: «پيش از پيروزی انقلاب هم اين دو جريان در بعضی جاها شاخ به شاخ هم می‌شدند، هواداران اين جريان با هواداران آن جريان در بسياری مواقع با همديگر درگيری داشتند... اين جريان حضور روزافزون دارد و شايد يکی از وسيع‌ترين ميدان‌هايی که درگير خواهد شد با اين جريان اصيل، ميدان اقتصادی است اما اينطور نيست که فقط در همان ميدان اقتصادی درگير بشود، در ميدان سياسی هم درگير است.» (۱)
برخی از اعضای هیأت موسس انجمن از تجار بزرگ و مسوولان آن برخاسته از قشر متمول و مرفه بودند. تجربه غرب نشان می‌دهد که مالکيت، اساس ليبراليسم بود و بخش‌خصوصی موجب تقويت نهادهای مدنی و حوزه عمومی شد. انجمن حجتيه نيز از نظر مالی متکی به بخش‌خصوصی و بازارايان متدين بود. در عين حال بعضاً ناگزير بودند از سيستم مسلط و دولت رانتير و نخبگان اقتصادی چون خيامی مطالبه همکاری و اعانات مالی کنند. بديهی است که نفس تجارت مورد بحث و نقد نيست. اميرالمومنين درباره تجار می‌فرمايد: فانهم مواد المنافع و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح فی برک و بحرک و سهلک و جبلک وحيث لايلتئم الناس لمواضعا و لا يجترئون عليها. (۲) ترجمه: پس بدون شک اينان (تجار و بازرگانان) مواد و پايه‌های بهره‌ها و اسباب و به‌دست آورندگان بهره‌ها از راه‌های دشوار و سخت هستند و سودها را از دوردست‌ها، از راه خشکی و دريا و جلگه‌ و کوه‌ها و جاهايی که مردم را توان و جرأت رفتن و پای نهادن بدانجا نيست.
مسأله مورد بحث اين است که پر روشن بود که چنين جريانی در ميدان اقتصادی با تفکر چپ اسلامی(که در مقطعی در جريان موسوم به «خط امام» متبلور شده بود) رودررو ‌شوند.
آقای مهدی اقارب‌پرست، مديرعامل سازمان آموزش ابابصير در اصفهان طی نامه‌ای به خيامی سهامدار بزرگ شرکت ايران ناسيونال ابتدا گزارش کاری ارائه داده و می‌نويسد: «در خاتمه لازم می‌داند به استحضار برساند که اين سازمان جهت اداره امور خود درآمدی نداشته و بودجه معين و مشخصی نيز در اختيار ندارد و همه اقداماتی که در بالا اشاره شد به اضافه تهيه مقداری وسايل مورد نياز اين مرکز آموزشی از قبيل يخچال و تلفن و ماشين چاپ و مهمتر هزينه شبانه روزی و ...، به وسيله اعضای هیأت مديره و ساير اشخاص خير و نيکوکار اصفهانی که گاه و بيگاه کمک‌هايی در اختيار اين سازمان قرار می‌دهند به انجام رسيده است و اکنون مضيقه مالی به‌خوبی محسوس بوده و هزينه‌های سنگين اين موسسه، گردانندگان آن را با مشکلات فراوانی روبه‌رو کرده است. بنابراين از آن جناب که همواره در پيشرفت اينگونه موسسات که هدفی جز خدمت به جامعه ندارند کمک‌های موثری فرموده‌ايد، تقاضاد دارد مقرر فرماييد با توجه به مشکلات فراوانی که اين موسسه در اياب و ذهاب اين نابينايان دارد يک ماشين مينی‌بوس به اين سازمان اهداء گردد.» (سند ـ د)
انجمن در دوران پيش از انقلاب با توجه به تشکيلات گسترده‌ای که داشت و بالطبع هزينه‌های گزاف و کمرشکنی طلب می‌کرد، يکی از اهم منابع بودجه‌اش متمولين و قشری از بازار بودند و اجازه اخذ وجوهات شرعيه که مراجع تقليد به رئيس انجمن داده بودند يکی از منابع مهم اين نهاد بود. برای انجمن مسأله اين نبود که اين ثروتمندان دارای چه گرايشی هستند و به همين لحاظ، گفته شده است که برخی از منابع تأمين بودجه انجمن را وابستگان دربار نيز تشکيل می‌دادند. در فضای تند انقلابی در دهه ۵۰ و۶۰ که معيارهای چپ و ارزش‌های فقرگرايی و قناعت پيشگی غلبه داشت و مفاهيم جامعه مدنی و بخش‌خصوصی مستقل و غيررانتی و مالکيت و نقش بنيادين آن در تحقق آزادی‌ها و رشد فرديت و استقلال، در چنبره آميزه‌ای از تفکر سنتی و چپ، ناشناخته مانده بود از همين زاويه انتقادات تندی متوجه انجمن می‌شد. مهندس طيب می‌گويد: «باز تحت‌تأثير آن بينش سياسی‌اش چون انحرافات سياسی و اجتماعی و اقتصادی را ارزش نمی‌دهد لذا می‌بينيم در رژيم گذشته انجمن گاهی اوقات تکيه می‌کند به افراد متمولی که متکاثرين اقتصادی جامعه هستند و گاهی اوقات هم از آنها کمک مادی می‌گيرد و هيچ احساس عيب و بدی نمی‌کند لذا گاهی در بين کسانی که کمک مادی به انجمن می‌کردند چهره‌هايی را پيدا می‌کنيم که اينگونه بوده‌اند يعنی متمولين که الان در معيارها و ارزش‌ها، آدم‌های ناصالحی هستند و انجمن اين را عيب نمی‌داند يعنی نسبت به سرمايه‌داری که مثل زالو اموال مردم را مکيده و در شرايط خيلی مرفه طاغوتی زندگی می‌کند حساس نيست.»(۳) وی در جای ديگری می‌گويد: «يکی از منابع مالی انجمن شخصی بنام دريانی (زميندار بزرگ شهرآرا) بوده است.»(۴)
انجمن حجتيه به نوعی اقتصاد آزاد باور داشت يعنی همانطور که در سطور بعد می‌آيد کنترلی بر کيفيت تحصيل ثروت قائل نبود. همچنين نوع زندگی بسياری از سران انجمن، روحيه اقتصادی آنان را بيان می‌کند. آنها معتقد بودند نعمت‌های خدا برای بهره‌برداری است نه برای تماشا و رياضت جسمی. در اوايل انقلاب جو شديد ضد سرمايه‌داری که به‌وسيله جريانات مارکسيستی فايق آمده بود و اصولاً انقلابی بودن با چنين معيار‌هايی تعريف می‌شد فضايی ساخته شده بود که داشتن يک خانه يا اتومبيل نيز اشخاص را زيرسوال می‌برد. در چنين شرايطی برخی از سران انجمن درتوجيه داشتن خانه‌های مجلل می‌گفتند: «اين منازل محل برگزاری مجالس بزرگ مذهبی و... است و بايد ظرفيت اجتماع مومنين را داشته باشد» و «خداوند حس زيبايی دوستی و راحتی را در نهاد و فطرت انسان گذارده است» و «در احاديث و روايات بر پوشيدن جامه‌های کذا و کذا و... اوامری صادر شده است.»
انجمن پس از انقلاب اسلامی در برابر پاره‌ای از اقدامات اقتصادی دولت واکنش‌های مخالف بروز می‌داد. هنگامی که طرح سهميه‌بندی مايحتاج مردم پيش ‌آمد تحت عنوان «کوپنيزم» و «کوپنيزم يعنی کمونيزم» به‌شدت با آن مخالفت می‌ورزيدند. البته جريانات منتقد ديگری چون نهضت آزادی و بنی‌صدر رئيس‌جمهور وقت با سهميه بندی مخالف بوده و در سخنرانی‌ها يا روزنامه‌های حامی خود نقدهايی بر آن می‌نوشتند.
مهندس طيب می‌گويد: «باز به دليل اينکه به انحرافات ايدئولوژيک حساسيت دارد و به انحرافات اقتصادی و سياسی و اجتماعی حساسيت ندارد بالطبع عملکرد‌های انقلابی و دادگاه‌های انقلاب را در رابطه با مصادره اموال، ايجاد تحديد اقتصادی و امثال اينها تأييد نمی‌کند و به هيج وجه موضع موافق با اين مسائل ندارد.»(۵)
در انجمن از ترويج نظرات و تئوری‌های اقتصاد اسلامی مرتضی مطهری ممانعت ورزيدند. يکی از عوامل بروز اختلاف نگارنده(در عنفوان جوانی و بحبوحه انقلاب)، با انجمن طرح ديدگاه‌های اقتصادی مطهری در نقد نظرات آيت‌الله خويی بود که منجر به انزوا و جدا شدن از انجمن شد. در سال‌های بعد نيز برخی حاميان انجمن، خطبه‌های عدالت اقتصادی هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه تهران را «عمامه فقهی پيچيدن دور اقتصاد مارکسيستی» و «متأثر از فضای التقاط انديشيدن» و «اجتهاد آزاد»می دانستند(۶) آنها به هاشمی رفسنجانی نسبت «مارکسيستی الفکر» می‌دادند. اين طرز تفکر و مواجهه پيرامون مسائل اقتصادی از نحوه برخورد فتاوا و نظرات آيت‌الله خويی از مراجع بزرگ و مورد اعتماد انجمن سرچشمه می‌گرفت. برای مثال درباره تحريم ربا که با اوامر متعددی مانند«لاتاکلوا الربا»(آل عمران/۱۳۰) يا «احل‌الله البيع و حرم الربا»(بقره/۲۷۵) در قرآن بدان اشاره شده است آيت‌الله خويی طی يک چاره‌انديشی فقهی اظهار می‌دارند:«زياده گرفتن در معاملات مَکيل و موزون، ربا و حرام است ولی در غير‌مکيل و موزون می‌توان به صورت معامله رفتار کرد نه قرض و استقراض، تا مسأله ربا لازم نيايد و مثلاً اگر ۱۰۰ عدد تخم مرغ را قرض بدهی تا مدت دوماه و در ازای آن ۱۲۰ تا تخم‌مرغ بفروشی و معامله کنی ربا نيست و معامله صحيح است در صورتی که نتيجه يکی است ولی عنوان فرق کرده، اگر عنوان قرض باشد ربا است و اگر خريد و فروش باشد ربا نيست»، «يعنی پول مازاد يا جنس مازادی که (در هردو مورد) پديد آمده و به عنوان سود به جيب يک طرف معامله ريخته شده است» ولی عنوان فرق کرده است (يعنی همين معامله با همين نتيجه آن وقت به نام و به عنوان قرض بود و حرام محسوب می‌شد و اينک با نام و عنوان فروش است و حلال محسوب می‌شود) اسکناس و پول‌های خارجی و ايرانی نيز ازجمله چيزهای غير‌مکيل و موزون است (اجناس مکيل و موزون يعنی چيزهايی که ارزش آن با کيلو و وزن و پيمانه‌ و توزين و توکيل و کشيدن تعيين می‌شود).
