بررسی سياست روحانی برای خروج از بحران اتمی، و چهار پيشنهاد به اپوزيسيون، مهران مصطفوی
در اين نوشته در آغاز توضيحی کوتاه از سياست تعامل آقای روحانی بهدست داده میشود. سپس مسئله بحران اتمی و ديدگاههای اسرائيل و غرب و ايران بررسی میشود و به اين سئوال پرداخته خواهد شد که آيا آقای روحانی میتواند ايران را از بحران اتمی برهاند و بالاخره چهار پيشنهاد بهعنوان راه حلی که در خور اين مسئله است ارائه میگردد
سياست تعامل آقای روحانی
از ديد نگارنده اگر بخواهيم سخنان و پاسخهای آقای روحانی در اولين کنفراس مطبوعاتی را بررسی کنيم[۱]، نکته اصلی راه حلی که ايشان در قبال سئوالهای مختلف مطرح کردند را در يک جمله ميتوان خلاصه کرد: «تعامل با کشورهای غربی، تعامل با کشورهای منطقه و تعامل با بقيه قدرت در ايران يعنی تعامل با قوه مقننه و قضائيه و سپاه و بيت رهبری». معنی تعامل هم "بده و بستان" است، يعنی در قبال دادن امتيازی، امتيازی را بدست آوردن. در نتيجه سياست تعامل زمانی واضح می شود که "دادنها و ستاندن ها" مشخص گردند. آقای روحانی در پی سه تعامل است و وجود تعادلی بين اين سه تعامل مختلف لازم است زيرا هر سه موضوع به يکديگر ربط دارند و در هر يک از مسائل مختلف ايران دخيل می باشند. يعنی سنتزی بين تعاملها بايد صورت بگيرد تا بتواند در سه بعد خود نتيجه بدهد.
اما مسائل مختلف ايران ناشی از سياستهای چند ماه اخير يا چند سال اخير نيستند بلکه هر يک مانند کلاف پيچيده ای شده اند که از همان روزهای اول انقلاب با سياستهای غلط بوجود آمده و هر روز پيچيده تر و بغرنج تر شده اند. حال سئوال اين است که چگونه سه تعامل آقای روحانی می تواند ايران را از بحرانها خارج کند؟ نمونه ای کوچک که فردای تحليف آقای روحانی صورت گرفت را در نظر بگيريم تا مسئله روشنتر شود. آقای بشار اسد نامه ای به رهبری نوشته است که از طريق آقای ولايتی به دست رهبری رسيده است.[۲] پر واضح است که در تعامل با کشورهای منطقه مسئله رابطه با سوريه و عربستان اساسی است. جنگ نيمه پنهان شيعه و سنی که در منطقه از لبنان تا پاکستان جريان دارد و ايران در آن مستقيما درگير است را در چنين شرايطی چگونه می توان پايان داد و يا حداقل از شدتش کاست؟ حال آقای روحانی در قبال اين نامه مستقيم بشار اسد به خامنه ای چکار بايد بکند؟ آيا می تواند سياستی مستقل از رهبری و سپاه پاسداران با سوريه و عربستان داشته باشد؟ رهبر مدعی است که سياست خارجی را او تعيين می کند و خارجی ها هم با او تماس مستقيم میگيرند و سپاه هم خود را تحت امر رهبر ميداند. آقای روحانی چه امتيازی بايد به رهبر و سپاه بدهد تا بتواند امتيازی درباره سياست خارجی در رابطه با کشورهای منطقه بدست بياورد؟ آيا بدين خاطر نيست که محمد جواد ظريف وزير پيشنهادی امور خارجه در حکومت حسن روحانی، در دفاع از برنامههای خود در جلسه رای اعتماد مجلس، اظهار داشت: «دولت فقط بايد يک سياست خارجی داشته باشد زيرا هيچ دولتی نمیتواند با بيش از يک سياست خارجی کارش را در اين دنيای پرآشوب به پيش ببرد ... به همين دليل است قانون، سياست خارجی را در اختيار رهبری قرار داده است تا از دعواهای جناحی به دور باشد.»[۳] حال که آقای روحانی کار مذاکرات با گروه ۵ بعلاوه ۱ را از دست دبير شورای امنيت ملی بيرون آورده و به آقای ظريف سپرده است با توجه به گفته های آقای ظريف اين سئوال مطرح است که ايشان وزير آقای خامنه ای است يا آقای روحانی؟ آيا به اين دليل که وزير خارجه خامنه ای است، نيست که در مورد استفاده از سلاح شيميايی در سوريه فوری عکس العملی به نفع رژيم اسد نشان می دهد؟[۴] سخنی که آقای روحانی دو روز بعد در سخنرانی خود با گفتن اينکه استفاده از سلاح شيميايی در سوريه محکوم است خواست تصحيح کند.! [۵]
تنها امتيازی که آقای روحانی می تواند به آقای خامنه ای بدهد تضمين بقای رژيم است. او روشن در سخنرانی خود در مجلس گفت که ديگر زمان زيادی برای ما باقی نمانده است. پس شرط موفقيت او اين است که رهبری و گروههای قدرت در حاکميت بپذيرند که سياست آقای روحانی بقای رژيم را تضمين میکند. اما آيا رهبری و مافياهای قدرت به اين نتيجه رسيده اند که سياست های آقای روحانی می تواند پاسدار قدرت آنها باشد و يا اينکه معتقدند که اين سياستها آنها را حذف خواهد کرد؟ مسلما در اين مسئله تضادی حل نشدنی وجود دارد زيرا تغيير لازم اين معنی را می دهد که اين گروهها، قدرت نامشروع خود از دست بدهند نه اينکه قدرت آنها تضمين شود. پس مسئله بده بستان با اين گروهها و مافياهای قدرت بسيار مشکل است خصوصا اينکه اکنون هر يک در حکومت آقای روحانی نماينده ای پيدا کرده اند! نتيجه اينکه راه حل مسئله تعامل با کشورهای منطقه نياز به يک سياست جدی و مشخص دارد و لزوم تعامل با رهبری و سپاه اين امکان را بدست نمی دهد زيرا سنتز بين دو تعامل متضاد ممکن نيست.
