جمعه 13 بهمن 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: نتايج «ناموسی کردن» امور

اسماعيل نوری‌علا
ما، به کمک ترکيب «ناموسی کردن»، از معنای رايج و عاميانه «ناموس» دور می شويم و به روندی می رسيم که در آن می توان به خيلی از امور ديگر هم هويتی «ناموسی» بخشيد و در نتيجه، در مورد آنها «ناموسی» رفتار کرد، بی آنکه امر مورد نظر ديگر به مفهوم مردسالارانه «زنان حرم» ربطی داشته باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

esmail@nooriala.com

پيشگفتار

مفاهيم، و نيز واژه هائی که به آن مفاهيم مربوط اند، دارای دوگونه هويت اند: يکی واقعی و ديگری مجازی. مثل عبارت «جارو کردن به زير فرش» که هم دارای معنائی واقعی است و براستی کسانی هستند که خاک و خل اطاق را با جارو به زير فرش می فرستند تا از نظرها بدور باشند، و هم دارای معنائی مجازی است، به مفهوم کلی ِ «پنهان کردن» و «از انظار دور نگاه داشتن».

من اين هفته می خواهم به معناهای واقعی و مجازی يکی از اينگونه اصطلاحات مجازی بپردازم تا نشان دهم که چگونه معناهای مجازی بصورتی قوی تر از معناهای واقعی، نوع رفتار و کردار و گفتار ما را تعيين می کنند. اين اصطلاح «ناموسی کردن امور» خوانده می شود و آشکار است که برای پرداختن به آن ناگزيرم ابتدا به خود ِ واژه / مفهوم «ناموس» بپردازم و نشان دهم که از کجا براه افتاده و چگونه به معنای عاميانهء امروز خود رسيده است و آنگاه کاربردهای اصطلاح مزبور و مشابهات اش با اصطلاحات ديگر را شرح دهم.

آشنائی با مفهوم «ناموس»

واژهء «ناموس» گويا از «Nomos» يونانی می آيد که نام خدای «قانون» بود و فرزند «زئوس»، خدای خدايان در مجموعهء گيتی شناخت يونانيان. «نوموس» تجسم قانون و قاعده محسوب می شد و تخطی از او گناه کبيره بود. اين واژه را مترجمينی که متون يونانی را به عربی برمی گرداندند به «ناموس» تبديل کردند و، با استفاده از روش «اسلامی کردن!»، معنای «شريعت و حکم الهی» را بدان بخشيدند چنانکه در متون کهن می توانيم اين معنا را به آشکار ببينيم. مثلاً در سلجوقنامهء ظهيری می خوانيم که «[سلطان] سنجر ناموس ملک و جهانيان نيکو دانستی» و يا در ترجمه های اوليهء انجيل، از قول عيسای مسيح می خوانيم که: «مپنداريد که آمده ام تا ناموس و تورات را باطل کنم».

در عين حال، همين تبديل قانون طبيعی به شريعت و احکام الاهی موجب شده است تا «ناموس» با مفهوم «قداست»، که خود بمعنای پاکی و خطاناپذيری است، نيز ارتباط پيدا کند و صفات «ناموسی» و «مقدس» با هم يکی انگاشته شوند.

همچنين، احترام و منزلتی که «رعايت احکام» برای افراد در جامعه بوجود می آورد موجب شده است تا واژهء ناموس به معنای آبرو و احترام نيز بکار رود، چنانکه، مثلاً، حافظ می گويد: «ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند / عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند».

و قدم بعدی هم وقتی برداشته شده که به مجموعهء «سنن» و «باورها»ی مقدس جامعهء مردسالار اسلامی هم با همين واژهء «ناموس» اشاره کرده اند و، از آنجا که در اين مجموعه، زنان ملک و مزرعهء مردان محسوب می شوند (قرآن، سورة بقره، آيهء 223) و آبرو و حيثيت مردان به عفت و عصمت و پاکدامنی آنان وابسته است، «ناموس» دقيقاً به همين مفهوم از «پاک دامنی زنان» هم اشاره دارد.