آيت‌الله خويی که از مراجع برجسته زمان خويش بود در اين زمينه می‌گويد:«در قرض زياده گرفتن، ربا است و حرام ولی اگر خواسته باشند معامله‌شان صحيح باشد و به‌اصطلاح چاره‌جويی برای حلال کردن ربا کرده باشند تا زياد‌ه‌ای که می‌گيرند ربا نباشد چند راه دارد و دوراهش که آسان‌تر است ذکر می‌شود: ۱- آنکه وجه اضافه را که می‌دهد به‌عنوان معامله منتقل نمايد نه به‌عنوان قرض و استقراض. چنانکه قبلاً توضيح و مثال داده شد.»
يعنی اگر ۱۰۰ تومان را به کسی داد و ۱۲۰ تومان در مقابل اخذ کرد اين عمل را تحت عنوان معامله انجام دهد نه قرض. آيت‌الله خمينی فتوای ديگری دارد و می‌گويد:«اگر زياده را مجاناً بدهد يا برای عمل به استحباب شرعی باشد مانع ندارد و جايز نيست قرض دادن ۱۰ دينار به ۱۲ دينار» يعنی زياده تحت عنوان قرض جايز نيست و راه چاره هم ندارد و زياده تحت عنوان غير‌قرض هم جايز نيست مگر اينکه کسی آن را مجاناً يا برای استحباب شرعی آن بدهد که در اين صورت اخذ زياده تحت عنوان هر غير‌قرض ديگر حکم نيست و جايز هم نيست. آيت‌الله خمينی می‌افزايد: «در صورتی که بدون شرط پرداخت اضافی، قرض کننده خود مقداری اضافه به قرض‌دهنده بپردازد مانعی ندارد بلکه مستحب است که قرض‌کننده در برابر احسان و رفع نيازش به وسيله قرض‌دهنده يا تشويق وی به قرض دادن مقداری به‌عنوان هديه به وی بپردازد و البته برای قرض‌دهنده گرفتن چنين اضافه‌ای مکروه بوده، مستحب است که هديه يا مقدار اضافی را جزو بدهی قرض کننده به‌حساب آورد. يعنی به همان مقدار از طلبش کم کند.» اما آيت‌الله خويی که مرجع مورد اعتماد انجمن در مسايل فقهی و عملی بود در ادامه ديدگاه خويش می‌گويد: «دومين پيشنهاد برای آسان کردن راه‌ حلال شدن زياده در معامله آن است که شما ۱۰۰ تومان به کسی می‌دهيد و ۱۲۰ تومان در مقابل اخذ می‌کنيد، در ازای مبلغ زياده می‌توان به بدهکار (ربادهنده) يک کبريت يا دستمال يا چيز ديگری بدهيد و معامله و ربا حلال می‌شود به اين معنی که شما در واقع يک کبريت ۲ ريالی را به مبلغ ۲۰۰ ريال فروخته‌ايد يا دستمال را در ازای وجه زياده که ممکن است خيلی کلان هم باشد فروخته‌ايد اشکالی ندارد.»
آيت‌الله خويی برای دفع شبهات و توهمات و اشکالات، چنين پاسخ می‌گويد: «توهم اينکه معامله صوری است زيرا هيچ‌کس يک جعبه کبريت را که قيمتش يک ريال است به ۲ هزار تومان نمی‌خرد توهم صدور فتوای بيجايی است زيراکه احدی بدون جهت چنين معامله‌ای نمی‌کند.»(۷)
فتوای آيت الله خويی نظر اجتهادی وی بود اما نيروهای انقلابی اين نظريات را ناشی از محبوس شدن در چارچوب‌های خشک و ناآشنايی با واقعيت‌های جامعه و متأثر از لمس نکردن معضلات و محروميت‌ها و گرفتاری‌های عمومی و گوشه خانه نشستن و فتوا دادن و همچنين ناشی از بی‌توجهی به تاکتيک‌ها و شيوه‌های نوين سرمايه داری در استثمار و چپاول ملت‌ها و انسان‌ها و پيشرفت‌های صنعتی و ماشينی می دانستند. ازسوی ديگر به گمان مقلدان آيت‌الله خويی فتوای وی انعطاف پذيری بيشتری برای هماهنگی با اقتضائات نوين اقتصادی داشته و رافع مشکلات فقهی نرخ بهره و تورم و بانک و بيمه و... بود. محتمل است در دوران‌های پيشين اين احکام از لحاظ اجتماعی و اقتصادی مشکل‌ساز نبوده ولی امروز که روابط اقتصادی وتوليد و توزيع دگرگون شده و ماشين‌های عظيم توليدی جای نيروی کار را گرفته‌اند و مسأله بانک‌ها واعتبارات کلان مطرح است، به گفته مطهری پيرامون اين گونه امور مستحدثه بايست به‌وسيله فقهای آگاه، متقی و آگاه به اوضاع و احوال زمان (عارفاً بزمانه) اجتهاد بشود نه اينکه مطابق همان دستورات قديم که بعضاً متناسب با اوضاع و احوال خاصی بوده، عمل شود. «احکام فقهی دو دسته هستند برخی ضروری، که فی نفسه محل اجتهاد نيستند مانند نماز يا روزه و... و برخی ديگر غير‌ضروريات که محل اجتهاد قرار می‌گيرند مانند مسائل اجتماعی و اقتصادی و برخی احکام نماز...» «... به‌عقيده ما مشخصه اصلی سرمايه‌داری که آن را موضوع جديدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می‌دهد، دخالت ماشين است.» (۸)
البته در رساله‌ها و پاره‌ای متون فقهی روشی به نام حيله‌شرعی وجود دارد ليکن درچاره‌انديشی‌ها مرز باريکی ميان حيله شرعی و کلاه‌شرعی وجود دارد. کلاه‌شرعی پيوسته يک سابقه تاريخی در اديان داشته و همانست که علی (ع) در خطبه ۱۵۶ به نقل از پيامبر اسلام می‌فرمايند: مردمانی خواهند آمد که «فيستحلون الخمر بالنبيذ و السحت بالهديه و الربا بالبيع» شراب را با نبيذ و رشوه را با هديه و ربا را به‌نام معامله حلال می‌نمايند.
در دهه‌ای که اقتصاد دولتی رويکرد مسلط در ايران بود از ديدگاه مخالفان انجمن، چنان نظرياتی در ميدان فعاليت‌های اقتصادی نتايج و عواقب فاجعه‌آميزی را به‌بار می‌آورد، اگر اين دستورات تنها درباره معاملات جزئی و کوچک مثل ۱۰۰ تومان دادن و ۱۲۰ تومان با زياده پس گرفتن صدق می‌کرد شايد صرفا از جنبه ربوی بودن يک عمل حرام محسوب می‌شد وليکن در معاملات عظيم اقتصادی می‌تواند منجر به پيدايش قدرت‌های استثمارگر اقتصادی و زرمداران زورمند شود و مثلاً در يک معامله ميلياردها تومانی، مازادی را که يک طرف می‌پردازد و با يک شیء چند ريالی معاوضه و حلال و مشروع می‌کند سر به آسمان می‌زند. آنها در انتقاد از نظريه فقهی مذکور می‌گفتند: پيدايش کمپانی‌های عظيم سرمايه‌داری که امکانات و وسايل پيشرفت و ترقی مادی را در انحصار خويش گرفته و موجب عقب‌ماندگی ملت‌های جهان سوم و چپاول خزائن و ذخاير آنها شده است با اين فتواها توجيه شرعی می‌شود و چون انجمن جهت‌گيری اين نوع فتواها را به‌سود خود می‌بيند به اينگونه مراجع احساس نزديکی بيشتری دارد و در مقابل دو ديدگاه (کيفيت و کميت محدود ثروت) و (کيفيت محدود و کميت نامحدود ثروت) اين طرز تفکر، کيفيت و کميت آزاد ثروت را تجويز می‌کند.
