گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 آذر» آقای مطهری ! داستان میثمی که طائب شد را فراموش کردید؟ مجتبی واحدی 15 آذر» آقای روحانی! این ''مناظره'' خون در رگ حیات دولت شماست، مجتبی واحدی 12 آذر» جمهوری اسلامی فقط زبان زور میفهمد، مجتبی واحدی 29 آبان» جمهوری اسلامی عامل تبعيض و قربانی تبعيض، مجتبی واحدی 6 شهریور» بهاییان ایران، توصیه ای از امام علی و داستانی از کروبی، مجتبی واحدی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آیت اله منتظری و مکارم شیرازی، قصه صعود و سقوط، سید مجتبی واحدیاندکی بیش از سی و چهار سال پیش یعنی در پاییز سال پنجاه و هشت شمسی، هفتاد نفر که شصت نفر از آنها روحانیون سرشناس و عموماً مورد اعتماد آیت اله خمینی بودند با سرعت،اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی را بررسی و تصویب می کردند. یکی از پر چالش ترین جلسات بررسی پیش نویس قانون اساسی، جلسه چهل و یکم بود که بخشی از اختیارات ولی فقیه، مورد بررسی قرار می گرفت
در آن جلسه، آقای ناصر مکارم شیرازی با واگذاری فرماندهی کل قوا به رهبر مخالفت کرد و این وظیفه را از شئون رئیس جمهور دانست. آقای مکارم دراین مورد گفت : « دشمن در داخل و خارج، ما را متهم به استبداد می کند و ما را مخالف حاکمیت ملت معرفی می کند. این ماده - اشاره به اصل صد و ده قانون اساسی - می گوید همه سرنخ ها به دست ماست.این بهترین دستاویز برای دشمن است .آنها با همین سند خواهند گفت عده ای از علمای دینی در مجلس خبرگان نشستند و یک قانون اساسی که پایه های حکومت خودشان را تثبیت می کردند نوشتند ....ما حاکمیت ملت را در اصول گذشته تصویب کرده ایم کاری نکنیم حاکمیت مردم، یک شیر بی یال و دم و اشکم شود. ولایت فقیه را اگر درست پیاده کنیم با حاکمیت مردم و اصل شوراها کاملاً سازگار است و اگر بد پیاده کنیم به این اصل شورا پایان می دهید .... به تعبیر فقهی خودمان، مصلحت امت و غبطه مردم مسلمان ایجاب می کند اختیارات مختلف را که دلیل شرعی بر آن نداریم در خودمان متمرکز نکنیم ما باید بکوشیم مردم را با خودمان داشته باشیم. اگرمردم با ما باشند همه چیز با ماست اما اگر مردم از ما جدا شوند فرماندهی کل قوا هم برای ما کاری نمی کند». در آن جلسه، آیت اله منتظری که به شدت طرفدار افزایش اختیارات و قدرت ولی فقیه بود در پاسخ به اقای مکارم گفت: «متأسفانه شما در شرایط رئیس جمهور، شرط فقاهت نگذاشته اید و حتی نگفته اید که لااقل یک نفر فقیه او را تأیید کند. آنوقت ما بیاییم قدرت قوای سه گانه مملکت را بدهیم دست "یک آدم الدنگ" که از قدرتش سوء استفاده کند. "خری" را ببریم بالای بام که دیگر نتوانیم آن را پایین بیاوریم». (گزارش مشروح جلسه چهل و یکم مجلس بررسی قانون اساسی - هجدهم مهرماه پنجاه و هشت) حدود هفت سال بعد، ایت اله منتظری که دومین مرد قدرتمند جمهوری اسلامی بود و هر لحظه امکان نشستن او بر صندلی رهبری وجود داشت نامه نگاری هایی را با آیت اله خمینی آغاز کرد که هدف آنها اعتراض به خود رأیی در جمهوری اسلامی و عدم پاسخگویی رهبر بود. اصرار سه ساله آیت اله منتظری به ادامه اعتراضات و دفاع او از حقوق کسانی که در جمهوری اسلامی، غیر خودی تلقی می شدند نهایتاً به عزل او از قائم مقامی رهبری منجر شد. در حالی که او همانند سایر مقامات طراز اول جمهوری اسلامی از وخامت حال آیت اله خمینی ونزدیکی فوت او با خبر بود. به عبارت دیگر، آیت اله منتظری می دانست با اندکی سکوت، می تواند رسیدن خود به جایگاه پر قدرت رهبری را تضمین کند. اما صعود او به قله انسانیت و آزادیخواهی، مانع سکوت او در برابر مظالمی شد که در سالهای بعد از انقلاب و در ظل ولایت مطلقه فقیه صورت گرفته بود و هر روز بر ابعاد آن افزوده می شد. آیت اله منتظری پس از عزل از قائم مقامی رهبری، همچنان از حقوق کسانی دفاع کرد که حتی در میان آزادیخواه ترین سیاستمداران جمهوری اسلامی نیز، غیر خودی تلقی می شدند . به خاطر همین همین حق طلبی غیر هماهنگ او، وقتی او در حصر ظالمانه قرار گرفت هیچیک از سیاستمداران جمهوری اسلامی - اعم از چپ، راست و میانه - در مقام دفاع از او بر نیامدند. اما نگاه اکثریتی از مردم به آیت اله منتظری با آنچه که سران حکومت و همراهان آنها می خواستند متفاوت بود به طوری که دیگر کسی او را "منتظری سال پنجاه و هشت "و حامی افراطی ولی فقیه نمی دانست. اکنون در چهارمین سالگرد رحلت آیت اله منتظری، می توان نگاهی به صعود جایگاه آن مرد بزرگ در میان مردم داشت که بی شک رمز آن، مرام حق طلبانه و مردم سالارانه واقعی او بوده است. اما در نقطه مقابل او، ناصر مکارم شیرازی قرار دارد. آقای مکارم در سال پنجاه وهشت با اعتماد کامل به قدرت معنوی و نفوذ حقیقی دین و حکومت دینی در میان مردم، شرط تداوم و توسعه این نفوذ معنوی را کاهش دخالت رهبری مذهبی در امور کشور داری و اعتماد به مردم و منتخبان آنها می دانست .اما با گذشت سی و چهار سال از تسلط کامل هم کیشان آقای مکارم بر اکثر تریبونها و مراکز قدرت، او آنچنان پایه های حکومت دینی را سست می بیند که گمان می کند با یک مقاله، اسلام و حکومت اسلامی به خطر می افتد. دوره صعود آیت اله منتظری که حتی پس از مرگ او ادامه داشته با دوره سقوط مکارم شیرازی، هم زمان شده است. آیت اله منتظری تا آخرین روز حیات، از حقوق همگان دفاع می کرد اما آقای مکارم شیرازی با سقوطی آشکار نسبت به سال پنجاه و هشت، هم زبان با دیکتاتور بزرگ جمهوری اسلامی، به کارگیری داغ و درفش علیه یک نویسنده مذهبی را خواستار می شود. البته او حق دارد. زیرا به خوبی تشخیص داده که " اکثریتی از مردم از حکومت دینی جدا شده اند ". پس نه تنها تسلط بر ارکان نظامی کشور، نمی تواند حکومت مطلوب آقای مکارم را حفظ کند بلکه آن حکومت با یک مقاله به خطر می افتد و حفظ آن از نگاه مکارم شیرازی ،تنها با تهییج عده ای متعصب از طریق طومار نویسی میسر است. آن صعود و این سقوط، هر دو برای خردمندان، عبرت آموز است. -------------------------------------- Copyright: gooya.com 2016
|