و عاقبت، در جلد چهارم فرهنگ جديد معين، می خوانيم که يکی از معانی «ناموس» عبارت است از «زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده!». (ص 4630) چنانکه مثلاً، در ظفرنامهء يزدی آمده است که «عرض و ناموس تو به سلامت بماند».
می خواهم بگويم که در فرهنگ مردسالارانه و اسلامی شدهء ما، «زن» نه تنها ملک و مزرعهء مرد که «ناموس ِ» او نيز هست و عفت و عصمت و پاکدامنی او باعث آبرو و احترام و حيثيت مرد می شود. و در اين جامعه اگر کسی به مال و ملک و ناموس مرد «چپ نگاه کند» حتماً بايد واکنشی شديد از جانب او روبرو شود، چرا که مرد «غيرت» دارد و بايد مواظب باشد تا خواهر و مادر و همسر و دخترش از حوزهء حيثيت او بيرون نزنند و آبروی او را نريزند. در محله های متعصب تر زنان دورتر فاميل و دوستان و همسايگان هم جزو «ناموس» مردان هستند. شايد فيلم «قيصر» را بتوان، در زمينهء اهميت و نقش ناموس، بعنوان نمونه ای روشن ارائه داد: برادران «آب منگل» به خواهر دو برادر، به نام های فرمان و قيصر، تجاوز می کنند، اين خواهر ِ «آبرو و حيثيت باخته» دست به خودکشی می زند و برادران اش، برای رفع اين بی آبروئی (که البته با موضوع «انتقام گيری» در می آميزد) دست به چاقو می برند، فرمان کشته می شود و قيصر برادران آب منگل را يکی يکی می يابد و می کشد و در صحنهء آخر فيلم، نشسته در کوپهء قطاری شکسته، آمدن پليس ها را تماشا می کند و لبخندی از رضايت می زند؛ رضايتی که حاکی از صاف شدن حساب هايش در يک قضيهء «ناموسی» است.

در همين راستا است که فرهنگ معين صفت «ناموسی» را «حيثيتی و شرفی» معنا می کند و عبارت هائی همچون «ناموس پرست» را «غيرتمند» می خواند، به معنی «آنکه به عرض و ناموس خود بسيار علاقمند است».

بدينسان، در فرهنگ سنتی ـ مذهبی ِ مردسالار، ناموس امری است مقدس، حيثيتی و آبروساز که لازم است در صورت خدشه دار شدن اش تا حد خودکشی و قتل متجاوزان پيش رفت.



افعال سر زده از ناموس

با واژهء «ناموس» می توان دو نوع فعل مرکب ساخت، نوع اول «فعل لازم» نام دارد، که وضعيت يک پديده را گزارش می کند و خود کفا است، بدين معنا که «مفعول» لازم ندارد! «ناموسی بودن يک امر» نشان از خدشه ناپذير بودن آن دارد و، در نتيجه، واکنش نشان دادن در مقابل «چپ نگاه کردن ِ» ديگران به «امر ناموسی ِ» شخص، واجبی ترديد ناپذير است. مرد از ديدن اين چپ نگاه کردن غيرتی می شود و پدر متجاوز را در می آورد.

اما از اين اسم «فعل متعدی» هم می شود ساخت، به صورت «ناموسی کردن»؛ که خود دارای دو معنای قديم و جديد است. معنای نخست و قديمی ِ اين اصطلاح را ـ که بمرور زمان فراموش شده ـ رمی توان در متون کهن و نيز فرهنگ های واژگان يافت. مثلاً، در مثنوی می خوانيم که: «های، ای فرعون، ناموسی مکن / تو شغالی، هيچ طاووسی مکن!» که با توجه به قافيهء طاووس و اسم ِ فعل ِ «طاووسی کردن» می توان دريافت که منظور مولوی از «ناموسی کردن» چيزی است در حدود «مباهات کردن» و «منم زدن».