آيت‌الله خمينی پيرامون زياده سرمايه نقدی اجتهاد متفاوتی داشته و می گويد: «اگر کسی که قرض می‌دهد شرط کند که زيادتر از مقداری که می‌دهد بگيرد، مثلاً يک من گندم بدهد و شرط کند که يک من و ۵ سير بگيرد يا ۱۰ تخم مرغ بدهد که ۱۱ تا بگيرد ربا و حرام است، بلکه اگر قرار بگذارد که بدهکار کاری برای او انجام دهد، يا چيزی را که قرض کرده با مقداری جنس ديگر پس دهد مثلاً شرط کند يک تومانی را که قرض کرده با يک کبريت پس دهد ربا و حرام است و نيز اگر با او شرط کند که چيزی را که قرض می‌گيرد به‌طور مخصوصی پس دهد مثلاً مقداری طلای نساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته پس بگيرد بازهم ربا و حرام است ولی اگر بدون اينکه شرط کند، خود بدهکار زيادتر از آنچه قرض کرده پس بدهد اشکال ندارد بلکه مستحب است.» ولی اگر در مقابل زياده، جنس پرداخته شود يا عملی و کار انجام شود مانعی ندارد ولی توجه شود که زياده با جنس يا کار معاوضه شود نه اينکه جنس‌ بی‌ارزشی مثل يک کبريت در ازای ربايی که ارزش آن بيشتر است پرداخته شود: «اگر مقداری پول به کسی بدهد که بعد از چندروز در شهر ديگر زيادتر بگيرد، مثلاً ۹۹۰ تومان بدهد که بعد از ۱۰ روز در شهر ديگر ۱۰۰۰ تومان بگيرد ربا و حرام است ولی اگر کسی که زيادی را می‌گيرد در مقابل زيادی، جنس بدهد يا عملی انجام دهد اشکال ندارد.» مشابه دو مسأله فوق تقريباً در رساله آيت‌الله خوئی (احکام قرض) وجود دارد وليکن ايشان در احکام سفته مطالبی فرموده‌اند که ظاهراً با آن مغايرت دارد اما آيت‌الله خمينی در دنباله احکام قرض می‌افزايد: «اگر کسی بخواهد پولی قرض کند و ربا بدهد يا قرض بدهد و ربا بگيرد و يکی از راه‌هايی که در بعض رساله‌های عمليه ذکر شده بخواهد از ربا فرار کند (مثل تغيير عنوان قرض به عنوان معامله) جايز نيست و زياده‌ای که می‌گيرد (يعنی به هر شکلی که باشد چه قرض و چه معامله و غير‌آن)حرام است. اگر بخواهند مثل به مثل را مبادله کنند (يعنی پول را با پول، يا جنس را با جنس) و ربا بگيرند با حيله، جايز نيست مثلاً يک خروار گندم را که ارزش آن نصف ۲ خروار است اگر بخواهند مبادله کنند که يک خروار گندم بدهند و بعد از ۶ ماه دو خروار بگيرند زيادی ربا است و با ضَمّ چيزی صحيح نمی‌‌شود و علاوه بر آنکه معامله حرام است، باطل هم می‌باشد و مثل باب قرض نيست که قرض صحيح باشد و شرط باطل، بلکه اصل معامله باطل است» يعنی در قرض، عمل صحيح ولی شرط زياده آن باطل و حرام وگناه است و در معامله اگر شرطِ زياده بشود هم شرط و هم اصل معامله و عمل، باطل و حرام و گناه است: «از مسأله قبل ظاهر شد که حيله در موردی است که بخواهند از معامله مِثل به مِثل فرار کنند بدون آنکه زياده قيمت و ربا در کار باشد اما مواردی که می‌خواهند ربا بگيرند حيله جايز نيست.» بنابر اين در فتوای امام خمينی ربا دوگونه است يک نوع ربا توأم با حيله و چاره‌انديشی است که فرار از معامله مثل‌به‌مثل است ولی چون يک کبريت را با مازاد معاوضه می‌کنند و به‌اصطلاح معامله می‌کنند زياده، ربا نيست و در عوض يک کبريت يا شاخه نبات داده شده است لذا فرار از معامله مثل به مثل است بدون آنکه عنوان ربا و زياده قيمت در کار باشد و اين جايز نيست و يک نوع ربای بدون حيله داريم که حرام است «و اگر در بعض رساله‌های عمليه اينجانب چيزی برخلاف آن ذکر شده‌است صحيح نيست.»(۹)
از ديدگاه چپ اسلامی هرگونه بهره‌ سرمايه نقدی (پول) ولو ناچيز و بسيار اندک ربا و حرام محسوب می‌شد چه تحت عنوان استقراض و چه معامله باشد زيرا نتيجه آن يکی است و وقوف بر تحريم ربا (در هر قالب و شکل و صورتی) برای غير‌فقيه نيز آشکار است. تحريم ربا از محکمات قرآن است و احتياج به استنباط و استفهام مطلب فقط از جانب راسخون فی العلم ندارد. البته بهره سرمايه غير‌نقدی دراسلام تجويز شده است مانند اينکه شخصی اتومبيل خويش را تحت قراردادی مقيد به رضايت طرفين اجاره می‌دهد و درآمد حاصل از کار اتوميبل را بين طرفين تقسيم می‌کنند يا خانه‌ای را تحت قراردادی اجاره می‌دهند. زيرا سرمايه غير‌نقدی، کار متبلور و مجسم انسان است و استفاده از آن استهلاک دارد ليکن سرمايه نقدی (چه پس از اتمام مدت قرض چه به صورت معامله سرمايه نقدی) که به ازای مازاد آن، جنس و کالا پرداخت شود، به‌طور تمام و کمال و بدون استهلاک به صاحب آن مسترد می‌شود و لذا زياده آنچه به صورت سرمايه نقدی و چه جنس باشد ربا است زيرا منشأ ايحاد حق و مالکيت روی ثروت و سرمايه کار است و اين زياده حاصل کار انسان نيست. اين ديدگاه البته مسأله تورم و کاهش ارزش پول و نيز بازده ناشی از کار با سرمايه نقدی را ناديده گرفته است. روشن است که در اينجا از مضاربه و امثال آن سخن نمی‌گوييم که امر ديگری با شرايطی ديگر و صحيح است و ربطی به بحث ربا ندارد. نکته ضروری و شايان يادآوری اين است که سخن فوق در شرايط يک اقتصاد سالم و طبيعی صدق می‌کند و درصورت شرايط تورمی با مرور زمان ارزش پول نقدی نيز کاسته می‌شود و گرفتن زياده در حدی که تفاوت ارزش پول را از زمان قرض دادن تا زمان پس گرفتن جبران کند ربا محسوب نمی‌شود.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر عرضه دستورات و برداشت‌ها و سيستم‌ها و طرح‌های اقتصادی که با نص اسلام سازگاری ندارد ازجمله تجويز بهره را ناشی از توجيه واقعيت‌ها قلمداد می‌نمايد:
«توجيه واقيعت‌ها: منظور کوششی است که محقق ـ با قصد يا بدون قصد ـ به عمل می‌آورد تا با وارد ساختن تغييراتی در نصوص و نتيجه‌گيری‌های غلط، روابط عينی و واقعيت‌های اجتماعی محيط خود را ـ که از نظر سيستم اسلامی، غير‌قانونی و محکوم است ـ به نحوی توجيه نموده و آنها را قانونی جلوه دهد. به عبارت ديگر به‌جای آنکه روابط غلط اجتماعی را تصحيح و با محتوای حقيقی نصوص سازگار گردانند نصوص را بر حسب شرايط تفسير می‌کند. برای مثال موردی را می‌توان ذکر کرد که عده‌ای ادله حرمت (حرام بودن)ربا را تأويل نموده و نتايج غلطی را مطرح کرده‌اند ازجمله اظهار می‌دارند، اسلام بهره غير‌مضاعف را اجازه داده و معتقدند نهی آيه کريمه«يا ايهاالذين آمنوا لاتاکلوالربا اضعافا مضاعفه، والتقوا الله لعلکم تفلحون»(آل عمران/۱۳۰)‌ای کسانی که ايمان آورده‌ايد به‌طور مضاعف ربا نخوريد، از خدا بترسيد، شايد رستگار شويد ـ ناظر به موردی است که ميزان بهره «فاحش و نامعقول» است و به نظر ايشان، بهره معقول را عرف و شرايط اجتماعی تعيين می‌نمايد، قدر مسلم تن در دادن و تسليم شدن به روابط اجتماعی حاکم باعث می‌شود که اين قبيل اشخاص منظور آيه را درک ننمايند. زيرا هدف قرآن تجويز بهره غير‌مضاعف نمی‌باشد، بلکه رباخواران را به عواقب ناگوار اجتماعی کارشان که منجر به فلاکت مديون می‌گردد، متوجه می‌گرداند و نشان می‌دهد که به موازات بزرگ شدن حجم سرمايه ربوی، درماندگی مقروض رو به فزونی نهاده و سرانجام از هستی ساقط می‌شود. اگر بخواهيم نظر قرآن را برکنار از اثرپذيری روابط اجتماعی و به‌طور صحيح درک کنيم بايد به اين آيه نيز توجه نماييم که:... و ان تبتم فلکم روؤس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون ـ و اگر توبه کنيد، اصل سرمايه شما به شما داده می‌شود نه ظلم کنيد نه ظلم‌پذير باشيد.» (بقره/۲۷۹) در اين صورت معلوم می‌شود که مسأله مبارزه با نوع معينی از ربای دوران جاهليت يعنی ربای مضاعف نيست، بلکه مسأله‌ای از مکتب دقيق و شديدی است که اجازه ازدياد آن را داده است (تحت قانون و مقررات دقيق منجمله مسأله اجاره با ضوابط خاصی بهره معقولی را اجازه می‌دهد که آن بهره‌ پيامد استهلاک در کالای مورد اجاره است نه سرمايه نقدی)۱ از اينرو هرگونه افزايش غير‌قانونی را ولو ناچيز باشد محکوم نموده و بر دائن اجازه داده که فقط اصل سرمايه‌اش را بگيرد«تا نه او به کسی ظلم روا دارد، نه از کسی ظلم بپذيرد»(۱۰). نصوص، احکام و قواعد ظاهر و روشن و صريح و محکمات اسلام است که جای هيچگونه تأويل و تفسير ندارد و آيت‌الله صدر نيز کوشيده‌است روی نصوص اسلام تکيه کنند و حتی‌المقدور از استناد و اتکا به متشابهات و آنچه قابل تأويل است پرهيز نمايند.
همانطور که مشاهده می‌شود انجمن به يکی از دو نحله و تفکر فقهی در زمينه اقتصادی تعلق داشت. اين ديدگاه از يکسو جنبه معرفت‌شناختی دارد و نمی‌توان گروهی را به‌خاطر دارا بودن نظريه‌ای ملامت کرد و از سوی ديگر به دليل پيوند خوردن با گرايش‌های سياسیِ حاميانِ هر يک از اين نحله‌ها، اين تفکرات فقهی نيز به چالش‌های سياسی دچار می‌شدند.

فصل ۶: تشکيلات انجمن حجتيه
انجمن دارای تشکيلاتی سراسری، پيچيده و مجرب بود و طبيعی بود که با داشتن قريب به نيم قرن سابقه کار تشکيلاتی که در برابر شبکه نيرومند بهاييت کار می‌کرد، تشکيلاتی منسجم و پيچيده بيابد. از سوئی وجود عوامل و عناصر امنيتی در انجمن که خود دارای تجارب اطلاعاتی و تشکيلاتی بودند برای سازماندهی انجمن سودمند بود. انجمن دارای کميته‌های مختلفی ازقبيل کميته‌های تدريس، جاسوسی يا تحقيق، نگارش، ارشاد (تعقيب و مراقبت ـ بحث و مناظره)و ارتباط با خارج و کنفرانس‌ها بود.

