چهارشنبه 16 مرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

لطفا بزرگ شوید، جایی در بازار بزرگ ایده‌ها برای خود پیدا کنید، مجید محمدی

مجيد محمدی
اگر طرفداری از نظام جمهوری اسلامی در سال‌های 1357 تا 1361 برای یک جوان مذهبی 18 تا 22 ساله جرم است این را هم به پای جرائم من بنویسید. آقای سهیمی در مقابله‌ی نظری کم می آورند و به سراغ سوابق افراد رفته‌اند سوابقی که همه را خود من در مصاحبه‌های تلویزیونی و نوشته‌هایم به صراحت بیان کرده‌ام.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


باید افشای آنچه را که همه با یک جستجوی ساده می توانند پیدا کنند به آقای سهیمی تبریک گفت. تنها دیدگاه‌های تنگ نظرانه و کودکانه است که افراد را برای زندگی از طریق نوشتن و ترجمه و تدریس رانت خوار معرفی می کند. روزنامه‌ی ایران دوره‌ی خاتمی که سهل است اگر امروز روزنامه‌ی کیهان حاضر باشد مطالب من را بدون دخل و تصرف در نقد حکومت منتشر کند من برای این روزنامه که متعلق به مردم ایران و نه خامنه‌ای و حسین شریعتمداری است مطلب می نویسم و حق الزحمه‌ی خود را نیز طلب می کنم.

مشی فرهنگی و حرفه‌ای من در سی سال گذشته حمله‌ی به افراد نبوده و همیشه باورها و ایده‌های خودم را منتشر می کنم. دیدگاه‌های دیگران حتی دوستان خودم را (که آقای سهیمی به حمله تعبیر کرده‌اند) نقد می کنم اما به خود آنها کاری ندارم همچنان که در این مطلب و مطالب قبلی به شخص آقای سهیمی و این که از چه طریقی پول در می آورند یا به چه کنفرانس‌هایی می روند یا برای کدام سایت‌ها می نویسند یا گذشته‌ی ایشان چه بوده یا رفقایشان کیستند کاری نداشته‌ام. در همین مطلب دوم ایشان آنقدر مهملات و لاطائلات وجود دارد که نیازی به سوراخ کردن سایت‌ها یا تلفن به کسانی که ایشان را می شناسند برای یافتن خللی در زندگی شخصی ایشان نیست. اینها را رفتارهای کودکانه و انتقام جویانه و نشانه‌ی کم آوردن در استدلال می دانم و به ایشان توصیه می کنم روشی دیگر برای مطرح کردن خود پیدا کنند و پیش از همه چیز بزرگ شوند.

همچنان که به هوچیگران دیگر اطمینان داده‌ام به دنبال کسب قدرت سیاسی در ایران نیستم تا افراد بخواهند با حمله به من از کسب قدرت سیاسی توسط من جلوگیری کنند اما مطمئن باشید با دروغگویی و افشاگری زبان مرا نخواهید بست و با بیان واقعیات از قدرت گرفتن شما نیز تا آنجا که بتوانم جلوگیری می کنم یا اگر قدرت گرفتید نقدتان می کنم. 13 سال است در فضای آزاد تنفس می کنم و لحظه لحظه‌ی آن را زندگی کرده‌ام. این سرزمینی است که عاشق آزادی‌اش هستم و از کوهها و دشت‌ها و دریاچه هایش به شعف در می آیم.

اما به آقای سهیمی توصیه می کنم که در بازار آزاد عقاید و ایده‌ها در این سرزمین که وی و دیگر ضد امپریالیست‌ها قدرش را نمی دانند سعی کنید با کار، خود را مطرح کنید نه با افشاگری ابلهانه علیه دیگران. با افشاگری نمی توانید این بازار بزرگ را برای خود و دوستانتان کوچک سازید.

من در برابر دروغ و هوچی گری نسبت به خودم عکس العمل نشان می دهم و ساکت نمی نشینم تا افراد با دروغگویی واقعیات را تحریف کنند. نمی خواستم دیگر به مطالب آقای سهیمی و مانند وی پاسخی بدهم اما در مطلب جدید ایشان دروغ‌های بین و آشکار (دروغ نه به معنای تحلیل نامقبول که ایشان جا به جا به من نسبت داده اند- مگر تحلیل دروغ و راست دارد؟- بلکه واژگون کردن واقعیات) و سبکی از افشاگری وجود دارد که به طور خلاصه صرفا برای نشان دادن سبک "وطن پرستان جدید" برای هوچیگری به آنها پاسخ می دهم.

