جمعه 3 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ولایی کردن مطلق حکومت بخشی از پروژه نوبنیادگرایی اسلامی در ایران است، گفت‌وگوی امیر صفاریان با مهرداد درويش‌پور

مهرداد درويش‌پور
اکنون که رفسنجانی و مشايی حذف شده‌اند، مانده‌ام طرفداران تئوری بد از بدتر هميشه بهتر است، به کدام امام‌زاده می‌خواهند زری ببندند تا بلکه معجزه‌ای روی دهد! اگر کسانی خواهان لغو نظارت استصوابی، برگزاری انتخابات آزاد، اعتراض به رأی شورای نگهبان و عقب راندن ولی فقيه هستند، امروز بايد عکس‌العمل نشان دهند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


گفتگو امير صفاريان با مهرداد درويش پور در باره تحولات سياسی روز وانتخابات رياست جمهوری

امير صفاريان: در گرماگرم تحولات سياسی ايران و انتخابات پيش رو، انعطاف ناپذيری نظام در برخورد به اصلاح طلبان، گرايشات پراگماتيست در نظام و حتی کانديدای مورد پشتيبانی دولت و حذف آنها توسط شورای نگهبان بحث های فراوانی در باره چرايی اين روند را دامن زده است. به ويژه آن که شرايط سياسی نگران کننده کشور در حوزه داخلی و بين المللی به لحاظ عقلايی حکم می کند که نظام برای جلوگيری از وخامت بيشتر اوضاع واکنشی ديگر نشان دهد. اما هرروز شاهد امنيتی تر شدن فضای کشور و حتی حذف نمايندگان دولت کودتا و آيت الله رفسنجانی که در طی چند دهه در ايجاد اين نظام و پابرجايی آن نقش مهمی داشته است هستيم. دليل اين رويکرد چيست؟ اين پرسش را با مهرداد درويش پور جامعه شناس و استاد دانشگاه و از کنش گران و صاحب نظران جنبش جمهوريخواهی در ميان گذاشته ام. درويش پور در طی چند هفته اخير در سخنرانی خود در استکهلم و در گفتگوبا رسانه ها از عروج نوبنيادگرايی اسلامی سخن گفته است و از مدتها پيش اين روند را پيش بينی کرده است. در زير متن گفتگو با ايشان را که مدتی پيش صورت گرفت و پس از تصميمات شورای نگهبان در مورد حذف هاشمی و مشايی به روز شد، می خوانيد.

***
نظرتان در باره انتخابات در جمهوری اسلامی چيست؟
- قانون اساسی جمهوری اسلامی و نهادهای غير انتخابی آن که بر تئوکراسی استوار است، اساسا امکان يک انتخابات دمکراتيک و آزاد بر پايه موازين بين المللی حقوق بشر را سلب کرده است. از اينرو به عنوان فردی لائيک که اقتدار دينی را نظامی مبتنی بر تبعيض و غير دمکراتيک می دانم، تمايلی به شرکت در انتخاباتی که تنها برای نظام مشروعيت زايی ميکند، ندارم. با اين همه بر اين باور نيستم تنها ماهيت نظام های موجود، تعيين کننده رفتار انتخاباتی است، بلکه سنجش سود و زيان سياسی در ارزيابی از رفتار انتخاباتی مهم است. مبارزه سياسی به انتخابات محدود نمی شود، اما انتخابات هم يکی از حوزه های مهم مبارزه سياسی است. بنابراين اگر برفرض در يک نظام استبدادی شرکت در انتخابات بتواند بيش از آن که برای حکومت مشروعيت زايی کند، گشايشی در فضای سياسی جامعه ايجاد کند، بايد به آن همچون حوزه ای از کارزار سياسی نگريست و نسبت به آن بی تفاوت نماند. لازم نيست متخصص مسايل سياسی و يا صاحب نظر بود تا اين منطق فهميده شود. مردم خود اين منطق را در چند دوره معين در جمهوری اسلامی نشان داده اند. شرکت گسترده مردم در انتخابات ۲ خرداد ۱۳۷۶، انتخابات ۲۲ خرداد دوره دوم کاندياتوری خاتمی، انتخابات مجلس ششم و بالاخره در انتخابات سال ۸۸، نشان گر منطق واقع گرايانه مردمی است که به محض آن که احساس کردند می توانند از فرصت سياسی ايجاد شده به قصد گشايش فضای سياسی در انتخابات با تمام نواقص و معايب آن استفاده کنند ترديد نکردند. اگر رفسنجانی حذف نمی شد، می توانست اين وسوسه دوباره نيز در ميان مردم قوت گيرد.

