شنبه 7 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دیگران گناهکارند اما ما بیگناه! ناصر مستشار

سئوال اساسی من از افرادی است که درسال 57 دربه قدرت رساندن خمینی از هیچ گونه تلاشی چه سیاسی ،فرهنگی ،ایدلوژیکی ـ خود داری ومضایقه نکردند اما بعد از مشاهده فاجعه ، شروع به بهانه گیری و انداختن همه اتهامات به گردن دیگران را آغاز کردند تا خود را پاک ومنزه نشان دهند.

همیشه دیگران رامقصر بدانیم تا از تقصیرات خود بکاهیم ونتایج اسفبار ابزارگرائی آنها اینک خود را بسیار ایرانی وطرفدار تاریخ وفرهنگ باستانی قبل از حمله اعراب می پندارند تا باحکومت اسلامی با ابزار فرهنگ اصیل ایرانی مقابله نمایند.

آنها در آن دوره با شاه با ابزار اسلام مبارزه کردند و اینک نیز در این دوره با بکارگیری ابزار فرهنگ باستانی با حکومت اسلامی مقابله نمایند.پس می بینیم نزد این دسته از روشنفکران همواره از هرچیزی به شکل ابزاری استفاده میگردد و استفاده ابزاری برای مقابله با دشمن در ایران از سنت بسیار دیرینه برخوردار است وبرای ما ایرانی ها روزی خواهد رسید که در عصه سیاست به آئین ابزار گرائی روی بیاوریم!

در همینجا فراموش نگردد که در طول تاریخ همواره ایرانیان برای مبارزه خویش وبرای رسیدن به مقاصد خود با واسطه و از ابزارهائی استفاده برده اند که این شیوه به لحاظ تاریخی در فرهنگ و تاریخ ایران بصورتی بسیار منفی نهادینه گردیده است !مگرآن روزی که آنها یعنی روشنفکران به خمینی همه گونه یاری ها را می رساندند و تمام مسئولیت تاریخی رابه دوش گرفته بودند تا او پیروز شود ،نمی دانستند که خمینی مسلمان است و دین اسلام با حمله اعراب به ایران آمده است و او کتاب حکومت اسلامی را به تحریر در آورده است؟ و او در پی جایگزینی نظام ولایت فقیه بجای نظام پادشاهی تلاش می ورزد ؟ مگر آنها آنروزها خود را ایرانی نمی پنداشتند؟ وبه آن شکل افراطی به دینی که از سرزمین عربی آمده است ،گرویده بودند اما به یکباره به یادشان آمد که ایرانی هستند نه عرب؟

پس از آنکه مقاله پر سر وصدای آقای اسماعیل نوری علاء که در تاریخ 24 آذر 1357 نوشته بودند این روزها علنی شد تازه معلوم گردید که ایشان چگونه در قداست و پاکی اسلام خمینی توجیهات وتشریحات بعمل آورده است که آنموقع هنوز کسی جرات نداشت دست بدان کار بزند اما ایشان آنرا انجام داده بودند ولی در حاضر ایشان آنچنان خود را ایرانی اصیل می داند که انگار دیگران ایرانی نیستند !مگر رهبران جبهه ملی قبل از انقلاب اسلامی به فرهنگ ایران اشراف نداشتند که اینک آنها اینچنین از نابودی فرهنگ اصیل ایرانی به فریاد در آمده اند ودائما به ملت ایران هشدار می هند تا از فرهنگ پارسی و ایرانی باید پاسداری کرد.همین آرامگاه کوروش کبیر درپاسارگارد وقتی مورد ستایش محمد رضا شاه پهلوی قرار گرفت ، بسیاری از روشنفکران کنونی که اینک پاسارگارد به پرستشگاه آنها تبدیل شده است و دوآتشه از حفظ آن دفاع می نمایند اما آنروز به شاه ریشخند زدند وبه آمار خرجهائی که شاه برای برگزاری آن جشن ها بعمل آورده بود انگشت اتهام می گذاشتند اما الان حاضرند از مال وجان خود در راه پاسارگارد نیز بگذرند.دریک کلام ساده باید گفت که ما ایرانی ها هیچگاه تعادل را در هچ موردی حفظ نکرده ایم.حتی وقتی کمونیست شدیم ،خواستیم به دنیا نشان دهیم که بهترین ومبرز ترین کمونیست های جهان از ایران برخاسته اند.

