چهارشنبه 27 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آقای مهاجرانی کاش سکوت می‌کرديد! ابوالفضل محققی

ابوالفضل محققی
چه چيزی باعث می‌شود مردی که به‌خاطر اصلاح‌طلبی جلای وطن کرده و در برنامه‌های تلويزيونی پيراهن اعتداليون بر تن می‌کند، چشم بر چنين جنايتی هولناک در زندان‌ها بربندد. و از اين که بحث از جنبه نظری خارج شده تذکر دهد و سپس کشتار هزاران گل سرسبد جامعه را به آن شکل غيرانسانی و بی‌دفاع، به يک کنش و واکنش طبيعی انقلاب نسبت دهد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آقای مهاجرانی کاش در برنامه پرگار موضعی در قبال اعدام‌شدگان سال شصت هفت نمی گرفتيد! سکوت اختيار می کرديد. بقول خودتان همان بحث نظری را پيش می برديد. کسی شما را مجبور به موضع‌گيری نکرده بود. اما طاقت نياورديد و سخنی گفتيد که از آن جز نوعی مشروعيت‌دادن به اين قتل‌عام‌ها استنباط نمی شد. چنين جنايت هولناکی را تقليل‌دادن تا حد "کنش و واکنش" از جناب مرد با فرهنگ و فرهيخته‌ای چون شما انتظار نمی رفت.

چرا؟ چه چيزی باعث می شود مردی که بخاطر اصلاح‌طلبی جلای وطن کرده و در برنامه‌های تلويزيونی پيراهن اعتداليون بر تن ميکند، چشم بر چنين جنايتی هولناک در زندانها بربندد. و از اين که بحث از جنبه نظری خارج شده تذکر دهد و سپس کشتار هزاران گل سرسبد جامعه را به آن شکل غير انسانی و بی‌دفاع، به يک کنش و واکنش طبيعی انقلاب نسبت دهد؟ چه چيزی باعث می شود که با علم بر ‌آنکه تمام اعدام‌شدگان زندانيان سياسی دادگاه رفته و حکم‌گرفته‌ای بودند که دوران محکوميت خود را سپری می کردند ناديده بگيريد و بگوئيد که آنها اسلحه بدست با جمهوری اسلامی مبارزه می کردند! آيا براستی چنين بود؟ هزاران نام آمده در سياهه اعدام‌شدگان سال شصت و هفت، خفتگان در خاوران و دهها گورستان بی‌نام و نشان قلب شما را به درد نمی آورد؟ ولو آنکه مخالفان عقيدتی شما بودند. چگونه می شود انسان شريفی چون آيت‌الله منتظری چنان می آشوبد و اعتراض می کند و خانه‌نشينی را بر جانشينی ترجيح ميدهد، و سرانجام بگونه‌ای همان جام سقراطی را که شما در موردش بحث می کرديد، سر می کشد تا در قلب مردم نشيند و بی مرگ شود؟ تهرانی، سربازجوی کميته زمان شاه در محاکمه بعد از انقلاب از زندانيان سياسی عذرخواست. عذر خواست از انوشيروان لطفی که به خاطر شکنجه‌هايی که بر او روا داشته بود، ماهها قادر نبود روی پاهايش بايستد. چنين قهرمانی، مبارزی که بر سر دست مردم به خانه بازگشت، در رژيم جمهوری اسلامی سخت‌تر از زمان شاه شکنجه شد، حکم زندان گرفت و نهايت در همان زندان به جوخه‌های اعدام سپرده شد.

و اين، تنها او نبود؛ هزاران نفر چون او. متأسفانه انقلاب اسلامی بخش زيادی بر بستر فداکاری‌های چنين افرادی شکل گرفت و نهايت موج‌سواران عافيت‌طلب بر رنجهای آنها تکيه زده و بر حکومت نشستند و نسق گرفتند. لطفی و صدها چون او اسلحه در دست نداشتند؛ حتی مجاهدينی که با رژيم در روياروئی مسلحانه قرار داشتند، در زندانها نمی توانستند مسلح باشند. آه که چقدر جوان بودند و هنوز مصلحت‌طلبی امثال شما و من را نداشتند.

