جمعه 24 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

حسِ رژیمِ کشتار٬‌مسعود نقره کار

مسعود نقره کار
وهرکسی حس می کرد طنابی به گردن خود دارد، حسِ مرگ٬‌ با طنابی بر گردن، حسی آشنا که بیش از سه دهه٬ فضای دگراندیشی و روشنفکری میهنمان را پوشانده است، حسِ رژیم کشتار، حسِ حکومت اسلامی.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


" چه کرده اند
چه کرده اند با این سرزمین
تاوان شادکامی کیست این غراب؟
کز بالهاش گستره ی دود جا به جا می شود.
و مردمک هایش می گردد
می گردد
می گردد
در خانه ی عذاب.... "(محمد مختاری)

محمد جعفر پوینده را که خفه کردندازسوی سازمان قضایی نیروهای مسلح‌شان در اطلاعیه‌ای اطلاع دادند :" قاتلان در برنامه ریزی جهت از بین بردن اکثر سوژه ها درصدد آن بودند تا آن ها را در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار به قتل برسانند. اما به دلایل اجرایی از انجام این امر منصرف می شوند وجهت قتل افراد مورد نظر روش تک زنی را به صورت وحشیانه و فجیع به اجرا در می آورند. با این انگیزه که در هر حال آحاد مردم آن را تقبیح نموده و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کننده ی وجود ناامنی حتا برای زن ها در منزل باشد.». " نیازی" همچنین در مورد دشنه آجین کردن فروهرها و خفه کردن مختاری و پوینده اعلام کرد: «قاتلان با همکاری یک نفر از آشنایان داریوش فروهر که احتمالاً جزو تشکیلات وابسته به وی بوده، ساعت 9 و 5 دقیقه شنبه شب (30 آبان) به منزل وی مراجعه کرده اند.آشنایا» و آن ها را به قتل رسانده اند. اما قتل مختاری و پوینده شکلی دیگر داشت. «در مورد پوینده و مختاری نیز قاتلان آنان را شناسایی کرده و کمین می کنند و به شکل ربایش و جلب آنان را دستگیر کرده و با یک اتومبیل فولکس واگن به نقطه ای برده و به قتل می رسانند و سپس جنازه شان را در جایی انداخته و متواری می شوند.»(1)

سناریو را روح الله حسینیان که به اعتراف خودش قاتل بوده (وهست) تکمیل تر کرد. او قربانیان را مرتد و ناصبی خواند که نسبت به ائمه اطهار جسارت کرده بودند. " قاتل" درباره قاتلان نظر داد که "این نیروها مذهبی بودند و از لحاظ سیاسی طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی خاتمی ... تا آن جا که من از سوابق ممتد آن ها اطلاع دارم مسئول این جریان آدم اهل فکری بود.». البته طولی نکشید معلوم شد که آن آدم اهل فکرهم سعید امامی (اسلامی) بود، اهل فکری که به قول خود روح الله حسنییان «شاید صدها عملیات برون مرزی... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود و...» .

سردارمحمد نقدی، فرمانده حفاظت اطلاعات نیروهای انتظامی نیز در حاشیه مراسم سخنرانی اش در مسجد امام رضا در گفت و گو با خبرنگار "صبح امروز" گفت:«قاتلان و مقتولان جنایت زنجیره ای از یک باند هستند و...»(2)

حجت الاسلام پروازی نیز زوایائی از چرائی بروز قتل‌ها را روشن تر کرد، وی در میان جمعی بسیجی پرده از روی تفکر خطرناکی برداشته بود «در تهران ماجرای دیگری است. داستان وحدت استراتژیک را سرداده اند و... وحدت استراتژیک این ها می تواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد. یک طرف فاز اندیشه، و طرف دیگر عمل." و بالاخره برای ختم به خیر کردن ماجرا عده ای از ماموران و صاحب منصبان قاتل را مثلا" دستگیرکردند، به روی صحنه آوردند تا به آزادی شان عبای شرع بپوشانند، تا ازشّرقتل هایی که حسینیان در "مدرسه حقانی" درباره شان گفته بود : «قضیه قتل ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه می خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد.»، خلاص شوند.

