گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نگاهی دیگر به سفر محسن مخملباف به اسرائیل و منتقدان و ستایشگران آن، محمد سهیمیآقای محسن مخملباف فیلمساز و کارگردان مشهور ایران اخیرا سفری به اسرائیل داشتند تا در یک جشنواره فیلم شرکت کرده و جايزه ویژهای دریافت کنند. این مسافرت همانطور که قابل پیشبینی بود بحثهای زیادی را بهراه انداخت که در واقع بسیار مفید هستند، چراکه رابطه بین ایران و هر کشور خاورمیانه، بهخصوص اسرائیل، موضوع مهمی استويژه خبرنامه گويا در این رابطه دو بیانیه هم منتشر شد. یکی از آنها با امضای ۱۵۰ نفر بود که در آن نسبت به اینگونه مسافرتها به اسرائیل، با توجه به سیاست این کشور در مورد فلسطینی ها، و وجود یک جنبش جهانی در مورد تحریم فرهنگی--آکادمیک اسرائیل برای دفاع از حقوق مردم فلسطین، ابراز نگرانی شده بود. نگارنده خود یکی از این امضا کنندهها بود. در بیانیه دوم به امضای ۸۰ نفر از آقای مخملباف بخاطر کار ایشان تقدیر شده بود. روزنامه نگار ایرانی، خانم نوشابه امیری، هم در یک مقاله در روز به این مساله پرداخته بود، که بنظر نگارنده قصد ایشان دفاع از کار آقای مخملباف ولی در قالب یک گزارش بظاهر بیطرفانه بودکه البته جای شگفتی ندارد. خانم امیری و همسر ایشان آقای هوشنگ اسدی در تمامی کنفرانس هایی که برای تغییر رژیم برگزار شده بهمراه آقای مخملباف حضور داشتهاند. قبل از اینکه به موضوع اصلی این مقاله بپردازیم، لازم است که نگاهی داشته باشیم به کارنامه سیاسی آقای مخملباف. این موضوع به این دلیل مهم است که، دوست گرامی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر آقای رضا فانی، در یک مقاله فرمودند که آقای مخملباف سیاسی نیستند، بلکه یک هنرمند هستند. این کاملا اشتباه است. البته آقای مخملباف فیلمهای زیبایی ساختهاند، و آخرین فیلم ایشان که راجع به ظلمی است که به هموطنان بهائی ما میشود که بسیار با ارزش است. اینگونه فعالیتها مورد حمایت اکثریت بزرگ هموطنان ما بوده و هست. نگارنده با گذشته آقای مخملباف در ایران کاری ندارد. ایشان یکی از تندترین انقلابیون بودند، ولی بعد نظرات ایشان تغییر پیدا کرد، که مبارک و میمون است. ولی واقعیت این است که از لحظهای که آقای مخملباف ایران را ترک کردند تا در خارج زندگی کنند، ایشان هر کاری که کردهاند سیاسی بوده است ایشان در آغاز جنبش سبز خودرا سخنگوی آن معرفی کردند، که حتی خود نگارنده را هم به اشتباه انداخت. ایشان در مصاحبههای خود با روزنامههای ایندپندنت، وال استریت ژورنال، و روزنامهها و مجلات دیگر خود را سخنگوی جنبش سبز معرفی کردند، تا جائیکه آقای میر حسین موسوی مجبور شدند اعلام کنند که سخنگوی در خارج از ایران ندارند. ایشان، بهمراه دکتر علیرضا نوریزاده و محسن سازگارا همیشه سعی در "رهبری" جنبش سبز داشتهاند. این سه نفر حتی بیانیهای منتشر کردند که در آن اعلام کردند که ممکن است رهبری جنبش سبز بخارج منتقل شود، که لابد خودرا برای رهبری کاندید کرده بودند. در یک سخنرانی در پارلمان اروپا ایشان اعلام کردند که "جنبش سبز بمب اتمی نمیخواهد،" که معنی آن اینبود که جمهوری اسلامی در حال ساختن بمب است، که حتی آمریکا چنین ادعای ندارد و فقط سعی دارد از رسیدن ایران به توانایی برای ساخت چنین بمبی جلوگیری کند، که معنی آن وجود مقدار زیادی اورانیوم غنی شده در سطح بالا در ایران است. چهار سال بعد از ادعای آقای مخملباف هنوز خبری از بمب نیست. همانطور که نگارنده در یک مقاله در