سه شنبه 2 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وضعيت سالمندان ايران در دوران فروپاشی ارزش‌های سنتی، گفتگوی اميد رضايی با مهرداد درويش پور

مهرداد درويش پور
خانه‌های سالمندان يکی از پديده‌های جدی جامعه مدرن هستند که در بسياری از کشورها روزبه روز بيشتر جايگزين الگوهای سنتی نگهداری والدين سالمند می‌شود. دولت ايران اگر به حقوق شهروندان می‌انديشد، می‌تواند يک چنين سرمايه‌گذاری جدی‌ای بکند و دشواری گروه سالمند را در جامعه کاهش دهد، اما تصور اين که دولت نسبت به سالخوردگان برخورد بهتری داشته باشد، خوش‌بينانه است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در بررسی مسائل اجتماعی، تمرکز خاصی بر گروه‌های ضعيف و آسيب‌پذير، مانند کودکان، تهيدستان و همچنين سالمندان وجود دارد.

در ايران، نگهداری از سالمندان تا شايد همين دو دهه اخير، وظيفه بديهی خانواده‌ها و جوان‌ترها پنداشته می‌شد، اما در دهه‌های اخير ارزش‌های اجتماعی و به دنبال آن سبک زندگی ايرانيان، تغيير يافته است.
«خانواده‌های گسترده» اگر از بين نرفته باشند، جز در مناطق روستايی و در ميان خرده‌فرهنگ‌های سنتی، پديده‌ای نادر هستند و با رشد روزافزون «فردگرايی»، خانواده‌ها ديگر نگهداری و رسيدگی به وضعيت سالمندان را وظيفه بديهی خود نمی‌دانند.

برخلاف رويه‌ رسانه‌های رسمی و حکومتی که مدام بر ارزش‌های سنتی و خانوادگی تاکيد و ايدئولوژی رسمی «خانواده‌محور» را تبليغ می‌کنند، ارزش‌های سنتی در ميان طبقه متوسط شهری روزبه‌روز بی‌اعتبارتر می‌شوند. از طرفی با توجه به وضعيت بد اقتصادی در سال‌های اخير و اشتغال بيش از پيش زنان، خانواده‌ها ديگر امکان نگهداری از والدين سالمند خود را ندارند.

به اين ترتيب، سالمندان، به خصوص آن دسته که توان اقتصادی خود را از دست داده‌اند و از درآمد کافی برخوردار نيستند، به يک گروه اجتماعی فراموش‌شده تبديل می‌شوند که هيچ نهادی مسئوليت رسيدگی به امورشان را بر عهده نمی‌گيرد.

مدرن شدن جامعه ايران در فقدان نهادهای مدرن

مهرداد درويش‌پور، جامعه‌شناس، معتقد است در ايران، برخلاف بسياری از کشورهای دنيا، جايگزينی ارزش‌های سنتی با ارزش‌های مدرن، نه به دليل رشد اقتصادی و صنعتی، بلکه بيشتر تحت تاثير فرآيند جهانی شدن بوده است.

درويش‌پور می‌گويد فرآيند مدرن شدن در کشورهای دموکراتيک غربی، همراه با دولت رفاه بود. يکی از کارکردهای دولت رفاه، در جوامع دموکراتيک و صنعتی، ايجاد نهادهای حرفه‌ای و رسمی برای نگهداری از کودکان و سالمندان است (وظايفی که پيش از آن بر عهده خانواده‌ها بود).

برخی کشورهای صنعتی ديگر مانند ژاپن و تا حدودی چين، فرآيندی دوگانه و پيچيده را طی کرده‌اند. ژاپن با اين که نظام سياسی دموکراتيک دارد و کشوی قدرتمند و صنعتی است، يکی از ضعيف‌ترين دولت‌های رفاه در ميان کشورهای صنعتی را دارد، اما وجود يک فرهنگ قدرتمند سنتی در اين کشور، باعث شده نقش خانواده‌ و الگوهای سنتی حمايت از خويشاوندان، همچنان تاثيرگذار باشد.

اين جامعه‌شناس اضافه می‌کند: «يعنی ما با کشورهای صنعتی با اقتصاد فردمحور که در آن خانواده نقش سابق را ندارد روبه‌رو هستيم که به رغم هسته اقتصادی صنعتی، خانواده‌ بزرگ و خويشاوندی در آن نيرومند است، نوعی راه حل بينابينی که در آن فرهنگ حمايت از والدين و خويشاوندان سالخورده همچنان قوی‌ است.»

