گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تبعيض در دفاع از حقوقبشر، به بهانه زندانی سياسی ميثاق يزداننژاد، کاوه شيرزادچشم بستن بر تضييعِ حقوقِ انسانیِ هر گروه و فردی، حتی طرفداران ريگی که دست به درگيری مسلحانه با جمهوری اسلامی زده اند و کسانی که که ممکن است بسياری از نيروهای سياسی آنها را تجزيهطلب يا استقلال طلب بنامند و نيز ساير اقليت های قومی، مذهبی و دگرباشان جنسی. .. نه تنها ميتواند در آينده مقدمه ای برای ناديده گرفتن حقوق همهی ما باشد بلکه مغاير با مفاهيم جهان گستر اعلاميه جهانی حقوق بشر است
ويژه خبرنامه گويا
يکی از عکسهايی که هميشه در دسکتاپ کامپيوترِ من قرار دارد، عکس زندانی سياسی ميثاق يزداننژاد است. دانشجوی جوانی که در شهريور ۱۳۸۶ به اتهام هواداری از مجاهدين خلق در مراسم سالگرد کشته شدگان دهه شصت در گلزارِ خاوران بازداشت و به سيزده سال زندان محکوم شد. همزمان با او دو نفر ديگر نيز بازداشت شدند، يکی علی صارمی که با احتساب حبسهای سابقش، پس از تحمل مجموعا بيست سال زندان در سال گذشته اعدام شد و ديگری محمد علی منصوری- زندانی سياسی دهه شصت- است که به ۱۸ سال زندان محکوم شد. منصوری هم اکنون دوران حبس خود را در زندان رجايیشهر سپری ميکند. ميثاق در زمان بازداشتش که برای دومين بار صورت می گرفت، دانشجوی زبان مترجمی دانشگاه پيام نور بود. زمانی که با او در بند ۲۰۹ بودم، به تازگی از شش ماه سلولِ انفرادی به سلولهای چندنفره منتقل شده بود. در آن زمان او از فشار روحی و روانی ناشی از بازجويیِ توام با خشونتِ "جسمی – کلامی" رنج ميبرد. گويا در اين ششماه چند بار بازجويانش عوض شده بودند ولی هيچ کدام از آنها موفق به گرفتن اقرار از ميثاق - برای هواداری يا همکاری با مجاهدين خلق - نشده بودند. در واقع او در زمان بازجوييش هيچگاه ادعای همکاری يا هواداری از مجاهدين خلق را نپذيرفت. جرم او اين بود که در مراسم سالگرد کشته شدگانِ دههشصت، شرکت کردهبود و برای بار دوم به اتهام همکاری با مجاهدينِخلق متهم میشد. ميثاق هم اکنون دوران محکوميت خود را با بيمارهای شديد عصبی و روانی در زندان رجايی شهر سپری ميکند و مدت هشت ماه نيز از افسردگی بسيار شديد رنج ميبرد. متاسفانه در اين اواخر بيماری "باد فتخ" نيز به رنجهای او افزوده شده و با آنکه خانوادهاش هزينه درمان را تقبل کردهاند، از فرستادن او به بيمارستان به بهانه های مختلف جلوگيری کرده اند/ يا ميکنند. البته نگارنده هم اکنون از آخرين وضعيت او بی اطلاع است. موضوع ميثاق يزدان نژاد - و برخی از زندانيان سياسی گمنامی که در زندان ديدم و هرگز نامی از آنها در رسانهها مطرح نشد- بهانهای است تا به موضوع زندانيانِ سياسیِ دگرانديشی بپردازم که گويا دگرانديشی آنها، از خطوط قرمز مشترک جمهورياسلامی و برخی از فعالين سياسی و متاسفانه حقوقبشری گذرکرده و بر آنان هژمونی يافتهاست. گويا آنها همراه با جمهوری اسلامی در ناديده گرفتن حقوق اين زندانيان متفقالقول شدهاند. به غير از زندانيان سياسی متهم به همکاری با مجاهدينخلق