محمد نوریزاد: يک پوزشخواهی بزرگ به ايرانيان يهودی بدهکاريم
ماهنامه خط صلح ـ محمد نوریزاد، روزنامهنگار، فيلمنامه نويس و کارگرانیست که تا پيش از انتخابات جنجال برانگيز رياست جمهوری سال ۸۸ در ايران، در روزنامهی کيهان قلم میزد اما پس از آن و به دليل مواضع انتقادی که اتخاذ کرد، بازداشت و از سوی دادگاه انقلاب تهران به حبس محکوم شد.
وی علاوه بر اين مواضع انتقادی، پس از آزادی از زندان نيز فعاليتهای انساندوستانه و جسورانهی بسياری انجام داده که از نمونههای اخير آن و در دفاع از اقليتهای مذهبی، میتوان به ديدار با يک خانوادهی بهايی و بوسه بر پاهای کودک اين خانواده اشاره کرد.
با آقای نوریزاد که در سفر به سر میبرد، مصاحبهی کوتاه تلفنیای داشتيم و از وی پرسيديم که آيا از ايرانيان کليمی هم به همين نحو دفاع خواهد کرد؟ او میگويد که “برای شخص بنده، کليميان هيچ تفاوتی با من شيعه ندارند و فرزندان آنها، فرزندان من هستند و فرزندان من، فرزندان آنها…”
* آقای نوریزاد، دفاع شما از اقليتهای مذهبی در ايران، در حداقل يکسال اخير، اقدامی جسورانه و سازنده بوده. در همين رابطه با توجه به موضوع پروندهی ويژهی اين شمارهی خط صلح از شما میپرسم: آيا به همين شيوه از کليميان يا همان ايرانيان يهودی و حقوق آنها نيز دفاع خواهيد کرد؟
- حتماً همينطور خواهد بود. بنده مطلقاً تفاوتی بين يک کليمی، يک مسلمان شيعه، يک بهايی، يک کمونيست، يک مسيحی و يک زرتشتی به لحاظ حقوق شهروندی نمیبينم. يعنی حاکميت در هر مرتبه و با هر گرايشی که هست، میبايست طبق قانون به همهی شهروندان يکسان نگاه بکند. متاسفانه و شوربختانه، ما اين جامعه را به خواص و عوام و خودی و غيرخودی و شهروندان درجه يک و درجه چند، تقسيم بستيم و آشوبی در حوزهی آرامش روانی و اعتقادی مردمان خودمان پديد آورديم. به گمان من، اين يک گناه نابخشودنیست و آسيبهای فراوانی را که ما بر شاکلهی زندگی هموطنانمان وارد کرديم، حتماً در آينده واشکافی خواهد شد و مشاهده خواهيم کرد که چه ظلمی به هموطنانمان کرديم.
برای شخص بنده، کليميان هيچ تفاوتی با من شيعه ندارند و فرزندان آنها، فرزندان من هستند و فرزندان من، فرزندان آنها. ما بايد مجاوران اعتقادی درستی برای همديگر باشيم و اين اتفاقاً از آموزههای دينی ما است و ما حرکت جديد و عجيب غريبی نبايد انجام بدهيم. اين چيزی که متاسفانه به صورت تابو در آمده و به صورت حصارهای به همپيوسته بين هموطنانمان جدايی افکنده و عامل مستقيم آن هم، اتفاقاً حاکميت، يا جماعتی در ميان حاکميت، بودند که باعث و بانی اين فاصله و جدايی شدند و به آن دامن زدهاند.