به مجموعه‌ی تفسیرهای ایشان از مطالبم در باب تحریم و جنگ طلبی و تجزیه طلبی پاسخی نمی دهم و داوری در باب آنها و نقدهای هوچیگرانه‌ی آقای سهیمی را به خوانندگان وا می گذارم. خوشبختانه همه‌ی مطالب در سایت‌ها موجود است و افراد می توانند آنها را بخوانند (زنده باد اینترنت از ابداعات دانشمندانی که از پنتاگون پول می گرفتند). اما درسی که خوانندگان از خواندن مطالب من و نقد آقای سهیمی خواهند گرفت آن است که با هیج مطلبی به طریقی که سهیمی نفهمیده یا مطالبی را که برای تبلیغات سیاسی تغییر معنا داده برخورد نکنند. برای دانشجویانی متاسفم که مجبورند برای گذراندن واحد چنین معلمی را با این سطح درک وفهم تحمل می کنند.

افشاگری مدارک عمومی
کار بولتن نویسان اسلامگرا و مارکسیست در ایران آن بود که مطالب روزنامه‌ها و مجلات را بر می داشتند و آنها را قیچی کرده و می چسباندند. بعد در هیئت تازه به صورتی که انگار کس دیگری آنها را نمی داند به خواننده تحویل می دادند. این شده عین حکایت کار آقای سهیمی و دیگر هوچی‌های شبیه به ایشان. ایشان مطالبی را که در روزنامه‌ها و سایت‌ها وجود دارد یا خود من گفته‌ام با تحریف افشا کرده‌اند که من برای روزنامه‌ی ایران وقتی در امریکا بوده ام یا در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری یا با مراکز مختلف دولتی در ایران برای نوشتن کتاب یا ترجمه‌ی نان و آب دار (که همه می دانند در ایران به نویسنده و مترجم چقدر پول می دهند) همکاری کرده‌ام. این گونه سخنان را باید به کسانی بزنند که از زندگی از طریق نوشتن شرمنده هستند. هر ترجمه و مقاله‌ای باید هم نان داشته باشد و هم صورت حساب شرکت آب را بدهد.

باید افشای آنچه را که همه با یک جستجوی ساده می توانند پیدا کنند به ایشان تبریک گفت. اما در میان این افشاگری‌ها البته دروغ‌های خودشان را نیز گفته‌اند مثل این که من دوره‌ی مدیریت حسن روحانی نیز در مرکز تحقیقات استراتژیک بوده ام که نبوده ام و اگر بودم هم اشکالی نداشت. مگر کار در یک مرکز تحقیقاتی جرم است؟ مگر منابع دولت ایران به حاکمان تعلق دارد که اگر من برای ترجمه یا نوشتن کلمه ای چند ریال گرفته باشم به حوق مستضعفان خدشه‌ای وارد آمده است. همه‌ی کارهایی که من برای مراکز دولتی در ایران کرده ام منتشر شده و افراد می توانند داوری کنند که پولی از جیب ملت ایران به هدر رفته یا رانتی گرفته شده است یا خیر. من به شخصه به همه‌ی کسانی که در 35 سال گذشته دستگاه‌های دولتی را قانع کرده اند که پولی برای نوشتن یا ترجمه به آنها بر طبق عرف فعالیت های نوشتاری بپردازند تبریک می گویم. تنها دیدگاه‌های تنگ نظرانه است که افراد را برای نوشتن و ترجمه رانت خوار معرفی می کند. رانت را کسانی می گرفتند که کاغذ یا فیلم و زینک دولتی یا چاپخانه‌ی دولتی می گرفتند و بعد آن را در بازار آزاد می فروختند و امروز اطلاعات کج و معوج به آقای سهیمی می دهند.

