چهارشنبه 16 مرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 مرداد» نقدی بر قانون مجازات اسلامی (1)، آرش سلیم (قسمت دوم)
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نقدی بر قانون مجازات اسلامی (1)، آرش سلیم

feghh.jpg
رویکرد گناه محور فقها به «مجازات» در قوانین کیفری، علت ریشه ای در نوع فهم آن ها از ارکان دین دارد. تمرکز این نوشتار بحث از این زوایه نیست و مستقل از تعریف دین و ارکان آن می باشد. اما برای روشن تر شدن صورت مساله شاید اشاره کوتاهی به این موضوع مفید باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پیامدهای ورود فقه «گناه» محور به قانون نگاری

ورود فقها با فقه «گناه» محور به نظام حقوقی کشور و تدوین قانون مجازات؛ پیامدهای ویرانگری برای جامعه ایران داشته است. تعریف مغشوش فقها از «گناه» و یا «معصیت» نیز به نوبه خود به اغتشاش مفهومی عجیبی در سه دسته مجازات های فقهی موسوم به «قصاص»، «حد» و «تعزیر» منجر شده است. حتی افزون بر تعزیرات «شرعی»، نوع دیگری از تنبیه به نام تعزیرات «حکومتی» نیز بر شهروندان ایرانی تحمیل گردیده است. بر اساس «تعزیرات حکومتی» ادعایی، شهروندان برای انجام آن دسته از «محرمات» که در شرع برای آن ها «حد» تعیین نشده است، باید «تعزیر» شوند. در این گونه تعزیر فرقی نمی کند محرمات از «گناهان کبیره» باشد و یا از «گناهان صغیره»! در این نوشتار درباره «گناه» در قرآن و بدفهمی هایی که به باور نگارنده به تدوین مجازات های ضد قرآن در «قانون مجازات اسلامی» منجر شده است بر اساس آیات قرآن بحث چکیده ای ارائه ای می شود. سپس درباره قانون مجازات اسلامی برای مواردی چون سرقت، زنا، لواط، تهمت، و شراب خواری مطالبی ارائه می شود. در اولین فرصت بحث تفصیلی برخی از مطالب ارائه شده در این مقاله و قسمت بعدی آن، در مقاله های جداگاه دیگری ارائه خواهد شد. امید است کمکی باشد به روشن تر شدن برخی مفاهیم بنیادین قرآنی که کژفهمی آن ها موجب تعدی و ظلم در پوشش قانون به شهروندان ایرانی شده است.

بحث کانونی این نوشتار این است که «جرم» و «مجازات» با «اثم» (گناه) تعریف و تعیین نمی شود؛ همانطور که حکومت برای «ثواب» شهروندان به آن ها پاداش نمی دهد. جرم و مجازات، با عمل «سیئات» که متضاد عمل «صالحات» است تعریف می شود. آن چه بد یا خوب در پندار و گفتار و کردار هر فرد در رابطه با معیارهای شرعی می گذرد، اگر چه برای فرد مومن در حسابِ گناه و ثواب او نوشته می شود و در دنیای دیگر جزای بد و خوب می گیرد؛ اما معیار تشخیص ارتکاب «جرم» توسط شهروندان نیست. جرم، آن «عمل سئیه» ای می باشد که با آن به دیگری یا دیگران «تعدی» می شود. در بخش سه این نوشتار درباره اصلِ سقف مجازات برابر جرم و قاعده «تابوا و اصلحوا» در مجازات کیفری بحث می شود. این گونه آیات کیفری قرآن اغلب بدون آیه بعد و «الاّ»ی آن خوانده شده است. خواهیم دید، اصل «الا الذين تابوا واصلحوا» در تخفیف یا بخشش جرم های کیفری صادق است. به بیان دیگر در این گونه آیات نخست طبق اصل برابری جرم و جزاء، سقفِ مجازاتِ برابر بیان شده است. سپس در دنباله آیه و یا در آیه بعدی با اصل « تابوا واصلحوا» اجرای مجازات معلق می گردد. مجرم با بازگشت از تبه کاری و اصلاح با انجام عمل صالح از مجازات معاف می گردد.

در بخش 4 درباره شرب « خمر» مطالبی ارائه می شود. با هشت دلیل محوری قرآنی واکاوی می شود که چرا نوشیدن مشروبات الکلی حرام نیست و در قرآن نیز برای نوشیدن آن مجازاتی نیامده است. موضوع این نوشتار درباره حرام بودن یا حلال بودن مشروبات الکی نیست. موضوع این مقاله مجازات در قانون مجازات اسلامی می باشد. جایی که طبق قانون مجازات اسلامی شهروندان را به جرم نوشیدن مشروبات الکی شلاق می زنند. نمی توان خودسرانه شلاق دست گرفت و در قرن بیست و یکم شهروندان را به سبک حاکمان قریش برای حرامی که حتی در قرآن نیامده است تازیانه زد. مگر به ضرب شلاق و تحقیر کردن شهروندان می توان کسی را به کسب ثواب واداشت و به بهشت برد؟ نظر به اهمیت بحث زنا و مجازات ظالمانه فقهی قتل با سنگسار، در بخش 5 نگاهی خواهیم داشت به زنا و مفهوم «محصن» در قرآن. شوربختانه با تعریف نادرست مفهوم «محصن»، آیات روشن و بدون هر گونه ابهام قرآن درباره مجازات زانی و زانیه تحریف و به جای آن به خدا افترای قتل و سنگسار زده می شود.