روشنفکرانی که اینک از حکومت دینی ضربه خورده اند و از کرده خود در آمیزش دادن دین اسلام در حکومت به سختی پشیمانند اما به دروغ از حکومت سکولار به دفاع برخاسته اند چراکه در حال حاضر در تلاشند که اسلام را از حکومت خارج سازند و بجای آن، ادیان قبل از حمله اعراب به ایران را جایگرین آن نمایند که همه اینها نشانه عدم خلوص نیت به حکومت واقعی سکولار است!درکدامیک از کشورهای عربی تاکنون حکومت ولایت مطلقه فقیه حاکم بوده است که اینک روشنفکران ما برای فرار از بازگو ئی حقیقت در به قدرت رسیدن نظام ولایت فقیه ،همه تقصیرات را به گردن اعرابی می اندازند که خود آنها در وحشت ازگسترش امپراتوری شیعه اسلامی از درون ایران در هراس بسر می برند.چرا لشگر کشی ها و جهانگشائی خود را می ستائیم اما از کشور گشائی های دیگران تنفر داریم و به آنها رشک می ورزیم؟

چرا روشنفکرانی که به تازگی ناسیونالیست شده اند ،قیل از انقلاب به سینه زنی و زنجیرزنی وقمه زنی اعتراضی نداشتند وآنرا اقدامی واراداتی از اعراب نمی پنداشتند و حتی ازآن برای سرنگونی شاه استفاده نیز بردند اما اینک آنرا بی فرهنگی اعراب اطلاق می نمایند که این در حالیست که اکثریت اعراب سنی مذهب هیچگاه دست به این وحشی گری ها نزده اند بلکه این ایرانی ها بوده اند که در طول تاریخ همواره به این وحشی گری دست زده اند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


یک بار برای همیشه باید بس کنیم که هر کاری که به خرابی گرائید به گردن دیگران بیندازیم و همیشه خود را چند پله از دیگران بالاتر بدانیم در حالی که تاکنون به علل گوناگون شاید بعلت همین خود خواهی هاعقب مانده مانده ایم! ترکها را وحشی و بیابانگرد می دانیم اما هیچگاه نمی خواهیم به حکومتی که آنها با تمام معایبی که دارد اما توانسته اند دست بیابند رسمیت بدهیم ،چراکه آنها را وحشی انگاشته ایم .

اعراب را سوسمار خوار می پنداریم اما قبله گاه تمام سرمایه داران ایرانی کشور های حاشیه خلیج فارس بوده است و تا به امروز تمام زیارتگاههای ایرانیان در کشور های عربی قرار دارد وبرای مثال علیرغم انفجار بمب های پی در پی در شهرهای مذهبی عراق ، آن شهرها مملو از زوار ایرانی است؟ باید به نقش تاریخی روحانیت اسلام پناه که چگونه همواره در طول تاریخ ایران ـ ارتجاعی عمل کرده است اشاره نمود،در این عرصه البته نقش ارتجاعی روحانیت دوره زرتشت نیز بی گناه وبدون تقصیر نیست که باعث شد ایرانی از ظلم آنها ، به اعراب تن به شکست بدهد.بسیاری از روشنفکران کنونی که قبلا در سرنگونی شاه ودر یاری رساندن به خمینی شریک بوده اند اینک به یکباره تمام تقصیرات را به گردن حمله اسکندر و اعراب و ترکها وتاتارها می اندازند تا خود را تبرئه سازند اما این بهانه جوئی ها تا چه زمانی دوام خواهد آورد؟

نزد آنها فقط اعراب و ترکها می توانند جنایت کار باشند نه ایرانی ها!نزد آنها ایرانی ها هیچگاه دستشان به خون ایرانی و غیر ایرانی نغلتیده است و سلاح ایرانی همواره در جنگها بسیار نرم و بی گناه بوده است. مطمئنا آنان در آینده نه چندان دور برای جاخالی دادن از اشتباهات کنونی خویش نیز به بهانه تازه ائی متوسل خواهند شد.در جنگ جهانی دوم ، آلمان باخاک یکسان شد اما بعداز کمتر پانزده سال همه خرابی ازبین رفت و آلمان نوین ساخته شد اما ما ایرانی ها هنوز از خرابی های حمله مغول همچنان ناله می کنیم ونمی توانیم بعد از 700سال خرابی بجای آن آبادی بیافرانیم. در همان دورانی که ایران مورد حمله مغولان قرار گرفت ،اروپا نیز مورد حمله هونها و مغولان گرفته بود اما ما در حال حاضر ناله ائی از اروپائیان نمی شنویم.

