گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 آبان» لحاف آمریکایی، ديپملاسی ایرانی، طنزی از اسد مذنبی24 شهریور» الو سلام تهرانتو، طنزی از اسد مذنبی 10 مرداد» يک شاعر، حضرت امير و يک نتيجه گيری غير اخلاقی، طنزی از اسد مذنبی 5 مرداد» استفتائات آکبند و دست اول مقام معذب رهبری در باره روزه و رمضان، طنزی از اسد مذنبی 26 تیر» جماع، جهاد در راه خداست، طنزی از اسد مذنبی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! زندگی سگی (جُکايت)، طنزی از اسد مذنبی۱ تا اينکه پدرم تصادف کرد و بعلت جراحات وارده کور شد و سگ وظيفه شناسی بنام فاکس وارد خانواده ما شد. سگی تعليم ديده، هديه دولت اونتاريو به نابينايان که وظيفه داشت راهنمای پدر برای رفتن به دکتر و فروشگاه و بانک و جاهای ديگر باشد. مادرم همان روز اول تکليف جناب فاکس را معلوم کرد: ياالله تو زيرزمين! پدر نيز ناچارا به زيرزمين نقل مکان کرد چون بدون سگ راهنمايش قادر نبود قدم از قدم بردارد. و مادر ناچار بود هفته ای يکبار و گاهی دوبار بخاطر خشنودی خدا، به زيرزمين تشريف فرما شود، چون رابطه زناشويی تطعيل بردار نبود حتی در شرايط جنگی! ۲ تا اينکه يکروز مادرم از ربابه خانم ربانی خواست تا نامه شرکت بيمه را برايش بخواند چون معتقد بود دست وی برکت دارد. شوهر خانم ربانی ملای يکی از مراکز ايرانيان تورنتو بود و خانم ربانی با همکاری مادرم هفته ای يک بار جلسه قرآن برگزار می کرد و چون وضع مالی مناسبی داشتند ماهی يکبارهم سفره ابولفضل می انداخت و و سعی وافر داشت با اين اقدامات خداپسندانه غم غربت را از دل خانم های متدين پولداری که به کانادا مهاجرت می کردند بزدايد. خواهرم ساناز عليرغم نفرين های مادرکه وی را ذليل مرده و روسياه خطاب می کرد، از جلسه قرآن فراری بود اما حاضر نبود تحت هيچ شرايطی سفره ابولفضل را از دست بدهد. ساناز می گفت خانم ربانی و دخترش محبوبه و مادر و معصومه زن محمود قصاب با خواندن شعرهای روحوضی و زدن دايره و دنبک و رقص بابا کرم همه را به وجد می آورند. من و خواهرم که کنجکاويمان گل کرده بود هرطور شده نامه شرکت بيمه که مادرمان آنرا پنهان کرده بود پيدا کرديم و متوجه شديم که آقای شهسواری وکيل پدر به نيابت از وی دو ميليون دلار تقاضای غرامت کرده اما تاکيد کرده بود که ممکن است مدتی طول بکشد تا دادگاه بتواند دراين زمينه تصميم نهايی را بگيرد. همچنين در نامه قيد شده بود که پدر بايد هفته ای يکبار به ارتوپدی مراجعه کرده تا پس از تاييد چشم پزشک مورد اعتماد و شورای پزشکی تصميمات لازم اتخاذ شود. بعد از اطلاع از مفاد نامه، مادر سعی داشت شرايط جنگی را تعديل نمايد اما پدر بر شرايط جنگی اصرار می ورزيد. چون پس از کور شدن آزادی بيشتری بدست آورده و دَدَری تر شده بود. ۳ پدر که گويا خيالش از بابت دريافت غرامت راحت شده بود- غافل ازاينکه شرکت های بيمه به اين سادگی ها زيربار غرامت ميليون دلاری نمی روند- بند را آب داده و وقت دَدَر به اتفاق شمسی خانم جناب فاکس را می چپاندند توی صندوق عقب ماشين و در کافه و رستوران های شهر مشغول عيش و نوش می شدند. و بازرش شرکت بيمه پس از ماهها تعقيب و مراقبت از پدر موفق شده بود با گرفتن فيلم و عکس و تهيه مدارک غيرقابل انکار، ثابت نمايد که پدر در تمام اين مدت خودش را به کوری زده بود!... Copyright: gooya.com 2016
|