در پایان نگاهی خواهیم داشت به آیاتی از قرآن درباره اختیار انسان در «هدایت» و «گمراهی». در استدلال این مقاله وجه حقوقی اختیار پذیرفتن یا نپذیرفتن «هدایت» پیامبران توسط فرد به حساب آورده نمی شود. اما اگر از نگاه کلان آموزه های قرآن به موضوع وارد شویم، حقیقت بس عریان تر خود را می نمایاند. در قرآن بارها به پیامبر و مخاطبین پیامبر یادآوری و تاکید شده است که هدایت شدن و یا گمراهی هر کس به خود او مربوط می شود. پیامبر وکیل و حفیظ مردم نیست و بر آن ها سلطه ندارد. حتی اگر کسی از پیامبر رویگردان شود و از او اعراض کند وظیفه پیامبر ابلاغ پیام می باشد. در مقاله بعد بحث خواهد شد که الحاد، کفر، تکذیب، جحد (انکار)، و استهزای خدا و پیامبر و آیات خدا، بر خلاف آن چه در قانون مجازات اسلامی آمده است، هیچ مجازاتی در این دنیا ندارد. شوربختانه متولیان دین با خلط مبحث و گسترش دادن آیات قتال های زمان پیامبر به عرصه اندیشه و اندیشه ورزی در زمانه ما ،به جو رعب و وحشت دامن می زنند. با ایجاد فضای ترس و خفقان و سلب آزادی شهروندان، تنها می توان سد راه رشد و شکوفایی استعدادها شد و کشور و جامعه را به تعطیلی خِرد و عمل صالح کشاند و با انحطاط فزاینده در آستانه فروپاشی قرار داد. عمل صالح شهروندان که هم به نفع فرد و هم به نفع پیشرفت جامعه و کشور است، با آزادی و آگاهی و محیط زنده و پویای کسب دانش و آموختن از تجربه ها میسر است. برخی از فقهای حکومتی عملا با دخالت در زندگی و تعدی به شهروندان از یک طرف، و سد پیشرفت فرد و جامعه شدن از طرف دیگر، بدون این که خود متوجه باشند به «عمل السیئات» مشغولند.

دین، عمل صالح و عمل سیئه

رویکرد گناه محور فقها به «مجازات» در قوانین کیفری، علت ریشه ای در نوع فهم آن ها از ارکان دین دارد. تمرکز این نوشتار بحث از این زوایه نیست و مستقل از تعریف دین و ارکان آن می باشد. اما برای روشن تر شدن صورت مساله شاید اشاره کوتاهی به این موضوع مفید باشد. بر اساس آیات بسیاری در قرآن، دو رکن اصلی دین: 1) «ایمان» و 2) «عمل صالح» می باشد. انبیا عموما برای تعلیم و هدایت افراد قوم خود از بی ایمانی و تبه کاری به صراط مستقیم «ایمان» و «عمل صالح» بعثت کرده اند. در دین ابراهیمی رستگاری فرد مومن در گروی «ایمان» و «عمل صالح» او می باشد. بر خلاف فهم رایج، فرد مومن فقط با «ایمان آوردن» و تقوا و ثواب انجام عبادات و مناسک شرعی و همچنین پرهیز از محرمات رستگار نمی شود. «ایمان» لازم است اما بدون «عمل صالح» برای رستگاری فرد ایمان کافی نیست. قرآن تا آن جا پیش می رود که «احسن عمل» را آزمون انسان در این دنیا می داند.

گونه انسان، مختار و دارای حق انتخاب در راستای «فجور» و «تقوا» آفریده شده است. هنگام آفرینش و سامان دادن نفس انسان، هر دو امکان «فجور» و «تقوا» در ذات انسان نهاده شده است و خدا به این گونه ذات نیز سوگند خورده است: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس:8 و 9). برد و باخت ناشی از انتخاب هر کدام نیز به هر فرد انسانی واگذار شده است: قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا. وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا (شمس:10 و 11). و این اختیار انسان در انتخاب، و عمل به «خیر» یا «شر»، در واقع آزمون او در حیات این دنیا می باشد (وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ). برای مثال چنان که در ادامه می آید در سوره بلد و در همان سال های نخست بعثت پیامبر، به قوم قریش مخاطب پیامبر گفته شده است دو راه وجود دارد: وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ (بلد:10). و چالش افراد آن جامعه را در آن زمان و مکان، به طور ساده و پوست کنده و بدون فلسفه بافی، آزاد کردن برده و طعام دادن به بینوا دانسته است. با بعثت و دعوت پیامبر، ممکن است فردی به خدا و پیامبر ایمان بیاورد، اما به جای عمل «صالح» همچنان به عمل «سیئه» یا تبه کاری مثل راهزنی و قتل و غارت ادامه دهد. در سوره بلد حتی ایمان، بعد از عملِ صالح آزاد کردن برده و طعام به مسکین و افزون بر آن بیان شده است. یعنی اگر فردی می خواهد راه خیر را انتخاب کند، طبق سوره بلد چالش و عقبه او عمل او در مواجهه با بحران ها و معضلاتی است که جامعه او در آن زمان با آن درگیر بوده است! پس از انجام این کارها و افزون بر این هاست که می تواند از ایمان آوردگان باشد: فَكُّ رَقَبَةٍ. أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ. يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ. أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ. ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (بلد:12 تا 17). در سوره بلد به روشنی می بینیم که برای حل بحران ها و مشکلات جامعه قریش، چالش انسان آن دیار در عصر بعثت را در وهله نخست؛ آزادی برده و طعام دادن در روز سخت گرسنگی به یتیم و بینوای درمانده بیان کرده است. «سپس» از ایمان سخن رفته است: «ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا»!

بر اساس آیات قرآن در بالاترین لایه های آفرینش قانون عام جزا و پاداش برای «عمل» انسان برقرار است: وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى (نجم:31). همانطور که در آخرت برای «عمل صالحات» جزا وجود دارد، برای «عمل سیئات» نیز جزا وجود دارد. برای مثال اگر به آیه مریم:76 دقت کنیم، در رابطه با عمل صالحات، تاکید شده است پاداش و بازده بهتر برای آن گونه عمل صالحی است که نتایج ماندگاری (وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَات) داشته باشد: وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا. همچنین در این آیه می بینم واژه «ثواب» اصطلاحی است که برای نمره دادن و پاداش عمل صالحات نزد خدا (عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا) به کار رفته است. همانطور که در ادامه خواهیم دید، واژه «اثم» یا گناه نزد خدا نیز در قرآن برای جزای «سیئات» به کار رفته است. به کلیه «سیئات» افراد نیز در آخرت رسیدگی می شود؛ روزی که عمل خیر یا عمل بد هر کس آن جا حاضر است: تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوَءٍ (آل عمران:30). جزای «عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ» چیزی نیست جز آن چه افراد در این دنیا به آن عمل می کنند: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (قصص:84). جزای هر سیئه ای مثل آن سیئه می باشد و فرد برای آن چه در این دنیا سیئات کسب کرده است به ذلت و خواری می افتد: وَالَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئَاتِ جَزَاء سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ (یونس:27).