سيمای تشکيلاتی انجمن
کميته يا گروه تدريس وروش‌های جذب نيرو: از وظايف اين گروه، جذب نيروهای جوان و تازه نفس و فعال برای تحت تعليم قرار دادن آنها بود. يکی ازمنابع تغذيه اين نيروها، مدارس بود که عوامل انجمن در مدارس- به‌ويژه مربيان و معلمان انجمنی -که در آموزش و پرورش مشغول کار بودند در بين دانش‌آموزان جست‌وجو و از افراد باهوش و ذکاوت و با استعداد دوست‌يابی می‌کردند و با آنان طرح دوستی ريخته سپس به انجمن جذب می‌کردند. پس از انقلاب برخی از مدرسين انجمن ديده شدند که با گرفتن ساعات تدريس در آموزش و پرورش، فعاليت می‌کردند و برای کلاس‌های زير پوشش خودش يا ديگر همدستان نيرو جذب کرده و به منازل معرفی می‌کردند. مقرر شده بود که افراد کاهل در درس و تنبل را جذب نکنند زيرا محتاج به نيروی جوان، ساده و با هوشی بودند که تعليمات انجمن بيشترين بازدهی را دارا باشد و از سويی به علت خالی‌الذهن بودن، سريع‌تر به افکار آنها شکل بدهند. يکی از دلايل کثرت افراد تحصيلکرده در انجمن همين قضيه است. البته کاربست القاب دکتر و مهندس در انجمن بدين معنا نبود که همه افراد واقعاً دکتر يا مهندس باشند بلکه بيشتر به‌لحاظ تشخصی که کاربرد اين واژه‌ها برای دارنده‌اش توليد می‌کرد، از آن استفاده می‌شد تا برای افرادی که غالباً از مسوولين و اعضای مهم بودند به‌ويژه در ميان افراد ساده انجمن، شخصيت‌سازی شود. در زمانی که جو و محيط جامعه نيز دچار عنوان‌زدگی دکتر و مهندس،بود انتساب اين صفات و شخصيت‌سازی‌ها بدين طريق کارکردهای ناخواسته ديگری هم داشت.
از ملاک‌های ديگر جهت گزينش و گلچين افراد، موقعيت خانوادگی آنان بود. برای مثال افرادی که والدين‌شان ثروتمند و سرشناس بودن يا پدر آنها رئيس شهربانی بود يا مقامی داشت را هدف می‌گرفتند و به تور می‌انداختند تا در موقع لزوم از موقعيت و مقام آنها به صورت پارتی يا غيره بهره‌گيری کنند و از طريق همين رابطه‌ها به اعضاء توصيه می‌شد که مواضع مهم را اشغال نمايند. در جذب اين نوع افراد مراقب بودند که موجب رنجش يا تحريک دستگاه و مظنون شدن نيروی ضد اطلاعات به اينکه انجمنی‌ها قصد نفوذ در حکومت يا کارکردن روی اين جوانان و خانواده‌شان را دارند نگردند.
حضور در پست‌های مهم و کليدی، شيوه‌ای بود که پس از انقلاب نيز تعقيب شد با اين تفاوت که پس از انقلاب هر هدفی را که موفق به اشغالش نمی‌شدند زير بمباران تبليغاتی قرار می‌دادند مثلاً يکی از اين افراد که در اواخر سال ۱۳۵۸ ادعا می‌کرد معاون تبليغاتی دکتر بهشتی است در مورد دکتر بهشتی (به‌رغم اختلاف نظر شديد) ساکت بود و پس از اينکه شناخته شد و خودش اطلاع داد که از اين سمت برکنار شده است بی‌مهری او نسبت به بهشتی آغاز گرديد. نمونه ديگر اينکه سپاه پاسداران که نهادی نوپا بود به علت اينکه عناصر انجمن را تصفيه می‌کرد و به اين ارگان راه نمی‌داد مورد عتاب قرار می‌گرفت و به افرادشان می‌گفتند چرا در حالی که برادران انجمن در جبهه‌ها شهيد می‌شوند آنها را تصفيه می‌کنند؟
گروه تدريس سه مرحله داشت: اول: پايه؛ دوم: ويژه؛ سوم: عالی. مسوول گروه تدريس فردی بود که پس از انقلاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشتغال داشت.
قسمت پايه: حدود يکسال و حداکثر يکسال و نيم به‌طول می‌انجاميد که ۷ الی ۸ ماه از آن آموزش اصول اعتقادات( توحيد، نبوت، و... ) و سپس آشنايی مختصری با بابيت و بهاييت بود. برای آموزش اصول اعتقادات به‌ندرت اتفاق می‌افتاد که نوارهای درسی مسوولين انجمن که غالباً سخنان آقای حلبی بود را می‌آوردند و افراد در حين استماع، نکته‌برداری می‌کردند و از کتاب‌هايی چون «آفريدگار، آفريده» به قلم دکتر محمد صادقی در قطع جيبی و کتاب «اثبات وجود خدا» به قلم چهل تن از دانشمندان بزرگ جهان، مولف جان کلوور مونسما، استفاده می‌شد. شيوه اثبات در زمينه اصول اعتقادات و توحيد غالباً شيوه متکلمين بود نه حکما. آيت‌الله حلبی می‌گويد: «گوش به حرف اينها ندهيد نه حکمت نه فلسفه، نه عرفان و تصوف. تابع فقها و محدثين باشيد.» فلسفه تدريس اصول عقايد، شناساندن توحيد و نبوت و معارف اسلامی اين بود که افراد انجمن هنگام رويارويی با بهائيان توان سخن گفتن داشته باشند يا هنگامی که در قسمت‌های جاسوسی انجمن وارد می‌شوند به علت اينکه به چگونگی اشکالات مخالفين به توحيد و پاسخ آنها آشنا شده‌اند (زيرا شيوه بحث که در کتاب آفريدگار و آفريده و... آمده، اشکال از سوی منکرين توحيد و پاسخ به آن در شکل مباحثه است) بتوانند توحيد را انکار و از اين راه خود را داخل بهاييت کنند. حتی يکی از بحث‌‌ها بين برخی از افراد سطح بالاتر انجمن، بحث انکار خدا بود تا بتوانند برای نفوذ در ميان بهاييان نفی خدا و دين اسلام کنند. برخی چنين استدلال می‌کردند که اگر اينها مارکسيست بشوند بهتر است تا بهايی شوند.
مرحله ويژه: در اين مرتبه مسائل بهاييت در سطح بالاتری تدريس می‌شد و افراد، کارهای عملی را آغاز می‌کردند. پس از انقلاب مواد درسی ديگر به دروس مراحل مختلف افزوده شد و در مجموع درس‌ها عبارت بود از عربی، احکام، نقد مارکسيسم، مطالعه کتب معرفی شده و تمرين سخنرانی و آيين‌ سخنرانی. البته عده‌ای از اعضاء از گذشته در زمينه زبان انگليسی هم مطالعاتی داشتند ولی کار و تحصيل ادبيات خارجی و زبان انگليسی برای اين نبود که اسلام را به زبان‌های ملل دنيا منتشر و تبليغ نمايد بلکه به اين سبب بود که افراد بهتر بتوانند آن دسته از متونی را که بهاييان به زبان‌های خارجی منتشر کرده بودند مطالعه کنند. تعليم ادبيات و زبان عربی نيز فقط برای آموختن حديث و قرآن نبود بلکه برای اين بود که پاره‌ای از متون بهاييت که به زبان عربی نگارش يافته است را بتوانند مطالعه کنند. فلسفه تمرين سخنرانی و آيين‌ سخنرانی نيز اين بود که افراد انجمن در بحث با بهاييان، خبره و متبحر باشند يا اينکه آن افراد در آينده استعداد اداره کردن کلاس‌های انجمن را دارا باشند. در حقيقت تمامی تحرکات و فعاليت‌های انجمن حول محور بهاييت و انگيزه مبارزه با آن خلاصه شده بود مبارزه‌ای که از مرز مباحثات ايدئولوژيک فراتر نمی‌رفت آن هم نه مطالب اعتقادی مبتنی بر بحث‌های تازه و نو بلکه مطالبی مربوط به زمان بهاءالله و در رد افکار او.
در ماه‌های نزديک به انقلاب و پس از آن، يک سلسله آموزش‌های اسلامی در انجمن راه پيدا کرد ولی به شکل انفعالی و عکس‌العملی بود. برای مثال پيش از انقلاب هنگامی که افراد با يک بهايی مواجه می‌شدند و او اشکالاتی را برايشان توليد می‌کرد که قادر به پاسخگويی نبودند يا به‌ويژه پس از انقلاب که پرسش‌های ايدئولوژيک، ذهن برخی جوانان را اشغال کرده بود و مارکسيست‌ها در ايجاد اين ابهامات تلاش فراوان به عمل می‌آوردند افراد انجمن با رو آوردن به مطالعه برخی کتب اسلامی در صدد رفع شبهات و اشکالات خود برمی‌آمدند. به‌عبارتی جويای پاسخ سوالات حاکم بر ذهن خويش بودند و از همين رو بود که يک سلسله بحث‌ها در انجمن موضوعيت پيدا کرد. در برخی مجالس و کلاس‌های انجمن برنامه‌ها به اين ترتيب بود: علوم قرآنی (۶۰ دقيقه) تمرين و مطالعه درس علوم قرآنی در منزل (۹۰دقيقه). درس عقايد (۶۰ دقيقه) و تمرين آن در منزل (۶۰ دقيقه). تمرين سخنرانی (۱۵ دقيقه) و در منزل (۶۰ دقيقه). عربی آسان (۳۰ دقيقه) و فراگيری عربی در منزل (۶۰ دقيقه). احکام از رساله آيت‌الله خوئی (۳۰ دقيقه) و فراگيری احکام در خانه (۳۰ دقيقه). اخلاق قريب به (۶۰ دقيقه). نقد مارکسيسم (۶۰ دقيقه). تذکرات (۱۵ دقيقه). نماز و استراحت ميان برنامه (۶۰ دقيقه) که مجموعاً (۶ الی ۷ ساعت) به‌طور ممتد، در کلاس، اوقات افراد اشغال می‌شد. کلاس هاگاه از ۵ يا ۶ بعد از ظهر تا نيمه شب ادامه داشت و اينها منهای برنامه‌ها و تکاليف محوله در منزل بود. اين دقيقاً شيوه‌ای بود که سازمان‌های سياسی ديگر برای پر کردن اوقات بيکاری اعضای خويش به کار می‌بردند. به اين ترتيب با استقرار برنامه‌های درسی مذکور افراد را از يک رشته معلومات پر می‌کردند. برخی سازمان‌ها به حدی اوقات فراغت اعضاء را پر می‌کردند که آنان مجال مطالعه ديگری پيدا نکنند و نيروها را در ميدان کار فکری و مطالعه کاناليزه می‌کردند.
