گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 اسفند» دونهای ۵۰۰ تومن، پرويز فغفوری18 دی» گربه مرتضیعلی...! پرويز فغفوری 18 مرداد» ايران و کلاف سردرگم سوريه، پرويز فغفوری 16 خرداد» تقاطع "شکم گرسنه" با "دين و ايمان"، پرويز فغفوری 22 مرداد» در مسلمانی شدهايم عين زولبيا و باميه! پرويز فغفوری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بهارالانوار...! پرويز فغفوریموندم با اين همه دستک و دنبک و آفتابه لگنی که برای خودشون میخرن، نوشابههايی که واسه خودشون باز میکنن، روزنامههايی که برای خودشون چاپ میکنن و ويژهنامههايی که لای همون روزنامهها میچپونن، چرا يه نفر رو به عنوان غلطگير، نمونهخوان يا مصحح برای اين کاراشون استخدام نمیکنن؟
ويژه خبرنامه گويا زنگ زد و گفت: چيکارهای؟ گفتم: دفتر تشريف دارم! گفت: جايی نرو باهات کار دارم، خب؟ گفتم: پس سريع بيا. گفت: اومدم: *** تا رسيد، نشست و گفت: تايپ کن. گفتم: چی رو؟ گفت: حرف نزن، فقط سريع تايپ کن تا يادم نرفته. گفتم: برو که رفتيم. *** گفت: قابل توجه «آقای مترو». جناب «آقای سردار دکتر خلبان شهردار تهران» که مسئول نظارت بر کارای «آقای مترو» هست و چندوقتی میشه که دوباره خيز برداشته واسه رياست جمهوری هم دقت کنه. حضرات «آقايون شورای شهر» هم که توی جلساتشون چهار سال يه بار «آقای شهردار» رو انتخاب میکنن و مسئول نظارت کارای ايشون هستن، دقت کنن. شخص «آقای استاندار تهران» که مسئول نظارت بر حسن انجام وظيفة «آقايون شورای شهر» هست و هر وقت عشقش کشيد میتونه اين شورا رو منحل اعلام کنه، علیالخصوص توی اين چندسال که همه چيز توی اين مملکت ِ امام زمانی ما «عشقی» شده هم اگه بين دعواهاشون وقت کردن، دقت کنه. جناب «آقای وزير کشور» که مسئول انتخاب «آقای استاندار تهران» هست و طبق شرح وظايفش چهارچشمی مراقبه که يه وقت ايشون توی کار، لايی نکشه و ... اين آقا هم دقت کنه. با گندهتر از «وزير کشور» درافتادن، واسه من يکی که صرفی نداشت. شما اگه دوست داشتين، خودتون زحمتش رو بکشين. اجرتون با هر کی که قراره اجرتون رو بده. *** طبق نوشتههای قدما و گندههای قبل از ما، يه «علامه محمدباقر مجلسی» داشتيم که بعضی جاها ازش «شيخ محمدباقر مجلسی» هم اسم برده شده و يه کتاب معروف داره به نام «بحارالانوار». اين کتاب رو نخوندم، فقط اسمش رو شنيدم اما اونايی که تعريفش رو کردن، ازش بد نگفتن. تا اينجاش مشکلی نيست. مشکل از جايی شروع میشه که آقای شهردار تهران که مسئول آقای متروی تهران هم هست و وقت و بیوقت مطابق سليقة خودش بنر و پلاکارد و انواع و اقسام ديوارکوب با چاپهای قشنگ طراحی و منتشر میکنه و حتی کتابهای جيبی هم برای مترو و اتوبوسها چاپ کرد (که بعد از دزديده شدنشون ديگه اين کار رو نکرد) راه به راه توی مترو مياد حديث و آيه قرآن کار میکنه که البته فینفسه کار بدی نيست. فقط يه مشکل کوچولو گاهی وقتا پيش مياد. حالا از شانس من، قضا و قدر و ابر و باد و مه و خورشيد و فلک هم دست به دست هم میدن که اون مشکل ِ موردنظر دقيقاً بايد روز ۱۲ فروردين پيش بياد که مترو رو واسه مردم تهران «مفتکی» کردن (احتمالاً به خاطر کاری که ننه باباهامون ۳۴ سال پيش به خاطر همون رای «آری» باهامون کردن) که تا میشينی روی صندلی مترو، چشمت میافته به يه پرينت خوشگل از يه روايت ِ منتسب به حضرت علی (امام اول اهل تشيع و خليفهی چهارم اهل تسنن) و به محض اين که خوندن اون روايت، تموم میشه و دنبال منبعش میگردی که از کجا يا کدوم کتاب نقل شده، يهو عين بنده چهارشاخ میمونی. اين چهارشاخ موندن هم دليل داره آقاجون، کشکی که نيست. اين جور که از قراين و شواهد برمياد، گندهترين کتاب آقای علامه يا شيخ مجلسی همين «بحارالانوار» هست که پای اين روايت و توی اين پرينت خوشگل، در نهايت اعتماد به نفس درج شده «بهارالانوار». اينجاس که وقتی میبينی توی ايستگاههای مترو آيهی ۱۶۶ سوره بقره رو يه جور ديگه ترجمه میکنن و به خرج ملت چاپ میکنن و درست جلوی چشم همين ملت میذارن، زور بهت مياد. چون هيچ معادل و مترادفی برای کلمه «رقم درشت» توی قرآن نداريم. حالا اينا به کنار. موندم با اين همه دستک و دنبک و آفتابه لگنی که برای خودشون میخرن، نوشابههايی که واسه خودشون باز میکنن، روزنامههايی که برای خودشون چاپ میکنن و ويژهنامههايی که لای همون روزنامهها میچپونن، چرا يه نفر رو به عنوان غلطگير، نمونهخوان يا مصحح برای اين کاراشون استخدام نمیکنن؟ استخدام ويراستار واسه ويرايش کاراشون بخوره توی سر من. حداقل يه نفر باشه که غلطهای املايیشون رو چک کنه، باقيش پيشکش. *** حرفاش که تموم شد، گفتم: يعنی ميون اين همه غلط، فقط همين يکی برات «گل درشت» بود که اين قدر واسه تايپش عجله داشتی؟ گفت: نه. مشکلم اينجا بود که عکس گرفتن ازش سخت بود و توی قطار ِ در حال حرکت يا حتی موقعی که توی ايستگاه وايساده، بدون اين که خودت رو تابلو کنی نمیتونی از اين چيزا عکس بگيری! گفتم: پس بقيهی مسائل چی؟ گفت: تا حالا دندون کشيدی؟ پر کردی؟ روکش چطور؟ گفتم: آره. گفت: چند ساله اين کار رو میکنی؟ دندون کشيدن و پرکردن رو میگما. گفتم: خيلی وقته. گفت: الان ديگه کشيدن ِ دندون برات عادی شده يا همون ترس اوليه رو داری؟ گفتم: نه، باهاش کنار اومدم. گفت: ما هم يه جورايی عين اونايی که آمپول بیحسی میزنن واسه کشيدن دندونشون، در برابر ديدن و حس کردن اين مسائل بیحس شديم و بهشون عادت کرديم. واسه همينه که اشتباههای جديد (هرچند کوچيک) برامون جذابه و قلقلکمون میدن وگرنه ديدن قديميا که جزو عادتهامون شده و اگه اونا رو نبينيم بايد تعجب کنيم. چيزی نداشتم که بگم... پرويز ففغوری Copyright: gooya.com 2016
|