البته ناگفته نماند جزای «مثل» در کارهای خوب لزوما به معنای مقدار برابر نیست. در آیه انعام:160 آمده است که پاداش عمل حسنه ده برابر است در حالی که جزای عمل سئیه برابر آن خواهد بود: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا. همچنین در مواردی خدا ممکن است حتی بدترین عمل سیئه فردی را بپوشاند و در نظر نگیرد، و فرد را با بهترین عملش پاداش دهد: لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ (زمر:35).

همچنین لازم به یادآوری است که در جزا و پاداش خدا، بین مرد و زن فرقی نیست: مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى (غافر:40). در جزای مثل، نوع عمل سیئه مبنا می باشد، و نه مونث یا مذکر بودن کسی که مرتکب آن سیئه شده است. در مجازات سرقت و زنا، بر سارق و سارقه و زانی و زانیه جدا جدا تاکید شده است اما بین مجازات بین مرد و زن تفاوتی نمی باشد. حال دشمنی با و ظلم مضاعف به زنان حتی در «دیه» از کجا می آید موضوع این مقاله نمی باشد!

دانستیم که طبق قرآن در در دنیای آخرت فرد برای هر عمل سیئه ای با جزای مثل آن مجازات می شود. اما در این دنیا فقط هر عمل سیئه ای که «تعدی» به دیگران باشد، مشمول مجازات می باشد- در حالی که با توبه و عمل صالح (قاعده «تابوا و اصلحوا») مجازات فرد مجرم می تواند قابل بخشش نیز باشد. سیئاتی که «تعدی» به دیگران نباشد، اگر چه فرد به خودش ظلم کرده است و برای ظلم به خودش هم باید در آخرت پاسخگو باشد؛ اما در این دنیا مجازات ندارد. چرا که قبل از مرگ و جزای آخرت، نتیجه اعمال خوب و بد هر کس در این دنیا به خود او می رسد: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا، ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (جاثیه:15). در مقالات دیگر بحث شد که فرد با عمل صالح در این دنیا کسب فضیلت می کند و در آخرت نیز نزد خدا درجات و مقام خواهد داشت. یعنی فرد در نتیجه اعمال خوب خود در این دنیا زندگی بهتری خواهد داشت، هم چنان که در آخرت نیز جزای حسنات خود را با حسنات خواهد گرفت. در مقایسه با صالحات و حسنات، جزای انجام سیئات در آخرت سیئات خواهد بود در حالی که فرد در همین دنیا هم با اعمال بد (تبه کاری) خود زندگی را به سختی و خواری خواهد گذراند.

در بخش بعد بحث می شود که «ثواب» و «اثم» به زبان نازل و برای فهم مخاطب امی قرآن، واحد و یا مقیاس اندازه گیری انجام خوب و بد او می باشد. به بیان دیگر، صورت حساب ثواب و اثم، خود ابزار است برای هدایت و کنترل فرد مخاطب و پایوری او در «صراط مستقیم» ایمان و عمل صالح. آن چه از فرد ایمان آورده خواسته شده است شامل دو دسته می باشد: الف) انجام عبادات و تقوا در رفتار فردی ، و ب) اعمال فرد در رابطه با دیگری و جامعه. مجازات فقط در رابطه با دسته ب تعریف می شود؛ آن جا که به دیگران و یا جامعه تعدی شود. در حالی که فقها برای انجام محرمات شرعی در دسته الف نیز مجازات و تنبیه تعیین کرده اند! فقط اقدام آگاهانه فرد یا عمل سیئه در تعدی شامل تجاوز به جان و مال و ناموس دیگران جرم محسوب می شود و مشمول مجازات است. البته دسته الف می تواند در کیفیت عمل فرد در دسته ب موثر باشد.

نگاهی به «اثم» و «سیئه» در قرآن

در بخش قبل نگاهی داشتیم به اختیار انسان در انتخاب راه خیر و شر و مقایسه «عمل صالح» و «عمل سیئه» و اثر اعمال فرد در زندگی او در این دنیا و در حسابرسی آخرت نزد خدا. دیدیم که جزای اعمال بد و خوب هر فرد را خدا می دهد. حال باید دید در نظام فکری فقهی کجای کار می لنگد که بعضی ها خود را محق به دخالت در اراده و اختیار انسان و زندگی شهروندان و تنبیه کردن آن ها می دانند. چرا فقها با تعزیرات حکومتی برای خود جایگاه حسابرسی به «گناه» و تنبیه شهروندان را قائل شده اند؛ در حالی که برای «ثواب» شهروندان پشیزی هم به آن ها پاداش نمی دهند! مگر انجام عمل سیئه و یا ارتکاب گناه توسط شهروندان به حساب فقها نوشته می شود؟ مگر خدا نگفته است هر کس مرتکب گناهی شود به حساب خودش نوشته می شود: وَلِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ وَمَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَىٰ نَفْسِهِ؟ و مگر خدا خود به حساب بندگانش رسیدگی نمی کند؟ لِيَجْزِي اللّهُ كُلَّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (ابراهیم:51)، وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (جاثیه:22)؟ آیا فکر می کنند با تنبیه شهروندان، آن ها را به سمت ثواب سوق می دهند تا برای خدا ثواب جمع کنند و خود با این کار به ثواب برسند؟ مگر خدا به ثواب بندگانش نیاز دارد؟ مگر نه این است که خدا از همه جهانیان بی نیاز است و نتیجه هر گونه کوشش و جهد فرد به خود او می رسد: وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (عنکوب:6).