فعالیت نوشتاری
ایشان می گویند تا زمانی که من در ایران بودم هیچ مطلب انتقادی در باب حکومت خامنه‌ای ننوشته ام. ایشان بهتر می دانند چه چیزی علیه حکومت خامنه‌ای بوده یا خود خامنه‌ای؟ اگر حکومت نشریاتی مثل ایران فردا، آبان و کیان، و روزنامه‌هایی مثل نشاط و عصر آزادگان و خرداد را علیه خود می دید و من برای آنها می نوشتم چرا آقای سهیمی نباید آنها را منتقد حکومت بداند؟

من در ایران صاحب نشریه نبودم (وقتی از رانت اصلح طلبان سخن گفتم به همین موضوع یا گرفتن امکانات با ارز ارزان قیمت اشاره داشتم که در دوران خاتمی و رفسنجانی و بعد احمدی نژاد باب بود و افراد نزدیک به مقامات می توانستند مجوز آنها را بگیرند اما بی دینانی مثل من نمی توانستند) تا خود در باب انتشار مطالبم اختیار داشته باشم. باید به سراغ سردبیران نشریات می رفتم . آنها از هر چند مطلب من یکی را منتشر می کردند. با همه‌ی محدودیت‌ها مشخصا مجله‌ی هنرهای زیبا به خاطر یکی از نوشته‌های من تحت فشار آوینی تعطیل شد، نشریه‌ی جامعه‌ی سالم در نهایت به خاطر نوشته‌های مجموعه‌ی نویسندگان که یکی از آنها من بودم تعطیل شد، و مدیر مسئول روزنامه‌ی خرداد به خاطر یکی از نوشته‌های من به سه سال زندان محکوم شد. دیگر مجلات و نشریاتی نیز که من و صدها نفر مثل من با آنها همکاری می کردند در نهایت تعطیل شدند. همین اظهار نظر نمایان گر میزان اطلاعات آقای سهمیمی از رخدادهای فرهنگی ایران در دهه‌های شصت و هفتاد خورشیدی است.

تا قبل از دولت خاتمی حدود ده کتاب در اداره‌ی سانسور وزارت ارشاد داشتم که با سانسور یک کلمه از آنها برای انتشار موافقت نکردم و همه‌ی آنها در دوره‌ی خاتمی منتشر شدند. در ایران صدها مطلب برای دهها نشریه و روزنامه نوشته‌ام و همه‌ی آنها یا رهیافت انتقادی به شرایط کشور دارند یا در باب ایده‌ها و موضوعات اطلاع رسانی و تحلیل عرضه می کنند. ظاهرا آقای سهیمی هنوز متوجه نشده‌اند که در ایران کسی نمی تواند به صراحت علیه خامنه‌ای و اطرافیانش مطلبی بنویسد که از این جهت مرا سرزنش می کنند.

گزینش آقای افروغ
دروغی بسیار بزرگ است که تنها از کیسه‌ی شارلاتان‌هایی مثل حسین شریعتمداری بیرون می آید در نوشته‌ی ایشان وجود دارد. ایشان می گوید من در باب آقای افروغ به گزینش تربیت مدرس گزارش نوشته‌ام. این مثل دروغی است که کیهان در باب تحصیلات من در امریکا نوشت که من بورسیه‌ی وزارت علوم هستم در حالی که پنج سال با یک خانواده‌ی چهار نفری با سالی حدود 12 هزار دلار حقوق دانشگاه برای یک دانشجوی دکترا (نصف خط فقر برای چنین خانواده‌ای در امریکا) زندگی کردم و از تک تک لحظات آن لذت بردم. من نه شخصا آقای افروغ را (غیر از مطالب و اظهار نظرهای ایشان در رسانه‌ها) می شناسم و نه با ایشان همکار بوده‌ام که در مورد ایشان به من رجوع کنند یا نظری بدهم. ایشان به دروغ می گویند که ایشان (معلوم نیست من یا آقای افروغ) هم این گزارش را دیده‌اند. در همین جاهاست که آقای سهیمی یا منابعی که به ایشان گزارش داده‌اند به مقام حسین شریعتمداری و دیگر بازجوهای خامنه ی نزول می کنند. در طول دوران فعالیت سیاسی دانشجویی در فعالیت‌های فرهنگی بودم و هیچگاه به عضویت نهاد یا سازمانی درنیامدم تا به من برای گزینش افراد رجوع کنند. جالب است که منبع آقای سهیمی برای افشاگری علیه من دستگاه گزینش رژیم ولایت فقیه است که بچه‌ی زنده را در دل دختران باکره می گذارند. کار آقای سهیمی و دوستان ایشان که به ایشان اطلاعاتی داده اند به پرونده سازی رسیده است. به ایشان و اوشان برای این ارتقای اخلاقی نیز تبریک می گویم.