مرحله سوم مرحله عالی بود: اين مقطع جای هر کسی نبود و افرادی که در دوره‌های قبل مورد آزمايش قرار گرفته بودند به اين مرحله راه می‌يافتند. مهره‌ها و مسوولان انجمن نيز از اين گروه انتخاب می‌شدند. اين گروه را به علت اينکه در آن کتاب نقد ايقان(۱)۲ تدريس می‌شد گروه نقد ايقان هم می‌ناميدند.
ايقان کتاب بهاء‌الله است که آقای حلبی نقدی به‌نام «نقد ايقان» در سه مجلد با قطع بزرگ بر آن نوشته است که هر مجلد آن حدوداً مشتمل بر ۳۰۰ صفحه است.
فلسفه گروه‌بندی در سه دوره مشخص، عبارت بود از اينکه افراد پس از گذراندن يک دوره اگر مخالف با مشی انجمن بودند کنار می‌کشيدند يا اينکه شناخته می‌شدند و حذف می‌گرديدند. اين شيوه‌ای بود که در هر سازمان و نهاد ديگری اتخاذ شده و امری طبيعی و اقتضای کار تشکيلاتی است. دوره‌های سه گانه مذکور، دورانی بود برای پالايش مخالفان و ناسازگاران با مشی انجمن و نمی‌گذاشت چنين افرادی از مرحله اول صعود کنند و بالاتر بروند.
کميته دوم ـ (گروه دوم): گروه جاسوسی يا گروه تحقيق بود که خود دارای تشکيلاتی بود و افراد آن به سه دسته تقسيم می‌شدند ـ محقق يا جاسوس شماره يک يا نوع يک- نوع دو- و- نوع سه.
محقق نوع يک مأمور بود که با استفاده از شيوه‌های خاص تعليم داده شده نزد بهاييان رفته و آنها نيز جلسات مکرری را با او نشسته و گفت‌وگو می‌کردند و از اين راه جاسوسان نوع يک وارد جمعيت بهاييان می‌شدند.
جاسوس‌های نوع دوم: وظايف و مأموريت‌شان پيچيده‌تر و ظريف‌تر بود و در درون اعضای محقق نوع دو نيز گروه‌بندی‌های ۵ يا ۶ نفره انجام شده بود و اين راهی بود که خود جاسوسان نيز همديگر را نتوانند بشناسند و ارتباطات و ارسال گزارش‌ها نيز از کانال مسوول گروه‌ها انجام می‌پذيرفت و افراد هر گروه در جلسه خودشان دارای نام‌های مستعار بودند. گاهی دو جاسوس در يک محفل بهاييان از روی عدم شناخت همديگر، برای هم گزارش ارسال می‌کردند و اين راهی بود برای کنترل خود جاسوسان انجمن. جاسوس‌های نوع دو به ميان بهاييان رفته و اظهار می‌داشتند که ما بهايی‌زاده هسيتم و پدر و مادر ما هم اکنون در فلان کشور مشغول تبليغ بهاييت هستند. اين مسأله موجب می‌شد که به اين نوع افراد اعتماد بيشتری جلب شود تا به کسانی که بگويند من مسلمان‌زاده بهايی هستم. اين محققان با استفاده از اطلاعاتی که از بهاييان، مورد دستبرد قرار گرفته بود برای محققين ديگر کارت و تسجيل‌های جعلی و شماره‌ها و کدهای جعلی و آدرس‌ها و نشانه‌های مجعول ساخته بودند.
جاسوس‌های نوع سوم: کسانی بودند که از حيث اعمال و رفتار بهايی می‌شدند و به ظاهر ديگر جاسوس انجمن در تشکيلات بهاييت نبودند و به‌شدت از بهاييت دفاع کرده و انجمن را می‌کوبيدند ليکن‌ همان روش شناسايی و کسب خبر را تعقيب می‌کردند و هنگامی که کس يا کسانی از بهاييان به قصد ملاقات يا ميهمانی به منزل‌شان می‌آمدند، تمام در و ديوار خانه را با شعارهايی به نفع بهاييت نظير «يا بهی الابهی» و «السلام عليک يا بهاء الله» و عکس‌‌ها و تصاوير مربوط به بهاييت تزيين می‌کردند. اين مطالب نشانگر اين واقعيت است که انجمن، روش‌ها و شگردهای اطلاعاتی پيچيده سازمان‌های سياسی و چپ را به کار می‌بست. در اوايل آغاز اقدامات مسلحانه مجاهدين خلق و برخی گروه‌های مارکسيست در سال۱۳۶۰ اعلام شد چندين خانه تيمی آنها کشف شده که زير پوشش شرکت‌هايی با نام مجعول قرار داشت و هنگام ورود به ساختمان مشاهده می‌شد که با تزيين در و ديوار به تمثال رهبر انقلاب و شخصيت‌ها و مسوولان جمهوری اسلامی، رد پا گم کرده و زير آن پوشش‌ها کار می‌‌کردند. جاسوس‌های نوع سه همچنين محافل قلابی بهاييت را در مکا‌ن‌های مناسبی که آنها يا فعال نبودند با جلسه نداشتند دائر و با محافل ديگر تماس حاصل می‌کردند و با برقراری ارتباطات با افراد بهايی، اطلاعات و مکاتبات مبادله می‌کردند و از اين راه افرادی را به درون تشکيلات آنان می‌فرستاد.
کميته سوم (گروه سوم): گروه نگارش بود که در رابطه با نفی بهاييت و درباره امام زمان مطلب می‌نگاشتند. اين مطالب معمولاً تکرار نوشته‌های ديگران بود بدون اينکه بحث‌هايی متناسب با احوال فرهنگی زمان و ايده‌هايی جديد به آنها بيفزايند يا بدون اينکه به همه ابعاد اين موضوع بپردازند. اگر نگاهی به نشريات انجمن حجتيه به‌ويژه پيش از انقلاب بيفکنيم غالباً تک بعدی به موضوع اعتقاد به امام زمان پرداخته‌اند.
گروه چهارم: گروه ارشاد بود که از دو قسمت تشکيل می‌شد:
۱- قسمت تعقيب و مراقبت ۲- بحث و مناظره.
۱- گروه تعقيب و مراقبت: مأموريت داشتند که با استمداد از وسايل نقليه موتوری (ماشين، موتورسيکلت و... ) منازل بهاييان و افراد آنان و مبتدی‌هايشان را زير نظر بگيرند. هنگامی که در يک روز مأموران تعقيب و مراقبت، منزل يک بهايی را تحت نظر می‌گيرند که از متنفذين در دستگاه حکومت بوده است و آن شخص متنفذ به جريان پی می‌برد و با شهربانی تماس حاصل کرده و متعاقباً از سوی سازمان امنيت (ساواک) افراد تيم تعقيب و مراقبت که خانه بهايی مزبور را تحت نظر داشتند دستگير می‌شوند طی کمتر از ۲۴ ساعت آزاد می‌شوند. متعاقب آن طی تماس انجمن با ساواک اين گروه به کار خود خاتمه داد زيرا مبارزه با بهاييت مشروط به مراعات مصالح حکومتی و قانونی بود و افراد انجمن مجاز نبودند وابستگان به حکومت را تحت تعقيب و مراقبت قرار دهند.
گروه دو ـ گروه بحث و مناظره بود که به آنها روش بحث و مناظره تعليم و آموزش داده می‌شد و جزوه‌هايی در اين رابطه در اختيار آنان قرار می‌گرفت. برای مثال رهنمود داده می‌شد که بکوشيد در جلسات مباحثه، ناظم جلسه از جناح خودتان و آغاز و اختتاميه جلسه با شما باشد چه اينکه اثر بيشتری می‌بخشد و دو روش را به عنوان روش بحث می‌آموختند که يکی «روش بحث نقضی» و ديگری «روش بحث حَلّی» بود. روش نقضی اين بود که با اعتقادات، تفکرات و استدلالات خود رقيب، انديشه‌اش را می‌کوبی و نقض می‌کنی و روش حلی عبارت از اين است که اشتباهات و خطاهای فکری رقيب را از زير بنا به او اثبات می‌کنی و با استدلال‌های خود وارد بحث و نفی انديشه طرف مقابل می‌گردی. لازم بود که در مورد هر مسأله‌ای ابتدائاً يک بحث نقضی و سپس يک بحث حلی صورت پذيرد. از شيوه‌های ديگری که توصيه می‌شد و معمول بود، اين بود که اگر ممکن است از طريق غير‌بحث وارد شويد به‌نحوی که مبتدی بهايی(مبتديان کسانی بودند که تازه جذب بهاييت شده بودند) را نيز مجذوب سازيد، ايده‌آل و مناسب‌تر است فی‌المثل در بحث، مظلوم‌نمايی کنيد و طوری برخورد نماييد که منجر به کشمکش شود و شما زير ضرب و شتم و کتک قرار بگيريد و مبتدی متأثر از مظلوم واقع شدن شما، حق را به‌جانب شما می‌دهد. مبتدی‌ها کسانی بودند که تازه جذب بهاييت شده بودند. اين نحوه ارشاد و برخورد طبعاً غير‌معقول به نظر می‌آمد زيرا مبتدی را در راستای تفکر و شناخت اسلامی اقناع نمی‌کرد بلکه به وسيله احساسات به اين سو جذب می‌کرد.
دکتر قندی (غير از قندی شهيد واقعه ۷ تير) نقل می‌کرد که پس از شکست در بحث‌ با بهايی‌ها موفق شد از اين راه يک مبتدی را جذب کند. لازم به يادآوری است که گروه‌های ديگر نيز از چنين روش‌هايی بهره می‌جستند.
پرهيز از خشونت: يکی از نکات مهم در فعاليت‌های انجمن رعايت اصل پرهيز از خشونت بود. ممکن است تصور شود به دليل اينکه اعمال خشونت باعث می‌شد حکومت مانع فعاليت آنان شود از آن پرهيز می‌کرده‌اند و ممکن است برخورهای فيزيکی پراکنده و غير‌سيستماتيک ميان اعضای انجمن و بهاييان رخ داده باشد اما خط‌مشی کلی انجمن دوری از خشونت بود و بلکه مضروب شدن را برای مظلوم‌نمايی، به ضارب بودن ترجيح می‌دادند. ضمن اينکه آقای حلبی معتقد بود برای مبارزه با بهاييت که يک جريان فکری بود بايد کار فکری و بحثی کرد و کار اقناعی موفق‌تر است.