به نظر می رسد در روش «گناه» محور، در همان گام نخست به تمایز بین «اثم» و «سیئه» در قرآن دقت لازم نشده است. پیامد آن هم شده است تنبیه شهروندان برای کلیه «محرمات» آن چنان که در «تعزیرات حکومتی» آمده است! «اثم» و «ثواب» ابزاری بوده است که قرآن در راستای آموزش و هدایت افراد امّی مخاطب خود به آن ها نمره خوب و بد می داده است. همانطور که در کودکستان و دوره ابتدایی به دانش آموزان کارت صد آفرین و هزار آفرین می دهند. تمرکز روی تصحیح رفتار فردی ایمان آورندگان با رکن «ایمان» و ترس از خدا و آخرت بوده است تا از تبهکاری یا سیئات دست بردارند و به سمت انجام عمل صالح هدایت شوند. از فرد ایمان آورده خواسته شده است که در پندار و گفتار و کردار از خدا پروا داشته باشد و حتی در خیال هم مرتکب «گناه» (اثم) نشود و تا آن جا که می تواند «ثواب» بیشتری بر کارنامه خود بیفزاید. به مخاطب گفته شده است خدا همه جا هست و بر پنهان و آشکار و حتی آن چه در ذهن و قلب مومن می گذرد آگاه است. با این حساب پیامدِ کسب گناه یا کسب ثواب، در زندگی فرد خودش را نشان می دهد که نتیجه رفتار و اعمال بد یا خوب فرد است. بنابراین حتی در سطح رفتار فردی و با همین زبان «ثواب» و «اثم» می توان گفت که ثواب کسب شده فرد اگر چه به خود او می رسد اما برای جامعه نیز می تواند غیر مستقیم مفید باشد. همین طور ضرر «اثم» کسب شده فرد، در دنیا و آخرت به خود او می رسد اگر چه ممکن است برای جامعه هم غیر مستقیم ضرر داشته باشد. به بیان دیگر هر گونه موفقیت در تصحیح رفتار فرد و روی آوردن احتمالی او به عمل صالح، نه تنها به نفع خود فرد که به نفع جامعه نیز می باشد. در مراحل پیشرفته تر و در رابطه با دیگران و جامعه، البته آثار خیر عمل صالح هر فرد در رفاه همگانی و پیشرفت جامعه خود را نشان خواهد داد.

اما آوردن این مقدمات و بحث درباره آن، در جهت نکته کانونی بحث این نوشتار می باشد که «جرم» و «مجازات» با «اثم» (گناه) تعریف و تعیین نمی شود؛ همانطور که حکومت برای «ثواب» شهروندان به آن ها پاداش نمی دهد. جرم و مجازات، با عمل «سیئات» که متضاد عمل «صالحات» است تعریف می شود. آن چه بد یا خوب در پندار و گفتار و کردار هر فرد در رابطه با معیارهای شرعی می گذرد، اگر چه در حسابِ اثم (گناه) و ثواب فرد نوشته می شود و در دنیای دیگر جزای بد و خوب می گیرد؛ اما معیار تشخیص ارتکاب «جرم» نیست. جرم، آن «عمل سئیه» ای که با آن به دیگری یا دیگران «تعدی» می شود. برای مثال کارنامه فردی ممکن است پر از نمره منفی «گناه» برای به جا نیاوردن عبادات شرعی، ارتکاب محرمات شرعی، ظلم به خود و غیره باشد؛ اما همین فرد ممکن است در طول عمر خود حتی مرتکب یک عمل سیئه ای نشده باشد که «جرم» محسوب شود. خدا در آخرت به حساب گناهان چنین فردی رسیدگی خواهد کرد. هیچکس نمی تواند در اراده و اختیار و زندگی چنین فردی دخالت کند و بر اساس «گناه» برای او جرم بتراشد. حال اینجا نمی خواهیم به این مساله بپردازیم که گناه و ثواب شرعی تنها درباره افرادی موضوعیت دارد که به خدا و پیامبر و قرآن ایمان دارند. برای غیرمومنین گناه و ثواب شرعی بی معنی است.

پس تکرار و تاکید می شود که اگر فرد در رابطه با دیگران و جامعه، با عمل «سوء» به دیگری «تعدی» کند، ممکن است جرم باشد و مشمول مجازات گردد. افعال فرد جایی که به خودش ضرر می رساند در آخرت مجازات دارد. باید کار خدا را به خدا در آخرت سپرد. بر اساس آیات قرآن، «اعمال» سوء یا سئیات فرد در تعدی به دیگران علاوه بر آخرت در این دنیا نیز مجازات دارد. برای فهم بهتر می توان گفت که هر «عمل» سیئه ای، اثم است. اما هر اثمی جرم نیست و مجازات ندارد. برای مثال هر همکاری «بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَان» مجازات آخرت دارد، اما فقط همکاری در «عدوان» مجازات دنیایی دارد. جایی که این همکاری در تعدی و ستم به دیگری یا دیگران باشد. این که در ارتکاب جرم، اراده آزاد فرد متهم و کنش آگاهانه او در «تعدی» به دیگران وارسی می شود، خود بهترین مثال برای فهم «عمل» سئیه ای است که جرم محسوب می شود و در این دنیا جزا دارد. چند مورد جرائم کیفری چون قتل نفس و سرقت و زنا که «تعدی» به دیگران است در قرآن کاملا مشخص است که درباره آن بحث خواهد شد. نمی توان با «گناه» به سراغ «جرم» رفت و هر نهی را که برای تصحیح رفتار فردی و اجتماعی افراد قبائل نیمه بدوی قریش بوده است گناه فرض کرد و شهروندان ایرانی را تحقیر و تنبیه کرد. کسانی که خود با تعزیرات اختراعی به اختیار و اراده شهروندان که در آفرینش به آن ها عطا شده، تجاوز و تعدی می کنند مجرمند و در این دنیا و دنیای دیگر باید پاسخگو باشند.