ايران اما شرايط ويژه‌ای دارد: نه همانند جوامع غربی دموکراتيک و همراه با دولت رفاه است که به اين ترتيب از سالمندان به شکلی حرفه‌ای و نهادينه‌شده حمايت شود، و نه فرهنگ خانواده‌گرا و سنتی که هنوز در ژاپن و چين نيرومند است، آن جايگاه و اهميت سابق را دارد.

درويش‌پور می‌گويد: «مردم ايران به عنوان نوعی تقابل با ايدئولوژی خانواده‌گرای حکومت دينی، به شدت تحت تاثير فرآيند جهانی شدن قرار دارند که باعث شده الگوهايی که در گذشته می‌توانست نوعی افتخار و اعتبار باشد، برای بسياری از ايرانيان موضوعيت خود را از دست بدهد. بنابراين اين فرآيند متناقض، نسبت به ژاپن يا چين، در ايران دشواری‌های جدی‌تری را به همراه دارد.»

به اين ترتيب، با فروپاشی ارزش‌های پيشين، فشارهای روزافزون اقتصادی و گسترش فرهنگ فردگرايی از سويی، و فقدان دولت رفاه از سوی ديگر، حمايت از والدين سالخورده امکان‌پذير نيست.

مهرداد درويش‌پور معتقد است اين وضعيت باعث تنهايی و حاشيه‌ای شدن روزافزون سالمندان در جامعه می‌شود. اين جامعه‌شناس تنهايی سالخوردگان را خطری جدی‌ برای جامعه می‌داند؛ خطری که کمتر به آن توجه می‌شود. او معتقد است با توجه به اين که ترکيب سنی جامعه ايران رو به پيری می‎رود، روزبه‌روز بر تعداد اعضای اين گروه فراموش‌شده افزوده خواهد شد.

آسيب‌های اجتماعی: محافظه‌کاری اقتصادی

بی‌توجهی و فراموش‌شدگی سالمندان، چه آسيبی ممکن است برای جامعه داشته باشد؟

مهرداد درويش‌پور می‌گويد: «هر فشاری به يک گروه بزرگ از مردم، يک آسيب اجتماعی است.»

وی معتقد است در ارزيابی جامعه‌شناسانه، همواره تمرکز ويژه‌ای بر «گروه‌های ضعيف» اجتماعی مانند کودکان محروم، جوانان بيکار، زنان تحت ستم، گروه‌های مورد تبعيض و … وجود دارد. سالمندان نيز يکی از گروه‌های اجتماعی به حاشيه‌رانده ‌شده‌اند که اگر نتوانيم بگوييم يک‌سره فراموش‌شده‌اند، بلکه دست کم گروه خاموشی هستند که با بيش‌ترين ناامنی‌ها مواجه‌اند.

درويش‌پور درباره دليل اين حاشيه‌ای شدن می‌گويد: «اين گروه نه همانند کودکان و جوانان، آينده‌ساز هستند که جامعه به آن‌ها توجه‌ای ويژه‌ داشته باشد و به قصد سودآوری‌ به عنوان نيروی کار آينده دغدغه آن‌ها را داشته باشد؛ و نه نظير ميانسالان نُرم متوسط جامعه هستند که از احترام درخور و زندگی فعالی برخوردار باشند.»

حتی در جوامع غربی که سالمندان از امکانات بيشتری برخوردارند، يکی از گروه‌های حاشيه‌ای محسوب می‌شوند و فراتر از آن، در بخش‌هايی از جوامع ممکن است تلقی پنهانی وجود داشته باشد که سالمندان را «سربار» بداند. درويش‌پور می‌گويد: «در جامعه ايران که اساساً نه ارزش‌های انسانی در آن نهادينه شده و نه دولت سياست معينی در حمايت از حقوق گروه‌های سالمند دارد، حس سربار بودن، حس دردناکی است که بسياری از سالمندان ممکن است با آن روبه‌رو شوند.»

از طرف ديگر، به گفته درويش‌پور، هرچند نفس اين که سالمندان از حداقل يک زندگی تضمين شده، درخور و استاندارد برخوردار نيستند و اين واقعيت که اين گروه فراموش‌شده با انبوهی از دشواری‌‌ها اعم از بيماری جسمی و روانی، تنهايی، ترس از مرگ‌ و حتی ميل به خودکشی روبه‌رو هستند، خود يک آسيب اجتماعی جدی است، اما حس ناامنی اجتماعی و سربار بودن، تنها در خود اين گروه اجتماعی تاثير نمی‌گذارد.