زندان، مبارزه و داوری در باب باورها
ایشان برای رد آرای من به مسئله‌ی زندان رفتن برخی از افراد و زندان نرفتن برخی دیگر اشاره می کنند. زندان رفتن برای هیچ باور و ایده‌ای حقانیت نمی آورد. من را یک بار برای داشتن کتاب تبیین جهان مجاهدین خلق بازداشت کرده و به عشرت آباد بردند، بار دیگر برای نشستن در اتومبیل با همسر سابقم و بار سوم برای راه رفتن در خیابان با دوست دخترم به کلانتری و بسیج بردند. از این بازداشت‌ها نمی توان به صحت مطالب تبیین جهان یا درستی و نادرستی ازدواج و داشتن دوست دختر رسید.

بسیاری از روزنامه نگاران شجاعی که ایشان از آنها نام برده‌اند دوستان و همکاران من بوده‌اند و در پایان دهه‌ی هفتاد از آنها می خواستم که از کشور خارج شوند تا به زندان نروند. زندان رفتن و نرفتن انتخاب شخصی افراد است و قابل احترام اما به صرف زندان رفتن ایده‌های فردی درست یا نادرست نمی شود. اگر خروج از کشور مایه نادرستی دیدگاه های افراد باشد امروز هزاران روزنامه نگار و دانشگاهی در خارج کشور هستند که باید خط بطلان بر ایده‌های همه‌ی آنها کشید.

فرض کنیم که من یا صدها نفر دیگر مثل من ساعتی هم مبارزه‌ی سیاسی نکرده یا زندان نرفته‌اند. این چه ربطی با درستی و نادرستی باورهای من و آن صدها نفر دیگر دارد؟ اگر سه بار جبهه رفتن من برای جنگ با ارتش صدام به دیدگاه هایم در باب ضرورت فدرالیسم یا دمکراسی برای ایران حقانیت می بخشد فهرست کشته‌های خانواده‌ی ایشان یا زندان رفتن روزنامه نگاران و نویسندگان نیز به دیدگاه های آنان حقانیت می بخشد. وقتی می گویم باید میان تحلیل و هوچیگری تفاوت قائل شد دقیقا به همین نکات اشاره می کنم.

رانت خواری
پس از این که در سال 68 به صراحت به همه اعلام کردم که دیگر فردی مذهبی نیستم مرا از ادامه تدریس در دانشکده‌ی صدا وسیما منع کردند (در اینجا هم آقای سهیمی در باب پروژه گرفتن من از صدا و سیما دروغ می گویند). اگر ایشان می دانستند در غرب همه‌ی افراد چیزی تهیه می کنند به نام رزومه که در آن فعالیت‌های سابق خود را بیان می کنند به رزومه‌ی من که با جستجوی یک دقیقه‌ای پیدا می شود مراجعه می کردند و می دیدند که من تدریس در دانشکده‌ی صدا و سیما را ذکر کرده‌ام. مشکل افشاگران و هوچیگران آن است که فکر می کنند در دهه‌ی شصت خورشیدی در ایران زندگی می کنند و افراد می تواند چیزی را از دیگران پنهان کنند تا افرادی مثل ایشان افشاگری کنند.

اولین درسی که ایشان باید از دنیای پیرامونشان بگیرند این است که در عصر اینترنت دوره‌ی افشاگری به پایان رسیده است چون همه می توانند (اگر بخواهند) در عرض چند دقیقه همه چیز را در باب دیگران بدانند و نیازی به نوشتن چند هزار کلمه برای افشاگری نیست.

پس از آن به صورت آزاد برای دهها نشریه مطلب نوشته‌ام. در دوره‌ای هم با اسم همسرم طرح هایی برای نوشتن مقاله یا کتاب از برخی سازمان‌ها و نهادهای دولتی گرفته و انجام داده‌ام (از وزارت مسکن تا وزارت ارشاد). مگر نوشتن در باب نقش اجتماعی مساجد و دریافت حق الزحمه از وزارت ارشاد جرم است؟ کتابی که آقای باقی در این مورد گرد آورده‌اند (و چهار فصل آن از من است) در سایت های اینترنتی و سایت خود ایشان موجود است و نیازی به افشاگری نداشت. تنها در دیدگاه هوچیگران حق الزحمه‌ی نجس و پاک برای نوشتن فصل‌هایی از یک کتاب وجود دارد. اگر گرفتن حق التحریر یا حق الزحمه برای ترجمه (مثل کتابی که برای بنیاد فارابی ترجمه کرده ام تحت عنوان نقطه‌ی دی در سینما) رانت خواری است نام مرا در سلسله‌ی رانت خواران یاداشت کنید.