قاتلان آزاد شدند، ارتقاء مقام گرفتند، اما قضیه قتل ها ول کنِ گریبان رژیم کشتار نبوده و نیست.

پرونده‌ی مفتوح

پس ازکشتار بزرگ سال 67، همزمان با فتوای جنجالی ترور سلمان‌رشدی کشتار دگراندیشان و مخالفان حکومت اسلامی به شیوه ای دیگر ادامه یافت، شیوه ای که ده سال بعدازنخستین جنایت‌، سازمان قضائی جمهوری اسلامی در اطلاعیه اش به آن " شیوه" ها و"روش" ها اشاره کرد.

پرونده ی مفتوح قتل‌های زنجیره ای، یعنی قتل بیش از70 نفراز دگراندیشان و روشنفکران و مخالفان حکومت اسلامی ، با نام پزشک و سیاستمداری گرانقدر آغازشد، با نام دکتر کاظم سامی که در یک " تک زنی" فجیع به قتل رسید.
آن سال ها، سال های تشدید اختلاف میان جناح های حکومتی نیز بود، که کنار گذاشتن آیت الله منتظری یک نمونه از پیامد‌های این اختلاف‌ها و درگیری‌ها بود.

گفته شده است تعدادی از هواداران و یاران منتطری نیزبی‌سرو صدا مشمول این" تک زنی" ها شدند. البته حذف رقبا ی درون حکومتی، از ابتدای به قدرت رسیدن خمینی وجود داشت. خمینی بسیاری از یاران نزدیک خود را یا خانه نشین کرد، یا مجبور به ترک وطن کرد، و یا به جوخه های اعدام سپرد.

شیوه ی تک زنی مخالفان سیاسی و عقیدتی و دگراندیشان دینی، و آنانکه به راز اندرونی های حکومتیان و عیاشی های خلیفه وارشان پی برده بودند، ادامه یافت. در این سال ها به دلیل افزایش فعالیت اهل قلم، انتشار نشریه های فرهنگی و سیاسی مستقل و بحث فعال شدن مجدد کانون نویسندگان ایران، قلم به دستان "حزب اللهی" هم به میدان آمدند و بیش از پیش قلم به تهدید و تکفیرروشنفکران چرخاندند، و همراه با وزارت اطلاعات و زوائدش " تئوری تهاجم فرهنگی" را " بهانه" ی بخشی از این سلسله قتل ها قرار دادند، تئوری‌ای که خمینی و امثال‌اش در ادامه ی راه پیشوای شان شیخ فضل‌الله نوری از پیش از خرداد سال 42 به ادامه‌ی بافتن‌اش مشغول شدند.

دست اندر کاران کشتارها همزمان با ادامه ی ترورهای شخصیتی و فیزیکی، برای خون شوئیِ جنایتی که درتابستان 67 در زندان ها مرتکب شده بودند، دست به تبلیغاتی دروغین زدند.

دی ماه سال 1371 ازاسدالله لاجوردی راجع به گزارش گالیندوپل، فرستاده ویژه سازمان ملل، در مورد وجود شکنجه در زندان های ایران، به ویژه زندان اوین، سؤال شد، او گفت:«... به این مسئله اعتقاد داریم که خشونت بزرگ ترین عامل بازدارنده است لذا با کوچک ترین خشونتی برخورد می کنیم، زیرا خشونت را بزرگ ترین سد در مقابل برنامه های فرهنگی زندان ها می دانیم. در زندان های ما نه تنها ضرب و جرح وجود ندارد بلکه با برخورد غیر محترمانه نیز برخورد می کنیم و هیچ کس حق ندارد با زندانی برخوردی غیر مؤدبانه داشته باشد تا چه رسد به این که شکنجه ای در کار باشد...».