معنای امروزی «ناموسی کردن» را اما در متون کهن و فرهنگنامه ها نمی توان يافت و آن را بايد در رابطه اش با سه معنای آخر مفهوم «ناموس» ـ که عبارت بودند از آبرو و احترام، عفت و عصمت و پاکدامنی، و زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده ـ جستجو کرده و تجلی آن را در رفتارهای روزانهء «غيرتی» های جامعه يافت.

يعنی، با آفرينش ترکيب «ناموسی کردن» است که ما از معنای رايج و عاميانه و واقعی ِ «ناموس» دور می شويم و به حوزه ای می رسيم که در آن می توان دربارهء خيلی از امور ديگر هم «ناموسی» رفتار کرد، بی آنکه امر مورد نظر ديگر به مفهوم مردسالارانهء «زنان حرم» ربطی داشته باشد. بعبارت ديگر، در ساختن و بکار بردن ترکيب «ناموسی کردن» با مفهومی تازه سر و کار پيدا می کنيم که، بر اثر آن، کردار و رفتار آدميان به واکنش هائی شبيه می شوند که در پساپشت همهء واکنش های ناموسی قابل مشاهده اند.

ماهيت اصلی «ناموسی کردن»

شباهت اصلی بين اموری که ناموسی نيستند و ناموسی می شوند به «بی چون و چرا بودن ِ امر ناموسی» بر می گردد. می دانيم که با شخص «ناموس پرست» نمی توان يکی به دو کرد و علت اين همه «غيرت ِ آتشفشان واره» را پرسيد. آدمی که به ناموس اش چپ نگاه شده قرار نيست که برای شما سخنرانی کند و توضيح دهد که چرا اينقدر عصبانی و خشمگين است. او غيرتی شده است و به همين دليل، بجای کلام استدلالی، با زبان چاقو و کتک و فحش و اتهام حرف می زند.

و در اين حرکت از معنای واقعی به سوی معنای مجازی است که شما می توانيد هر امری را «ناموسی کنيد»؛ به اين معنی که «قلمروئی ممنوعه» بسازيد که در مورد آن کسی نمی تواند با شما چون و چرا کند و هرگونه گفتگو و پرسش و پاسخ، تنها پس از برسميت شناختن وجود اين منطقهء ممنوعه آغاز می شود و در طول اين گفتگو نيز نمی توان زيرآبی زد و يکباره دليل ممنوعه بودن اين قلمرو را مورد پرسش قرار داد. شما حق نداريد وارد اين منطقه شويد و اگر شديد، و يا ممنوعيت آن را به پرسش کشيديد، با شما همان می کنند که با مرد چپ نگاه کن به ناموس مردان غيرتی بايد کرد.

بدينسان، «ناموسی کردن امور» يعنی بستن در گفتگو و ممنوع کردن پرسش و پاسخ؛ يعنی تعصب و خشک مغزی و راه ندادن به شک و کنجکاوی. و ما تا در اين بست مانده باشيم نمی توانيم اميدی به پذيرش ديگری و ديگران، استقبال از غير، و تصديق رنگارنگی زبانی، قومی، مذهبی، فرهنگی، سياسی و احتماعی داشته باشيم. از اين منظر که بنگريم ناموس پرستان حرفه ای، در واقع، يکه خواهانی هستند که درست در برابر سکولار دموکراسی می ايستند و از گشايش درهای مفاهمه جلوگيری می کنند. نيز اگر دقت کنيم در می يابيم که کمتر کسی از ما از اينگونه «امور ناموسی شده» و «مناطق ممنوعه» در ذهنيت خود ندارد.