اين جامعه‌شناس می‌گويد: «يک خطر بسيار مهم ديگر اين است که اين مشکل، در رفتار نسل بعدی نيز تاثير می‌گذارد. هر انسانی اگر حس کند که در دوران کهنسالی از استاندارد حداقلی برخورد نخواهد بود، تلاش می‌کند تا جوان است يا از کشور خارج شود تا شرايط پيری را در کشوری با ايمنی کافی به‌سر برد، يا بخش مهمی از توانايی‌های دوره‌ جوانی و ميانسالی را – که می‌تواند برای کارآيی بيشتر در حوزه اجتماعی و اقتصادی به کار رود- به ايجاد امکانات شخصی اختصاص می‌دهد تا بتواند دوران پيری را با آن بگذراند.»

به اين ترتيب، علاوه بر اينکه گروه بزرگی از مردم، با استرس، نااميدی و نگرانی از فراموش‌شدگی سروکار دارند، جامعه از منظر ديگری نيز با آسيب مواجه خواهد شد: حس نگرانی از شرايط ناامن زندگی در کهنسالی، ضمن اين که خود يک آسيب اجتماعی است، کارآيی اقتصادی دوران جوانی و ميانسالی را با رفتاری محافظه‌کارانه برای دوران پيری جايگزين می‌کند تا فرد مطمئن شود در دوران سالمندی می‌تواند گليم خود را از آب بيرون بکشد.

درويش‌پور، «پس‌انداز کردن بی‌جا به جای سرمايه‌گذاری اقتصادی، بازنشستگی زودرس، گسترش شغل‌های کاذب و اختصاص نيروی پويای اقتصادی جوان‌تر برای نگهداری از سالخوردگان» را ازجمله نتايج فقدان موسسات حرفه‌ای نگهداری از سالمندان و دل‌نگرانی از سرنوشت آنان می‌داند.

مسئوليت‌ناپذيری دولت

مهرداد درويش‌پور، جامعه‌شناس، می‌گويد برخلاف غرب که مددکاران اجتماعی، جامعه‌شناسان و نهادهای گوناگون سرمايه‌گذاری‌های عظيمی برای تحقيق در مسئله سالمندان و دشواری‌های آنان می‌کنند تا وضعيت بهداشت، مسکن، تفريح و ساير مسائل آنان را بهبود بخشند، در ايران در هيچ يک از اين حوزه‌ها آينده‌ روشنی پيش روی اين گروه نيست.

وی معتقد است اگر با يک دولت دموکراتيک و مسئول سروکار داشتيم، اين دولت با سرمايه‌گذاری جدی در گسترش خانه‌های سالمندان، ضمن ايجاد اشتغال و تاثير بر مشکل بيکاری، می‌توانست کمک کند تا سالمندان احساس سرباری نکنند.

اين جامعه‌شناس در خصوص اهميت خانه‌های سالمندان اضافه می‌کند: «خانه‌های سالمندان يکی از پديده‌های جدی جامعه مدرن هستند که در بسياری از کشورها روزبه روز بيشتر جايگزين الگوهای سنتی نگهداری والدين سالمند می‌شود. دولت ايران اگر به حقوق شهروندان می‌انديشد، می‌تواند يک چنين سرمايه‌گذاری جدی‌ای بکند و دشواری گروه سالمند را در جامعه کاهش دهد، اما وقتی دولت حتی در برابر جوانان که نيروی فعال اقتصادی وآينده‌سازان جامعه هستند، اينگونه بی‌توجه است، تصور اين که نسبت به سالخوردگان که ديگر نقش اقتصادی مفيدی در جامعه ندارند، برخورد بهتری داشته باشد، خوش‌بينانه است.»

فقدان نهادهای مدنی غير دولتی

نگهداری از سالمندان و رسيدگی به امور آن‌ها، اساساً وظيفه دولت است و امکانات مالی و اقتصادی آن نيز تنها در اختيار دولت است، اما نهادهای مستقل هم در بهبود وضعيت سالمندان نقش فراوان دارند. نمونه خاصی از نگهداری از سالمندان در کشور هند وجود دارد.