بحران اتمی
حال به اصل مسئله يعنی موضوع بحران اتمی برگرديم. همه می دانند که اين مسئله مهمترين بحرانی است که جمهوری اسلامی، از جنگ با عراق بدين سو، با آن روبروست زيرا تحريمهای سخت، ويرانگری نظام مند اقتصاد کشور را تشديد کرده و ناهنجاريهای شديد اجتماعی بوجود آورده، حاصل سياست اتمی رژيم است و اکنون آقای روحانی با اين شعار اصلی که میخواهد اين تحريمها برداشته شوند وارد ميدان شده است. برای اينکه بفهميم چه داد و ستدی در اين ميانه ممکن است، نخست به مواضع قدرتهای ذی نفع در اين باره بپردازيم.
توضيحی مختصر درباره چگونگی ساختن بمب اتمی
به غير از بمب هيدروژنی از دو طريق ديگر می توان بمب اتمی بر پايه شکافتن هسته ساخت: غنی کردن اورانيوم بحد ۹۰ درصد يا از طريق ساختن پلوتونيوم. در صورت اول اورانيوم طبيعی بايد تا حد ۹۰ درصدغنی شود و اين کار نياز به صنعت غنی سازی دارد. در مورد دوم نياز به نيروگاهی است که نوترون به اندازه کافی توليد کند که نوترونها می توانند توسط اورانيوم جذب شوند و اورانيوم را تبديل به پلوتونيوم بکنند. از هر دو نوع بمب آمريکا عليه ژاپن استفاده کرده است. در ۶ آگوست ۱۹۴۵، بمب موسوم به پسر کوچک را بر شهر هيروشيما ژاپن منفجر ساخت که در ساختن آن از ۶۴ کيلوگرم اورانيوم استفاده شده بود. مجموع تلفات اوليه و کشته شدگان ناشی از عوارض اين انفجار را بالغ بر ۱۴۰۰۰۰ نفر تخمين میزنند. سه روز بعد در ۹ آگوست انفجار بمب مرد چاق در شهر ناگازاکی ژاپن موجب کشتار ۷۴۰۰۰ نفر انسان ديگر شد. در اين بمب از پلوتونيوم به عنوان ماده شکافت پذير استفاده شده بود. البته برای استفاده نظامی، ساختن بمب کافی نيست، بلکه داشتن تجهيزات لازم از جمله موشکهای دقيق و دوربرد نيز مهم است. لازم به يادآوری است که هر دو بمب توسط هواپيما بر دو شهر ژاپن فرو ريخته شدند.