انقلاب فرهنگی
آقای سهیمی در این موضوع نیز به روش دوستان سوسیالیست و اسلامگرای خود به افشاگری و درست کردن شاهد رو کرده اند غافل از آین که خود من در سه مطلب، یکی در مجله‌ی لوح (به سردبیری محمد قائد) در دهه‌ی هفتاد و دو مطلب دیگر در دهه‌ی هشتاد از حضور خود در بستن دانشکده‌ی مهندسی دانشگاه شیراز سخن گفته‌ام. در باب استفاده‌ی یک ساله از خوابگاه دانشگاه پس از بسته شدن دانشگاه نیز کسانی که به ایشان اطلاع داده‌اند احتمالا به قصد خواسته‌اند که وی را دروغگو سازند چون بعد از یکی دو هفته خوابگاهم را تخلیه کرده و برای چند ماه من در دو ساختمان سازمان دانشجویان مسلمان زندگی می کردم و بعد هم به قم رفتم و به هزینه‌ی پدرم جایی را اجاره کردم. حتی اگر در خوابگاه نیز مانده بودم جرمی مرتکب نشده بودم چون دانشجوی دانشگاه بودم. آنها که دانشجویان را از دانشگاه اخراج کردند مسئول اعمال خودشان هستند.

اگر طرفداری از نظام جمهوری اسلامی در سال‌های 1357 تا 1361 برای یک جوان مذهبی 18 تا 22 ساله جرم است این را هم به پای جرائم من بنویسید. آقای سهیمی در مقابله‌ی نظری کم می آورند و به سراغ سوابق افراد رفته‌اند سوابقی که همه را خود من در مصاحبه‌های تلویزیونی و نوشته‌هایم به صراحت بیان کرده‌ام.

ثقفی و شریعتمداری
ثقفی آخوندی کم سواد و جاه طلب بود که می خواست با درس معارف از پله‌های قدرت در دانشگاه بالا برود. من تازه بعد از خواندن مطلب آقای سهیمی متوجه شم که ایشان لیبرال (معلوم نیست برای آخوند طرفدار اجرای شریعت یعنی چه) و طرفدار آیه الله شریعتمداری بوده‌اند (اگر ایشان راست بگویند. اگر ایشان راست می گویند چگونه آخوندی لیبرال و طرفدار شریعتمداری در اوایل دهه‌ی شصت در دانشگاه شیراز درس معارف می دادند؟). کسانی مثل من از همان آغاز با جاه طلبی‌های روحانیون از سید علی محمد دستغیب تا حائری تا دیگر روحانیون تازه وارد به دانشگاه مخالفت می کردیم و این ربطی به گرایش سیاسی آنها نداشت.

رفتن به قم برای روحانی شدن
آقای سهمیمی در رشته‌ی نیت خوانی نیز اخیرا به مدارج بالایی دست یافته‌اند تا آن حد که نیت مرا از رفتن به قم اعلام می کنند که روحانی شدن بوده است. دوستانی که من با آنها به قم رفتم به این نکته واقفند (یکی از آنها یعنی احمد صالحی در جنگ کشته شد اما آقایان حشمتی و کدیور زنده هستند) که من فقط برای خواندن دروس طلبگی و ارضای کنجکاوی علمی به قم رفتم و هیچگاه لباس روحانی نپوشیدم. با باز شدن دانشگاه ها نیز به شیراز برگشتم. ایشان در این موضوع نیز خواستار افشاگری من علیه خودم شده‌اند تا سوابق مذهبی‌ام را که همه می دانند بیان کنم اما از صفحه‌ی ویکیپیدیای من برای رفتن به قم و خواندن دروس طلبگی ارجاع می آورند.