نکته دیگری که همین جا اشاره به آن بد نیست گناه کبیره است. در قرآن واژه «کبیر» برای توصیف موارد دیگری نیز به کار رفته است؛ بدون آن که بخواهد آن را در دسته بندی دیگری از «صغیر» مجزا کند. عین لفظ «کبیره» و «صغیره» نیز در دسته بندی گناه به کار برده نشده است. برای مثال جایی که در توبه:121 برای انفاق و بخشش مال استفاده شده است، تاکید بر بخشش است حتی اگر ناچیز باشد. در قرآن صفت «صغیر» یا صغیره هیچ مورد برای توصیف گناه به کار نرفته است. در کهف:49 نیز شگفتی مجرمین با دیدن کتاب اعمالشان در قیامت این است که می بینند حتی هر عمل کوچک آن ها ثبت شده و حسابرسی خواهد شد. در این آیه از واژه گناه یا اثم استفاده نشده است!

در قرآن صفت «کبیر» برای مواردی چون اثم، شیخ، عذاب، اجر، علو، ضلال، فضل، فساد، طغیان و موارد دیگر به کار رفته است که تاکید بر بزرگی موصوف است و نه جدا کردن مفهومی آن از اندازه کوچک آن. برای مثال در آیه بقره: 219 با نگاه اول ممکن است «خمر» و «میسر» گناه «کبیر» به نظر بیاید. اما بلافاصله همین گناه کبیرِ همراه با «منافع» برای مردم، نسبی و «اکبر» می شود و از «اثم» آن که بیشتر از «نفع» آن می باشد سخن رفته است: قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا. جالب است اینجا به جای «ضرر» در برابر «نفع»، واژه «اثم» (گناه) به کار رفته است که خود تاییدی است بر بحث این نوشتار در نوع تعامل خدا با مخاطب بیسواد با ابزار واژگانی چون گناه و ثواب. در آیه آمده است از تو درباره میگساری و قماربازی می پرسند، بگو (يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ)! که البته راز این آیه نیز در نوع پرسشی است که این آیه در پاسخ آن پرسش آمده است. در دو آیه قبل از آن نیز درباره «ماه های حرام» پرسش و پاسخ شده است. ماه هایی که ویژه قبائل آن سرزمین در دوره جاهلی بوده است و به بقیه دنیا ربطی نداشته است. قبائلِ دائم در حال جنگ، برای مرخصی از جنگیدن هر سال چند ماه جنگ را به طور موقت به حالت تعلیق در می آورده اند! همانطور که در بخش های بعدی این نوشتار بحث می شود، «خمر» در هیچ آیه ای از قرآن «حرام» اعلام نشده است. در این گونه آیات قرآن، «خمر» و «میسر» (شراب و قمار) چون دو قلو با هم آمده اند. در آیه مائده:90 که به احتمال زیاد آخرین آیه درباره خمر و میسر است به ایمان آورندگان (الذین آمنوا) گفته شده است از میگساری و قماربازی «اجتناب» کنید. در آیه بعد دلیل توصیه به اجتناب، ایجاد «عداوت» و «بغض» بین آن ها بیان شده است. می توان گفت ضیافت ها و عیش و نوش های جاهلی همراه با بدمستی و قماربازی و شرط بندی، موجب کینه بین آن ها («بینکم») و تعدی به یکدیگر می شده است. به بیان ساده این گونه مراسم و ضیافت ها با برد و باخت های در حال مستی، در محیط حمیت و غیرت و رقابت های قبیله ای، چاشنی انفجارهای بعدی بوده است. بنابراین مربی از دانش آموزان مخاطب تحت تعلیم و تربیت خود خواسته است از این نوع کارها اجتناب کنند تا برنامه تربیت آن ها جلو برود. در بخش های بعد درباره «خمر» و در رابطه با مجازات فقهی شلاق برای نوشیدن مشروبات الکلی بیشتر بحث می شود.

اصل سقف مجازات برابر و قاعده «تابوا و اصلحوا» در مجازات

در این بخش به برخی از آیات مجازات در قرآن نگاه کوتاهی می اندازیم. خواهیم دید که معیار تعیین مجازات در همه آن ها یکسان است، همچنان که معیار بخشش در آن ها یکسان می باشد. به بیان دیگر به روشنی می توان هماهنگی و سازگاری و انسجام بین این آیات را مشاهده کرد. درباره قصاص در مقاله بعدی بحث خواهد شد.

برای اجتناب از ابهام و نتیجه گیری های نادرست و ویرانگر از آیات قرآن درباره مجازات، باید به دو اصل طلایی زیر در مطالعه قرآن دقت ویژه داشت. وگرنه می شود این وضعیت جهنم قتل و خونریزی مقدس که مردم خاورمیانه و برخی کشورهای دیگر در آن در حال سوختنند:

در خواندن آیات قرآن و آموزه های هر آیه باید بین آیاتی که در جریان «قتال» (جنگ) نازل شده است و آیات دیگر قرآن تمایز قائل شد. عدم تمایز و تشخیص آیات هنگامه قتال و میدان جنگ، برخی فقها و مفتی ها و پیروانشان را در دامی می اندازد که حاصل آن چیزی جز خرید آتش جهنم برای خود نیست. نباید فراموش کرد که پس از «تعدی» کفار و مشرکان قریش به پیامبر و یاران اندکش و راندن پیامبر از مکه، تا سال هشتم هجری و فتح مکه پیروان پیامبر با مکیان قریش درگیر جنگ «رسمی» بوده اند. قوانین نوشته یا نانوشته زمان جنگ حتی در قبائل قریش و دیگر قبائل با قوانین شرایط صلح یکسان نبوده است. همین که در سنت آن قبائل چند ماه را ماه حرام اعلام کرده بودند و گروه های دشمن با هم رفتاری دیگری داشتند خود بهترین دلیل است.

