پنجشنبه 30 آبان 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

در باتلاق ديپلماتيک، تسليم ملت ايران شويد! مهران مصطفوی

مهران مصطفوی
اکنون برای خروج از اين بحران راه عزتمند ديگری، به غير از مراجعه به مردم، يعنی گفتن واقعيت درباره سياست اتمی وجود ندارد. حاکميت اگر کوچک‌ترين حس ميهن‌دوستی داشت به‌جای تسليم به خواسته‌های غرب و شرق تسليم مردم ايران می‌شد و می‌گفت که غنی‌سازی در آغاز هدف ديگری داشته است، و قبول می‌کرد که فرصت رشد را همانند سياست ادامه جنگ با عراق از ايرانيان گرفته است و اقرار می‌کرد که "انرژی هسته‌ای حق مسلمی نبود"

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


سومين دور مذاکرات، امروز در ژنو بين ايران و کشورهای پنج بعلاوه يک آغاز می شود. در اين مذاکرات ۵ موضوع مهم در جزئی ترين بخشهای خود، مورد مذاکره قرار می گيرند:

۱ ـ شفاف‌سازی بيشتر برنامه هسته‌ای. در اينمورد اولين قدم را صالحی رئيس سازمان انرژی اتمی در ملاقاتی که با آمانو دبير کل اژانس بين المللی انرژی اتمی در تهران داشت برداشت و ايران پذيرفت که در ۶ مورد شفاف سازی کند. اقدامات عملی اوليه که ايران بايد در اين زمينه ظرف سه ماه آينده اتخاذ کند از قرار زير است:

ـ ارائه اطلاعات مربوطه و دسترسی مديريت شده به معدن گچين در بندرعباس.
ـ ارائه اطلاعات مربوطه و دسترسی مديريت شده به راکتور توليد آب سنگين اراک.
ـ ارائه اطلاعات درباره همه راکتورهای تحقيقاتی جديد.
ـ ارائه اطلاعات در زمينه شناسايی شانزده سايت که برای ساخت نيروگاه‌های هسته‌ ای در نظر گرفته شده است.
ـ شفاف‌سازی اظهارات ايران درباره تاسيسات غنی‌سازی اضافی.
ـ شفاف‌سازی بيش‌تر اظهارات ايران در زمينه فن‌آوری غنی‌سازی ليزری.
با توجه به توافق ايران در اين شش مورد عملا مشکل مهمی، حداقل تا اين تاريخ، در مورد شفاف سازی وجود ندارد.

۲ ـ محدود کردن غنی سازی ۲۰ درصد. ايران نه تنها غنی سازی ۲۰ درصدی را کم کرده است بلکه ميزان زيادی از اورانيوم غنی شده ۲۰ درصدی را نيز به سوخت نيروگاه تهران تبديل کرده است که ديگر عملا برای استفاده در ساختن بمب قابل استفاده نيست. در ضمن ايران بطور ضمنی اعلام کرده است که ديگر نيازی به اورانيوم ۲۰ درصدی ندارد. پس در عمل شرط دوم را هم پذيرفته است. به ياد خوانندگان می آورم که احمدی نژاد پذيرفته بود که در صورتی که غرب نياز سوخت نيروگاه تهران را تامين کند فورا غنی سازی ۲۰ درصدی را کنار بگذارد و اين موضوع را در علن نيز اعلام کرده بود [۱].

۳ ـ کنترل نظارت و يا توقف ساخت رآکتور تحقيقاتی اراک. اين راکتور هنوز پايان نيافته است و حداقل دو سال ديگر نياز به کار دارد زيرا ايران در يکسال اخير به عمد کار پيشبرد اين نيروگاه را به تاخير انداخته است يعنی در عمل همکاری در اين زمينه را نيز با آژانس پذيرفته است. در ضمن اين راکتور ۴۰ مگاواتی تحت نظارت پادمان آژانس است و اگر ايران اصل بازديدها را بپذيرد ـ که در اينمورد پذيرفته است ـ اين راکتور کوچکترين اشکالی در مذاکرات ايجاد نمی‌کند. در کنار اين نيروگاه کارخانه توليد آب سنگين با توان توليد سالانه ۱۶ تن آب سنگين وجود دارد. تاکنون به رغم تقاضاهای آژانس، ايران دسترسی لازم را به اين تاسيسات برای آژانس فراهم نکرده بود. اما اين تاسيسات مستقيما ربطی به توليد بمب اتمی ندارد و آب سنگين برای استفاده در راکتور اراک است که هنوز به پايان نرسيده است. از آنجا که ايران همکاری برای بازديد از نيروگاه اراک را پذيرفته است، در اينمورد نيز مانعی برای بازديد اين تاسيسات وجود ندارد. پس موضوع سوم نيز نمی تواند مانع رسيدن به توافق باشد.