مثلاً، برای سلطنت طلبان ِ دوآتشه مفهوم «شاه» معنائی ناموسی دارد؛ چه کورش بزرگ باشد، چه نادر شاه، چه شاهان پهلوی و چه «رضا پهلوی» ـ که از نظر آنان جديدترين «اعليحضرت همايونی» و «شهريار» ايران است و نمی توان جز اينها با الفاظ ديگری او را مورد خطاب قرار داد. برای اينگونه سلطنت طلبان «رضا پهلوی» حکم امری ناموسی را يافته است.

اغلب مصدقی های متعصب هم «مصدق» را ناموسی کرده اند. من کمتر ديده ام که يک «مصدقی» انتقادی را در مورد مصدق بشنود و ناموسی نشود، خونش به جوش نيايد، و اگر دست به چاقو نبرد حتماً دست به قلم می شود تا دمار از روزگار اين «چپ نگاه کن» در آورد.

يا بسيار ديده ام که برای يک کمونيست دوآتشه مفهوم «کارگر» به امری ناموسی تبديل شده و، از نظر او، فقط پس از پذيرش حقانيت بلاترديد طبقهء کارگر است که ديگران می توانند با او وارد گفتگو شوند.

يا بگيريم مورد خواستاران «عدم تمرکز حکومت» را که معتقدند اين مفهوم با سيستم های «فدرال» حکومتی فرق دارد و هر کس از «فدراليسم» ياد کند به ناموس اين اشخاص اهانت و تجاوز کرده و مستوجب متهم شدن به تجزيه طلبی و ايران ستيزی است. از نظر اينگونه متعصبين دوآتشه، همهء احزاب و تشکلات منطقه ای و قومی «تجزيه طلب» هستند و می خواهند «تماميت ارضی ايران» را بهمريخته و مملکت را تکه پاره کنند. بدينسان، «تماميت ارضی» نيز برای اين گروه امری ناموسی است و نه منطقی و، لذا، آنها تنها پس از پذيرش ناموسی و قدسی بودن اين مفهوم از جانب تو با تو به گفتگو می نشينند.

برخی از فدراليست های ما نيز از ترکيب «تماميت ارضی ايران» بدشان می آيد و نسبت به آن عکس العمل ناموسی نشان می دهند و، بر عکس، مفهوم «فدرال» برايشان جنبهء ناموسی دارد و در اعلاميه ها و نوشته های غلاظ و شداد شان تنها شرط گفتگو و ائتلاف و همکاری در مبارزه با حکومت اسلامی را پذيرش فدراليسم می دانند؛ چه رسد به آنها که پا را از اين حد نيز فراتر نهاده و «حق تعيين سرنوشت» را به امری ناموسی تبديل کرده اند، بی آنکه وارد بحثی در چند و چون و لوازم آن شوند.

باری، اين «ناموس پرستان» مرا به ياد برخی جهال می اندازند که مدعی اند از بعضی چيزها و واژه ها بدشان می آيد و کسی حق ندارد واژه های نامطلوب شان را در حضورشان بر زبان آورد. اگر درست يادم باشد، در کتاب «تفريحات شب» محمد مسعود بود که يکی از شخصيت ها از «گوجه فرنگی» بدش می آمد و اگر اين واژگان ترکيبی را در حضورش بر زبان می آوردند بشدت پرخاشگر می شد.

باری، تکرار کنم که از نظر من، در فضائی که «ناموسی کردن الفاظ و مفاهيم» جريان داشته باشد امکان برقراری هيچگونه گفتگوئی وجود ندارد و پرسش از چون و چرائی اين مناطق ممنوعه و ناموسی نيز عکس العملی بدتر از چاقوکشی بهمراه می آورد و، در واقع، هرکس که به اين «ناموسی شده» ها اشاره ای کند و پرسشی را به ميان آورد بايد خود را آماده کرده باشد تا بدترين فحش ها و اتهامات را بجان بخرد.