به گفته درويش‌پور، در اين کشور به شدت فقير، سازمان‌های اجتماعی خودمختار، وظيفه مددکاری اجتماعی را برعهده گرفته‌اند. در هند، دولت به دليل جمعيت زياد، کمبودهای فراوان اقتصادی، فساد، فقر غير قابل توصيف و مهم‌تر از همه سياست‌هايی که خود دولت در پيش گرفته است، اهميت چندانی به نهادينه کردن مددکاری اجتماعی نمی‌دهد، اما به دليل پيشينه‌های خاصی مانند نفوذ فراگير «گانديسم» و باورهای دينی، فعاليت‌ نهادهای اجتماعی در اين کشور نيرومند است. به اين ترتيب تعداد قابل توجهی از سازمان‌های خودمختار و داوطلب، وظيفه مددکاری اجتماعی را برعهده گرفته‌اند و تلاش می‌کنند جای دولت رفاه را که حکومت از آن طفره می رود تا حد امکان پر ‌کنند.

درويش‌پور می‌گويد: «در ايران با توجه به دشواری‌های اقتصادی که بسياری از مردم برای پاسخ به نيازهای اوليه، ناگزيرند بيش از يک شيفت کار‌کنند، بعيد می‌دانم مردم آمادگی چنين فعاليت‌های اجتماعی داوطلبانه‌ را داشته باشند. به خصوص که همبستگی اجتماعی روزبه روز در کشور ضعيف‌تر می‌شود. در ايران نه پديده‌ای نظير فلسفه گاندی وجود دارد و نه در دوره‌ شکوفايی جنبش‌های اجتماعی به سرمی‌بريم که در آنها ارزش‌های جمعی و انسانی گسترش می‌يابند. حتی فردگرايی روزافزون جامعه ايران، از نوع فردگرايی مدرن غربی نيست. در غرب با وجود گسترش فردگرايی، حس انسان‌دوستی و کمک به هم‌نوع کمرنگ نيست، بلکه به شکل غير مستقيم (نظير نظام مالياتی و دولت رفاه) نهادينه و سازمان‌يافته ‌است.

در ايران اما با فروپاشی ارزش‌ها، وجود دولتی عميقاً غير مسئول، گسترش فقر و شکاف‌های طبقاتی، بحران‌های اقتصادی و توسعه‌ ناهنجاری‌ها، نمی‌توان انتظار داشت مردم خود وارد عمل شوند.»

دشوار‌ی‌های مضاعف زنان و فرودستان

در کنار گسترش خانه‌های سالمندان، راهکار ديگر برای حل بحران سالمندان، افزايش درآمد آنان است.

درويش‌پور اقتصاد را يکی از منابع مهم قدرت می‌داند و می‌گويد: «هرچه بازنشستگان از درآمد بيشتری برخوردار باشند، امکان اين که بتوانند مثلاً کسی را به عنوان مددکار و پرستار استخدام کنند، افزايش پيدا خواهد کرد يا اينکه نهادهای خصوصی نگهداری و حمايت از سالمندان شکل خواهد گرفت.»

به اين ترتيب می‌توان گفت وضعيت سالمندان، با موقعيت طبقاتی آنان مرتبط است. طبقات مرفه امکان اين را دارند که برای مراقبت از خود يا پدر يا مادر سالمند خود، افرادی را استخدام کنند، اما با حقوق نازل بازنشستگان تهيدست، اين امکان برای آن‌ها فراهم نيست و با دشواری‌های بيشتری روبه‌رو هستند.

زنان سالمند، با توجه به اينکه زنان در جامعه مردسالار ايران در مجموع با تبعيض‌های گسترده‌ای مواجه‌اند، بحران های جدی‌تری خواهند داشت. بی‌آيندگی، احساس سربار بودن و حاشيه‌ای شدن، در ميان زنان سالمند، بيش از مردان شدت دارد و به گفته درويش‌‌پور، «پدران»، به دليل اتوريته مردسالار، جايگاه و منزلت بالاتری در جامعه دارند.

مهرداد درويش‌پور معتقد است مسئول وضعيت فعلی سالمندان، در درجه اول دولت است. دولت بايد از طريق افکار عمومی، رسانه‌ها و جامعه مدنی، برای ايجاد خانه‌های امن سالمندان، بهبود وضعيت پزشکی آنان و تضمين درآمد حداقلی‌شان، تحت فشار رسانه ها و افکار عمومی قرار بگيرد.

به نقل از راديو زمانه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016