ميتوان به گروههای مختلف نظير هويتطلبان کرد، ترک و خصوصا عرب يا کسانيکه به زعم جمهوری اسلامی و برخی ديگر، بدرستی يا نادرستی استقلال طلبان ناميده می شوند، اشاره کرد. کشته شدن شش هموطن عرب، زير شکنجههایِ وحشيانه و قرون وسطايی نهادهای امنيتی و نظامی و بازداشت و زندانی کردن دهها تن از آنان و همچنين صدور فلهای احکام اعدام برای آنها را میتوان در همين حيطه در نظر گرفت. در بدترين شرايط، اگر فرض کنيم همهی زندانيان سياسی گمنامی که نامی از آنها برده نمیشود، خواهانِ استقلالِ مناطقی از ايران بوده يا دست به اقداماتی خشونت آميز زده باشند. چرا نبايد به عنوان يک انسان از وجود دادگاهی عادلانه، علنی به همراه هيات منصفه محروم باشند. چرا بايد از حق داشتن وکيل، بازجويی عادلانه و بدون شکنجه و دهها حقوق انسانی ديگر بیبهره باشند. از همه مهمتر اينکه چرا بايد رسانههای مستقل و غيرحکومتی نسبت به انتشار اخبار آنها بیتفاوت باشند، يا آنرا سانسور کنند؟ جمهوریِ اسلامی به منظور گسترش هژمونی يا خطوط قرمزِ خود در مورد انتشار اخبار نقض حقوق بشر و ساير موارد، از روشهای متنوعی بهره ميگيرد که متاسفانه در سطوح مختلف، توانسته ديدگاههای سرکوبگرانه و ضد انسانی خود را به گروههای مختلف سياسی، اجتماعی و حتی حقوقبشری تحميل کند. به عنوان مثال در سطوح پايين، برای زندانيان سياسی اصلاح طلب که به تازگی از قدرت کنار گذاشته شدهاند، سياستهايی را درپيش گرفته که در داخل ايران و از دوستان و همکاران سابق اين زندانيان، خصوصا کسانيکه همچنان در قدرت هستند جز معدودی، بندرت کسی جرات کند نامی از آنها برده يا حقوق آنها را مطالبه و مطرح سازد. در اين مورد کافيست به آقايان موسوی، کروبی، بهزاد نبوی، تاج زاده و ديگر زندانيان اين طيف نگاهی بياندازيد که گويا از طرف دوستان سابق خود که هم اکنون در حاکميت هستند، فراموش شدند. همين روشها در مورد اقليتهای قومی، مذهبی و خصوصا بهاييان، دراويش گنابادی و يا دگر باشان جنسی - که همه روزه اخباری از نقض حقوق آنها انتشار می يابد – به کار گرفته شده و هزينه دفاع از حقوق آنها خصوصا در داخل ايران را بسيار سنگين و غيرقابل پرداخت کرده است. در مورد حقوق انسانی مربوط به زندانيان سياسی مجاهد و گروههای استقلال طلب و حتی هويت طلب؛ اين نگاه تبعيضآميز نه تنها در داخل ايران، بلکه با آماده بودن بسترهای مناسب، به بيرون از مرزهای ايران نيز سرايت کرده و متاسفانه هژمونی قابل توجهی يافته است. خصوصا اينکه با استفاده از چنين بستری، در حاليکه رسانههای مستقل داخل و خارج ايران کمتر حاضر به انتشار اخبار مربوط به آنها هستند، جمهوری اسلامی با مرعوب کردن خانوادههای اين قربانيان، آنان را از هرگونه تلاش بر اطلاع رسانی باز میدارند تا زمينه اقدامات خودسرانه و دلخواه خود را فراهم سازد. اقدامات جمهوری اسلامی برای نقض حداقل حقوق اين طيف از زندانيان سياسی به اينجا ختم نمیشود. آنها به سراغ افرادی از داخل يا خارج ايران که بنا بدلايلی تحت فشار قرار دارند، می روند و آنها را وادار به