۴ ـ اجرای پروتکل الحاقی. ايران بدون اينکه در شرايط فعلی حاضر باشد پروتکل الحاقی را رسما امضا کند اما در عمل پذيرفته است که آژانس بتواند به انجام بازرسی‌های سرزده از سايت‌های هسته‌ای ايران دست بزند و پذيرفته است که در آخرين مرحله، اين پروتکل را نيز رسما به امضای مجلس برساند. مسئله سايتهای نظامی است که در مورد پارچين ايران پذيرفته است که آژانس از اين سايت بازديد کند اما قبول نکرده است که اينکار سرزده انجام گيرد.

۵ ـ خارج کردن ذخاير اورانيوم غنی شده يا تبديل آن به سوخت. ايران تاکنون بيش از ۷ تن اورانيوم سه درصد غنی شده دارد که استفاده ای از آن نمی تواند بکند. تبديل آن به سوخت برای نيروگاه بوشهر در شرايط فعلی بدون کمک روسها ممکن نيست و بيرون بردن آن به خارج از کشور را هم ايران نمی پذيرد. پس در اينمورد حداقل در شرايط فعلی نياز به مذاکرات بيشتری است.

در دو مورد چهار و پنج، ايران هنوز نتوانسته است توقعات غرب را برآورده کند، توقعاتی که مسلما ربط مستقيمی به قرارداد ان پی تی ندارد. اما غرب و شرق موقعيت را تا آنجا که بتوانند سياستهای خود را پيش ببرند مغتنم ديده اند و هر يک به نوعی در مذاکرات عمل می کند. فرانسه برای اعلام سياستی در مقابل آمريکا، در منطقه به همراهی عربستان، اسرئيل و ... می آيد. روس و چين دليل چندانی برای اينکه رابطه ايران با امريکا عادی شود، ندارند. دولت اوباما نگران واکنش محافظه کاران است. به هرحال هر کشوری در فکر اين است که چگونه از تله ای که برای ايران ساخته اند استفاده بهينه را بکند. اين باتلاق ديپلماتيک که ايران در آن فرو رفته است حاصل چيزی به غير از بکار بردن سياستهای ضد ملی جمهوری اسلامی نيست. سياستهايی که در آغاز تحت نام انرژی هسته ای بدنبال اهداف نظامی ـ امنيتی بود و ساده لوحانه گمان می کرد با مخفی کاری می تواند اين سياست را پيش ببرد. اکنون بابت اين سياست خطا، ايران که حداقل حدود ۱۰۰۰ ميليارد دلار در ۱۰ سال اخير هزينه پرداخته است[۲]، به تنها چيزی که دست پيدا می‌کند بخش کوچکی از پول خودش است که برای خريد از کشورهای غرب آزاد می شود و اين در صورت موفقيت مذاکرات دور سوم است و تحريمها تنها در مرحله آخر که حداقل يکسال طول می کشد برداشته خواهند شد.

ايران و کشورهای مذاکره کننده می‌دانند که مسئله اختلاف، ربطی به اتم ندارد. خامنه ای در اين مذاکرات به دنبال اين است که امريکا توافق سياسی کاملی با ايران انجام دهد و رژيم کنونی ايران را بعنوان قدرت منطقه به رسميت بشناسد و نه تنها با موجوديت رﮊيم مخالف نباشد، بلکه آن را تضمين کند و رﮊيم جمهوری اسلامی را بجای محور اسرائيل ـ رﮊيم سعودی، محور سياست خود در منطقه بشناسد. و اگر آمريکا با اين امر موافقت نکند مذاکره بايد در محدوده مسائل اتمی قرار گيرد و رابطه ای با آمريکا برقرار نگردد و شعار مرگ بر آمريکا همچنان ادامه يابد. اما امريکا نه در شرايط فعلی می تواند اسرائيل و عربستان را رها کند و نه عجله ای دارد و به همراه فرانسه و چين و روسيه به تماشای ايرانی در باتلاق فرو رفته نشسته اند تا ايران در عجز و ذلت همه شرايط را بپذيرد يا شرايط تغيير رژيم ممکن گردد. در مقالات قبلی[۳] توضيح داده ام که چگونه و چرا بحران اتمی نيز مانند گروگانگيری و ادامه جنگ با عراق در بدترين وضعيت، بدترين راه حل را پيدا خواهد کرد. تکرار می کنم که سالهاست به مردم ايران درباره سياست هسته ای دروغ گفته می شود.