کميته پنجم: «گروه ارتباط با خارج» بود که در انجمن «وزارتخانه انجمن» نيز ناميده می‌شد و با کشورهای هند انگلستان، آمريکا، اتريش، استراليا و برخی کشورهای ديگر ارتباط داشته و در آنجا با دائر کردن شعباتی فعاليت می‌کرد و ‌گاهی افرادی از انجمن را به خارج اعزام داشته و پس از بازگشت آنها سخنرانی‌های مکرر و فراوانی در انجمن برای ايشان ترتيب می‌دادند و آنان نيز محور و جان کلامشان اين بود که بهاييت، استراليا يا فلان کشور را قبضه کرده و برای استحکام ادعای خود به نشريات بهاييت نيز استناد می‌کردند که مدعی شده بود بهاييت در فلان کشور اينقدر نفوذ کرده است.
گروه ششم: گروه‌ کنفرانس‌ها بود که مسوول کل آن مهندس مهدی طيب بود. طيب پس از انقلاب ضمن مخالفت با مواضع انجمن به همراه گروه کثيری از اين جريان جدا شده و به تشکيل «سازمان عباد صالح» مبادرت ورزيد و در دوره اول در مقام نمايندگی مردم نائين در مجلس شورای اسلامی به خدمت اشتغال يافت. گروه کنفرانس‌ها حتی در لحظات اوج‌گيری انقلاب اسلامی و مقاطعی نظير هفده شهريور و پيش از آن به کار خود با همان کيفيت و محتوا ادامه داد در حالی که به‌زعم مخالفان انجمن می‌توانست به عنوان تريبونی جهت افشای اعمال رژيم پهلوی مورد استفاده قرار گيرد. طيب پس از جدايی از انجمن به يکی از منتقدان منصف انجمن تبديل شد و پس از نمايندگی در دوره اول مجلس از ورود به مشاغل سياسی پرهيز کرد.
گروه ديگری که بعدها تأسيس شده بود گروه نظارت بر مدرسين بود. انگيزه پيدايش گروه نظارت اين بود که مدرسين انجمن گروهی از نيروهای جذب شده به انجمن را که تحت تعليم شان بود کاملاً در اختيار خويش داشتند و معدودی از مدرسين که متأثر از گرايشات انقلابی گرديده بودند مباحثی را عنوان می‌کردند که رنگ و بوی سياسی داشت. انجمن ناگهان متوجه شد که برخی افراد به‌جای سياست زدايی، سياسی شده‌اند و لذا به تشکيل اين گروه مبادرت ورزيد تا کنترل و احاطه تشکيلاتی بر مدرسين ايجاد شود. اين گروه بعضاً مدرسين را از شهرستان‌ها به يک مرکز تجمع دعوت می‌کرد و دستور کار مشخص فکری ارائه می‌داد و گاهی با حضور در شهرها و سرکشی غير‌منتظره در کلاس‌ها و ارزيابی و آزمون گرفتن از فراگيران و اين قبيل برخوردها در می‌يافتند که موقعيت افراد چيست و چه نوع مطالبی آموزش داده می‌شود(۱).
پس از پيروزی انقلاب اسلامی هرچند انجمن با تشکيلات خويش تضعيف شد و بخشی از نيروها از آن کنده شدند اما همچنان به فعاليت‌های سابق خود رو آورد. انجمن به‌رغم مواضع رسمی خود در دفاع از انقلاب اما در ميدان‌های درگيری عملی حضور نمی‌يافت و به برگزاری جلسات آموزشی انجمن ادامه داد و از اين رو تشکيلات انجمن من حيث‌المجموع سالم و دست نخورده و کادرهای آن محفوظ ماند و می‌توان گفت که کمترين ضربات را از اين نظر متحمل شد. پس از انقلاب انجمن نيز مانند تمامی گروه‌های ديگر بلافاصله از خلاء شديد موجود در جامعه ازجمله کمبود نيروها و کادرهای مدير و کاردان و لايق، استفاده کرد و افراد آن که در طول سال‌های مبارزه به مطالعه و بحث و تدريس و سخنرانی و عبادت مشغول بود‌ه‌‌ و وجهه ای بسيار مذهبی و متعبد داشتند در ارگان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی راه يافتند.

شيوه‌های مخفی‌کاری و اطلاعاتی
افراد نفوذی انجمن مطابق آموزش‌های درون تشکيلاتی همواره محمل‌های لازم را برای برخورد با ديگران می‌ساختند و آماده داشتند. برای مثال طبق مشاهدات مستقيم نگارنده، به افراد چنين آموزش داده می‌شد که «اگر فردی در بيرون از انجمن از شما پرسيد که شما انجمنی هستيد محکم و قاطع انکار کنيد» و به همين دليل بود که پس از انقلاب هنگامی که با افراد انجمن مواجه شده و می‌پرسيدند که شما با فلان گروه مرتبط هستيد، بنا را بر انکار می‌نهادند. برای نمونه، توسط مربی انجمن گفته می‌شد «چندی پيش اشخاصی با من مواجه شدند و گفتند فلانی تو عضو انجمن نبودی؟ گفتم نه، انجمن چيست؟ کدام انجمن؟ هنگامی که مشاهده می‌کردم نشانه‌هايی از انجمنی بودن من از طرف مقابل داده می‌شد آن را انکار کرده می‌گفتم: لابد اشتباهی رخ داده و مرا عوضی گرفته‌ايد ولی اگر طرف مقابل به‌خوبی مرا شناخته بود و اطمينان خاطر و نشانی‌های زيادی داشت و از طرفی من هم او را می‌شناختم، او هم مرا می‌شناخت و چاره‌ای جز قبول ادعای او نبود، می‌گفتم: چی؟ کجا؟ کدام انجمن؟ آهان يادم آمد، فلان سال را می‌گويی در فلان جا؟ اتفاقاً من دوستی داشتم که مرا به آنجا راهنمايی کرده و با خودش به آن کلاس‌ها يا جلسات می‌آورد و من از آن وقت به اين‌ طرف خبری از آن برنامه‌ها ندارم.» به اين ترتيب افراد انجمنی با پيشه‌ساختن مشی انکار و تقيه (شيوه‌ای برای مقابله با بهاييت که به آن عادت شده بود)در فضای پس از انقلاب ناشناخته مانده و قادر به فعاليت‌های آزادانه‌تری بود.
انجمن در يکی از مناطق آموزش و پرورش تهران (منطقه ۱۰) واقع در خيابان کمالی نفوذ وسيعی پيدا کرده بود به حدی که به روايتی برای ارزيابی افراد، نظر آنها را درباره انجمن جويا می‌شدند و در صورتی که او را مخالف مشی انجمن می‌يافتند گزينش نمی‌کردند. يکی از اعضای فعال انجمن سمت معاونت يکی از قسمت‌ها را داشت. هنگامی که يکی از مسوولان آموزش و پرورش منطقه ۱۶ تهران (رحيم عبادی) در سمينار هفتگی مسوولان امور تربيتی از وی در اين باره که رابطه‌ای با انجمن دارد يا نه؟ سوال کرد او سخت منکر موضوع ارتباط با انجمن شد.
ديگر اينکه چون برای يک تشکيلات، اصل، بر اثرگذاری بيشتر و ضربه‌خوردن کمتر است انجمن از همين شيوه استفاده می‌کرد.البته در برخی از نقاط مانند سبزوار، کرمانشاه و به‌ويژه اصفهان (به‌طور کلی در مناطقی که زمينه مستعدی وجود داشت) ميان مخالفان انجمن با هواداران آن درگيری‌هايی پيش آمد بدون اينکه نام و هويت سازمانی آنها به ميان کشيده شود.

فلسفه وجودی انجمن
فلسفه وجودی انجمن مبارزه با بهاييت بود و در طول ۲۵ سال فعاليت در دوره پيش از انقلاب قادر به شکست بهاييت نشد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن جمعی از بهاييان از ايران گريخته و به کشورهای غربی پناهنده شدند يا در ايران به زندگی خويش ادامه دادند و تعداد قليلی از آنان باقی ماندند. در دهه ۶۰ و ۷۰ نيز مسائل و بحران‌های تازه و بزرگی در ايران مطرح بود که مسائل ديگری چون بهاييت به حاشيه رانده شده و چندان مورد توجه نبود. از اين رو در اين مقطع و به‌ويژه با پيامدهای بزرگ انقلاب در سال نخست و به حاشيه رفتن مسأله بهاييت، فلسفه وجودی انجمن از بين رفت و ناگزير بود برنامه جديدی را طبق اساسنامه خود، در جهت داشتن محمل و بهانه‌ای برای ادامه فعاليت اعلام کند و به‌گونه‌ای عمل نمايد که سوابق آن کمتر نمايان شود. انجمن مانند تمامی گروه‌های ديگر از فضای باز و محيط آزاد سال‌های نخست انقلاب برای رشد خود بهره جست و در نهادها و ارگان‌ها ريشه دوانيد و از سويی چون بهاييتی در جامعه مطرح نبود تا بهانه‌ای برای ادامه حيات تشکيلاتی خويش داشته باشند مسأله مارکسيسم و حزب توده را تضاد عمده خود قرار داد. پس از آنکه مجاهدين خلق، حزب توده و مارکسيست‌ها به کار مخفی در غلطيده‌اند ديگر محملی برای ادامه فعاليت تشکيلاتی انجمن نماند ولی انجمن رسالت خويش را تمام شده نمی‌بيند.

