گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "هزار و سيصد و سيزده"، حميدرضا (ماهان) محمدیتقريبا هشتاد سال پيش بود که دانشگاه تهران شروع به کار کرد. جايی برای ادامه سر رشته هر علمی، دانشگاه، محل و محيطی برای پاسخ به شور و شوق جوانانی با نقش دانشجو، امکانی برای برخورد آزاد عقايد، فرصتی برای رشد آگاهی و شعور اجتماعی و تامل فردی. از هشتاد سال پيش با پا گرفتن دانشگاه تهران اين نام هميشه با فعل و حرکتی با عنوان جنبش دانشجويی همراه بوده. جنبشی که در تاريخ حيات خود با افت و خيزهای زيادی روبرو شده، گاهی در اوج شکوفايی و زمانی بی رمق و کسل، اما هميشه بوده. جنبشی که معمولا در اکثر نقاط جهان بخصوص از نوع سوم پيش آهنگی برخورد و مقاومت با استبداد و بی عدالتی های اجتماعی را بر عهده داشته. سال پنجاه و هفت اوج شکوفائی و تحرک اين جنبش در تاريخ ايران بود، همان زمان که گروهی از اين شکوفايی برای منافع قدرت خود احساس خطر کرد، و با بهانه سازی از بعضی رفتارهای گروههای سياسی شروع به متهم و مهار کردن اين جنش کرد و سعی داشت تا جنبش دانشجويی به سمتی حرکت کند که اين گروه مايل بود، تا از اين ظرفيت در جهت منافع خود استفاده کند. سيری که اين جنبش از سال پنجاه و هفت به بعد طی کرد متاسفانه موفقيت قدرت غالب را در به کنترل گرفتن اين جنبش نشان می دهد، سياستی که به دنبال اين هدف بود تا دانشجويی به دانشگاه وارد شود که يا همفکر و هم فرهنگ با ارکان نظام باشد يا از فعاليت سياسی و اجتماعی دوری کند و نگرانی به جز ادامه تحصيل نداشته باشد. سال ۱۳۶۲ و با شروع مجدد دانشگاهها، تشکل ها و انجمن های دانشجويی به دليل هم سويی با عوامل حکومت ديگر قابليت ظلم ستيزی خود را از دست داده بودند، اين انفعال و همينطور ايجاد نهادهای فرا قانونی مختلف در دانشگاه ها باعث شد تا اين جنبش از خصلت خود فاصله بگيرد، انقلاب فرهنگی، تندروی ها، جريان سازی ها، سرکوب و اخراج دانشجوها، ساخت تشکل های موازی مرتبط با حکومت،و... ضربه سنگينی به پيکر اين جنبش وارد کرد، اما از جاييکه اين جنبش ريشه در خواستگاهی هميشه زنده دارد شايد سرخورده و کند شود اما هيچ زمان از بين نمی رود، چرا که خواستگاه جنبش دانشجويی ريشه در اعماق مطالبات انبوهه جامعه دارد، و به همين دليل باز هم شروع به بازسازی خود و ماهيت اصلی اش کرد و بار ديگر در شکل احيا شده قدرت خود را در ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸ به رخ کشيد، چرا که اين جنبش هميشه متاثر از مسائلی است که در جامعه وجود دارد و در ارتباط تنگا تنگ با همين رويدادهای اجتماعی است که ماهيت خود را می سازد. اما شايد نکته مهم اينجاست که چرا جنبش دانشجويی با اين سابقه و تجربه در اين شرايط قرار دارد؟ احتمالا جواب به اين سوال ساده نيست، چرا که درک عدم موفقيت جريان روشنفکری در ايران نياز به درک فضاهای انسانی و افکارعمومی زمان مربوط به عبور اين جريان از آنها دارد، وهمينطور فهمی از درک متقا بل جامعه مورد هدف از مفاهيم کلی مثل استقلال، آزادی، دموکراسی، عدالت، طبقه و حتی دولت. اما نکته ای که برای ديدن و مشخص کردنش نيازی زيادی به پيچيدگی های تحليلی سياسی- اجتماعی ندارد، دليل عدم تلاش جنبش دانشجوئی در کم کردن فاصله خود با بدنه جامعه است، و همين موضوع مانعی شده