پنجشنبه 9 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 شهریور» گزارش حشمت الله طبرزدی به ژنو و احمد شهيد
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کوروش و حقوق بشر، حشمت اله طبرزدی

مضمون اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و کنوانسيون های مربوطه اين است که هر فردی به اعتبار انسان بودن، دارای حقوقی است که هيچ فرد و گروه و حکومتی حق سلب ان حقوق را ندارد.اين اعلاميه به هيچ وجه تاييد نمی کند که برخی انسان ها از برخی ديگر انسان تر هستند.بلکه مبنای ان بر نفی تبعيض و تاکيد بر برابری انسان ها است. پس زبان،نژاد،جنسيت،عقيده،صنف و طبقه، موجب برتری فرد يا گروه يا مذهبی بر ديگری نمی شود. بيان ديگر اين مضمون، چنين است که هر فردی به صفت انسان بودن اين حق را دارد که از ازادی بيان،مذهب،شغل،اموزش و بهداشت و رفاه و امنيت در کشور خود بر خوردار باشد.هيچ فردی را نمی توان از کشورش اخراج کرد و چنانچه بخواهد از کشور خود مهاجرت کند نيز حقوقی دارد که می بايست توسط کشور ميزبان به رسميت شناخته شود.در واقع اين اعلاميه ضمن به رسميت شناختن کشور ها و چارچوب های جغرافيايی، اما در هر حال حق اولی را برای شهروندان مقيم کشور ها به صفت يا اعتبار انسان بودن ان ها قايل است.تفسير اين اعلاميه اين است که هر انسانی و هر شهروندی که در هر جا و به ويژه در سرزمين مادری مقيم است، بايد بتواند از حقوق کاملا برابر با ساير شهروندان برخوردار باشد.نبايد هيچ تبعيض حکومتی يا عقيدتی يا نژادی يا جنسيتی يا طبقاتی برقرار باشد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


خوشبختانه همه ی ما و حتا دولت های عقب افتاده ی دنيا از جمله دولت اسلامی حاکم بر کشور ما ،يا اين اعلاميه را پذيرفته و يا ان را رد نکرده اند. کسانی که حرف از حقوق برابر انسان ها زده و در اين گفتار خود صادق هستند بايد به مضمون اعلاميه ی جهانی حقوق بشر وفادار باشند. اگر از ان اگاهی ندارند،ان را مطالعه کنند. البته در اين مقاله خطاب من ،حکومت سرکوبگر سکتاريستی ضدحقوق بشری در کشور خودمان يا ديگر کشور ها نيست. در اين جا خطاب من افراد يا گروههايی است که دفاع از حقوق بشر را جزو شعار های مبارزاتی خود قرار داده اند.در اين جا حرف من اين است که با اعلاميه و مهم تر از ان با حقوق انسان ها برخورد سياسی و چند گانه نکنيم. مايی که مدعی هستيم بيش از ۲۵۵۰سال پيش ،اعلاميه ی حقوق بشری داشته ايم که در لوح کوروش بزرگ منثور و موجود است. به خود می باليم که اين اعلاميه نه فقط در نوشتار که چون مانيفست عملی حکومت در ان دوران بوده است و کوروش در مقام يک حاکم، در يک کشور پهناور، در ان دوران،به ان عمل کرده است.

پرسش من اما از خود ما، اين است که به راستی به حقوق برابر انسان ها صرف نظر از اطلاقات(مذهب-نژاد-جنسيت-طبقه) پايبند هستيم؟ ايا ۷۰-۸۰ ميليونی که در مرز های جفرافيايی کشوری چون ايران زندگی می کنند،دارای شرايط يکسانی هستند؟مرکز نشين و مرز نشين. شيعه و سنی. مسلمان و ساير مذاهبی که به انها اهل کتاب می گويند. همه ی اين ها با بهايی ها و دراويش. فارس با کورد. ترک با بلوچ. بلوچ با فارس .زن با مرد. کارگر و فقير و فرودست نگه داشتگان با فرادستان. ايا در بين اين گروهها يا صنوف و طبقات برابری در شغل و امور حقوقی و بهره برداری از امکانات کشوری برقرار است؟

همه ی اين ها را گفتم تا به حرف اصلی ام برسم. سخن اصلی ام با مدافعين حقوق بشر و ازادی خواهان و عدالت طلبان است. من به شما ها عرض می کنم که يک بام و دوهوا ممکن نيست. ما در کشوری با تنوع بسيار زياد مذهبی و قومی زندگی می کنيم. اين اقوام و مذاهب کمتر و بيشتر ،از چند هزار سال پيش در جغرافيايی به نام کشور پهناور ايران زندگی کرده اند. برخلاف نظر برخی که سعی دارند ايران را کشوری جعلی به شمار اورند، اما اين کشور در روزگارانی وجود داشت که به لحاظ وسعت و قدمت و قدرت به امپراطوری معروف بود. اما اين امپراطور را همه ی ساکنين ان از هر قوم و مذهب و مليت و نژاد و زبان ساخته و حفظ کرده بودند.

