پنجشنبه 4 مهر 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فراموشی، يادآوری و حافظه‌ی تاريخی، مسعود نقره‌کار

مسعود نقره‌کار
کشتار تابستان سال ۶۷ شبيه کشتار بيژن جزنی و ۸ زندانی سياسی به زمان پهلويان است، شبيه کشتار شيخيه و بابيه به زمان قاجاريان است، کشتار اهل تسنن در زمانه صفويان و قتل عام مزدکيان به دوران ساسانيان را می ماند. اين شباهت‌ها ناگزير و معنادار، تصادفی نيستند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


( بخشی از متن سخنرانی در آتلانتا و شمال کاليفرنيا به مناسبت ۲۵ امين سالگشت کشتار تابستان سال ۶۷)

از فاجعه ی کشتارسال ۶۷ بيست و پنج سال گذشت، ربع قرن، اما انگار همين ديروز بود، چرا انگار؟ نه، همين ديروز بود، اگر ربع قرن ديگرقرار شود در باره‌ی اين فاجعه ، يا فجايع مشابه صحبت شود، باز بايد بگوئيم ، و اصلن بايد باورمان شود، که انگار همين ديروز بود که فاجعه اتفاق افتاد، معنای سخن اين است که نمی بايد به فراموشی، و به فاصله زمانی ی طولانی قائل شدن ميان چنين فجايعی با امروزمان فکر کنيم، ما حق نداريم از فجايعی که انسان از انسانيت و شرافت و کرامت تهی کرده‌اند، فاصله بگيريم . فاصله گرفتن و متعاقب آن فراموشی، يعنی اجازه و رخصت تکراردادن. نسل ما حداقل کاری که می تواند بکند اين است که با بانگ بلند به نسل جوان بگويد که فراموشی و ضعف حافظه جمعی و تاريخی چه بليه ای برای ما ومردمان ميهنمان بوده و هست، ضعفی که زمينه ساز پيدائی و تکرار فاجعه شده است. در لحظه برای قربانيان آزادی و عدالت گريستيم و هياهوها سر داديم اما به تدريج غبار فراموشی برفجايع نشانديم، يا نشاندند، بی آنکه فراتر از عزاداری و قهرمان پروری و شهيد ستائی به چرائی ها، چگونگی ها و راه‌های پيشگيری از تکرار اين نوع فجايع انديشيده، وياعمل کرده باشيم.

منظور من ازحافظه جمعی و تاريخی، فقط خواندن تاريخ و حفظ اتفاق های تاريخی صرف نيست، مجموعه‌ای ست از فرايند های ياد آوری و توليد حافظه ، مجموعه ای که در تداوم خود نوعی افکار عمومی، آگاهی و شعور اجتماعی پديد می آورد، و همراه با کمک به راهيابی جهت شناخت چرائی ها و روشن شدن حقيقت بدل به تجلی همبستگی و مشارکت جمعی می شوند، در واقع بدل کردن رخداد ها و تجارب به حافظه مشترک جمعی ، و ساختن هويت جمعی و تاريخی و سرنوشت مشترک است، تا آن حد که حافظه جمعی و تاريخی بخشی از ساختار ذهنی و رفتاری می شوند .

حافظه " قدرت روح" لقب گرفته است، وحافظه جمعی و تاريخی می توانند به " قدرت روح جامعه" بدل شوند، مشروط بر اينکه جامعه تاثير و تاثرهای وارد بر خود را درک کند ودر روند فراگيری ، جايگزينی و يادآوری آن ها را به حافظه جمعی و تاريخی، و به آگاهی و ظرفيت عملی (استعداد) کند.

بديهی ست رخدادها و تجربه های تاريخی گاه فجايعی مصيبت بارو تلخ اند که يادآوری و پالش با آن ها عذاب آور و دردناک خواهد بود، و چنانچه هوشيارانه از بازيابی ها و ياد آوری ها استفاده نشود، می توانند سبب ساز کينه و اختلاف در ميان مردم شوند، بهمين خاطر می بايد ياد آوری ها و بازيابی ها را به سوی شناخت چرائی ها و راه های جلو گيری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجايع سوق داد، با اين هدف که همزيستی مشترک و قرارداد های شهروندی و بهسازی انسان و زندگی امروز و فردای‌اش ملکه فکر باشد، نه به دنبال آنچه ها که گذشته اند. تاريخ واقعی می بايد در پيوند با ياد آوری ها ی حافظه ساز از تاريخ‌نگاری رسمی فاصله بگيرد.

گفته ‌اند، و تجربه کرده ايم که ما و ملت ما دچار بی حافظه‌گی و يا کم حافظه‌گی جمعی و تاريخی در معنائی که عرض کردم هستيم ، چرا؟ . به چند علت اشاره می کنم :

۱- قدرت های استبدادی و مذهب به عنوان دو قدرت تعيين کننده در جامعه ما نقش کليدی و پُرتاثير در اين بی حافظه گی و کم حافظه‌گی داشته و دارند. اين دو قدرت در حذف و تضعيف محرکه های فرايند ياد آوریِ رخدادها و تجاربی که خلاف خواست و ميل، و يا به زيان آنان است، گام برداشته اند. اينان حافظه جمعی و تاريخی خود خواسته می سازند و هويت سازی می کنند ، وحافظه سازی‌های سياسی و اجتماعی و فرهنگی- دينی مورد قبول و نيازشان را کنترل و تقويت می کنند. نگاه کنيد به مذهب تشيع در جامعه مان که چگونه حافظه ی مذهبی و سياسی و فرهنگی جامعه را بر اساس خواست‌اش ساخته، کنترل و هدايت کرده است. اينان می دانند که حافظه جمعی و تاريخی تضعيف شده قابليت دستکاری دارد، به همين خاطر در تلاش اند تا با ساختن حافظه جمعی و تاريخی مورد قبول شان به زندگی مردم معنای مورد نظر ومطلوب خود بدهند.