هدف اسرائيل و لابی های نزديک به اسرائيل
شخصيتهای مختلف اسرائيلی و برخی از دستگاههای حکومتی آن سالهاست تبليغ میکنند که ايران در حال ساختن بمب اتمی است و اين امر برای موجوديت اسرائيل، منطقه و حتی تمام دنيا خطرناک است. اين تبليغات وسيع اسرائيل جديد نيستند بلکه از حدود ۲۰ سال پيش اسرائيل و لابی های اسرائيلی مدعی هستند که ايران تا چند سال ديگر بمب می سازد و هر چند وقت يکبار در اينباره پيش بينی هايی کرده اند که البته همگی خلاف واقعيت بوده است. کافی است خوانندگان محترم مطبوعات غرب و اسرائيل را دنبال کنند متوجه می شوند که اين تبليغات که مصرف اصلی اش در داخل خود اسرائيل است بطور مداوم تکرار شده اند. چند نمونه از اين تبليغات را در اينجا ذکر میکنم. در سال ۱۹۹۲، اسحاق رابين (نخست وزير وقت اسرائيل) و شيمون پرز (وزير خارجه وقت اسرائيل) برای اولين بار به صورت علنی اعلام کردند، اطلاعاتی در دست دارند که نشان میدهد ايران تا پايان دهه ۱۹۹۰ به سلاح اتمی مجهز خواهد شد! سه سال بعد، شيمون پرز و ايهود باراک ادعا کردند که جهان بايد تا پايان سال ۱۹۹۷ منتظر مجهز شدن ايران به سلاح اتمی باشد. در اسناد منتشره توسط ويکی ليکس نيز اينگونه پيش بينی ها درج شده است: «بخش روابط راهبردی وزارت خارجه اسرائيل اعلام کرده است که ارزيابیهای دولت اسرائيل از سال ۱۹۹۳ ميلادی حاکی از آن بوده که ايران، در ديرترين زمان، تا سال ۱۹۹۸ به سلاح اتمی دست خواهد يافت.» و بالاخره در سال ۲۰۰۷ رئيس مرکز تحقيقات امنيتی ارتش اسرائيل اعلام میکند که ايران در سال ۲۰۰۷ به سلاح اتمی دست خواهد يافت![۶] البته بعد از بسر آمدن هر يک از اين تاريخ های پيش بينی شده هيچکدام از مسئولين طراز اول غرب نسبت به خلاف واقع بودن اين "پيش گويی ها" اعتراض نکردند.
نتان ياهو، نخست وزير اسرائيل، در سخنرانی معروف خود در سازمان ملل متحد، خط قرمز روشن ديگری ترسيم کرد: «داشتن اورانيوم ۲۰ درصد غنی شده به اندازه لازم برای رساندن ميزان غنای آن به ۹۰ درجه و ساختن بمب اتمی». مسئولان اسرائيلی ميزان اورانيوم ۲۰ درجه لازم را ۲۵۰ کيلوگرم اعلام کرده اند اما ايران در زمان احمدی نژاد تصميمی استراتژيک گرفت که فعلاً ذخيره خود را از اين اندازه بيشتر نکند. بدين قسم در سال اخير با اينکه ايران اورانيوم ۲۰ درصد غنی شده بيشتری توليد کرده اما ميزان مهمی از آن را به سوخت نيروگاه اتمی تهران تبديل کرده است که عملا غير قابل برگشت و استفاده برای بمب است، پس فعلا از اين خط قرمز برای ساختن بمب اتمی از طريق غنی سازی عبور نشده است.[۷] طبق برآورد آژانس بين المللی اتمی، ايران تنها ۱۸۲ کيلو اورانيوم غنی شده ۲۰ درصدی دارد يعنی حدی پايين تر از خط قرمز تعيين شده توسط آقای نتاياهو!.[۸] ايران با تبديل اورانيم ۲۰ درصد به سوخت نيروگاه تهران پيام روشنی به غرب داده است و آن امادگی کاملش برای توقف غنی سازی ۲۰ درصدی است زيرا تنها استفاده ای که اورانيوم با غنای ۲۰ درصد می تواند داشته باشد در نيروگاه کوچک تهران است که مصرف آن بسيار کم است و قبلا سوختش از طريق واردات تامين می شد.
اما اکنون اسرائيل و لابی هايش موضوع جديدی را پيش کشيده اند و آن ساختن بمب توسط ايران از طريق نيروگاه آب سنگين اراک می باشد. هر چند از نظر علمی امکان اينکه ايران بتواند اورانيوم را به پلوتونيوم تبديل کند و از پلوتونيوم برای بمب هسته ای استفاده کند، وجود دارد و ممکن است اين توانايی تا يکسال ديگر به هنگام راه افتادن نيروگاه اراک نيز بدست آيد اما نيروگاه اراک تحت نظر آژانس بين المللی انرژی اتمی کار میکند و چنين کاری وقتی ممکن می شود که ايران رابطه اش را با آژانس کاملا قطع کند و راه کره شمالی را در پيش گيرد اما تاکنون چنين سياستی از سوی ايران دنبال نشده است. از اين رو اين گفته جديد اسرائيلی ها که سال ۲۰۱۳ آخرين سال برای حمله به ايران است تبليغ جديدی است که گمان نمیرود آمريکايی ها آن را بپذيرند. از ديد اسرائيلی ها اگر نيروگاه آب سنگين اراک بکار افتد ديگر امکان حمله به آن ممکن نيست زيرا در صورت حمله آلودگی هسته ای بزرگی بوجود می آورد. نتيجه اينکه بايد تا قبل از پايان آن به ايران حمله کرد خصوصا اينکه زدن نيروگاه آب سنگين اراک ساده تر از حمله به مراکزی مانند فردو می باشد. ژنرال ذخيره عاموس يادلين که تا چندی پيش رييس سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائيل بود اين روزها در هر مناسبتی در اسرائيل و در کشورهای غربی تکرار کرده و میگويد که انتظار اسرائيل تنها قطع غنیسازی اورانيوم ايران با غنای بيست درصد نيست بلکه ايران بايد نيروگاه آب سنگين اتمی اراک را نيز مهر و موم کند.[۹] اما هيچ سياستمدار جدی ای نمی تواند اين گفته های اسرائيلی ها را بپذيرد خصوص اينکه ايران هنوز توانايی موشکی برای استفاده از بمب عليه اسرائيل را بدست نياورده است و کليه نيروهای اطلاعاتی غرب همچنان بر اين نظر هستند که ايران از سال ۲۰۰۳ بدنبال ساختن بمب نيست و اجرای برنامه نظامی اش متوقف شده است.
