گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
11 شهریور» گزارشی تلخ و اندکی شيرين به ياد قربانيان سال ۶۷، ابوالفضل محققی10 خرداد» قرارگاه فتوا! ابوالفضل محققی 24 اردیبهشت» تنها جنتی پير نمیشود! ما نيز! ابوالفضل محققی 13 فروردین» رقصی چنین میانه میدانم آرزوست، نوروز در تاشکند، ابوالفضل محققی 13 فروردین» کسروی، چريک پسامشروطيت! ابوالفضل محققی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بوی خوش جنگ! ابوالفضل محققیاز دل چنين غم و اندوه و خون و خونريزی حکومتی دمکراتيک زاده نمی شود. پافشاری هر يک از ما، هر يک از احزاب و گروهها بر پيشبرد يک سياست ضد جنگ و تقويت نيروهای خواهان تحول آرام و دمکراتيک با هر گرايش و پرهيز از خشونت و دادن اجازه به شکلگيری يک فضای منطقی، حداقل بين جريانهای اپوزيسيون. اين گذار را اگرچه ممکن است طولانیتر کند، اما تضمينشدهتر و پايدارتر می سازد
بوی تحول، بوی جنگ، بوی پازلی که در منطقه دارد آرام آرام با جنگ و خونريزی تکميل می شود، بسياری را مدهوش کرده است. بارديگر اوراق کهن از صندوقخانههای گردگرفته برداشته و ورق می خورند. شمشيرهای زنگزده که در غلافشان بوی خون، مرگ، نفرت و جنگ خوابيده است صيقل می يابند. بنظر می رسد اين بار نيز عقل نقاد می رود که مقهور لحظه، فرصتطلبی، قدرتخواهی و احساساتی شود که ما روشنفکران يکبار نتيجه تلخ، تلخ و تلخ آنرا در جمهوری اسلامی تجربه کرده و می کنيم. در اين چندساله تلاش کردهايم تا تجزيه و تحليل چنين شکستی را راهنمای خود کنيم. تلاش کرديم که بنيانهای يک حکومت سکولار و دمکراتيک را تا حد امکان در انطباق با شرائط ايران روشن و روشنتر سازيم. حکومتی مبتنی بر انتخابات آزاد، که نقطه مقابل اين حکومت مستبد باشد. حکومتی مبتنی بر پرنسيبهای عقلی، اخلاقی، ترقیخواهی، عدالتپذيری، برابری حقوق زن و مرد، رعايت حقوق بشر و احترام به ارزشهای ملی و مذهبی و احترام به حقوق تمامی خلقهای ساکن ايرانزمين. برای رسيدن به چنين امری و اتحاد عملی سالهاست که با فراز و فرودهای خاص روشنفکران تلاش ميشود. صدها من کاغذ برای توضيح اين مدينه فاضله سياه گرديده است. اما بنظر می رسد که اين سياست بی پدرمادر سوار بر روند حوادث با تکيه بر ريشههای ضعيف اين پيوندهای تازه در فضای پرالتهاب امروز خاورميانه، می رود که نهال دوستی برکند و سازی ديگر کوک نمايد. بارديگر بسياری از جريانهای سياسی، فعال، نيمهفعال، پاسيو به شور آمده و قصد ميدان کردهاند! برخی دل به امدادهای غيبی چونان امدادهای عراق و ليبی بسته و اميد سرنگونی جمهوری اسلامی را از اين گذر دارند. به هر بهائی که شده! برخی در شور وطنپرستی و تماميتخواهی افتاده تا از آب گلآلود ماهی بگيرند. و در اين ميان چيزی که فراموش شده همان تلاش و مبارزه برای برقراری يک حکومت دمکراتيک بر اساس يک جنبش همگانی و انتخابات آزاد می باشد. نه، نه ما نماينده تفکر پيشرو، آگاه، خردمند، تاريخی و متعهد اين ملت نيستيم. ما هنوز در نيافتهايم که برای رسيدن به يک حکومت دمکراتيک، بر کدام نيرو، بر کدام اتحاد و بر کدام راهکار تکيه بايد کرد. و در اين امر نقش کدام نيروی اجتماعی تعيينکننده اين چالش است. متأسفانه هنوز خود را رهبران جنبش می دانيم. حال آنکه اين جنبش بی حضور ما سالهاست که با تکيه بر نسل جوان، طبقات متوسط اجتماعی داخل کشور به پيش برده می شود. نسلی که دور از چشم ما در اين سی سال برباليده و روشنفکرانی که در داخل کشور بمراتب بهتر از ما در جريان يک مبارزه و نقد روزانه خود را صيقل دادهاند. ما نيز در اين سالها تلاش کرديم در تئوری بسياری از مسائل را پاسخ دهيم. و برای يک همپيوندی از طريق تساهل، تسامح، نگرش آگاهانه و نقاد به بنيانهای فکری و امر مبارزه تلاش نمائيم. و از دل آن درک درستتری از حکومت دمکراتيک، مفهوم حقوق بشر، عدم خشونت و راه رسيدن به آن را بيرون بکشيم. و از اين رهگذر به جنبش سبز برآمده از دل سی سال مبارزه نگاه کرديم؛ به نقد اين حرکت عظيم اعتراضی، به بدنه اصلی آن و رهبران آن نشستيم؛ جنبشی فراگير که تمام طيفهای فکری جامعه را در بر ميگيرد، وسعت نظر، سعهصدر و درک درست از آينده را از هر نيروی سياسی طلب می کند. جوانان، يعنی نمايندگان نسل جديد مرکز ثقل