۲- آموزش و آگاهی لازم در درک اهميت رخدادها و تجربه های تاريخیِ تکراری و چگونگی بدل کردن شان به حافظه جمعی و تاريخی نداشته ايم.

۳- به فراموشی خود خواسته تن داده ايم. فراموشی فقدان حافظه نيست ، انتقال ادراکات جايگزين شده از حافظه عملی به حافظه دور است، که گفته اند " خاصيت چسبندگی" اش قوی ست! . فراموشی اتفاق های درد آور و ناگوار، واحساس های منفی‌ و نامطبوع امری ارادی ست ( فرويد، نيچه)، به همين خاطر می توان در برابر اين فرايند بازدارنده، به ويژه در مورد رخدادهای تاريخی ايستاد.

۴- به تاريخ های رسمی و حکومتی که اکثرا"تاريخ هائی دروغين‌اند، و داده های نادرست تحويل مردم داده‌اند، اعتمادکرده‌ايم، وبه دنبال بازخوانی و نقد نگره های جمعی نبوده ايم.

۵- به ارزش ها ی محرکه های فرايند ياد آوری ، به يادمان ها و ياد واره ها و بهره گيری از تمامی ژانر ها و اشکال هنری و فرهنگی، و سياسی و اجتماعی در راستای مبارزه عليه فراموشی تبديل رخدادها تاريخی به حافظه فردی و جمعی کم بها داده‌ايم، و انتقال تجارب نسل های مختلف به يکديگرنيز پر اهميت تلقی نشده اند.

برای اينکه بتوان بر اين بی حافظه‌گی و کم حافظه گی غلبه کرد، می بايد :

۱- موانع و عواملی که سّد راه شکل گيری حافظه جمعی و تاريخیِ پويا و انسانی شده اند، يعنی قدرت های استبدای و مذهبی، به ويژه ترکيب اين دو برچيده شوند، عواملی که حافظه سازی در راستای منافع مادی و معنوی شان را طلب می کنند.

۲- آموزش و فضيلتِ درس گيری از تجارب تاريخی، با بازخوانی، تفسير و نقد رخدادهای تاريخی ، حتی انتخابی و گزينشی آن ها حياتی و جدی تلقی شوند. " دريچه های ذهن می بايد روی اين نوع وقايع و فجايع گشوده باشد."

۳- زندگی در محيطی دموکراتيک روان جامعه وحافظه جمعی و تاريخی را تقويت می کند، و اين امر مهم نقش کليدی آزادی و دموکراسی در رابطه با شکل دهی حافظه جمعی و تاريخیِ سازنده ، پيشرونده و مترقی را می نماياند.

۴- به کارگيری محرکه های متنوع و گونه گون درفرايند ياد آوری پراهميت اند. می بايد حضور ذهنی و در حافظه ماندن يادها، خاطره ها و رخدادها و تجربه های خوب و مطبوع تقويت شوند، بی آنکه يادها، خاطره ها و رخدادهای تلخ و ناگواری که به حيات انسان و انسانيت ، و کرامت او بر می گردند به فراموشی سپرده شوند. با درک و فهم اهميت ياد آوردی و نقش حافظه جمعی و تاريخی ، به ويژه با تمرين و تکرار محرکه‌های فرايند ياد آوری بر ضعف و عدم توانائی در ياد آوری می توان و می بايد غلبه کرد.

خلاصه تر کنم: می بايد با بازيابی و تقويت فرايند ياد آوری در برابر فراموشی ايستاد، ايستادگی و مقاومتی که از مهمترين عوامل برای يافتن چرائی بروز و پيدائی يک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگيری و پيشگيری از تکرارش است. رخدادها و فجايعی که فقط ثبت يا پاره‌ای از تاريخ نيستند، سير تاريخ تغييرداده و می دهند چرا که گوهره و جوهره ی تاريخی يکسان و يگانه داشته و دارند.

نگاه کنيد: کشتار تابستان سال ۶۷ شبيه کشتار بيژن جزنی و ۸ زندانی سياسی به زمان پهلويان است، شبيه کشتار شيخيه و بابيه به زمان قاجاريان است، کشتار اهل تسنن در زمانه صفويان و قتل عام مزدکيان به دوران ساسانيان را می ماند و.....و يا قتل های زنجيره ای را به ياد بياوريد ، قتل سعيدی سيرجانی و مختاری و پوينده با اندک تفاوت هائی شبيه قتل کسروی و فاطمی و کريمپور شيرازی و گلسرخی و دانشيان و....،و همانند قتل فرخی يزدی و عشقی و واعظ قزوينی و ميرزا آقاخان کرمانی وابن مقفع و مانی و .....است. اين شباهت ها ناگزير و معنا دارند، و نمی بايد تصادفی تلقی شوند، و يا سر سری و سريع از کنارشان گذشت، اين فجايع ريشه دار و پاره ای از ساختار تاريخی، فرهنگی و اخلاقی جامعه شده اند، فجايعی که نه فقط نمی بايد فراموش شوند، که می بايست به حافظه جمعی و تاريخی، بخشی ازافکار عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و آگاهی و شعور اجتماعی بدل شوند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016