عملا اسرائيلی ها بدنبال تضعيف کشورهای منطقه هستند و حتی از يک کشور دمکراتيک در منطقه که راه رشد را پيش بگيرد نگرانی بسيار بيشتری دارند تا از کشوری در بند ديکتاتوری، ولو مسلح به سلاح اتمی. آنها بخوبی می دانند که ساختن بمب يک حرف است و استفاده از آن سخنی ديگر. ايران در زمان فعلی نه توانايی ساختن بمب را دارد، نه توانايی استفاده از آن و نه سودی از استفاده از آن می برد. لازم به يادآوری است که در مورد استفاده بمب اتمی از سوی ايران، ژاک شيراک رئيس جمهور اسبق فرانسه در مصاحبه خود با مجله فرانسوی نول ابسرواتور در ۲۷ ژانويه ۲۰۰۷ گفته بود: «ايران بمب را به کجا می خواهد فرو ريزد؟ بر اسرائيل؟ قبل از اينکه بمب، ۲۰۰ متر از فضای ايران را پيموده باشد، تهران از روی زمين محو خواهد شد».[۱۰]
احتمال اينکه اسرائيلی ها به تنهايی و برخلاف نظر آمريکا به ايران حمله کنند نيز بسيار ضعيف است. زيرا اسرائيل برای اينکار حداقل به سکوت همراه با رضايت امريکايی ها نياز دارد و سياست امريکا فعلا مخالف حمله به ايران است. رئيس اطلاعات آمريکا نيز در ماه مارس گذشته در کنگره آمريکا گفته بود که ايران نمی تواند بدنبال ساختن بمب اتمی باشد بدون اينکه سرويسهای امنيتی آمريکا از آن مطلع نشوند. [۱۱]
البته ذکر اين مطلب مهم نيز لازم است که در محاسبات تنها عوامل "عقلانی" دخيل نيستند و در اينصورت امکان رخ دادن هر اتفاقی ممکن است. با اينحال خوشبختانه احتمال حمله نظامی به ايران حداقل در سال جاری بسيار کم است.
غرب چه خواسته هايی را روی ميز مذاکره گذاشته است؟
غربی ها مدعی اند که در مورد سياست اتمی ايران منتظر شفاف سازی و اعتماد سازی هستند. از ديد آنها از آنجا که ايران دست به پنهان کاری زده است بايد در مورد سياستهای خود شفاف سازی کند و يکی از خواسته های مشخص آنها بازديد از سايت پارچين است. نکته دوم اينکه آنها خواستار متوقف کردن غنی سازی اورانيوم هستند تا اعتماد سازی شود. اروپايی ها معتقدند که مشکل بحران بدون مذاکرات مستقيم ايران و آمريکا قابل حل شدن نيست خصوص اينکه برخی از تحريمها بصورت يکجانبه از سوی آمريکا وضع شده است بعنوان مثال شرکت فرانسوی توليد خودروی رنو با اينکه همانند رقيب فرانسوی ديگرش پژو با شرکتهای آمريکايی همکاری ندارد اما اخيرا مجبور شد از بازار خودروی ايران دست بکشد و چشم بر ۱۰۰۰۰۰ فروش خودرو در ايران بپوشد.[۱۲]
از سوی ديگر همانطور که بارها نگارنده يادآوری کرده است زمان بنفع غرب کار می کند و رﮊيم اکنون در ضعف بسر می برد و حتی با آمدن آقای روحانی موضع ضعيف تری نيز پيدا کرده است زيرا خود آمدن او را دليل مخالفت مردم با «تهديد زدائی» مطلوب خامنه ای دانسته اند و می گويند او با تعامل موافق است، از اين رو بود که مجلس آمريکا حتی بعد از آمدن آقای روحانی تحريمهای جديدی را تصويب کرد زيرا آمريکايی ها بخوبی میدانند که ايران چيزی برای "تعامل" در دست ندارد و هر زمان که بگذرد در صورت بده بستان با ايران امتيازی نصيب ايران نخواهد شد. در اصل غرب در مذاکرات ۴ نکته زير را پيگيری میکند:
ـ ايران غنی سازی ۲۰ درصدی را بطور کامل متوقف کند و حتی فردو را ببندد.