اين جنبش بوده و هستند. جوانانی که بسان ما بدنبال قهرمانان و شهادتجويان نمی گردند. آنها راههای زندگی را جستجو می کنند. با ديدی عميقتر و تيزبينتر از نسل گذشته بر پيرامون خود می نگرند. مدارا، گفتگوی سازنده، وسيع و امکانپذير را دنبال می کنند. از خشونت می گريزند و ميخواهند در سيمای انسان قرن بيست و يکم ظاهر شوند. از هر چه تعبد دينی، قبيلهای، قومی و سرزمينی است، دوری می کنند. از جنگ طبقاتی، مذهبی و قومی نفرت دارند. عقلگرائی و احترام به حقوق فردی و اجتماعی را پاس می نهند. اين نسل در آئينه زمان خود را می جويد؛ روياهای آنها، برعکس ما بر علم و واقعيتهای جهان معاصر تکيه دارند. روياهائی به رنگ زمان، نه سرخ، نه سبز، نه سياه. آنها چشماندازی فراتر از چارچوب بسته سرزمين مادری، زبانی و سنتی و تاريخی را دنبال می کنند. درک آنها از جهان معاصر از تکنولوژی مدرن، دهکده جهانی، و دنيای مجازی درکی بمراتب بيشتر و عميقتر از نسل ما است! بياييد بپذيريم که هر نسل مختصات زمان خود را دارد. الالخصوص نسل زمان معاصر که جهش انسان در آن، در تمامی عرصهها بسيار پر شتاب و در ابعادی کاملاً متفاوت با نسلهای قبل بوده است. و اين امر در مورد اکثريت نسل جوان امروز ايران نيز صادق است. بسياری از جوانان از اقصاء نقاط ايران بسوی علم، فن، ارتباطات کشيده شده اند. وجود هزاران کافه اينترنتی، ميليونها تلفن موبايل پيشرفته در دست جوانان از تمام طيفهای اجتماعی، وجود صدها کانال تلوزيونی شکل جديدی از زندگی، نگرش به زندگی و امر مبارزه طبقاتی را بنمايش می گذارند. حتی آن دسته از جوانانی که فرصتطلبانه به جمع سياهی لشکر جمهوری اسلامی پيوستهاندف نيز نمی توانند از دائره اين فضای جديد جهانی بگريزند. و نهايتاً در جريان يک مبارزه دمکراتيک ريزش خواهند کرد. بيائيد بپذيريم که ديگر زمان بسيج تودهای و اعلاميهای برای ما جريانهای سياسی خارج از کشور گذشته است. بپذيريم که ديگر صدها و هزاران جوان حاضر نيستند زير لوای هر دم متغير ما بسيج شده و مبارزه کنند. شرائط مبارزه، نوع مبارزه تغيير کرده است! شايد برای تعدادی که سالها در محيط بسته مشق نظامی کردهاند، و برای احزابی که هنوز توده مردم خود را در سيمای سی سال پيش می بينند، اين امر قابل قبول نباشد. اما واقعيت اين است که بايد پرسيد طی اين سی سال چه ميزان از بدنه اين احزاب جوان و تازه شده و خون جديد در رگهايشان جريان يافته است؟ واقعيت چيز ديگری است! اما شايد در برآمدی ملتهب و در فضائی جنگی که برادر برادر را نمی شناسد و خون بجوش می آيد، باز آن تحليلی که قدرت سلاح حرف آخر را می زند، به ميان کشيده شود و توده ملتهب درگير يک جنگ با حکومت، و حکومت با مردم شود. اما اين امر چيزی از درستی نگرش و وظيقه احزاب و سازمانها کم نمی کند؛ وظيفه حراست از زندگی ميليونها جوان ايرانی، فرزندانمان. از دل چنين غم و اندوه و خون و خونريزی حکومتی دمکراتيک زاده نمی شود. پافشاری هر يک از ما، هر يک از احزاب و گروهها بر پيشبرد يک سياست ضد جنگ و تقويت نيروهای خواهان تحول آرام و دمکراتيک با هر گرايش و پرهيز از خشونت و دادن اجازه به شکلگيری يک فضای منطقی، حداقل بين جريانهای اپوزيسيون. اين گذار را اگرچه ممکن است طولانیتر کند، اما تضمينشدهتر و پايدارتر می سازد. و امکان برپائی واقعی يک جامعه دمکراتيک براساس کرامت انسانی و احترام به حقوق تمامی شهروندان را ممکن می سازد. جامعهای که در آن هر انسان برای انسانی ديگر براستی برادری و خواهری باشد که چنين حسی را نه در شعار، بل از اساس دمکراتيک جامعه می گيرد. در چنين حکومت آزاد و برآمده از دل يک مبارزه مدنی، منطقی و خردورزانه است که حقوق خلقها محترم شمرده می شوند و برپائی يک جامعه پويا، قدرتمند و دمکراتيک امکان پذير می گردد و خلقی بر خلق ديگر ارجح نمی شود و امکان رشد متوازن، هماهنگ و برابرحقوق برای تمامی افرادش ميسر می گردد. و تمامی خلقهای تاريخی آن در امتداد و بهرهگيری از تمدن، سنتهای ديرينه، و همپيوندی قرنها و قرنها، در کنار هم جامعهای آزاد، فارغ از درد، رنج، زشتی و ابتذال، برپايههای دمکراسی را می سازند. مقدم چنين خجسته روزی، خجسته مردمی و خجسته حکومتی گرامی باد. ابوالفضل محققی Copyright: gooya.com 2016
|