اما من اطمينان دارم، هنگامی که در آينده خردمندیها به هم پيوند بخورد، ما قطعاً يک پوزشخواهی بزرگ به اقليتهای خوبمان بدهکاريم و من روزهای خوب و مبارکی را در آينده میبينم. متاسفانه و شوربختانه جمهوری اسلامی شعار همزيستی مسالمت آميز با اقليتها را داد، ولی هيچگاه در اين شعار صداقت نداشت؛ طوری که هموطنان کليمی ما تقريباً در مجموع احساس امنيت خاطر در سرزمين خودشان نداشتند. بله ما مثلاً از کليميان و زرتشتيان يک نماينده در مجلس داريم، اما اين يک نماينده، جز اينکه در آنجا عمدتاً ساکت مینشيند-مثل بقيهی نمايندهها-، چه کاری میتواند انجام دهد؟ اين نماينده چهقدر امکان اين را دارد که خواستههای موکلين خودش را مطرح بکند؟
به هر حال، همانطور که گفتم، من فکر میکنم ما يک پوزشخواهی بزرگ نسبت به همه و همه، حتی به کمونيستها و بهاييان بدهکاريم؛ چون اتفاقاً يک اقليتی در جامعهی ما جديداً ظاهر شده که قبلاً نبود و آن اقليت، اقليتِ شيعه است. در واقع يک جماعتی با اسم شيعه، که معدود هم هستند، بر يک اکثريت شيعه که شان اقليت پيدا کرده، دارند حکومت میکنند و تمام مناسبات را به هم میريزند و اين اقليت گسترده و وسيع، اتفاقاً هيچ نقشی در امورات کشوری ندارد و اين اکثريتی که حالا شکلی از اقليت پيدا کرده، شرمسار اين هست که اقليتهای ديگر در اين جامعه، در حال آسيب ديدن هستند و آرامش روانی، اجتماعی و اعتقادی ندارند.
* چرا تاکنون از اين اقليت مذهبی سخن نگفتهايد، آيا چنين چيزی در برنامههای آيندهی شما وجود دارد؟
- دليل اينکه چيزی نگفتم، اين بود که فضا بسيار تلخ و امنيتی و ناممکن بود و صميمانه میگويم: من تا قبل از سال ۸۸ می ترسيدم و يا شايد قدرت درک اين را نداشتم که يک يهودی-يک بهايی، شانه به شانهی يک مسلمانِ شيعه، دارای حقوقیست مسلم و اجتناب ناپذير. اين را يا نمیفهميدم، يا اگر هم میفهميدم، شهامت ابرازش را نداشتم. خب همهی ما خيلی میترسيديم… اما با حادثهی سال هشتادو هشت و اينکه بسياری از مناسبات سياسی به هم ريخت و بسياری از چهرهها، ذات پنهان خودشان را آشکار کردند و عرصهی رسانهای، از حوزهی تملک حاکميت بيرون رفت و مردم و افکار عمومی توانستند با هم ارتباط پيدا کنند، اين شهامت کمکم متولد شد و اين جهالت بزرگ که بر ذهن بنده حاکم بود، کمکم جای خودش را به يک نگاه بازتر و يک خردمندی تهی از تعصبات دينی داد، طوری که من احساس کردم به تعويق انداختن اين پوزشخواهی نسبت به اقليتها، يک جرم و جفای مضاعف است. اين است که قطعاً در آينده هم، ما همچنان اين راه را ادامه خواهيم داد و ثابت خواهيم کرد که هيچ تفاوتی ميان ما و ساير عزيزانی که به هر اعتقادی گرايش دارند، وجود ندارد.
* جناب نوریزاد، از اقليت کليميان در ايران(ايرانيان يهودی)، به عنوان اقليتی خاموش هم ياد میشود، چرا که از آنان در مورد تضعيفِ حقوقشان کمتر ياد میشود؛ حتی آنان در گزارش اخير گزارشگر ويژهی سازمان ملل هم جايی نداشتهاند. با اين وصف، شما تصور میکنيد آنطور که حکومت ايران تبليغ میکند، خاموشی آنها حتی در قبال نقض حقوقشان، که دستکم در قوانين اظهرُمنالشمس است، ناشی از رضايت آنان و شرايط مناسبشان است يا با توجه به شناخت خودتان از حکومت، آن را ناشی از فشار بيشتر بر اين جامعه میدانيد؟
- کليميان سرزمين ما، بيشتر به خاطر اسرائيل آسيب ديدند؛ بعد از پيروزی انقلاب و شعارهای محو اسرائيل، طبيعتاً دم دستترين چيزی که برای تاختن وجود داشت، کليميان سرزمين ما بودند. به هر حال در گمان افکار عمومی شيعيان، يک تعبيری بين کليميان ايرانی و اسرائيل است و کليميانِ ما برای اين که ثابت بکنند هيچ ارتباطی با آنجا ندارند، روی به خاموشی بردند. کليميان ما قرنها در کنار ما و در کنار اجداد ما به سلامت زيسته بودند، اما ناگهان با برآمدن جمهوری اسلامی و سرشاخ شدن جمهوری اسلامی با اسرائيل و صهيونيسم، متاسفانه بخشی از اين اثريتها به سمت کليميان داخل احاده داده شد و کليميان هموطن ما از تير و ترکشهايی که به سمت اسرائيل به صورت شعار پرتاپ میشد، بی نصيب نماندند.