برای رسيدن به زمينه مناسب درک حداقلی مشترک با اين بدنه. نبود درک مشترک و اطمينان بين جنبش دانشجوئی و بدنه جامعه نتيجه ای جز بهت و حيرت و خستگی و وازدگی و تاسف نصيب اين جنبش نکرده، چرا که هميشه دانا و عالم فرض کردن جايگاه و پايگاه خود برای کنش سازی دليلی می شود تا انتقال و بسط گفتمان با ابزار و نگاه عالمانه انجام شود وهمين رويکرد است که باعث شده تا مفاهيم در طرف مقابل نا آشنا و نامطمئن به نظر برسند، و درنهايت اين پيشاهنگ ها به جای ديده شدن به عنوان نيرو و جايگاه و انديشه ای برای حق خواهی به صورت رياکارانی باشند که بدنبال به بندگی گرفتن ديگران برای به جنگ فرستادن آنها در نزاعشان بر سر سلطه گری خود به جای ديگری هستند، که استبداد را در ذاتشان دارند تا به رهبری مطلق خود برسند و از آن پس هم هرگز فرصت بيان عقيده را به مردم ندهند.در اين اوضاع اين علمداران مبارزه با استبداد وبی عدالتی به جايی می رسند که سعی می کنند تا با دروغ و ايجاد فضاهای موهوم و تحريک احساسات مردم، دور و درون نمايی کاذب را به جای خرد انسانی شکل دهند تا انسان ها همان شوند که اين ها می خواهند و نه آنچه عدالت در روابط اجتماعی و انسانی معرفی می کند. جنبش دانشجويی همواره به اين موضوع آگاه بوده که اصلی ترين عامل توليد استبداد نا آگاهی متن جامعه است و همين استبداد توليد شده است که تمامی وجوه اجتماعی وامانده از آگاهی را در جهت ناآگاه ماندن جامعه به کار می گيرد. جنبش دانشجويی می داند يکی از عوامل مهم برای جلوگيری از وادار کردن اذهان به خود فريبی و انحراف از طريق تريبون های مختلف ودرغالب های هژمونيک ، که چيزی به جز انقياد جامعه و ادامه استبداد دربر ندارد، ايجاد مانع بر سر راه اين فرايند از طريق افشاگری و آگاه سازی جامعه در تمام سطوح است، جنبش دانشجويی به اين امر واقف است که يکی از اصلی ترين خصلت هايش رسيدن به حدی از قدرت بيان است که عمق نفوذ در بدنه جامعه را ممکن ميکند، تجربه جنبش دانشجوئی نشان ميدهد اين جنبش در رابطه اش با جامعه به اطمينانی نياز دارد که هويت و جايگاه اصليش را ميسازد. جايگاه انسانی که خود را آگاه و متفکر، و عاشق و حق طلب می داند و آگاه سازی را موثرترين راه برای مقابله با ارتجاع ، جنبش دانشجوئی اينرا ميداند که شايد در کوران شايسته و لايق احترام شدن فراموش کرده که تا در رابطه ای با درک و احترام متقابل قرار نگيرد هميشه راه را برای رسيدن به معرفت شناخت خود دور ميکند،و اگر به ياد نداشتنه باشد ارجع دانستن فضيلت انسانی درهر رابطه و تبادل داشته ای نيازاست برای هميشه در جزيره ای دور از دسترس گرفتار ميماند. شايد نگاه هميشگی به روزهای مثل شانزدهم آدزماه، گفتن از قوت ها و يادآوری نقطه عطف ها باشد اما شايد حقيقت برای تاريخ جامعه ايران و دراين زمان و زمينه اجتماعی گفتن از نقطه ضعف ها و اولويت در نگاه انتقادی باشد، حقيقتی که شايد محور انديشه سياسی را آزادی بشر بداند، آزادی که به معنای عدم واجب دانستن مرجعيت خود بر ديگران باشد، به معنای فائق آمدن بر از خودبيگانگی باشد، به معنای آگاهی بر خود تا اگر روزی قضاوت و انتخابی به کليتی عام تبديل شد ورفتارو هنجارها با آن معيارسنجيده شدند، در تضاد آن، ابتدا خود را مسئول بداند. حميدرضا (ماهان) محمدی Copyright: gooya.com 2016
|