موضعگيری يا اتهامزنی عليه نهادهايی ميکنند که اخبار اين طيف از قربانيان نقض حقوقبشر را پوشش داده يا از آنها حمايت ميکنند. موضع گيریها يا اتهام زدن هايی که هزينه های پوشش خبری و حمايت از اين طيفها را افزايش میدهد. جمهوری اسلامی در اين موارد خصوصا از کسانی در ايران که زير حکم زندان قرار دارند، يا با وثيفههای سنگين از کشور خارج شدهاند و اموالشان در معرض ظبط شدن قرار دارد و نيز ايرانيانی که به ايران رفت و آمد میکنند، استفاده میکند و بصورت مستقيم و غيرمستقيم آنها را وادار يا تشويق به موضعگيری يا اتهامزنی عليه نهادهای حقوق بشری که خطوط قرمز جمهوری اسلامی را به رسميت نمی شناسند، می کنند. با تمام اينها در مورد نقض حقوق اين قربانيان حقوق بشر، نميتوان از کنار فعالين سياسی و حقوق بشری که بدون هيچ فشاری نيز، تصور ميکنند بايد بين طيف های مختلف قربانيان نقض حقوق بشر تبعيض قائل شد و کسانيکه از ترس برخوردهای احتمالی جمهوری اسلامی، پيشدستی کرده و واکنشهای مورد انتظار جمهوری اسلامی را از خود بروز میدهند، بسادگی گذشت. بسياری از گروههای سياسی از جمله طرفداران جمهوری اسلامی، اصلاح طلبان و اپوزيسيون، زمانی که چشمان خود را بر روی نقض حقوق انسانی کسانی که حکومت، آنها را - اراذل و اوباش - ميناميد، بستند و نسبت به اخبار وحشتناکی مانند مرگ بر اثر گرسنگی، شکستن اعضای بدن بر اثر شکنجه، رها کردن بيماران از مداوا و تجاوز به وسيله اشياء گوناگون در زندان کهريزک بی تفاوت بودند، شايد هرگز تصور نميکردند که چند سال بعد، در اعتراضات پس از انتخابات ۸۸، کهريزک، قربانيانی از خود آنها و حتی از فرزندان مسئولين جمهورياسلامی (مانند پدر روح الامينی) بگيرد. به نقل از يکی از زندانيان سياسی در دوران رضاشاه - که به همراه فرخی يزدی، شاعر لب دوخته ايران زندانی بود- وقتی مسئولين زندان قصر يکی از زندانيان عادی و غيرسياسی را فلک کردند؛ فرخی يزدی آرام ننشست و به شدت به زندانبانان اعتراض کرد. به گفته اين زندانی سياسی، در آن زمان او به فرخی نزديک شد و گفت: برای چه اعتراض می کنی؟ اين زندانی که زندانی سياسی نيست! فرخی يزدی نيز در پاسخش گفت: "وقتی يک زندانی عادی را کتک ميزنند، چند صباحی ديگر نوبت ماست" که همينطور نيز شد. متاسفانه برای بسياری از گروههای سياسی نيز امروز همين گونه است. چشم بستن بر تضييعِ حقوقِ انسانیِ هر گروه و فردی، حتی طرفداران ريگی که دست به درگيری مسلحانه با جمهوری اسلامی زده اند و کسانی که که ممکن است بسياری از نيروهای سياسی آنها را تجزيهطلب يا استقلال طلب بنامند و نيز ساير اقليت های قومی، مذهبی و دگرباشان جنسی. .. نه تنها ميتواند در آينده مقدمه ای برای ناديده گرفتن حقوق همهی ما باشد بلکه مغاير با مفاهيم جهان گستر اعلاميه جهانی حقوق بشر است. زمانی که حتی برای يک "جنايتکار يا عامل نسلکشی" نيز بايد حقوقی انسانی را در نظر گرفت و به آن احترام گذاشت. پس چرا بايد چشمان خود را به نقض حقوق بشر امثال ميثاق يزدان نژادها بست! کاوه شيرزاد Copyright: gooya.com 2016
|