وقتی آرمان عليه انسان عمل میکند، الاهه بقراط
در نظام فکری و "عقلانيتِ" غرب، اقدام به جنگهای غيرمتعارف، ديوانگی کامل و ناممکن است. رژيمهای ايدئولوژيک و نامعقول اما پروايی از به راه انداختن جنگهای ناممکن ندارند چرا که بر اساس رسالتی که برای خويش قائلاند، "مردم" جز قربانيانی در پيشگاه آرمانِ آنها نيستند. اين آرمانگرايی غيرعقلانی را میتوان در قومگرايی، تجزيه طلبی، ناسيوناليسم افراطی، جمهوری خواهی و سلطنت طلبی نيز ديد که همگی عاملی فرعی را بر "انسان" و "مردم" مقدم میشمارند.
کيهان لندن ۲۲ نوامبر ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
افسوس که اسناد و مدارک آنچه اکنون به عنوان رويدادهای سياسی در منطقه و جهان طبقهبندی میشود، تازه در يک فاصله سی تا پنجاه ساله در دسترس همگان قرار خواهد گرفت، يعنی نه در اين روزها که همه مشتاق و کنجکاو مسائل پشت پرده هستند، بلکه در دورانی که معماها حل شده و به دليل تغيير شرايط و تغيير نسل نيز، چه بسا هيچ کسی، جز پژوهشگران، علاقهای به خواندن و دانستن آنها نداشته باشد!
چيزهايی که آن روزها نمیدانستيم
اين است که وقتی اسنادی از پنجاه شصت سال پيش و آن هم از کسانی رو میشود که زمانی معبود و محبوب جوانانِ قديم بودند و حتا آرمانگرايان بشردوست به شمار میرفتند، آنگاه انسان مجبور میشود نسبت به هر آنچه پيرامون مسائل سياسی کشور و منطقه و جهان میگذرد، بسی با احتياط برخورد کند و ترديد و ارزيابی يک رويداد را از چند زاويه متفاوت، به عنوان روشِ نگاه و نظر خويش در پيش بگيرد، میخواهد اسناد کمکهای ميليونی قيصر آلمان به ولاديمير ايليچ لنين و حزبش برای شتاب بخشيدن به رويدادهايی باشد که به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در ر+وسيه انجاميد (دو سه سال پيش، مجله اشپيگل يک شماره خود را به اسنادِ آن اختصاص داد) و يا اصرار چه گوارا و فيدل کاسترو بر استفاده از سلاحهای اتمی شوروی عليه آمريکا آن هم به بهای نابودی مردم خودشان!
يکی از کارشناسان سياسی و نظامی آلمان به نام «هانس روله» که تا کنون ترجمههايی از وی را در رسانههای مختلف از جمله همين کيهانِ خودتان، کيهان لندن، نيز خواندهايد، در يک ارزيابی که چندی پيش در روزنامه «دی وِلت» منتشر شد، به اسنادی برای استدلال نظر خود تأکيد کرده است که افرادی مانند من و شما که سهل است، حتا بسياری از نقشآفرينان صحنه سياست جهانی نيز، اگر جاسوسان به گوش آنها نرسانده بوده باشند، نمیتوانستند از آنها با خبر شوند.