کار برای بنیاد علوی
در این مورد نیز منابع آقای سهیمی به ایشان دروغ گفته‌اند. بنیاد علوی با من هیچ قراردادی نداشت و میان دانشگاه بینگهمتون و بنیاد علوی برای تدریس زبان فارسی قراردادی وجود داشت. ایشان از همان منبعی که همکاری من با بنیاد علوی را کسب اطلاع کرده اند بخواهند قرارداد ادعایی من با بنیاد علوی را منتشر کنند. من حق التدریس خود را از دانشگاه می گرفتم. اگر دانشگاه منابع مالی خود را از شیطان هم می گرفت من در دانشگاه درس فارسی می دادم چون کار معلم مدرسه یا دانشگاه عمومی (دانشگاه فوق یک دانشگاه ایاتی است) تدریس است و نه سوراخ کردن منابع مالی موسسه‌ی آموزشی. مگر به اعتقاد چپ‌های ضد امپریالیست بخشی از منابع دانشگاه‌های ایالات متحده از دولت تامین نمی شود؟ بر اساس این استدلال چرا آقای سهیمی از این دانشگاه‌ها حقوق می گیرند؟ حتی من داشتن قرارداد با بنیاد علوی برای تدریس زبان فارسی یا هر موضوع دیگری را جرم برای کسی نمی دانم چون بهتر است این بنیاد به جای تامین روضه خوانی یا دادن باج به لابییست‌ها سرمایه‌ی مردم ایران را صرف تدریس زبان فارسی در دانشگاه‌ها کند.

در این مورد نیز کسانی که به ایشان اطلاعاتی داده اند نتوانسته‌اند شخصیت من را برای ایشان توضیح دهند. روزنامه‌ی ایران در دورانی که من برای آن می نوشتم توسط یکی از اصلاح طلبان اداره می شد و من برای نوشتن در آن حق الزحمه می گرفتم. روزنامه‌ی ایران که سهل است اگر امروز روزنامه‌ی کیهان حاضر باشد مطالب من را بدون دخل و تصرف در نقد حکومت منتشر کند من برای این روزنامه که متعلق به مردم ایران و نه خامنه‌ای و حسین شریعتمداری است مطلب می نویسم و حق الزحمه‌ی خود را نیز طلب می کنم.

در ایران هم که بودم با همین سیاست عمل می کردم. من مثل نیروهای اسلامگرا یا چپ نیستم که منابع برخی از نهادهای عمومی را نجس و منابع برخی دیگر را پاک بدانم یا برای بررسی آرای دیگران به منابع مالی ناشر آنها ارجاع دهم. مهم آن است که نویسنده یا محقق به مطلبی که می نویسد باور داشته باشد و برای کارش نیز حق الزحمه دریافت کند و این کار به طور شفاف با قراردادهای معمول انجام شود. اگر نویسنده یا معلم از دانشگاه و مجله و ناشر حق الزحمه دریافت نکند باید به جریان‌های مافیایی برای گذران معیشت بپیوندد یا برای جریانهای سیاسی لابی کند؛ از منابع مبهم ستمزد دریافت کند و بعد خود را اهل ریاضت معرفی کند.

فعالیت دانشجویی
همه‌ی مطالب آقای سهیمی در باب برخورد با دانشجویان و کارکنان دانشگاه شیراز مبتنی است بر گزارش‌های نادرست منابع ایشان از آن دوران. ایشان ابتدا مدعی می شوند که من منکر گذشته‌ی خود بوده‌ام و بعد تلاش می کنند افشاگری کنند. در باب مذهبی بودن من در آن دوره و فعالیت در سازمان دانشجویان مسلمان فقط شاید خواجه حافظ اطلاع نداشته باشد. من فردی مذهبی بوده و در فعالیت‌های فرهنگی این سازمان مشارکت داشتم. من مسئول کتابخانه‌ی سازمان دانشجویان مسلمان و در دوره ای عضو شورای مرکزی سازمان و نماینده‌ی سازمان در دفتر تحکیم بودم و بعد از بازگشایی دانشگاه نیز نشریه‌ی انجمن را با همکاری دوستانی مثل آقای علوی تبار منتشر می کردم. برای ماه‌ها پیشنماز مسجد دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه شیراز بودم و هنوز هم با این که فردی مذهبی نیستم برای کسانی که ایمان خود را به ابزار کسب و کار تبدیل نمی کنند احترام دارم. ایشان اندکی مطالب من را بخوانند تا متوجه شوند که من دشمن دین مردم و اسلام نیستم؛ منتقد اسلامگرایی‌ام که ایشان تفاوت این دو را نمی فهمد یا نمی خواهد بفهمد.

نمی دانم چند بار دیگر باید این مطالب را تکرار کنم تا دیگر کسی هوس افشاگری در باب گذشته‌ام برای رد سخنان امروزم پیدا نکند. البته مطمئنم افشاگران و هوچیگران دوباره همین مطالب را که هر کس براحتی بانها دسترسی دارد افشا خواهند کرد و دروغ‌هایی را نیز در میان آنها جای خواهند داد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016