گذشته شرح داده، چنین ادعاها و پیشبینی هایی از سال ۱۹۸۴ وجود داشته، و همگی اشتباه بودهاند. در مصاحبه خود با وال استریت ژورنال ایشان از تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران حمایت کردند. در کنفرانس جوانان سوسیال دمکرات سوئد که در رابطه با ایران برگزار شد، ایشان دوباره ادعاهای خود در مورد سلاح هستهای را تکرار کردند، و از تحریم اقتصادی حمایت کردند. ایشان نامهای هم به پرزیدنت اوباما نوشتند که در آن بخاطر گرفتن سفارت آمریکا در تهران و گروگان گیری در سالهای ۱۹۸۱-۱۹۷۹ عذر خواهی کردند. ایشان در بیشتر نشست هایی که توسط هواداران تغییر رژیم با کمک دولتهای خارجی برگزار شده شرکت کردهاند. بنا بر این اقدامات و کارهای آقای مخملباف نه تنها کاملا سیاسی هستند، بلکه جهت و سوئ آنها خیلی واضح در راستای حمایت از تحریم، که یک جنگ تمام عیار اقتصادی است، و تغییر رژیم با کمک دولتهای خارجی است. آقای مخملباف، مثل هر شخص دیگری آزاد هستند که برای خود و کارهای خود تصمیم گرفته، آنهارا در هر مکانی که مناسب میدانند به نمایش بگذارند، و در عین حال ایشان میتوانند هر عقیده سیاسی داشته باشند. بحث بر سر این موضوع نیست. منتهی، چون آقای مخملباف یک شخص معمولی نیستند و در جامعه شناخته شدهاند، کارهای ایشان هم زیر ذره بین قرار میگیرند، و دیگران هم این حق را دارند که از کارهای ایشان، چه هنری و چه سیاسی، انتقاد کنند، و یا از آن حمایت کنند. نگارنده خود در سال ۲۰۱۰ از بعضی مواضع آقای مخملباف، که به نام جنبش سبز انجام شده بود، ولی در واقع موضع شخصی خود آقای مخملباف بود، انتقاد کرد. این مقاله سه نکته مهم را مورد بحث و برسی قرار میدهد، که بنظر نگارنده مورد توجه قرار نگرفته است. اول، ادعای خود آقای مخملباف و حامیان ایشان که این سفر به صلح بین ایران و اسرائیل کمک میکند. دوم، چشم پوشی ایشان و حامیان ایشان از تهدیدهای دائم اسرائیل بر علیه ایران، بجز ذکر بسیار مختصر آن، و عدم آگاهی و یا چشم پوشی از ماهیت واقعی نزاع بین ایران، اسرائیل، و آمریکا بر سر برنامه هستهای ایران، و نقش مردم اسرائیل در این تهدید ه بنظر نگارنده این تهدیدها هم واقعی هستند، و هم بسیار خطر ناک. سوم، مواضع سیاسی آنهایی که از این سفر ابراز نگرانی کردند، در برابر مواضع آنهایی که از آن حمایتکردند. اول، آیا اینگونه مسافرتها به صلح کمکی میکنند؟ واضح است که در حالت عادی هم مردم عادی ایران و هم اسرائیل نمیخواهند جنگ جدیدی بر پا شود. ولی یک تفاوت اساسی بین دو کشور وجود دارد که به نظر من اگر مورد توجه قرار نگیرد، باعث خوشبینی غیر واقع بینانه، فراموشی واقعیّات امروزی جامعه اسرائیل، و نتیجه گیری غلط خواهد شد، و آن حرکت جمعی جامعه اسرائیل به سمت مواضع افراطی است. در اسرائیل، بر خلاف ایران، انتخابات نسبتا دمکراتیک برگزار میشود، و بنا بر این نتایج آنها منعکس کننده تمایلات فکری مردم اسرائیل است، و نمیتوان از آنها گذشت. بر خلاف سالهای دور، احزاب چپ و مترقّی در اسرائیل به حاشیه رانده شدهاند و دارای هیچ قدرتی نیستند. جنبش صلح در اسرائیل وجود دارد، ولی ضعیف و حاشیه نشین است. در مقابل، احزاب افراطی که خواهان حمله به ایران هستند، احزابی که مخالف برپایی کشور مستقل فلسطین هستند، احزابی که حتی خواهان اخراج فلسطینیها به اردن و کنترل تمامی ساحل غربی رود اردن هستند و آنرا بخشی از اسرائیل بزرگ میدانند، در قدرت سهیم هستند. ممکن است ادعا شود که مردم اسرائیل، مثل مردم