الفاظ ديگری برای «امر ناموسی»

در سی و چهار سال گذشته، متجددين مذهبی کوشيده اند تا مفهوم «امر ناموسی» را با الفاظ ديگری برسانند و در کلام خود، بخصوص با عنايت به مفهوم معادل «منطقهء ممنوعه»، از «خط قرمزها»ئی سخن بگويند که نمی توان از آنها گذشت و وارد منطقهء ناموسی و قدسی ِ آنها شد. مثلاً، در دوران همين حکومت اسلامی است که کار ناموسی کردن امور با واکنش نشان دادن به «اهانت به خدا و معصومين» آغاز شد اما، رفته رفته، دامنهء اين منطقهء ممنوعه فراخ تر شد ـ آنگونه که اخيراً خواندم نويسنده ای را به جرم «اهانت به قوهء مقدس اجرائیه!» به زندان افکنده اند. يعنی، در حکومت اين اوباش متعصب، از آنجا که هر امر اسلامی امری مقدس و ناموسی است، اهانت به هرچه بتوان صفت «اسلامی» را به آن متصل کرد حکم «محاربه با خدا» را پيدا می کند؛ حتی اگر مورد اهانت شده مستراح بيت رهبری باشد!

همين اسلاميست ها لفظ ديگری را نيز با همان معنای «امر ناموسی» بکار می برند و گاهی از «ارزش ها» سخن می گويند. نظام اسلامی واجد ارزش هائی است که مقدس و ناموسی اند و چون و چرا کردن در مورد آنها عاقبت و عقوبت دارد.

توجه کنيم که اين پديده ای تنها و خاص جامعهء ما نيست. فرنگی ها در اينگونه موارد از واژهء «تابو» استفاده می کنند. «تابوها» همان «ارزش ها»، «نواميس»، «مقدسات» و «ممنوعه» هائی هستند که نمی توان به آنها نزديک شد و آنها را مورد چون و چرا قرار داد.

اين واژه، که نخستين بار در مردم شناسی و سپس روان شناسی فرويدی بکار گرفته شد، اينگونه تعريف می شود: «تابو ممنوعيتی شديداً عملی است که بر اساس اين باور ساخته می شود که امری يا آنقدر مقدس و يا آنقدر نجس و نامقدس است که اشخاص نبايد به آن نزديک شوند و اگر چنين کنند بايد منتظر واکنش های طبيعی و ماوراء الطبيعی باشند».

از همين لفظ نيز به ترکيب «تابو شکنی» می رسيم که خبر از شکستن ممنوعيت ها و قدم نهادن به حوزهء مقدسات و «محرمات» می دهد که چون واقع شد همهء متعصبين برای اجرای حکم مفسد فی الارض بودن آدمی که چنين کرده اعلام آمادگی می کنند.

و سخنم را با همين واژهء «محرمات» تمام کنم که مفهومی دو وجهی دارد که از حرم و حريم و حرام و تحريم ريشه می گيرند. هر کس چيزهائی، اشخاصی، و واژه هائی را در منطقه ای ممنوعه قرار می دهد و دور آنها ديوار و پرده می کشد و آنها را «ممنوعه» اعلام می کند. آن ديوار و پرده «حريم» نام دارند و در پس شان «حرم» قرار دارد که دارای «حرمت» است و «احترام» به اين حرمت امری واجب و تخطی ناپذير محسوب می شود. و هرکس «خودی» نبوده و اجازهء ورود به حرم را نداشته باشد «نامحرم» خوانده می شود. بقول حافظ:

چو «پرده دار» به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم «حریم ِ» «حرم» نخواهد ماند

________________________

1. از عجايب روزگار آنکه واژهء «ناموس» معناهای منفی هم بخود گرفته است. مثلاً، نظامی گنجوی آن را به عنوان «مکر و حيله و تزوير» بکار می برد و می پرسد که: «چه در سر دارد از نيرنگ و ناموس؟» در اسرار التوحيد هم ناموس بمعنای «ريا و سالوس» بکار رفته است: «ای شيخ، تا کی از اين نفاق و ناموس؟» اينکه جنين تحول معکوسی چگونه صورت گرفته امری ست که من از آن کلاً بی خبرم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016