اينک اما چگونه است؟اينک که می گويم ،به يک صد سال اخير و به ويژه ۳۵ سال نزديک اشاره دارم.در اين جا اشل حقوق بشری ما چگونه عمل می کند؟ مذهب شيعه که مذهب اکثريت مردم ايران است، بر کشور حاکم است. مذهب رسمی است. البته در زمان شاه نيز چنين بود و پيش از شاه نيز چنين. در گذشته اما به اين دليل که حکومت مذهبی نبود و تا حدودی سکولار بود،تبعيض های مذهبی تا اين اندازه که در ۳۵ سال اخير وجود داشته ،فاجعه بار نبود.اما بپذيريم که در سايه ی حکومت ولايت فقيهی به شدت جزم گرا،اين تبعيض و بلکه تبعيض قومی و جنسيتی و سياسی به وضعيت بسيار تاسف باری رسيده است. ايا اين وضعيت با مضمون اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و مضمون لوح حقوق بشری کوروش هم خوان است؟
حکوت دغدغه ی حفظ خود را دارد. هر کس با اصل ولايت فقيه موافقت داشت می تواند در حکومت مسئوليتی داشته باشد و هر کس مخالف بود بايد سرکوب شود. هر کس شيعه بود حق همه نوع تبليغ و تمتع را دارد اما اگربهايی بود و در صدد تبليغ مذهب خود بود، بايد ترور و اعدام شود.مخالفين را به نام محارب و ضد امنيت و تجزيه طلب و جاسوس اعدام کرده و به موافقين خود انواع و اقسام امکانات سياسی و مادی اعطا می کنند.

حتا اصلاح طلب های از حکومت رانده نيز ميزان حقوق بشری اشان به اندازه ای است که از چارچوب جمهوری اسلامی و مشی اصلاح طلبی بيرون نزده باشی و با اربابان اصلاح طلبی موافق و بلکه مدافع باشی.خارج از ان را حقوق بشر ندانسته، مگر در چارچوب ملاحظات سياسی انها قرار بگيری. به همين دليل گاهی از کاهی کوه می سازند و گاهی کوه را نيز نمی بينند. نمونه اش اعدام های اخير در مقايسه با يک گاز گرفتگی بود که همگان شاهد بوديم.

اما سخن من با طرفداران صادق حقوق بشر و ملتزمان به اعلاميه ی جهانی حقوق بشر و مضمون لوح حقوق بشری کوروش است.اين جا بايد سخنی بگويم که تا کنون يا گفته نشده يا کم تر گفته شده و می دانم چالش برانگيز است و بايد باشد. تا چالش بر نينگيزد ،فکر چاره جويی نيز بر نخواهد انگيخت.

ای دوستان و ای عزيزانی که تبعيض را نفی کرده و به حقوق بشر ملتزم هستيد. ان گاه که در کشوری همه جور تبعيض وجود داشته باشد و اين تبعيض ها يا فرهنگی و در نتيجه تاريخی و هم حکومتی و سياسی باشد و در ان کشور حاشيه نشين و مرکز نشين به مفهوم فلسفی-فرهنگی اش،وجو داشته باشد، در ان کشور اين حق هر فرد يا گروهی که مورد ظلم قرار گرفته است تا به هر وسيله ی ممکن از حق خود دفاع کند و به اين ظلم و تبعيض و نا برابری خاتمه بدهد.

مگر نه اين است که زندگی در شرايط برابر با ساير انسان ها و در چارچوب کشوری معين حق همگان است؟پس اگر اين حق برابر از فرد يا جمعيتی سلب شد چرا نبايد به او حق داد که قيام کند و حق خود بستاند؟ چه کسی و کدام قانون جز قانون وجدان و انسانيت که در اعلاميه نيز بخشی از ان امده، معتبر تر تا در باره ی اقدام مظلومين مجوز بدهد و داوری کند؟! اين سخنم خطاب به کسانی است که همنوا با حکومت ظلم، ديگران را به تروريزم و تجزيه طلب و شرور، خطاب کرده و برای کشتار هم ميهنان و انسان ها ی زير ستم به دست حکومت جبار، مجوز سياسی صادر می کنند. مرکز نشين ان گاه می تواند در مورد اقدام حاشيه نشين داوری درستی داشته باشد که يا خودش در وضعيت او باشد که نيست يا بر کشور شرايط دموکراتيک يا کمينه، نيمه دموکراتيک بر قرار باشد.اين حاکم يا حتا اکثريت مذهبی و قومی حاکم يا حتا غير حاکم، نيست که نحوه ی مبارزه ی مظلوم را معين می کند.