آمریکا، زمانی که بپای صندوقهای رأی میروند، بخاطر مسائل داخلی و اقتصادی رأی میدهند، نه سیاست خارجی. این در مورد اسرائیل نمیتواند صادق باشد. اسرائیل از زمان تأسیس آن در حالت جنگی بسر برده است، که البته بخشی از آن بخاطر سیاستهای غلط کشورهای عربی است، و به همین دلیل مردم اسرائیل بخوبی آگاه هستند که رأی آنها چه تاثیری در جنگ و یا صلح خواهد داشت. با این وجود، چرخش اسرائیل به سمت راست افراطی نه قابل چشم پوشی است، نه قابل دفاع، و اینرا مردم اسرائیل با رأی خود بوجود آوردهاند. در مقابل، مردم ایران که در آن انتخابات آزاد برگزار نمیشود، از هر فرصتی استفاده کردهاند تا نه تنها به کسی رأی بدهند که معتدل و اصلاحگر است، بلکه صدای دوستی و صلح طلبی خود را به گوش جهانیان برسانند. در روزی که به آمریکا در سپتامبر ۲۰۰۱ حمله شد، ایرانیان اولین مردمی بودند که نسبت به مردم آمریکا همدردی کردند، و آقای محمد خاتمی یکی از اولین رهبران جهان بود که پیام تسلیت فرستاد. این صلح جویی مردم ایران شناخته شده در سراسر جهان است، حتی در زمانی که رهبران جمهوری اسلامی اسرائیل را تهدید میکنند، که البته تهدیدهای تو خالی است، و یا آقای احمدینژاد واقع تاریخی حولو کاست را انکار میکند و یا نسبت به آن ابراز تردید. دوم، بر خلاف تلاش حامیان آقای مخملباف که سعی میکنند با چشم پوشی از خطر واقعی حمله اسرائیل به ایران آنرا کوچک جلوه دهند، تهدیدهای اسرائیل بر علیه ایران واقعی و بسیار خطر ناک است. بنظر نگارنده اگر دولت آمریکا موضع محکمی در برابر این حمله در مقابل اسرائیل نمیگرفت، اسرائیل ممکن بود تا بحال به ایران حمله کرده باشد. دلیل مخالفت آمریکا با این حمله در زمان کنونی، مخالفت پنتاگون است. نیروهای مسلح آمریکا به دلیل چندین جنگ در حالت بسیار خسته و بی روحیه بسر میبرند. کلّ نیروهای مسلح آمریک حدود ۱.۴ میلیون است، ولی در حال حاضر متجاوز از یک میلیون سرباز و افسر آمریکایی در عراق و افغانستان خدمت کردهاند، و این موضوع نیروهای مسلح آمریکا را بسیار خسته و ضعیف کرده است. به همین دلیل پنتاگون مخالف آغاز یک جنگ دیگر است، بخصوص جنگی که تحلیلها و شبیه سازی خود پنتاگون نشان میدهد که به سرعت به یک جنگ فرسایشی ۲۰-۱۵ ساله تبدیل خواهد شد. اگر از زاویه بسیار باریک "ما در مقابل جمهوری اسلامی" و یا "ما در مقابل رژیم ولایت فقیه" به این مساله نگاه کنیم، آنوقت تمامی تقصیرها و کوتاهیها را بگردن سران ایران خواهیم انداخت. البته سران جمهوری اسلامی، بخصوص آقای احمدینژاد، نقش مهمی در بهانه دادن بدست رهبران راستگری اسرائیل و محافل جنگ طلب در آمریکا دادهاند، تا جائی که رهبران اسرائیل و راستهای افراطی در آمریکا بصراحت گفتهاند که ترجیح میدهند شخصی مثل احمدینژاد رئیس جمهور ایران باشد، تا، بعنوان مثال، آقای خاتمی، و اکنون با انتخاب آقای حسن روحانی به ریاست جمهوری بحالت وحشت و اضطراب افتادهاند. ولی تمامی تقصیر هاارا بگردن سران جمهوری اسلامی انداختن موجب خواهد شد که ماهیت واقعی نزاع بین ایران از یک طرف، و اسرائیل و آمریکا از طرف دیگر را در مورد برنامه هستهای ایران را درک نکنیم، و یا بطور مصنوعی از آن صرف نظر کنیم. این دعوا بر سر تهدید بالقوه سلاحهای هستهای در ایران -- اگر روزی ساخته شوند -- نیست، چراکه حتی اگر فرض کنیم که جمهوری اسلامی قادر باشد چند کلاهک هستهای بسازد و موشکی که بتواند آنرا به هدف برساند را هم دارد، این در برابر ۴۰۰-۲۰۰ کلاهک اسرائیل، و یا هزاران کلاهک