اکبرهاشمی رفسنجانی هم هم صدا با لاجوردی رفتار شرافتمندانه با زندانیان را در حکومت اسلامی را مورد ستایش قرار داد. رئیس قوه مجریه، ابوالفضل موسوی تبریزی دادستان کل کشور و نماینده ی قوه قضائیه نیزدرآخرین روز سمینار سراسری مسئولان قضایی در هشتم تیر ماه 1372مدعی شد که "مترقی ترین نوع حقوق بشر در جمهوری اسلامی حاکم است." و لاجوردی ادعا می کرد: "در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد.". انتقال عباس امیر انتطام به بیمارستان و انتشار عکس او در بیمارستان با دست و پای زنجیرو قفل شده به تخت و حضورمأموران در اطرافش، هاشمی رفسنجانی را به واکنش وا داشت . وی در مصاحبه با جرج فادر رئیس و سردبیر مجله "بینش خاورمیانه" که بخشی از آن در "واشنگتن پست" (نهم ژانویه 1996) آمده است، با وقاحتی بی مانند گفت که او از "بی بی سی" شنیده است:

«....در امریکا زندانیان که بیشتر سیاهپوستان هستند در حالی که پایشان در زنجیرست به کار گرفته می شوند. و بعد دلسوزانه اضافه می کند: "این فاجعه است. در ایران چنین چیزی وجود ندارد. زندانیان ایران حق دیدار خانواده هایشان را دارند. با آنان رفتاری شرافتمندانه می شود و در برابر کاری که می کنند دستمزد دریافت می کنند...."

و این عوامفریبی ها در شرایطی جار زده می شد که رهبران و شخصت های اقلیت های مذهبی سنی ، بهائی ، مسیحی و یهودی به گناه دگراندیشی دینی زندانی وبه قتل می رسیدند: این یک نمونه است:

فیض الله مخودباد یک عضو 77 ساله ی جمعیت یهودیان به "اتهام جاسوسی برای امریکا" دستگیر و سرانجام اعدام می شود:

«....... جسد وی بعد از اعدام دارای علامت های شکنجه بوده و همچنین چشمان وی را از کاسه بیرون آورده بودند. برمبنای اطلاعات دریافت شده توسط سازمان عفو بین الملل، فیض الله مخوباد در عرض 6 ماه زندانی بودن قبل از اعدامش، بارها به شدت شلاق خورده، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته و چندین دندان خود را بر اثر ضربات مشت به دهان و صورت از دست داده بوده است.»

آمران و عاملان کشتارها درهنگامه ی ادعاهای غیرواقعی ، به جان اهل قلم آزاداندیش و آزادیخواه نیزافتادند. سعیدی سیرجانی به زندان انداخته شد، و پس از شکنجه‌های فراوان جسمانی سرانجام در زندان جان باخت. چند نویسنده ی عضو" جمع مشورتی" کانون نویسندگان را نیز بلافاصله به وزارت اطلاعات فراخواندند و آنان را تهدید کردند که حق ندارند درباره سیرجانی کلامی بگویند و یا چیزی بنویسند. پس ازسعیدی سیرجانی ، احمد میرعلایی، غفار حسینی ، ابراهیم زال زاده و احمد تفضلی به قتل رسیدند . درچنان شرایطی محمد خاتمی، رئیس جمهوری اسلامی ،اوایل شهریور ماه سال ،1376 ادعا کرد: « فکر را باید با فکر پاسخ گفت نه با داغ و درفش»، با تاکید براین که در نظام اسلامی آزادی اندیشه و بیان محدود و مشروط است به عدم اخلال به مبانی اسلام و...!

در ادامه‌ی کشتارها حمید حاجی زاده شاعر کرمانی همراه با پسر ۹ساله اش کارون کارد آجین شدند. پیروز دوانی مفقود شد و مجید شریف به قتل رسید. آذر ماه سال 1377 داریوش و پروانه فروهربا ضربات متعدد دشنه به قتل رسیدند.هنوز دو هفته از قتل فروهرها نگذشته بود که محمد مختاری و سپس محمد جعفر پوینده به قتل رسیدند و....