ـ غنی سازی زير ۵ درصدی را بطور موقت متوقف کند و بخشی از اورانيوم غنی شده را در کشور ديگری به امانت بگذارد.
ـ اجازه بازديد از پارچين و مناطق ديگر را بدهد و اطالاعات درخواستی را به غرب ارائه کند.
ـ غرب طی مذاکرات ممکن است غنی سازی زير ۵ درصد را بپذيرد و اين زمانی ممکن است که ايران اعتماد سازی را انجام داده باشد و در طول زمان، در پی توافق ها، تحريمها نيز بتدريج برداشته می شود.
رﮊيم بسيار مشکل میتواند با اين ۴ درخواست موافقت کند، البته غرب جای چانه زنی را نيز باز گذاشته است.
موضع آقای روحانی
آقای روحانی گفته است حاضر است شفاف سازی لازم را انجام دهد يعنی در عمل بازديد از پارچين را پذيرفته است و نيز پذيرفته است اطلاعات ديگر در اينمورد را در دسترس آژانس قرار دهد. آقای روحانی به طور غير مستقيم پذيرفته است که غنی سازی ۲۰ درصدی را نيز متوقف کند اما حاضر به پذيرفتن توقف موقتی غنی سازی زير ۵ درصد نيست. در نخستين کنفرانس مطبوعاتی اش، تصريح کرد که با اين توقف موافق نيست. با وجود اين، او موضع خود را در مورد اعتماد سازی درباره تعليق يا توقيف غنی سازی اورانيوم، شفاف نکرده است. آيا آقای روحانی می تواند اين بده بستان را با غرب به سرانجام برساند؟ البته آقای روحانی فراموش نکرده است تحت فشار چه کسی مفاد مذاکرات سعدآباد تهران زير پا گذاشته شد و بدنبال آن باز هم خود آقای روحانی مجبور به مذاکرات جديدی شد که مذاکرات بروکسل ناميده شد و حاصل همان مذاکرات نيز اندکی بعد زير پا گذاشته شد؟ آن شخص کسی جز آقای خامنه ای نبود. فراموش نمی کنيم حتی زمانی که آقای خامنه ای می خواست عقب نشينی خود در زمان دولت خاتمی را به گردن ديگران بيندازد و در سخنرانی گفت: «آن دوره به واسطه همراهی با غربی ها و عقب نشينی هايی که انجام گرفت، آنها آنقدر جلو آمدند که من مجبور شدم شخصاً وارد ميدان شوم»[۱۳]، و آقای موسوی لاری وزير کشور آقای خاتمی در پاسخ گفت: «غنیسازی و مقوله هستهای از لحظهای که کار خود را آغاز کرد تحت مديريت مستقيم رهبری بود. يعنی در دولت آقای خاتمی کميتهای تشکل شده بود که ما عضو آن نبوديم و گزارشات اين جلسات هرچه بود به رهبری ارائه میشد و کارها با نظر ايشان دنبال میشد.»[۱۴] پس عقب نشينی يا اصرار به ادامه بحران، هميشه بستگی به تصميم آقای خامنه ای داشته است. آيا آقای خامنه ای قانع میشود که راه حل همان است که آقای روحانی پيشنهاد میکند؟ اگر هم پاسخ مثبت باشد، بدين معنی است که موفقيت آقای روحانی نياز به چراغ سبز آقای خامنه ای دارد و اين اوست که چگونگی و چند و چون "تعامل با غرب" را کنترل خواهد کرد. تاکنون آقای خامنه ای علامت مشخصی، مبنی بر قبول "تعامل با غرب" بروز نداده است. تنها از وجود آقای روحانی در کم کردن فشار استفاده کرده است اما نکته مهمتر اينکه مسائل اقتصادی ايران تنها ناشی از تحريمها نيست بلکه نتيجه اقتصاد رانتی و تک محصولی و حاکميت مافياهای گوناگون است. تاکنون سخنی از آقای روحانی در اينباره شنيده نشده است و مسئوليتها همه به پای تحريمها نوشته شده است. به ياد همه هست که در اواخر دوره جنگ ايران و عراق، آقای هاشمی رفسنجانی مسئوليت وضيعت اقتصادی را به پای وضعيت جنگی و سياست آقای موسوی می نوشت و قول می داد که با پايان گرفتن جنگ، وضعيت اقتصادی بهبود يابد و نه تنها چنين نشد بلکه وضعيت اقتصادی خرابتر هم شد.