هیچگاه نباید خطاب «یا ایها الذین آمنوا» را در دامنه اطلاق و موضوعیت آموزه این گونه آیات با مخاطب مومن مشخص نادیده گرفت و به حساب نیاورد. حتی برای آن دسته افراد جامعه قریش که به خدا و پیامبر و قرآن «ایمان» نیاوردند، اجرای آموزه های این آیات الزامی نبوده است. چرا که مومن نبوده اند. مثلا آموزه حفظ یا پوشاندن فروج برای مرد و زن ایمان آورده بوده است و نه برای کسانی که به پیامبر و قرآن ایمان نداشتند. چگونه می توان کسی را که به کتاب و آیات آن ایمان ندارد به تبعیت آموزه های ایمانی آن کتاب مجبور کرد. جزای کفار و مشرکین در بی اعتنایی و نادیده گرفتن آیات خدا در دنیای دیگر با خداست. آیاتی که در رابطه با قتال و قتل کافران و مشرکین دشمنان در میدان قتال نازل شده است یک بار مصرف و برای مورد مشخص جنگی رسمی و طولانی بوده است. عواقب گرفتار شدن در دام این گونه آیات همان است که در بند 1 آمد.

پس با در نظر گرفتن دو اصل بالا نگاهی به آیات قرآن درباره «مجازات» می اندازیم. اصل مجازات در قرآن، مجازاتِ برابر با جرم است یا کمتر. به بیان دیگر هر مجازاتی که در قرآن بیان شده است، سقف و یا حداکثر مجازات برای جرم مربوطه می باشد. حتی در پاسخ به تعدی با جنگ و مورد تجاوز و غارت واقع شدن، باید مقابله به مثل کرد و نه بیشتر. اولا هیچگاه نباید شروع کننده تجاوز بود. دوما در پاسخ به تعدی نیز باید مقابله به مثل کرد و از آن تعدی فراتر نرفت. سوما هر گاه طرف تعدی کننده از تعدی دست برداشت، باید پاسخ به تعدی را متوقف کرد. به بیان دیگر جنگ، جنگ دفاعی است که البته این مورد موضوع این نوشتار نیست. لازم به یادآوری است که حتی در آیه مائده:35 که درباره نحوه برخورد با کسانی است که در حال قتال و «حرب» با پیامبر و یارانش بوده اند، بلافاصله در آیه بعد «الاّ» می گذارد و می گوید: غیر از کسانی که قبل از غلبه شما بر آن ها برگردند: إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيْهِمْ (مائده:34). یعنی حتی در میدان جنگ با پیامبر و در مقابله دفاعی با کسانی که ممکن است تعدادی از یاران پیامبر را کشته باشند، سقفِ مجازات کشتن آن هاست. اگر دست از جنگ بردارند مجازات بیان شده اعمال نمی گردد. البته مجازات کافران و مشرکان در دنیای دیگر به قوت خود باقی است.

شوربختانه این گونه آیات کیفری قرآن اغلب بدون آیه بعد و «الاّ»ی آن خوانده شده است. همچنان که در ادامه خواهیم دید، اصل «الا الذين تابوا واصلحوا» در بخشش و یا تخفیف تمام جرم های کیفری صادق است. به بیان دیگر در این گونه آیات نخست طبق اصل برابری جرم و جزاء، سقفِ مجازاتِ برابر بیان شده است. سپس در دنباله آیه و یا در آیه بعدی با اصل « تابوا واصلحوا» اجرای مجازات معلق می گردد. مجرم با بازگشت از تبه کاری و اصلاح با انجام عمل صالح از مجازات معاف می گردد. به بیان دیگر حتی در «قصاص» نیز فلسفه تعیین مجازات، «اصلحوا» می باشد و نه مقابله به مثل؛ اگر چه بر مقابله به مثل و فراتر نرفتن از مثل تاکیدشده است. در ادامه می بینیم که حتی درباره قطع دست در جامعه ای که سرقت و غارتگری شغل بسیاری از افراد و قبیله ها بوده است همین اصل صادق است. به موارد زیر درباره سرقت، مورد موسوم به آیه لواط، تهمت زدن، و زنا دقت می کنیم:

مجازات قطع دست سارق (مائده:38)، سپس آیه مائده: 39 بلافاصله آمده است که با توبه و اصلاح مجازات قابل بخشش است:

فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

نساء:16 که فقها برای «اعدام» لواط کار از آن استفاده می کنند، اولا گفته است آن دو را تنبیه یا به زبان فقها تعزیر کنید (فاذوهما)، دوما بلافاصله در دنباله نساء:16 قاعده «تابوا و اصلحوا» آمده و بر آن تاکید شده است:

وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا،

فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا.

مجازات هشتاد ضربه شلاق برای جرم تهمت به «محصنات» (بدون آوردن چهار شاهد)، نیز طبق قاعده «تابو ا و اصلحوا» که بلافاصله در آیه بعد یعنی نور:5 تاکید و تذکر داده شده است؛ قابل بخشش است:

إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.

تنها درباره مجازات جلد یا شلاق برای ارتکاب «زنا»، قاعده «تابوا و اصلحوا» بلا فاصله بعد از آیه مربوطه یعنی نور:2 نیامده است. اما اگر آیات نور:2 تا نور:5 را با هم بخوانیم، می توان گفت که قاعده «تابوا و اصلحوا» در نور:5 علاوه بر تهمت زنندگان مشمول زناکاران نیز می شده است. دلیلی ندارد که مجازات هشتاد ضربه شلاق با قاعده «تابو ا و اصلحوا» قابل بخشش باشد اما برای صد ضربه نباشد! قاعده ای که حتی در بخشش مجازات سخت تر قطع دست در مائده:39 اعمال شده است، چرا برای صد ضربه شلاق معتبر نباشد! در آیات نور:2 تا 5 نخست درباره مجازات زنا و سپس مجازات کسانی که به محصنات تهمت زنا بزنند سخن رفته است. سپس قاعده ««تابوا و اصلحوا» یادآوری و تاکید گردیده است. آن چنان که از آیات قرآن برداشت می شود تهمت زنا زدن در آن جامعه رواج داشته است. بنابراین مجازات زنا و مجازات تهمت زنندگان پشت سر هم آمده است. در بخش 5 درباره مفهوم «محصن» و جایگاه حقوقی آن در مجازات زنا بیشتر می شود.