حسِ رژیم کشتار

آیت الله خمینی ، بنیانگذارحکومت اسلامی بر بنیاد تفکر و اندیشگیِ شیعی ، بارها برنقش درمانی و آموزشی اعدام ،و اهمیت وضرورت بر پا کردن دار برای کشتار دگراندیشان و روشنفکران تاکید کرد. او اعدام و کشتار را به جراحی شفابخش و ضروری تشبیه کرد. پیروان و رهروان راه او نیز همین گونه فکر و رفتار کرده اند.

در بحبوحه تشدید فعالیت اهل قلم رحیم صفوی، فرمانده سپاه پاسداران و سخنگوی نظامی خامنه ای به تبعیت ازفرمان ولی فقیه از گردن زدن و زبان بریدن اهل قلم، سخن گفت. روشی که در " تک زنی" ها و شیوه های دیگر کشتار مخالفان به کار بسته شد. نه فقط حذف" وحشیانه و فجیع"، که ایجاد وحشت و ارعاب در دستور کار بود. این‌ها تصاویری ازروزهای به قتل رساندن اهل قلم و سیاست دیارمان هستند که دو تن از هم میهنانمان پیش رویمان گذاشتنه اند:
«.....وقتی یادداشت آقای محمد علی (سفرارمنستان) را خواندم، حس عجیبی که این سال ها فضای روشنفکری ایران را جویده و له کرده، ذهنم را پر کرد. به خصوص وقتی نوشته بود که در هنگام پرس و جوی مأمورین در آن وضعیت دیگر ابا داشتند که بگویند "ما نویسنده ایم"، احساس وهن کردم از آن چه بر فرهنگ مان گذشت. در این سال ها جامعه ی روشنفکری ایران چنان زیر ضربه های شدید قرارگرفت که دچار خفگی کابوس واری شد. این فضا با پیدا شدن جسدهایی در گوشه و کنار هر چه بیش تر تشدید می شد. (امروز تنها نویسندگانی که کشته شده اند از این ترس خلاصی یافته اند. "مصلحین" راه خوبی برای نجات نویسندگان از"ترس" یافته اند). هنگامی که اتوبوس حامل نویسندگان و شعرا به طرف دره در حرکت بود، من بیست ساله آن روزها با شوق وافر اخبار روشنفکری ایران را – که در غباری از سانسور و سکوت پنهان بود و تنها از طریق شفاهیات به دست مان می رسید – دنبال می کردم...».

"......هرکسی طنابی به دور گردن خود حس می کرد، چرا که پوینده و مختاری، برخلاف فروهر و خیلی های دیگر، با طناب خفه شده بودند. هرچیزی بیمناک بود، هر صدایی چون آواری بر سر شخص مردد فرود می آمد. یک روزنامه نگار که بعدها، نشریه اش تعطیل شد، می گفت همین که صدای پائی از پله ها می آید، دلم هری می ریزد..."

و هردگراندیش و روشنفکری حس می کرد طنابی به گردن خود دارد، حسی آشنا که بیش از سه دهه است فضای دگراندیشی و روشنفکری میهنمان را پوشانده است، حسِ رژیم کشتار، حسِ حکومت اسلامی:
" کشیده می شود نخاع
غریو بر می آید از فلات
وچشم چرخ می خورد" (م.م)

**********
زیرنویس:

1-منابع این مقاله را با مراجعه به جلد سوم از مجموعه 5 جلدی " بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران " ، بخوانید.ناشر انتشارات باران ، سوئد، سال 2002

2-رذالت سردار نقدی دررابطه با یکسان معرفی کردن قاتلان و قربانیانِ کشتارهائی که حکومت اسلامی مرتکب شده را به نوعی دیگر برخی ازچهره‌های "اپوزیسیون" در خارج از کشورهم از خود بروز داده‌اند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016