اين نويسنده آلمانی در مقاله خود زير عنوان «وقتی سياست بازدارندگی هستهای ناکام بماند» تلاش میکند تا «عقلانيت» غرب و قدرتهای اتمیِ کنونی را در برابر بیعقلی قدرتهای ايدئولوژيک قرار دهد و از آن نتيجه بگيرد که با انديشه و منش عقلانی که پايبندی به يک سری اصول، از جمله حفظ انسان و دست کم تا جايی که ممکن است، ملت و مملکتِ خودی، از عناصر خدشه ناپذير آن هستند نمیتوان خطرهايی را که از سوی حکومتهای ايدئولوژيک ناشی میشوند، خنثی کرد. او آن اسناد تاريخی را برای ارزيابی رفتار غيرعقلانی زمامداران جمهوری اسلامی به شهادت میگيرد تا جهان غرب را در برابر اين پرسش قرار دهد که اگر روزی جمهوری اسلامی به بمب اتمی مسلح شود، آيا میتوان آن را با عقلانيت غربی و سياست «بازدارندگی» که از همان عقلانيت ناشی میشود، کنترل کرد؟
نويسنده و کارشناس آلمانی، خواننده را به اسنادی رجوع میدهد که تازه از سال ۱۹۹۰ در دسترس همگان قرار گرفته است. اين اسناد نشان میدهند که چگونه «آرمان» و «ايدئولوژی» حتا اگر قائل به پرورش «انسان والا» باشد، درست مانند «آرمان» احمدی نژاد و جمهوری اسلامیاش که در انتظار «ظهور» و حکومت «انسان صالح» بر جهان به سر میبرد، اگر بتواند و ابزارش را داشته باشد، میتواند عليه موجوديت و بقای همان انسان و همان جهان وارد عمل شود. خوشبختی اما در آن روزگار، اين بود که آن ابزار را نه کوبايیها بلکه شورویها داشتند که آنها نيز «عقلانيت» خود را در پيشبرد «جنگ سرد» با غرب به کار میانداختند.
در آن اسناد از جمله آمده است که [اوايل دهه شصت ميلادی] فيدل کاسترو و چه گوارا که معتقد بودند اگر آمريکا يک جنگ متعارف را عليه کوبا شروع کند، آنگاه اين فرصت به دست خواهد آمد که بتوان زير عنوان «دفاع مشروع» «برای هميشه» خطر امپرياليسم را از سر راه برداشت، به اصرار از شوروی میخواستند که آمريکا را از خاک کوبا مورد حمله اتمی قرار دهد. خروشچف، رهبر وقت اتحاد شوروی، بعدها درباره اين درخواست گفت که رهبر کوبا انگار اصلا فکر نکرده بود که با اين اصرارش میتوانست دنيا را نابود کند! در همين اسناد از قول يک سرهنگ روس که در مذاکرات کوبا و شوروی حضور داشت گفته میشود که کوبايیها اصرار میکردند از سلاحهای اتمی شوروی که در کوبا مستقر بود، جهت يک حمله پيشگيرانه عليه آمريکا استفاده شود تا بتوان به آمريکا ضربهای جبران ناپذير وارد آورد. آنها برای اين حمله بدون آنکه ترسی از حمله متقابل آمريکا داشته باشند «حاضر بودند خودشان را قربانی کنند». به گفته اين سرهنگ شوروی، آنها باور داشتند که «کوبا نابود میشود ولی سوسياليسم پيروز خواهد شد»!
نويسنده مقاله با آوردن اين سند به عنوان نمونه، میخواهد نتيجه بگيرد، آيا کدام عقلانيت قادر است اين بیعقلی را خنثی کند؟! و نمونههای ديگری نيز میآورد از جمله جنگ اعراب و اسراييل (يوم کيپور) در سال ۱۹۷۳ که نويسنده آن را بر اساس يک ارزيابی عقلانی، «جنگ غيرممکن» مینامد ولی اعراب، آن را بر اساس عدم عقلانيت خود «ممکن» کردند!
نويسنده توضيح میدهد، چطور ممکن است دو کشور بدون بمب اتمی، يعنی مصر و سوريه، عليه يک قدرت اتمی، يعنی اسراييل، که زير حمايت آمريکا، قویترين قدرت اتمی جهان، نيز قرار داشت، جنگی را آغاز کنند؟ ولی کردند و حتا تا مرز «پيروزی» پيش رفتند! در شرايطی که «عقلانيت» اسراييل و آمريکا اجازه نمیداد که اسراييل از سلاحهای اتمی خود که آماده شليک بودند، استفاده کند، مصر و سوريه با «عدم عقلانيت» خود، موشه دايان، وزير دفاع و فرمانده نظامی اسراييل را به فکر سازش انداخته و گلدا ماير، نخست وزير آن کشور را به آستانه خودکشی رساندند. اين آمريکا بود که اسراييل را با ارسال مدرنترين تجهيزات نظامی از مهلکه «عدم عقلانيتِ» اعراب نجات داد.