آمریکا بیشتر به شوخی شبیه است تا یک موضوع جدی. نزاع واقعی بر سر هژمانی در خاور میانه است. یک ایران مسلّح به چند کلاهک هستهای بعنوان یک نیروی بازدارنده، برای آمریکا و اسرائیل غیر قابل حمله، و در نتیجه غیر قابل تحمل است، حتی اگر ایران دارای دموکراتیکترین نظام سیاسی دنیا باشد، ولی سیاست خارجی مستقلی را در پیش بگیرد، چراکه وجود چنین نظام سیاسی در ایران، با توجه به وسعت، جمعیت، موقعیت استراتژیک، و منابع طبیعی ایران، ناقض هژمانی آمریکا و اسرائیل خواهد بود، اگر این اصل را قبول کنیم، که درک آن بسیار ساده است، آنوقت ادعا کردن در مورد اینکه مسافرت هایی از قبیل مسافرت آقای مخملباف به اسرائیل باعث صلح خواهد شد، و یا به صلح کمک خواهد کرد، ادعای بیش نیست، و در واقع ساده لوحی در بهترین حالت، و عوام فریبی در بدترین حالت است. سوم، یک موضوع مهم ماهیت و مواضع مخالفان و موافقان سفر آقای مخملباف به اسرائیل است. به لیست ۸۰ مدافع سفر نظری اجمالی بیندازیم، و به چهرههای بهتر شناخته شده لیست نگاه کنیم. آقای مجید محمّدی کسی است که اعلام کرده اگر جمهوری اسلامی را نتوان بر انداخت، تنها چاره کار تجزیه ایران است. ایشان بارها ادعا کرده که جمهوری اسلامی ۳۰ سال است که مشغول ساختن سلاح هستهای است، و به آن بسیار نزدیک شده است، در حالیکه حتی مقامات آمریکا هم چنین ادعای ندارند. ایشان بارها از حمله به تاسیسات هستهای ایران حمایت کرده. آقای اکبر عطری، فعال سابق دانشجویی در ایران به محافل نئوکان و افراطی در آمریکا، مثل کمیته برای خطر کنونی، نزدیک است، و از آغاز ورود به آمریکا از مواضع آنها حمایت کرده است. آقای محسن سازگارا نیز از آغاز ورود به آمریکا با همین محافل بوده است و بارها توسط آنها ستایش شده است. آقای سعید قاسمینژاد در یک مقاله در ویکلی استاندارد، یعنی ارگان نئوکانهای آمریکایی و سرسختترین طرفدار اسرائیل در آمریکا که توسط ویلیام کریستول، "مغز متفکر" حمله غیر قانونی و به عقیده بسیاری جنایت کارانه، آمریکا به عراق، منتشر میشود، خواهان تشدید تحریمهای اقتصادی بر علیه ایران شدند که دود آن تا بحال فقط به چشم مردم ایران رفته است. اصولاً شهرت آقای قاسمی نژاد هواداری بسیار پر حرارت و جانانه از تمامی مواضع آمریکا و اسرائیل است آقای حسن شریعتمداری طرفدار سختترین تحریم بر علیه ایران است. ایشان که بنظر میرسد تنها دلیل شهرتشان و دعوت بجاهای مختلف فرزند آیتاللّه کاظم شریعتمداری بودن است، "طرحی" هم ارائه کردهاند که اگر اجرا شود منجر به تجزیه ایران خواهد شد. نگارنده از خوانندگان دعوت میکند که نقد و پاسخ زیبای دکتر محمد امینی به این "طرح" را مطالعه کنند تا به عمق فاجعهٔ پی ببرند. در مقابل به لیست ۱۵۰ نفری نگاه کنیم که در مورد سفر آقای مخملباف ابراز نگرانی کردهاند. اکثریت قریب به اتفاق آنها کسانی هستند که با تحریم و جنگ بر علیه ایران مخالفند، مخالف سیاستهای تخریبی آمریکا در خاور میانه و شمال آفریقا هستند، از حمله غیر قانونی به عراق گرفته تا بمباران لیبی، اشغال افغانستان، مداخله در سوریه و بقیه جا ها، و معتقدند که حقوق بشر و دفاع از آنها ارزشهای جهان شمول هستند، و مرز نمیشناسند. آنها از حقوق انسانی چه در ایران باشد، چه در فلسطین، چه در چچنیا، و چه در جاهای دیگر دفاع میکنند، و با این بهانه که "ما باید راجع ایران نگران باشیم و جاهای دیگر موضوع ما نیست" کار نمیکنند. ــــــــــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|