برای نوشیدن مشروبات الکلی، نه در قرآن مجازاتی آمده است و نه با سیاق دیگر آیات مجازات می توان مجازاتی را تصور نمود. همانطور که گفته شد در آیه مائده:90 که از سوره های سال های آخر بعثت می باشد، به ایمان آورندگان «اجتناب» از خمر همراه با قمار و تیرهای قرعه توصیه شده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. «اجتناب» نکردن هیچ مفهوم حقوقی مشخصی ندارد که بتوان بر اساس آن مجازات تعیین کرد. در مقایسه با کاربرد فعل « فَاجْتَنِبُوهُ» برای «خمر»، برای ممنوع کردن یا «تحریم» گوشت مرده و خون و گوشت خوک؛ چهار آیه با فعل «حَرَّمَ» نازل شده است. نمی توان خودسرانه شلاق دست گرفت و در قرن بیست و یکم شهروندان را به سبک حاکمان قریش برای حرامی که حتی در قرآن نیامده است تازیانه زد. درباره آیات «خمر» در بخش بعد بیشتر بحث می شود.

«خمر»، اجتناب یا تحریم

درباره خمر می توان در محورهای زیر بحث و استدلال کرد:


آیه مائده: 90 با خطاب «یا ایها الذین آمنوا»، به «اجتناب» از خمر و میسر توصیه شده است و نه «تحریم کردن» خمر و میسر!
آیه مائده:91 دلیل توصیه به اجتناب را عمل شیطان در دامن زدن به «عداوت» و «کینه توزی» بین آن ها (يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء) بیان کرده است.

نیامدن قاعده «تابوا و اصلحوا» در دنباله آیه مائده:90.
مقایسه مائده:90 با موارد دیگری که در قرآن به «اجتناب» از آن توصیه شده است ،مثلا اجتناب از «ظن».
سایر آیات قرآن درباره خمر که همراه با قمار و شرط بندی آمده است و در هیچکدام خمر «تحریم» نشده است.
«تحریم» مرده و خون و گوشت خوک با فعل «حرّم» و نه با فعل «اجتنبوا» در چند آیه.
آیه انعام:145 مبنی بر این که غیر از خوردن گوشت مرده و خون و گوشت خوک، همه خوراکی ها حلال است.
تجلیل از درختان نخل و انگور برای تهیه باده سکرآور و خوراکی های خوب از این میوه ها در آیه نحل:67.

یکم- آیه مائده:90.

سوره مائده از سوره های پایانی قرآن است که در آن به ایمان آوردندگان گفته شده است دین شما را کامل کردم. شاید بتوان گفت مکمل آموزه های پیشین که در آن ابهامی بوده است و یا نیاز به اطلاعات ریزتری بوده است آیاتی نازل شده است. بسیاری از آیات سوره مائده با خطاب «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» شروع می شود. در این سوره برای مثال درآیه مائده: 3 بر «حرمت» خوردن میت و خون و گوشت خوک (که قبلا حرمت این موارد اعلام شده بوده است) تاکید شده است: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ. اما اطلاعات بیشتری درباره گوشت شکار و چگونگی صید به مومنین داده می شود. در دنباله همین آیه نیز جمله معروف امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم آمده است: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». در مائده:4 نیز در پاسخ به پرسش ها درباره حرام و حلال گوشت شکار توضیحات بیشری اضافه شده است.

حال اگر به آیه مائده:90 دقت کنیم سخن از اجنتاب کردن از خمر می باشد و نه حرام اعلام کردن خمر. در پایان آیه نیز به عذابی هشدار داده نشده است. گفته شده است باشد که رستگار شوید. در آیه بعد هشدار داده شده است که شیطان با خمر و میسر می خواهد بین شما دشمنی و کینه بیندازد.

مائده:90 و 91

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ

دوم- آیه مائده:91

در این آیه به روشنی آمده است که شیطان با خمر و قمار بین شما عداوت و کینه ایجاد می کند و شما را از ذکر خدا و نماز باز می دارد. دلیل اجتناب از خمر، پیامدهای عداوت و کینه توزی بین آن ها (بین قبائل) ذکر شده است. شاید در اثر جهالت و عقب ماندگی و کم ظرفیتی، هر مشاجره کوچک در هنگام مستی و برد و باخت در جشن ها و گردهمایی ها به دعوا و زنجیره ای از فاجعه های بعدی منجر می شده است. برای پرهیز از «تعدی» های بعدی به آن ها سفارش شده است از میگساری های و قمار و شرط بندی های جمعی اجتناب کنید. به زبان تعامل قرآن با جمعیت مخاطب به آن ها گفته شده است شیطان می خواهد بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند. پرهیز مومنان از خطوات شیطان و گول نخوردن از شیطان که دشمن آشکار آدمیان است در آیات بسیاری آمده است. شیطان سمبل فجور در نفس آدمی است. خدا پرهیز از افکار و افعال بد را با نسبت دادن آن به عمل شیطان به مخاطب آموزش می داده است!

سوم- اگر خوردن مشروبات الکی یک عمل سئیه دارای جزا بود، مانند آیات مشابه مجازات های دیگر، می بایست در دنباله مائده:90 قاعده «تابو ا و اصلحوا» آورده می شد.

چهارم- «اجتنبوا» در آیات دیگر

اگر به آیات دیگری که در آن به «اجتناب» از چیزی یا کاری سفارش شده است نگاهی بیندازیم، در همان نگاه نخست مدعای این نوشتار ثابت می شود. مثلا در حجرات:12 به ایمان آورندگان سفارش شده است که از اکثر «ظن» ها اجتناب کنید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ. چطور می شود «ظن» را ثابت کرد تا بتوان برای آن مجازات تعیین کرد! اصلا از کجا بدانیم اکثریت و اقلیت ظن ها کدامند! در آیه زمر:17 آمده است که در مراسم حج از زدن حرف های نادرست اجتناب کنید: وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (حج:30). چطور می توان در مراسم حج دنبال کسانی گشت که مشغول «قول الزور» هستند، تا بتوان آن ها را به اتهام حرف زدن دستگیر و محاکمه و با شلاق مجازات کرد!