حسين موسويان سفير سابق ايران در آلمان که در ماجرای کشتار ميکونوس برای جلوگيری از کشف حقيقت تلاش فراوانی کرد تا هرگونه ارتباط دولت جمهوری اسلامی با کاظم دارابی قاتل ميکونوس را منکر شود، اخيرا در مقاله ای ۲۵ دليل نوشته است که چرا ايران به بمب هسته ای نياز ندارد[۴]. اما ايشان همانطور که ۲۲ سال پيش قتل مخالفان سياسی در رستوارن ميکونوس را که از آن به خوبی اطلاع داشت کتمان می کرد امروز هم کتمان ميکند که در زمان همان قتلها، آقايان خامنه ای و رفسنجانی بدليل نظامی ـ امنيتی به دنبال غنی کردن اورانيوم در ايران شدند. به همان دليل که قتلهای سياسی توسط حاکميت صورت می گرفت به همان دليل نيز ايران بدنبال بمب اتمی بود يعنی پيش بردن سياست ترور و وحشت توسط جمهوری اسلامی برای ادامه حيات. با توجه به مقاله در می يابيم که آقای موسويان حتی نتوانسته يک دليل ارائه دهد که چرا صنعت غنی سازی در ايران براه افتد. به کدام دليل اقتصادی ايران غنی سازی اورانيوم را پيشه کرد و اکنون وطن بی رمق بايد بيش از پيش بهای اين سياست را بپردازد؟ در مقاله مفصل خود آقای موسويان می نويسد:
"اين اتهام که ايران در حال ذخيره اورانيوم غنی شده برای توليد سلاح هسته‌يی است، بی پايه و اساس است، چرا که ايران سالانه نيازمند ۲۷ تن اورانيوم است که ۳.۵ درصد غنی شده است تا سوخت لازم برای تنها نيروگاه توليد برق خود در بوشهر را تغذيه کند. تا به حال، ايران نزديک به ۷ تن از اين مواد را توليد کرده و نيازمند ۲۰ تن ديگر است. هر چند که سوخت برای نيروگاه بوشهر توسط روس‌ها تأمين خواهد شد و برخی افراد ممکن است چنين تصور کنند که نيازی نيست ايران برای نيروگاه بوشهر اورانيوم غنی کند، ‌اما ايران نمی‌تواند به طور کامل به روسيه متکی شود و اميدوار باشد روس‌ها همواره نيازهای آتی ايران به سوخت هسته‌يی را تأمين کنند."

واقعا کدام کشور برای تنها يک نيروگاه اتمی که کمتر از ۲ درصد برقش را تامين می کند صنعت غنی سازی راه انداخته است؟ کدام کشور صدها ميليارد دلار هزينه به اقتصادش وارد می کند که حتی اجازه نداشته باشد سوخت تنها نيروگاه اش را هم را تامين کند؟ اين سخنان توهين به شعور هر ايرانی است و هر کس که ميزان کمی اطلاعات داشته باشد می داند که يک کشور بايد حداقل ۱۰ نيروگاه اتمی داشته باشد تا غنی سازی برايش از نظر اقتصادی به صرفه باشد. براستی آقای موسويان نمی داند که برای دوختن يک کت و شلوار کسی چرخ خياطی نمی خرد! در ضمن ايشان می گويد ايران به ۲۰ تن اورانيوم ديگر نياز دارد. مگر بناست اين نيروگاه فقط يکسال کار کند که ايران فقط به ۲۰ تن ديگر سوخت احتياج دارد؟ آقای موسويان بخوبی می داند که ايران معادن لازم اورانيوم نيز ندارد و اين سخنان برای توجيه سياست غنی سازی و پوشاندن اهداف اوليه آن است. اهدافی که بدنبال افشای آنها و فشار قدرتهای بين المللی، بقول سازمانهای اطلاعاتی غرب حدود ۱۰ سال است از آن دست کشيده اند.

اکنون برای خروج از اين بحران راه عزتمند ديگری، به غير از مراجعه به مردم، يعنی گفتن واقعيت درباره سياست اتمی وجود ندارد. حاکميت اگر کوچکترين حس ميهن دوستی داشت بجای تسليم به خواسته های غرب و شرق تسليم مردم ايران می‌شد و می گفت که غنی سازی در آغاز هدف ديگری داشته است، و قبول می کرد که فرصت رشد را همانند سياست ادامه جنگ با عراق از ايرانيان گرفته است و اقرار می کرد که "انرژی هسته حق مسلمی نبود" و به نامش خيانت کردند و صدها ميليارد دلار ثروت وطن را آتش زدند. اما آيا ممکن است که با اينکه دستهای حاکمان ايران به خون مردم آلوده و جيبهايشان از ثروتهای مردم پر شده است چنين شهامتی بکنند؟ گمان من اين نيست. هر چند از صميم قلب می خواهم که در اين قضاوتم اشتباه کرده باشم. اما در هر حال بر مردم است که در صحنه حضور پيدا کنند و حق مسلم خود را که حاکميت بر امور ميهنشان است، خواستار شوند.

۱ ـ گفته های احمدی نژاد در باره قطع غنی سازی ۲۰ درصدی
۲- بررسی خسارت تحريمها در مقايسه با خسارت جنگ ۸ ساله.
۳- سياست اتمی، گناه اوليه و راه حلی ممکن، مهران مصطفوی.
۴- موسويان مطرح کرد: ۲۵ دليل برای اينکه ايران به دنبال تسليحات هسته ای نيست.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016