اعتقاد به خواب ديدن
اعتقاد به خواب ديدن ازجمله سوژه‌هايی بود که از آن در جهت تثبيت موقعيت گروه و همچنين برپا نگهداشتن تشکيلات، مورد استفاده قرار می‌گرفت و در مقابل بسياری از سوالات و اشکالات از قبيل اينکه «چرا با امام خمينی مخالفت می‌کنيد؟» يا «چرا دين را از سياست جدا می‌دانيد» خوابی را از فردی نقل می‌کردند که«امام زمان به خواب وی آمده و حاج آقا حلبی يا انجمن را تأييد فرموده‌اند.» بسان اين خواب‌ها در جلسات انجمن بسيار نقل می‌شد به قدری که يکی از افراد که پيش از انقلاب از انجمن جدا شده بود با اغراق می‌گفت: مثل اينکه اينها هيچ‌وقت در بيداری نيستند و هميشه در خواب می‌روند که امام زمان را در خواب ببينند که ايشان تأييدشان کند. گزارشی از سوی يکی از شاهدان نقل شده که به‌خاطر مشهور بودن خبر آن و با فرض احتمال صحت و به عنوان نمونه بازگو می‌شود: «در سال ۵۰- ۱۳۴۹ افراد انجمن به صورت منظم از تهران به شهرستان‌ها اعزام می‌شدند و خوابی را نقل می‌کردند و به صورت نوار در اختيار ديگران قرار می‌دادند که پس از استماع، مجدداً اين نوار به انجمن بازگردانده شود. ازجمله شهرهايی که مأموری جهت نقل خواب آمده بود همدان بود. جريان خواب از اين قرار بود که خانمی در خواب، امام عصر را زيارت می‌کند و امام مقاديری سکه به اين خانم می‌پردازند که ايشان به سفر حج که می‌رود تحويل کسانی بدهد که سقايت حجاج را می‌کنند و به اين خانم گفته می‌شود که تو را در آنجا خواهم ديد، بعد از اينکه نامبرده از خواب بيدار می‌شود جريان را فراموش می‌کند تا اينکه به مکه می‌رود و در اين سفر همان لباس را بر تن داشته که شب زيارت امام زمان در خواب به آن ملبس بوده است. در مکه مجدداً حضرت ولی عصر اين خانم را ملاقات می‌کند و ماجرای خواب را نيز يادآوری می‌نمايد و آن خانم دست در لباس خود برده و پول‌ها را پيدا می‌کند و به دستور عمل می‌نمايد. امام زمان سپس با اين خانم قرار ملاقات در مدينه گذاشته و ايشان را به بازار برده و پيراهنی برای خانم خريداری می‌کند سپس عازم قبرستان بقيع می‌شوند و مزار حضرت زهرا را پيدا می‌کنند. در خاتمه ملاقات، حضرت به خانم می‌فرمايند که سلام مرا به پسرت (که يک افسر ارتشی بوده) برسان و به او بگو که تو جزو ياران ما هستی و در تشکيلاتی که هستی قدر آن را بدان و به ديگران هم توصيه کن که چنين کنند. ضمناً حضرت تعدادی پرسش را مطرح کرده و می‌فرمايد که نزد آيت‌الله ميلانی در مشهد برس و اين پرسش‌ها را مطرح کن»
ناقل اعزامی از انجمن ادامه می‌دهد که اين خانم بعد از مراجعت به محضر آيت‌الله ميلانی رسيده و ايشان می‌فرمايند همان کس که اين سوالات را به تو تقديم کرده من را هم در جريان گذاشته است. بعد از انتشار خبر اين خواب که در جهت تأييد آن تشکيلات پخش و نشر می‌شد اعتراضاتی انجام گرفت و رسيدگی به آن مسأله به آيت‌الله مدنی واگذار شد. آيت‌الله مدنی اين نوار را طلب کرد. آنها به‌شدت در تکاپوی جمع‌آوری نوار افتادند و سرانجام ناچار شدند نوار را به آيت‌الله مدنی تحويل دهند و ايشان نيز بلافاصله با يکی از متدينين همدانی که در مشهد تبعيد بود تماس تلفنی حاصل کرده و به او گفت بلافاصله به منزل آيت‌الله ميلانی رفته و جريان را از ايشان سوال کند. شخص متدين همدانی پس از رسيدن به محضر آيت‌الله ميلانی با آيت‌الله مدنی تماس گرفته و اطلاع می‌دهد که آيت‌الله ميلانی چنين جريانی را تکذيب کرده و فرموده‌اند چنين خانمی به ايشان مراجعه نکرده است. بعد از اين ماجرا، آيت‌الله مدنی انجمنی‌ها را مورد عتاب و سوال قرار داد و آنان به جای پاسخگويی به ايشان يک جريان تبليغاتی عليه آيت‌الله مدنی را آغاز کردند و از همان سال به بعد آيت‌الله مدنی برگزاری جشن‌های آنها را در نيمه شعبان در محل مهديه همدان ممنوع کرد. (۴)
انجمن همواره برای توجيه کارنامه خويش، خود را به اشخاص معتبر ملصق می‌کرد. گاهی می‌گفتند کار ما اساسی‌تر بود يا سازمان‌های چريکی؟ در اوايل انقلاب بعضاً نام مجاهدين خلق را ذکر می‌کردند و اظهارمی‌ داشتند که بسياری از مبارزين يا گروه‌های چريکی چپ مثل مفيدی، مهدی ابريشمچی، موسی خيابانی، حياتی و... عضو انجمن بوده‌اند، ما جوانان مسلمان و مذهبی را نگه ‌داشتيم و از مجلاب فساد و مسخ شدن دور کرديم تا جذب نيروهای انقلابی شدند. زمانی می‌گفتند:«بسياری از مبارزين و شخصيت‌های اسلامی و سران مملکتی در انجمن ساخته شدند و بيرون رفتند.» اين سخن‌ها که گاه خالی از قوتی نبود در حالی بودکه تمام نامبردگان، بعدها از مخالفان سرسخت انجمن بودند اما اين نحوه برخورد نشانگر اين مطلب است که انجمن با اتکاء به معيارهای شخص‌گرايانه به مقابله و ستيز با افکار و پرسش‌های اعضاء می‌آمد و طرح مطالبی از قبيل اينکه فلان مرجع يا شخصيت ما را تصديق کرده و مگر شما بيشتر از او می‌فهميد؟ نوعی دگرگون‌سازی معيارهای عقلانی بود و حق را با معيار اشخاص سنجيدن نه اشخاص و جريانات را با معيار حق سنجيدن. امام علی آنجا که از ايشان می‌پرسند که تو و طلحه هر دو نماز برپا می‌داريد و از صحابه پيامبر اکرم بوده‌ايد و ما حق را چگونه تميز و تشخيص بدهيم و چگونه دريابيم کدامين شما بر حق هستيد؟ حضرت می‌گويند: ان‌الحق و الباطل لايعرفان با قدارالرجال اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله. يعنی شخصيت‌ها را با ميزان حق بسنجيد نه حق را با ميزان شخصيت‌ها.
پيش از انقلاب انجمن حجتيه طيفی بود که جناح حاکم بر آن سنت‌گرايان و محافظه‌کاران بودند لذا در عين حال که دستور تشکيلاتی و هیأت مديره، پرهيز از مبارزه و عدم مداخله در سياست و رعايت مصالح حکومتی و مملکتی بود، عناصر سياسی و انقلابی نيز در انجمن حضور داشتند که دو دسته بودند: ۱- يا طرز تفکر انجمن را با نقيصه‌های آن به اضافه سياست قبول داشتند و گاهی درگير می‌شدند. ۲- يا اينکه عناصر انقلابی بوده‌اند که از انجمن به‌مثابه پوششی برای مبارزه و انجام وظايف دينی خود بهره می‌گرفتند تا در صورت گرفتار و بازداشت شدن، خود را منسوب به اين گروه معرفی کرده و با جلب اعتماد و خلاصی، خط و ربط خود را کور کنند. اگر شکايت‌هايی هم از ناحيه ساواک نسبت به انجمن مشاهده شود ناشی از حضور چنين افرادی تحت لوای انجمن بوده است که پس از وقوع انقلاب سال۵۷ عموماً راه خويش را از انجمن جدا ساختند.

منابع
۱- ولايت فقيه، آيت‌الله(امام)خمينی
۲- همان
۳- نهج‌البلاغه، نامه۴۷
۴- نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص ۵۰ خطبه ۳
۵- نشريه خراسان(وابسته به بنياد مستضعفان) چهارشنبه ۲۰ آبان۱۳۶۰
۶- کيهان، يکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۶۰ ش ۱۱۴۲۲ ص۲ خطبه‌های نماز جمعه احمد جنتی
۷- کيهان، ۱۴ آبان ۱۳۶۰، اعلاميه۱۲ آبان ۱۳۶۰ انجمن حجتيه مهدويه
۸- به‌سوی نور، انجمن حجتيه(در شناسنامه: بدون مولف)، چاپ مشعل آزادی، شعبان۱۳۹۸ قطع جيب پالتويی، ص ۳۱ و۴۳
۹- همان، ص۵۲، ۵۵، ۶۱
۱۰- همان منبع، ص۶۳
۱۱- همان، برداشتی از صفحات ۶۴تا۶۶
۱۲- ولايت فقيه،
۱۳- مجله عروه الوثقی، حزب جمهوری اسلامی، شماره ۸۵ ص ۳۹ ستون آخر: مقاله: مرجعيت و امامت
۱۴- اطلاعات، شنبه ۲۵ تير۱۳۶۲ ش ۱۷۰۵۸ خطبه‌های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران
۱۵- نشريه پانزده صفحه‌ای انجمن حجتيه مورخ ۱۰ خرداد ۱۳۶۰
۱۶- متن سخنرانی آقای حلبی که در پيوست‌های کتاب حزب قاعدين به صورت کامل منتشر شده و در فهرست مآخذ اعلام شده است که نوار آن هم موجود است
۱۷- ولايت فقيه
۱۸- آخرين فروغ، انجمن حجتيه، چاپ اول ص ۶۲-۶۱
۱۹- کتاب: «سخنرانی‌های علامه محترم آقای حاج شيخ محمود حلبی در راديو مشهد»، اولين نشريه انجمن تبليغات اسلامی مشهد مطابق ۱۳۲۸ ق- ۱۳۲۹ش، سخنرانی هفدهم، ص ۱۷۰-۱۶۸: امامت حضرت مهدی و گزارشات او
۲۰- ماخذ ۱۶
۲۱- نشريه آينده‌سازان، ارگان اتحاديه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان، شماره ۱۷، مصاحبه حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی با آينده‌سازان
۲۲- رياض السالکين،ج۱ص۱۸۸ و مقدمه صحيفه سجاديه،ترجمه الهی قمشه ای
۲۳- ولايت فقيه، آيت‌الله(امام)خمينی،
۲۴- جمهوری اسلامی(روزنامه)، ۲۳ مرداد ۱۳۶۱، سلسله درس‌های: «مواضع ما»، مواضع تفصيلی حزب جمهوری اسلامی، جلسه ۲۲
۲۵- سخنان آيت‌الله خامنه‌ای به نقل از حزب قاعدين زمان.
۲۶- سخنرانی آيت‌الله حلبی در اصفهان به نقل از حزب قاعدين زمان.