پنجم- سایر آیات قرآن درباره خمر

در آیه نساء:43 خطاب به «الذین آمنوا» آمده است در حال مستی نماز نخوانید تا بدانید که دارید چه می گویید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ. اینجا هم مشخص است که نه موضوع آیه درباره تحریم مشروبات الکلی است و نه این که ضمنی «حرام» شده باشد و یا توصیه به اجتناب شده باشد. «حتی تعلموا ما تقولون» موضوع و مساله آیه می باشد. درباره بقره:219 در رابطه با گناه و گناه کبیر بحث شد. در این آیه در پاسخ به پرسشی و در زمینه پرسش بین نفع و ضرر آن مقایسه ای شده است. نه از تحریم سخن رفته است و نه حتی از اجتناب. درباره آیه نحل:67 جداگانه بحث خواهد شد.

ششم- مقایسه با آیات قرآن درباره «تحریم» میت و خون و گوشت خوک

از طرف دیگر در مقایسه به کاربرد فعل « فَاجْتَنِبُوهُ» برای «خمر» در آیه مائده:90، «تحریم» مرده و خون و گوشت خوک، چهار بار با فعل «حَرَّمَ» در قرآن تکرار شده است: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِيرِ (نحل:115 و بقره:173) و مائده:3. چطور می شود این موارد چهار بار به طور روشن با فعل «حرم» ممنوع اعلام بشوند، اما برای خمر فقط بگوید اجتناب کنید.

هفتم- انعام:145 به صراحت تاکید شده است که هیچ خوراکی غیر از سه مورد حرام نیست

در آیه انعام:145 به روشنی آمده است: هیچ خوراکی جز مرده، خون ریخته شده، و گوشت خوک حرام نیست: قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ. به بیان دیگر خمر نه تحریم شده است و نه در فهرست خوراکی هایی آمده است که در انعام:145 از حلال بودن مستنثا شده اند.

هشتم- تجلیل قرآن از میوه های درخت نخل و انگور و فرآورده های سکرآور آن ها

سرانجام این که در آیه نحل:67 از میوه های درختان نخل و انگور که از آن باده سکرآور و خوراکی های خوب تهیه می شود ستایش شده است. تا جایی که این درختان و فرآورده های خوب آن را آیات برای کسانی می داند که تعقل می کنند: وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

لازم به یادآوری است که موضوع این نوشتار درباره حرام بودن یا حلال بودن مشروبات الکی نیست. موضوع این مقاله مجازات در قانون مجازات اسلامی می باشد. جایی که شهروندان را به جرم نوشیدن مشروبات الکی شلاق می زنند. با توجه به آیات و دلایل بالا با هر شلاقی که به ناحق و بیرحمانه بر تن شهروندان زده می شود، کسانی که منشاء این گونه قوانین بوده اند خود سیئه ای کسب می کنند که هم در این دنیا مجازات دارد و هم در آخرت.

نگاهی به زنا و مفهوم «محصن» در قرآن

نظر به اهمیت بحث زنا و مجازات ظالمانه فقهی قتل با سنگسار اینجا به بحث زنا باز می گردیم. شوربختانه با تعریف نادرست مفهوم «محصن»، آیات روشن و بدون هر گونه ابهام قرآن را درباره مجازات زانی و زانیه تحریف و به جای آن به خدا افترای قتل و سنگسار زده می شود. دلبخواهی زنا را به دو نوع زنای محصنه و غیرمحصنه تقسیم کرده اند تا بتوانند روایت ادعایی سنگسار را بر آیات قرآن تحمیل کنند.در جامعه قریش فحشای جنسی به زشت ترین حالت ممکن و هر کی با کی و با چند نفر حتی با مادر و خواهر رواج داشته است. انواع و اقسام رابطه جنسی که عموما به «نکاح» معروف بوده است در آن جامعه مرسوم بوده است. آیات قرآن درباره مرد محصن و زن محصن درباره کسانی است که در پیمان نکاح رسمی و آشکار محصنانه بوده اند و نه نکاح ها یا رابطه های غیر رسمی و یا پنهان. اگر زن یا مردی که در پیمان رسمی و آشکار نکاح محصنانه است، وارد رابطه با دیگری شود زنا محسوب می شود. یعنی فردی که با برقراری رابطه جنسی با دیگران به زوج رسمی خود تعدی می کند، طبق آیه نور:2، مشمول مجازات صد ضربه می شود. روشن ترین دلیل در رد مدعای سنگسار برای زنا، آیه نور:3 می باشد که می گوید مرد زناکار جز با زن زناکار و یا مشرک نکاح نمی کند. همین طور زن زناکار جز با مرد زناکار یا مشرک نکاح نمی کند. اگر قرار باشد زناکار کشته شود چرا خدا باید برای نکاح او دل بسوزاند و بگوید که زناکار با چه کسانی می تواند نکاح کند! می توان گفت برای مدیریت فحشای گسترده رایج و سر و سامان دادن روابط سالم، مومنان را تحت محدودیت هایی قرار داده است تا پس از نکاح رسمی و آشکار وارد روابط پنهانی دیگر نشوند. به باور نگارنده کسانی که بر خلاف آیه روشن نور:2، که به طور دقیق هم بر «زانی» و هم «زانیه» تاکید کرده است؛ شهروندان را با خطای زنا به قتل می رسانند در روز قیامت به مجازات مضاعف برای ارتکاب: 1) قتل بیرحمانه شهروندان، و 2) دروغ بستن به خدا گرفتار خواهند شد.

ادامه این مطلب را می توانید اینجا بخوانید.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016