راه حل بحران اتمی
همانطور که در بالا آمد سياست بده بستان های مختلف راه حلی نيست که بتوان بدان اميد بست. برای يافتن راه حل اين بحران، بايد خارج از کادر منافع قدرتهای خارجی براساس حقوق ملی ايرانيان پاسخ سئوالهای اساسی زير را داد. نگارنده پاسخهای خود را به دو سئوال اساسی زير چنين انتخاب کرده است:
۱ـ آيا انرژی هسته ای برای ايران واقعا لازم است و ايران نياز به اين انرژی دارد؟
قبلا در مقاله ای مفصل در باره اين موضوع نوشته ام. در کشوری مانند ايران با داشتن منابع نفت و گاز و امکان استفاده از انرژی خورشيدی و بادی، انرژی هسته ای توجيه اقتصادی ندارد. مطالعه درباره توليد انرژی معلوم کرده است که استفاده از نيروگاههای گازی در شرايط ايران يکی از بهترين راه حلهاست.[۱۵] لازم به يادآوری است که بعد از انقلاب، پس از بررسی در محيطی نسبتا باز تصميم به بستن نيروگاه نيمه کاره بوشهر گرفته شد و تنها در زمان جنگ بود که ايران دوباره به فکر پيگيری استفاده از انرژی هسته ای افتاد و اين فکر، در رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به اجرا گذاشته شد. بيش از ۱۵ سال است که قرارداد نيروگاه بوشهر بسته شده است و بگفته نمايندگان مجلس همين رژيم، اين نيروگاه چند برابر يک نيروگاه برای ايران هزينه داشته است و هنوز هم از آن استفاده کامل يعنی دادن ۲ درصد برق ايران نشده است.[۱۶] مسلما اگر سرمايه گذاری ها در صنعت گاز و انرژيهای جديد صورت گرفته بود نتيجه ای ديگر بدست آمده بود.
۲ ـ آيا غنی سازی اورانيوم برای ايران توجيه اقتصادی دارد؟
پاسخ اين سئوال چندان مشکل نيست و با ديدگاهی علمی و تخصصی می توان به آن دست يافت. در اين يادداشت پاسخی کوتاه به اين سئوال داده می شود؛ به سه دليل واضح غنی سازی در ايران توجيه اقتصادی ندارد:
۱ـ غنی سازی برای کشوری که تنها يک نيروگاه اتمی دارد ممکن نيست به صرفه باشد. در چنين شرايطی بسيار ارزانتر است که اورانيوم غنی شده از کشورهای خارجی وارد شود.
۲ـ برای کشوری که متعهد شده است برای نيروگاه بوشهر سالها اورانيوم غنی شده را از روسيه وارد کند اين غنی سازی غير عقلانی تر بنظر می رسد. لازم به يادآوری است که ايران تاکنون يک گرم از اورانيوم غنی شده در ايران را برای سوخت بوشهر استفاده نکرده است.
۳ـ در مقابل اين دو نقد مشخص و واضح بالا، رژيم مدعی است که قصد ساختن ده يا حتی ۲۰ نيروگاه اتمی ديگر را دارد و اخيرا نيز اصرار دارد با روسها حداقل توافقنامه ای در اين زمينه امضا کند که بوسيله آن بتواند سياست غنی سازی را توجيه کند. ظاهر قضيه اين است که برای اين نيروگاهها نياز به سوخت است و بايد بر تکنولوژی غنی سازی مسلط شد و چون تعداد نيروگاه ها بالا است پس غنی سازی با داشتن تعداد زياد نيروگاه می تواند بصرفه باشد. آقای حسن روحانی، نيز در روز ۱۵ مرداد ماه در گفتگوی خود با خبرنگاران، در پاسخ به پرسش خبرگزاری ريانووستی درباره همکاری ايران با روسيه در ارتباط با انرژی هستهای و ساخت نيروگاههای جديد در بوشهر گفت: «جمهوری اسلامی ايران بعد از تکميل نيروگاه بوشهر و حتی قبل از آن به فکر ايجاد نيروگاههای هستهای ديگر بود و مجلس هفتم مصوبهای را تصويب کرد مبنی بر اينکه ايران به بيست هزار مگاوات برق هستهای [يعنی ۲۰ نيروگاه مانند بوشهر] نياز دارد. ايران در ارتباط با ايجاد نيروگاههای هستهای در راستای تامين نياز خود دو مسير را در پيشرو داشت از جمله اينکه نيروگاههای هستهای توسط ايران ساخته شود که اين اقدام انجام شد و اميدواريم که اين کار طبق برنامهريزی انجام شده پيش برود و ما بتوانيم خودمان اين نيروگاهها را بسازيم و بعد با سوخت توليد خودمان نيروگاهها فعاليت کنند. راه دوم اين بود که نيروگاه هستهای را از ديگران از جمله کشور روسيه بخريم. در اين زمينه مذاکرات کلی اوليه صورت گرفته و ايران در کنار مسير اول يعنی ساخت نيروگاه توسط خودش، خريد نيروگاه هستهای را نيز دنبال میکند، چه در بوشهر يا جاهای ديگر.»