۲۷- فلسفه امام زمان، مهدی ابريشمچی(سخنرانی در دانشگاه تهران)، سازمان مجاهدين خلق
۲۸- چند روايت مشابه در اصول کافی، ج۱ کتاب الحجه، باب: ان الارض لاتخلوا من حجه
۲۹- برگرفته از يکی از سخنرانی‌های آيت‌الله حلبی درباره امام زمان که مضمون آن در مجالس درس و خطابه وی به وفور مطرح می‌شد.
۳۰- مصلح حقيقی، مهدی کامران، انجمن حجتيه بابل، (نشريه در۹۶صفحه)، (قطع جيبی)، صفحات ۸۱تا۸۶ و ۹۰
۳۱- انتظار بذر انقلاب، حسين تاجری، تهران، نشر کوکب، ۱۳۵۸ (قطع رقعی)
نويسنده کتاب انتظار، بذر انقلاب از رهبران ذی‌نفوذ انجمن و پس از آقای حلبی دوم شخص انجمن می‌باشد و کتاب مزبور پس از چاپ و انتشار در سال ۵۸ به‌شدت مطالعه آن در داخل انجمن مورد تبليغ و تشويق قرار گرفت و نشر اين کتاب و کتب ديگری که فاقد ذکر نام انجمن است يا به‌نام افراد و اشخاص و فاقد ذکری از نام انجمن می‌باشد از شيوه‌ها و سياست‌های خاص اين گروه است
۳۲- آخرين سفير الهی و حکومت جهانی او، قزوين، انتشارات هیأت اهل بيت(ع)، خرداد۱۳۶۰ ش برابر با۱۴۰۱ق، (قطع جيبی)، ص ۴۶ - ۴۳
۳۳- انتظار بذر انقلاب، ص۹۷
۳۴- همان ص ۱۰۲- ۱۰۰
۳۵- همان، ۱۱۲ و ۱۱۳
۳۶- همان، ۱۱۴
۳۷و۳۸ - همان، ۱۱۷
۳۹- همان، ۱۱۸
۴۰ – همان، ۱۱۹ و ۱۲۰
۴۱- همان، ۱۲۰
۴۲- همان، ۱۲۴
۴۳- همان، ۳۵
۴۴- آخرين سفير الهی و حکومت جهانی او، ص ۵۷ - ۵۵
۴۵- تولد يک انقلاب، عمادالدين باقی، تهران، نشر سرايی، ۱۳۸۲، ص ۶۳-۶۱
۴۶- نشريه «رأيت» ويژه‌نامه امام همدی، ۱۵ شعبان ۱۳۹۹ برابر با ۱۳۵۹ش، ص۱۱ مقاله: از انقلاب درسی.
۴۷- قيام و انقلاب مهدی، مرتضی مطهری، ص۶۸-۶۱
۴۸- اطلاعات، شنبه ۱۴خرداد۱۳۶۲ ش ۱۷۰۲۶ خطبه‌های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران
۴۹- اطلاعات، يکشنبه ۸ خرداد۱۳۶۲ ش ۱۷۰۲۱ سخنرانی آيت‌الله صانعی پيش از خطبه‌های نمازجمعه تهران
۵۰- نامه سرگشاده محفل روحانی ملی بهاييان ايران در مورد تعطيل تشکيلات در شهريور ۱۳۶۲
۵۱- ولايت فقيه
۵۲- مجله عروه الوثقی. شماره۹۵ص۳۹ ستون آخر، بحث امامت و مرجعيت از دکتر بهشتی
۵۳- مجله پيام انقلاب، ارگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ش۸۳ ص۲۳ ستون۲ مصاحبه با آيت‌الله سيد ابوالحسن شيرازی امام جمعه مشهد
۵۴- سخنرانی آيت‌الله خمينی، در ۴مرداد۱۳۶۱
۵۵- انشعاب از بهاييت، اسماعيل رايين، بخش بهاييت و سياست
۵۶- نقل از:حميد زاده نماينده بويين زهرا در مجلس
۵۷-و ۵۸ - آيت‌الله (امام)خمينی
۵۹ - در حزب قاعدين، ص۱۷۲ درباره منبع اين نقل قول آمده است: مصاحبه خصوصی-نوار آن موجود است
۶۰- نشريه خراسان وابسته به بنياد مستضعفان. چهارشنبه ۳۰ آبان۱۳۶۰. در کتاب حزب قاعدين افزون بر اين ماخذ اعلام شده نوار آن نيز موجود است
۶۱- سخنرانی علی‌اکبر پرورش درباره انجمن. تکثير از کميته فرهنگی جهاد سازندگی استان چهار محال و بختياری. اين متن به صورت جزوه پلی کپی شده تکثير شده بود
۶۲- نشريه انجمن. ۱۰خرداد۱۳۶۰. ص۹
۶۳- صحيفه امام. سخنرانی۱۰تير۱۳۶۰
۶۴- فرازی از اعلاميه مورخ۲۱/۳/۱۳۶۰انجمن
۶۵- نشريه انجمن حجتيه مهدويه شماره ۱۰ خرداد ۱۳۶۰ ص۱۰
۶۶- نشريه همگام با انقلاب اسلامی، انجمن حجتيه، ص۲۱
۶۷- مصاحبه آقای حلبی. در کتاب حزب قاعدين اعلام شده بود که نوار آن موجود است.
۶۸- قسمتی از خطبه حلبی تحت عنوان نظام-ارتش-دراسلام. در کتاب حزب قاعدين ص۲۱۱
۶۹- خبرگزاری جمهوری اسلامی، ۲۱ آبان ۱۳۶۰، سخنرانی فخرالدين حجازی. نماينده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
۷۰- خطبه: نظام(ارتش) در اسلام، آيت‌الله حلبی،
۷۱- مجله (ويژه‌نامه) رأيت، نيمه شعبان۱۳۹۹، ص۱۶ ستون اول، مقاله: وضوی شهادت گرفته‌ايد شما نگاهبانان حماسه انتظار؟
۷۲- جهاد، مرتضی مطهری، ص
۷۳- مطهری افشاگر توطئه ظاهر ديانت به باطن الحاد و ماديت، علی ابوالحسنی(منذر)، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ص۵۶
۷۴- طرح‌های استعمار، سيد حسن ابطحی
۷۵و۷۶- سخنرانی آيت‌الله حلبی، در کتاب حزب قاعدين ص۱۶۱ اعلام شده بود نوار سخنرانی موجود است
۷۷- ده گفتار مرتضی مطهری، ص... . بحث اجتهاد و تقليد
۷۸- جاذبه و دافعه. مرتضی مطهری. ص۱۷۲و۱۷۷-۱۸۰
۷۹- مکتب تفکيک. محمدرضا حکيمی. چاپ اول ۱۳۷۵. ص ۴۱۴ ـ ۴۱۵
۸۰- همان منبع
۸۱- کيهان پنج شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۶۱، مصاحبه حجت‌الاسلام خوئينی‌ها، قسمت سوم.
۸۲- نهج‌البلاغه صبحی صالح رساله ۵۳ ص ۴۳۸
۸۳- صبح آزادگان، دوشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۶۰ شماره ۵۹۱، قسمت دوم مصاحبه طيب
۸۴- سخنان مهندس طيب در جلسه نهادها و انجمن. اين جلسه با حضور نهادهای کشور از آموزش و پرورش، سپاه، جهاد و آيت‌الله خزعلی و … برای تبين سوابق و ديدگاه‌های انجمن تشکيل شده بود
۸۵- صبح آزادگان، سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۶۰ شماره ۵۹۲، قسمت سوم مصاحبه طيب
۸۶- مطهری افشاگر توطئه ظاهر ديانت به باطن الحاد و ماديت، علی ابوالحسنی(منذر)، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، صفحات مختلف
۸۷- رساله عمليه آيت‌الله خويی، احکام سفته، مسائل ۲۸۴۲، ۲۸۴۳، ۲۸۴۹
۸۸- مطهری. پايه‌گذار بازشناسی اسلام نوين، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران، ارديبهشت۱۳۶۰، ص۱۱۱و۱۱۲
۸۹- تحريرالوسيله، آيت‌الله(امام) خمينی، احکام قرض
۹۰- اقتصاد ما(بررسی‌هايی درباره مکتب اقتصادی اسلام)، ترجمه: ع. اسپهبدی، انتشارات اسلامی، ج ۲ ص۳۹
۹۱- قسمتی از اطلاعات مربوط به بحث «سيمای تشکيلاتی انجمن» که بررسی کميته‌ها است از مصاحبه برادر پاسدار شهيد طباطبايی عضو بالای جداشده از انجمن است که با اصلاحات و تغييراتی آورده شده است
۹۲- صبح‌ آزادگان، سه‌شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۶۰، شماره ۵۹۲ قسمت سوم مصاحبه مهندس طيب
۹۳- انتظار-نشريه داخلی انجمن-شماره۱ص۱۸. پيام آيت‌الله حلبی به اعضای انجمن
۹۴- نقل از علی آقا محمدی، نماينده دور اول همدان در مجلس در گفت‌وگوی خصوصی در مجلس درسال۱۳۶۱

پی‌نوشت‌ها:
۱- کليه توضيحات داخل پرانتز در خلال اين نقل قول از نگارنده است.
۲- ايقان کتابی است در ۱۵۷ صفحه در اثبات ادعای ميرزا علی محمد باب شيرازی مرجع بابی‌ها که توسط ميرزا حسينعلی نوری ملقب به بهاء و مرجع بهايی‌ها، در سال ۱۲۷۸ در بغداد نوشته شده است. ميرزا حسينعلی که از شاگردان و مريدان و مبلغ علی محمد باب بود (در پی فرار جانشين باب به بغداد که نامش ميرزا يحيی ملقب به صبح ازل و برادر حسينعلی نوری «بهاء» بود) پس از مدتی خدمتگزاری به جانشين باب با وی اختلاف پيدا کرد و مسلک بابيت را نسخ کرده و از ميان برد و اعلام کرد که باب مبشر رسالت من بوده است. وی نخست ادعای پيامبری و رسالت نمود و پس از مدتی ادعای خدايی کرد و سرانجام بر ازلی‌ها پيروزی شد. هنگام جانشينی، ميرزا يحيی ازل جوانی بود ۱۸ساله و حسينعلی نوری ۲۰ ساله بود. رهروان باب را بابی و مريدان صبح ازل را فرقه ازلی و گروندگان حسينعلی نوری (بهاء) را بهايی، ناميدند که اين مسلک در طول زمان به فرقه‌ها و شعبه‌های گوناگونی تقسيم شده است.

[بازگشت به بخش نخست مقاله]
[بازگشت به بخش دوم مقاله]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016