چيزهايی که اين روزها نمیدانيم
نويسنده آلمانی توضيح میدهد که در نظام فکری غرب و «عقلانيت» حاکم بر آن، اقدام به چنين جنگی، ديوانگی کامل و غيرممکن است. در تقابل اين عقلانيت و آن بیعقلی است که موضوع برنامه اتمی جمهوری اسلامی در مرکز توجه قرار میگيرد. به راستی، انسان و اين جهان در ايدئولوژیِ راهنمای جمهوری اسلامی که در قانون اساسی و ساختارش عينيت يافته و تثبيت شده است، چه نقش و جايگاهی دارد؟! گمان میرود ايرانيان اين را بيش از هر کسی بدانند! رژيم ايران تا کنون نشان داده در خدمت به آن آرمانی که خود برای خويشتن در نظر گرفته است، از هيچ جنايتی در حق مملکت و مردم خودِ ايران رويگردان نيست، چه برسد به مردم کشورهای ديگر و انسان و جهان!
از تفکری که برای خويش يک رسالت جهانی و تاريخی قائل است، از تفکری که برخلاف ايدئولوژیهای سياسی و زمينی، پای در مذهب و آسمان دارد و در هر صورت، چه پيروز شود و چه شکست بخورد، پيروزی نهايی را از آنِ خود میشمارد، به راستی تا چه اندازه میتوان انتظار «عقلانيت» داشت؟! آيا خود اين آرمان و رسالت، جز اعتقاد و ايمان کور، بويی از «عقل» برده است که حاملانش بتوانند «عقلانيت» به خرج دهند؟!
آرمانی که نه بر همزيستی و بقا بلکه بر دشمنی و فنا شکل گرفته باشد، عليه انسان و جهان وارد عمل میشود و «مردم» برايش جز قربانيانی نيستند که بايد به پيشگاه آن آرمان تقديم شوند. اين نوع آرمانگرايی را علاوه بر رسالتهای ايدئولوژيک و مذهبی، میتوان در قومگرايی، تجزيه طلبی، ناسيوناليسم افراطی، جمهوریخواهی، سلطنت طلبی و موارد مشابه نيز يافت که همگی عاملی فرعی را، که يا ساخته و پرداخته خود انسان است و يا اساسا انسان نقشی در وقوع آن ندارد، بر خودِ «انسان» و «مردم» مقدم میشمارند و راه تحقق آرمان خويش را نه در تفاهم و همزيستی بلکه در تقابل و دشمنی میجويند.
حال اينکه غرب رابطه «عقلانيت» خود با «عدم عقلانيت» رژيمهايی مانند جمهوری اسلامی را چگونه تنظيم میکند، البته که به ما نيز مربوط میشود. اما آن چيزهايی که برای نمونه در آن روزها، در «بحران کوبا» و جنگ «يوم کيپور» نمیدانستيم، مهمتر از آن است که بتوان چيزهايی را که اين روزها از «بهار عربی» و «برنامه اتمی» جمهوری اسلامی و موشکپرانیهای حماس و اسراييل نمیدانيم، کم اهميت تصورشان کنيم! همين اطمينان به اين که چيزهايی هست که افکار عمومی، تازه سی چهل سال ديگر خواهد دانست، بايد حساسيت ما را نسبت به آنچه روی می دهد بيش از پيش برانگيزد. اين نيز «عقلانيتِ» ما را نشان میدهد که چه بسا کارآتر از «عقلانيت» غرب در برابر جمهوری اسلامی باشد!
ـــــــــــــــــــــــــــ
مقاله «وقتی سياست بازدارندگی اتمی ناکام میماند» نوشته «هانس روله» ترجمه وحيد وحدت حق
http://kayhanlondon.com/Pages/archive/khandaniha/translation/Die%20Welt_Nov2012.html