در عرصه اسلام خواهی نیز ما ایرانی ها طوری وانمود می کنیم که انگار اسلامی از سرزمین ایران بیرون آمده است و دین اسلام را آنچنان از دست اعراب مصادره نموده ایم که باعث تردید شده است که ایرانیان از اسلام متنفرند! برای مثال میرزای شیرازی که به اصطلاح قهرمان حنبش تبناکو معروف شده است ، کشیدن خط راه آهن تهران به شهر ری را حرام اعلام نمود که ناصر الدین شاه قاجار در برابر فتوای او گفت :بالاخره ما نمی دانیم در این مملکت چکار کنیم.اشخاصی مانند ناصر کرمی وعلی میر فطروس که ذاتا ترک ستیز وطرفدار برتری نژاد آریائی هستند ، همه عقب ماندگی های ایران را در دوره قاجار ت تنها به علت ترک بودن آنها نسبت می دهند که کاملا نژاد پرستانه و غیر علمی است.آنروزی که آن روشنفکرانی که اینک دوآتشه طرفدار ناسیونالیست ایرانی شده اند و خواهان تصیفه نژادی نیز گشته اند ،مگر آنروز نمی دانستند که شاه از کدام نژاد وفرهنگ آمده است و بیشتر از کدام زبان و گذشته تاریخی حمایت می کند؟

علیه محمد رضا شاه به قیام برخیزیم واورا سرنگون می کنیم اما سپس شعر حافظ را که می گوید،شاهان را چه شد ـ شهریاران را چه شد را بسیارآهسته زیر زبان زمزمه می کنیم.اما در مورد شاه پهلوی دوم باید بگویم که او هم در دفاع از حکومت خود به شیوه های بسیار ارتجاعی پناه می برد.بیشتر روحانیون و رجال سیاسی و افسران در روزهای محرم شاهد گریه کردن شاه برای امام حسین بوده اند. رضاشاه توانست باقدرت در دوران بیسوادی و رواج بیش اندازه مذهب ـ مرجع تقیلد شیعیان آن روزگار یعنی ابوالحسن اصفهانی را از ایران به عراق تبعید نماید اما محمد رضاشاه هنگام ورود او به ایران شهرها را چراغانی نمود و شاه بعدها حتی با رشد مدرنیته و پیشرفت علم و دانش نتوانست با روحانیت به مقابله جدی برخیزد بلکه همواره خواست با ابزار روحانیت دیگر نیروهای سیاسی را بکوبد که همین شیوه استفاده ابزاری همیشه برای نیروهای سیاسی و ایرانیان به یک معضل تاریخی تبدیل شده است.مگر همین الان بخشی از ایرانیان از خاتمی و دیگرجریانات اصلاح طلب استفاده ابزاری برای رسیدن به مقاصد خود استفاده نمی برند؟ مگر اصلاح طلبان مریدان صدیق خمینی نیستند؟

اگر ما بخواهیم از روحانیت به شکل ابزاری استفاده ببریم مطمئنا آنها نیز از ما به شکل ابزاری استفاده خواهند برد ،مگر این واقعه واین شیوه را در سال 57 تجربه نکرده ایم؟.اما در تاریخ ایران همواره روحانیت در پناه رشد سرمایه داری تجاری و بازار از رشد ونفوذ بسزائی برخوردار شده است که شوربختانه نهاد بازار ازبین ترفته است وجای رشد روحانیت باز مانده است .روحانیت که در قدرت سیاسی می خواست سهیم شود که عاقبت روحانیت توانست در سال 57 بسیار فریب کارانه در همکاری و استفاده ابزاری از نیروهای جبهه ملی ،کمونیست ها ، روشنفکران ،نویسندگان که آنها نیز می خواستند به شکل ابزاری از خمینی استفاده ببرند ـ عاقبت شاه را از قدرت خلع نمودند و بجای قدرت شاه ، روحانیت حکومت خود را جایگزین آن نمود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016