اما اين توجيه برای غنی سازی نيز قابل قبول نيست. اولا هنوز نيروگاهی ساخته نشده چرا غنی سازی شروع شده است؟ در کجای دنيا صدها ميليون دلار سرمايه گذای می شود و دهها ميليارد دلار هزينه تحريم پذيرفته می شود برای چيزی که هنوز معلوم نيست استفاده داشته باشد يا نه؟ همه میدانند با شرايط ايران ساختن ۲۰ نيروگاه ديگر حداقل دهها سال زمان می برد. تنها اين دليل نيست، دليل مهمتر اينکه کشوری که معادن اورانيوم کافی ندارد و مجبور است اورانيوم را وارد کند غنی سازی بدون اورانيوم داخلی استقلال عمل به آن کشور نمی دهد. همانطور که اخيرا در خبرها آمده بود، ايران بدنبال خريد اورانيوم از کشورهای ديگر است و به سراغ انواع و اقسام ديکتاتورهای آفريقا می رود تا اورانيوم تهيه کند. همين چند روز پيش خبر معامله پنهانی ايران با زيمباوه در نشريات غرب درج شد.[۱۷] حاکميت بايد از ملت ايران بخاطر مخفی کردن و پيشگيری سياستی که به شکست انجاميده است پوزش بخواهد. اعتراف به خطاهای گذشته و با در دسترس قرار دادن مدارک و پرونده ها در سطح ايران و افکار عمومی بين المللی اعتماد سازی صورت میپذيرد. آيا حاکميت فعلی با ترکيبی که دارد توان انجام چنين کاری را دارد؟ پاسخ منفی است. فراموش نشود که صنعت غنی سازی در زمان آقای هاشمی رفسنجانی طراحی و تصويب شد و آقايان خاتمی و احمدی نژاد وارث تصميم گيری انجام گرفته قبل از خود بودند. آيا آقای روحانی در توانش هست که تصميم اوليه برای راه انداختن صنعت غنی سازی اورانيوم در ايران را خطا بخواند؟
راه حلهای عاجلی که می توانند پاسخگوی بحران باشند
با توجه به استدلالهای بالا راه حل بحران هسته ای می تواند بگونه ای ديگر باشد و از طريق مراجعه به مردم، با قبول اصل احترام به حقوق مردم، پيدا شود يعنی قبل از پرداختن به درخواستهای آمريکا و اسرائيل و اروپا و روسيه و چين بايد بصورت جدی و مشخص به سئوالهای بالا [۱ ـ به صرفه بودن انرژی هسته ای؟ و ۲ ـ لزوم غنی سازی؟] به مردم ايران پاسخ داد و مدرک و اسناد لازم را در اختيار مردم گذاشت. تنها در صورت پذيرفته شدن پاسخها از سوی مردم است که با پشتوانه مردمی می توان عمل کرد. در واقع راه حل بحران اتمی ايران با استقرار دموکراسی در ايران گره خورده است. اما تا آن زمان، نيروهای طرفدار استقلال و آزادی ايران و کسانی که خود را مدافع حقوق ملی ايران می دانند:
ـ نبايد بعلت مخالفت با رژيم جمهوری اسلامی دروغهای اسرائيل و محافظه کاران آمريکا و لابی های مختلف آنها در "اپوزيسيون" را تبليغ و توجيه کنند. تحريمهای اقتصادی همه جانبه يا ايجاد زمينه برای حمله نظامی به ايران، هر دو بر ضد جنبش مردم ايران و بر ضد حرکت بسمت دموکراسی هستند و اينگونه سياستها بايد تشريح و محکوم شوند.
ـ از سوی ديگر تبليغ پنهان در افکار عمومی که گاه از سوی مخالفان نيز صورت می پذيرد، تحت عنوان اينکه داشتن بمب اتمی به ايران قدرت می بخشد دروغی بيش نيست. پاکستان همسايه ايران بمب دارد و در وضعيت بسيار اسفناکی بسر می برد. مخالفت با ساختن بمب اتمی از سوی رژيم ايران سياستی درست است. طبق اطلاعات مختلف، امروز رژيم ايران سياست ساخت بمب را به پيش نمی برد هر چند که بدنبال بدست آوردن علم و تکنولوژی لازم برای اينکار هست و کليه سازمانهای اطلاعاتی غرب بر اين نکته واقفند که امروز ايران بدنبال ساختن بمب نيست. پس از اين ديگاه نيست که بايد به اصل مسئله اتمی ايران نگريست بلکه از ديدگاه کشوری که سالهاست دارد بهای گزاف سياست ابلهانه حاکمان مستبد را می پردازد بايد بدنبال راه حل بود.