من گمان و تصورم اين است که خاموشی کليميان آرام ما، بيشتر از اين جهت بود که مبادا اعتراضی، درخواستی و يا کاری کنند که بلافاصله آنها را به اسرائيل بند کنند. به هر روی اين الصاق برچسبهای غير مستند و اثبات نشده به يک تخصص در جمهوری اسلامی بدل شد، جوری که يک نفر با يک ادلهی پوچ، میتوانست يک جماعتی را به اصطلاح به سينهی ديوار بسپارد و آنها را محدورالدم بداند؛ بدون اين که برای اين ادلهی خودش دلايل متقن ارائه دهد. کليميان ما به خاطر اسرائيل سوختند و فرصتی برای درخواست حقوق خودشان نداشتند؛ کما اينکه حتی زرتشتيان و يا مسيحيان هم به يک شکلی مانند کليميان بودند و به علت شرايط جنگ و شرايط بعد از آن و تنگ نظریهايی در حاکميت بود، هيچ وقت به اقليتهای ما اين فرصت داده نشد که شانه به شانهی سايرين به حقوق تباه شده و بايستهی خود انگشت بگذارند و حاکمان را برای اعادهی اين حقوق فرا بخوانند.
* پس با اين تفاسير رفتار حکومت ايران با اين اقليت را رفتاری سياسی میدانيد تا برگرفته از باورهای مذهبی؟
- بله، برای اين که قرنها شيعيان در کنار يهوديان در استانهای مختلف زندگی کرده بودند و اصلاً مشکلی هم نداشتند؛ با برآمدن جمهوری اسلامی ايران و ماجرای صهيونيست و شعارهايی که به زندگی و به سبد نيازمندیهای ساعت به ساعت مردم راه يافته بود، کليميان ايران ناخودآگاه به سمت خاموشی اهاله داده شدند؛ چرا که کمترين درخواست حق از جانب آنها، بهانه به دست حاکمان میداد که به اسرائيل متصل بشوند.
من تصورم اين هست، مگر اين که حالا دلايل ديگری باشد که من از آنها خبر نداشته باشم.
* و به عنوان آخرين سوال؛ آيا سخنی با جوانان و کودکان يهودی ايرانی که رنج و درد تبعيض و نقض حقوق را چشيدهاند و همچنان به سرزمين ما مهر میورزند، داريد؟
- شما اين همه اصرار نکنيد بگوييد کودکان يهودی، جوانان يهودی و يا دختران و پسران يهودی؛ اينها ايرانی هستند، حالا ما تقسيم بستيم به اين که يکی شيعه باشد و يکی يهودی. من شايد در حال شعار دادن باشم و حرف من ظاهراً آرمانی ست، ولی آنچه که در جامعه جاریست، واقعيتی انکار ناپذير است.
ببينيد در حوزهی استخدامی، يهوديان هيچ جايی ندارند، يا در ساير حوزهها، در اين که مسئول باشند، مدير باشند و در يک جايگاه مديريتی قرار بگيرند، يهوديان حضور ندارند… ولی من به کودکان يهودی و به عزيزان يهودی اين اطمينان را میدهم که ما با يک شيب ملايم اما مداوم به سمتی خواهيم رفت که يهوديان سرزمين ما متناسب با لياقت و بضاعتی که دارند، در مصادر امور قرار بگيرند، چون عقلانيت اين را حکم میکند. مثلاً شما يک جوان بيست و پنج سالهی تحصيلکردهی يهودیِ ايرانیِ وطن دوستِ خردمندِ مدير را در نظر بگيريد؛ اين جوان به نظر من هزاران برابر از يک فرد شيعهی کارندانِ دروغ گویِ متظاهر، بهتر و مناسبتر است و ما برای اين که ايران را بسازيم از اين تنگناهای کودنانه و ظالمانه بايد دست بشوييم و به سمت عقلانيت خيز برداريم.
* ممنون از وقتی که در اختيار ماهنامهی خط صلح قرار داديد.