اين ستمديده است که به خود حق می دهد که فرياد براورد و عليه دستگاه تبعيض قيام نمايد. برای اين که حکومت و اکثريت مذهبی-قومی هماهنگ با حکومت، يا انهايی که با حکومت دارای منافع مشترک هستند،او را نمی بينند. نمی گويم او هر کاری انجام می دهد صحيح است. اما حق دارد به مبارزه ی شرافتمندانه بپردازد. حکومت مسلکی و سکتاريستسی که منشائ هر نوع تبعيض و ظلم و فساد و تباهی است، حق ندارد شيوه ی مبارزه و کم و کيف ان را برای ستمديده تعيين کند و اگر کرد، برمدعيان طرفداری از حقوق بشر است که با او همنوايی نکنند.اين است که اگر جنين کردند و از ديگر سو از مليت و حتا حقوق بشر کوروش بزرگ سخن به ميان اوردند، جز تقويت حس تنفر پروری در بين ساير افوام يا مليت های ايرانی با مذهب و قوميت و مليت متفاوت ، هيچ خدمتی به کشور و مردم نکرده اند.اگر ايران ايران ماند و هيچ گاه توسط مليت های ايرانی تجزيه نشد و اگرپاره ای از ايران جدا شد، به دليل تجاوز بيگانگان يا بی لياقتی و خيانت برخی حاکمان بود.اينک نيز هر چه فرياد داريم بر سر حکومت ظالم می زنيم و نه قربانيان ظلم و تبعيض تاريخی و سياسی و حکومتی. بايد بدانيم که ملت ها اگاه شده اند و به حقوق حقه ی برابر خود پی برده اند. امروز ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ سال پيش نيست که قرار باشد اتوريته ی يک مذهب و قبيله و قوم بر ديگران حاکم باشد. اگر وطن پرستان ازاده و عدالت پيشه در دفاع از حقوق ستم ديدگان قيام نکنند،امکان هر مصبيبتی وجود خواهد داشت. اما راهش اين نيست که قربانی ظلم و خشونت را اشرار و تجزيه طلب و تروريست بخوانی. بايد حتا اگر به زعم تو شرارت کرد، با او به رسم متمدنان سخن بگويی و نه به رسم فروتنان به قدرت و مکنت رسيده. ادبيات منحط حاکمان بی خرد در برخورد با مخالفان و معارضان و حتا خشونت پيشگان،نبايد مورد استفاده ی ازادی خواهان در برخورد با ديگرباشان مذهبی و قومی و سياسی باشد.

اعلاميه ی جهانی حقوق بش و متن لوح حقوق بشری کوروش و از همه مهم تر، وجدان ما انسان های بيدار و ازاده به ما حکم می کند که مدافع حقوق برابر تک تک انسان ها صرف نظر از قوم و عقيده و جنسيت و طبقه ی ان ها باشيم. به اين معنا حتا چارچوب های جغرافيايی در پای حقوق انسان ها فاقد ارزش است. برخی خاک را بر حقوق انسان ها ترجيح می دهند.اين جزميت موجب شده تا همين ها در کنار جنايتکارترين حکومت عصر اخير قرار بگيرند. حکومتی که مشتی ادمخوار تربيت کرده و تا ان زمان که اين ادمخواران از قدرت خلع شوند، معلوم نيست چه خسارات جانی و مالی که بربشريت تحميل نکنند. انان که سخن از مضمون لوح حقوق بشری کوروش بزرگ به ميان می اورند، اما نا خواسته و به دليل جزميت های ناسيوناليستی در مواجهه با حاشيه نشينان قربانی تبعيض های گوناگون،در کنار حکومت جنايتکار قرار گرفته اند را به منش مصدق بزرگ در وطن پرستی و انسان دوستی تواما و مرام مسالمت جويی ارجاع می دهم.

حشمت اله طبرزدی
دبيرکل جبهه ی دموکراتيک ايران


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016