جناب مهاجرانی، شما حقيقت را به خوبی ميداند. در آن دوران شما در چارچوب جمهوری اسلامی بر مصدر کار بوديد. البته من اين را گناه نمی دانم. چرا که حضور و بودن فرهيخته‌گانی چون شما برای ملت نعمتی می توانست باشد. که در فضای بسته و فاسد تلاش بر گشودن دريچه‌هائی به هوای آزاد، بازتر و انسانی‌تر داشتيد. من به شخصه اين تلاش‌ها را ارج می نهم. اما اين امر مانع از آن نمی شود که از موضع‌گيری شما قلبم به درد نيايد و نگويم. دردا و حيرتا! چگونه می شود که چنين جنايت تلخی قلب شما را به درد نمی آورد. مگر آنکه در بسياری چيزها شک کنيم.

متأسفانه در اين جمهوری اسلامی همه چيز ممکن و قابل تغيير و خريد و فروش است. نمی دانم شايد بخشی از اين کتمان به خاطر تعلق خاطری است که هنوز می توانيد به خمينی و راه او داشته باشيد. شايد باور اصلاح‌طلبانه ويژه‌ای در ميان است که زير عنوان تساهل، حقيقت مطلق را که از يک واقعيت تاريخی چنين روشنی نشأت می گيرد، به يک حقيقت نسبی تقليل می دهد و نهايت، کنش و واکنشی طبيعی می نماياند؟

و يا شايد حمايت از سياست اعتدالی است که در توازن‌بخشيدن به تعادل نيرو مجبور می شود جنايتکاری چون پورمحمدی را که از عاملان اصلی اجرای اين کشتارها بوده بر رأس عدالت‌خانه بنشاند و برای شما نيز که با پيراهن اعتدال در بحث نشسته‌ايد، محکوم‌کردن چنين جنايت و جنايت‌کارانی ممکن نباشد؟

به هرحال شما محظورات و معذوريت‌های خود را داريد و نيم‌نگاهی که می تواند از "تماشاگری بستان به دورتان کند" و نهايت اين که اگر اين قضاوت نه محصول "تقيه" بل برخواسته از اعتماد و ضمير شما باشد؛ که آنرا ديگر نمی دانم چگونه می توان توضيح داد؟ - اصولاً من توضيح‌گر اعتقادات شما نيستم – اما اگر چنين باشد بايد بر انسانيت گريست. من از دردی سخن می گويم که در آن بخشی از جوانی، بخشی از آرزوها و عزيزانم را از دست داده‌ام. شما اين زخم کهنه را باز کرديد. زخمی عميق که بر تن اين سرزمين، بر تن مادران، پدران، همسران و فرزندان اين آب و خاک نشسته است. با سيمائی که من از شما می شناختم چنين موضع‌گيری دردآور بود! شما حتی گلی که شبلی بر حلاج افکند نثار اين به خون خفته‌گان نکرديد. سنگ‌تان سنگين بود! اخلاق حقيقی مستقل از دين، مستقل از تعلقات سياسی است! تعلق‌داشتن به فرزانگان و به عرفائی که شما از آن در تمام بحث‌هايتان نام می بريد، چيزی نيست جز وفاداری به حقيقت و عمل‌کردن به مسئوليت ناشی از آن. «بودن يا نبودن» من به عنوان يک انسان لائيک درکم از معنويت چنين است. می دانم که در مکتب مولانا و عطار "جام بر دست سربريدگان دهند" و در نمازی که شما معتقد به آن هستيد و می گوئيد که هر رکعت آن بايد تقربی بالاتر داشته باشد "زمزمه عاشقی از شما طلب می شود" و عاشقان را هوای ديگر است. و کشته‌شدگان سال شصت و هفت عاشق‌ترين عاشقان بودند، که در برابر تندر ايستادند، خانه را روشن کردند و رفتند. تا هستی را معنا دهند و مرگ را که توامان زندگی است!
مرگ هستی خود را از آزادگی آزادگان می گيرد!

"سه ره پيداست/ نوشته بر سر هر يک به سنگ اندر/ حديثی کش نمی خوانی در آن ديگر./"

ابوالفضل محققی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016