از ديد نگارنده راه اندازی صنعت غنی سازی و ادامه آن همانند گروگانگيری کارکنان سفارت آمريکا و ادامه جنگ با عراق، ضربه بسيار سهمگينی به ايران وارد کرده است و عاملان اين تصميم گيريها بار بسيار سنگين مسئوليت تاريخی را بر دوش دارند. بسيار باعث تاسف است که بعد از سالها آقای عباسی موقع تحويل سازمان انرژی اتمی به آقای صالحی برگزيده آقای روحانی می گويد: «ما موقعی مسووليت را به آقای صالحی تحويل میدهيم که زمان بهرهبرداری نيروگاه اتمی بوشهر است، البته بايد خاطرنشان کنم که اين نيروگاه مثل يک پايلوت برای ما عمل میکند و نبايد انتظار توليد برق پايدار از آن داشته باشيم. راکتور بوشهر برای راکتورهای آتی ما تجربه خوبی است و درسهايی که از آن گرفتيم و در آينده میگيريم میتواند به بومیسازی تجهيزات ما در داخل کمک کند.»[۱۸] يعنی اين همه هزينه فقط برای تجربه آموختن بوده است و انتظار توليد برق پايدار هم از اين نيروگاه نبايد داشت!
چهار پيشنهاد برای پيگيری
در شرايط فعلی بايد حاکميت را که سالهاست از مسئله اتمی برای تثبيت خود استفاده ميکند زير فشار قرار داد تا اين سياست را تغيير دهد. اين چهار پيشنهاد به کليه نيروهای اپوزيسيون مستقل و آزاديخواه برای پيگيری و بحث در باره آن ارائه می شود:
۱ ـ بايد به سياست دفاع از غنی سازی اورانيوم که هيچگونه پايه و اساس اقتصادی ندارد و به احتمال بسيار زياد در آغاز هدفهای نظامی را نيز در برداشته، پايان داد. نتيجه اينکه بنام دفاع از حقوق ملی و جلوگيری کردن از هزينه های بيشتر اقتصادی، کل صنعت غنی سازی در ايران بايد متوقف شود.
۲ ـ همکاری بيشتر با آژانس صورت پذيرد و در صورت لزوم در مذاکرات بخشی از پروتکل الحاقی ـ يعنی بازديد بدون اطلاع از مراکز هسته ای ـ در عمل پذيرفته شود.
۳ ـ از هر گونه سرمايه گذاری برای ساختن نيروگاههای جديد برای توليد برق در ايران پرهيز شود.
۴ ـ تحريمهای اقتصادی که بزيان ايران است هر چه زودتر بايد برداشته شوند. اين تحريمها به اقتصاد رانتی کمک میکنند وضعيت معيشت مردم را خرابتر از آنچه هست کرده و مانع جنبش مردم برای استقرار دمکراسی هستند. ايران حق توسعه و استفاده از تکنولوژی هسته ای غير نظامی را دارد و بايد از آن دفاع کرد. نيروگاههای تهران و اراک بايد بتوانند بکارهای تحقيقاتی خود و توليد راديو ايزوتوپ ها ادامه دهند. ترور دانشمندان ايرانی به هر عنوان محکوم است و مسئولان اين ترورها بايد شناخته شده و محکوم شوند.
با قبول چهار اصل بالا برای عمل سياسی، در شرايط فعلی ادامه فعاليت نيروگاههای بوشهر، اراک و تهران بلامشکل می شود و هزينه های زيادی که تاکنون صرف ساختن اين نيروگاهها شده است کاملا به هدر نمی رود و فضای برای حرکت مردم نيز باز می شود تا اينکه روزی نمايندگان واقعی مردم درباره کليه فعاليتهای هسته ای بتوانند تصميم گيری کنند.
مهران مصطفوی
________________________________________
[۱] http://persian.euronews.com/2013/06/17/iran-s-rohani-promises-transparency-but-no-end-to-nuclear-programme/
[۲] http://hamshahrionline.ir/details/226117
[۳] http://www.baharnews.ir/vdcj8iev.uqexozsffu.html
[۴] http://dw.de/p/19UWM
[۵] http://www.kaleme.com/1392/06/02/klm-155820/
[۶] http://www.khabaronline.ir/detail/118454/
[۷] http://www.enghelabe-eslami.com.temp-url.se/component/content/article/29-ees/gozaresh/3352-2013-08-12-14-27-16.html
[۸] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/08/130819_u08_iran_limits_nuclear_stockpile.shtml
[۹] http://www.nytimes.com/2013/08/09/opinion/irans-plan-b-for-the-bomb.html?_r=0
[۱۰] http://tempsreel.nouvelobs.com/monde/20070131.OBS9908/iran-quand-chirac-rectifie-chirac.html
[۱۱] http://rt.com/news/iran-bomb-clapper-assessment-174/
[۱۲] http://www.lepoint.fr/auto-addict/strategie/iran-obama-met-des-batons-dans-les-roues-de-renault-04-06-2013-1676151_659.php
[۱۳] http://jahannews.com/vdcizwarrt1apv2.cbct.html
[۱۴] http://www.persian.rfi.fr/node/82076
[۱۵] http://www.majameeslamiiranian.com/Articles/pdf/MohagheghBargh3.htm
[۱۶] http://news.gooya.com/columnists/archives/139171.php
[۱۷] http://dw.de/p/19NjL
[۱۸] http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=1&Id=165516&Rate=0