آيا با همين منطق نبايد حتی اکنون نيز به اميد ايجاد گشايش در فضای سياسی در انتخابات پيش رو نيز شرکت کرد؟
- خير. پس از سرکوب جنبش سبز و تحولات تا کنونی پس از آن، جامعه وارد مرحله تازه ای شده است. رهبری نظام مايل نيست به هيچ وجه عقب نشينی بکند و اين را حتی در اين شرايط بحرانی با حذف مشايی و هاشمی نشان داد. مردم هم به خاطر اعتراض شان به نتايج دستکاری شده انتخابات، با سرکوب و تحقير روبرو شدند و ديگر تمايل چندانی برای شرکت در انتخابات از خود نشان نمی دهند. نحوه برخورد حکومت با جنبش سبز نشان دهنده اين بود که نظام روی کار آمدن دوباره اصلاح طلبان را تحمل نمی کند و مردم هم سخت مايوس وسر خورده شده اند. بدين معنی جامعه ديگر از اين مرحله عبور کرده است و تکرار حوادثی نظير انتخابات ۸۸ و جلب نظر دوباره مردم حتی با حضور هاشمی ابدا کار ساده ای نيست. امروز که تنها عارف و روحانی در ليست باقی مانده اند، شرکت در انتخابات مضحک تر از هر زمان ديگر شده است . کودتای سال ۳۲ و پيامدهای بعدی آن تجربه تاريخی عبرت انگيزی است. شاه فکر کرد يک دهه پس از کودتا، مردم تحقيری را که با آن روبرو شده بودند فراموش کرده اند. اما با آن که انقلاب سفيد شاهانه دستاوردهای مثبتی هم برای جامعه در بر داشت - جز جبهه ملی که با شعار اصلاحات آری، ديکتاتوری نه با آن دو گانه برخورد کرد- مردم تره ای هم برای آن خورد نکردند! به جای آن، به محض آن که در سال ۵۶ کوچکترين گشايشی در فضای سياسی جامعه بر اثر فشار حقوق بشری کارتر ايجاد شد، ديگر نه از تاک نشانی ماند و نه از تاکستان!
با توجه به شکاف گسترده ای که بين دولت و ملت در پی سرکوب جنبش سبز ايجاد شده است، به ويژه پس از حذف رفسنجانی و مشايی مسئله شرکت گسترده مردم در انتخابات منتفی است. حتی اگر رفسنجانی رد صلاحيت نمی شد، تنها در صورتی که موسوی و کروبی مردم را به انتخابات فرا می خوانند، احتمال آن که شرکت در انتخابات گسترده تر شود وجود می داشت. سکوت آنها و يا مخالفت تلويحی آنها باعث می شد بخش قابل توجهی از کسانيکه به اصلاح طلبان رای دادند نيز در اين انتخابات شرکت نکنند. يعنی اگر در جامعه احساس شود که اصلاح طلبان زرد و يا نيروهای پراگماتيست به قصد شرکت در انتخابات پيش رو، نماد های جنبش سبز را دور می زنند و به سمت سازش با حکومت گام برميدارند، بخشهای راديکال تر اصلاح طلب موضع گرفته و در انتخابات شرکت نخواهند کرد. البته نمی توان انکار کرد کانديداتوری رفسنجانی تحرک قابل پيش بينی در فضای سياسی جامعه پديد آورده بود و به گمان من جامعه آماده بود که برای عقب راندن ولی فقيه خيز دوباره ای بردارد. اما با توجه به اين که حاکميت به هيچ وجه در سالهای اخير عقب نشينی نکرده است، تصور اين که رهبری نظام اجازه می دهد انتخابات اقتدار او را به چالش کشد، تنها از ذهن يک ساده بين سياسی ممکن است تراوش کند. ذهن ساده لوحی که اکنون به روحانی و عارف دل بسته است تا استراتژی اصلاح طلبی پيش رود.

يعنی حتی اگر از حصر هم پيامی مبنی بر شرکت در انتخابات بيايد بنا بر اينکه برای مثال يک کانديدای اصلاح طلب درجه دوم هم معرفی شود آيا به نظر شما باز هم مردم شرکت گسترده خواهند کرد؟
- دو مولفه ميتوانست احتمال شرکت در انتخابات را افزايش دهد. يکی عقب نشينی حکومت است که هيچ نشانه جدی از آن در دست نيست و کودتای پيش از انتخابات نشانگر روند ديگری است. البته سران نظام در اين زمينه واکنش های متفاوتی از خود نشان دادند. گاه افرادی نظير عسگر اولادی گفته اند موسوی و کروبی جزو فتنه گران نيستند و يا اصلاح طلبان به شرکت در انتخابات تشويق ميشوند. گاه گفته شد ما به هيچ وجه با فتنه گران سر سازش نداريم و اصلاح طلبان ميانه رو تر به برائت از "فتنه گران" فرا خوانده و حتی خاتمی نيز مفسد فی الارض خوانده شد. بنابراين در عين حال آن که صدا های مختلفی در حکومت شنيده می شود، مسئولان نظام در حال بازی دادن اصلاح طلبان هستند. در مورد رفسنجانی نيز يک روز بخشنامه دادند ايشان را آيت الله رفسنجانی خطاب کنيد. روز ديگر تهديد شد که در صورت کانديداتوری رسوايش خواهند کرد و بالاخره حذفش کردند! اما اين گونه بازی ها و زيگزاگها هيچ نشانه ای از عقب نشينی در بر ندارد. برخی هم اميد بسته اند که او با حکم و.لی فقيه به صحنه انتخابات باز خواهد گشت. من چنين برداشتی ندارم و برآنم تنها با امنيتی تر شدن فضا روبرو خواهيم شد و ممکن است کار به دستگيری نزديکان هاشمی نيز بيانجامد. البته اگر هم او با حکم حکومتی بيايد موقعيتی که امروز در افکار عمومی برای خود ساخته است از دست خواهد داد و به نقد باحذفش اعتباری برای خود دست و پا کرده است.
عامل ديگر که می توانست وسوسه شرکت در انتخابات را گسترش دهد، اميد مردم به ممکن بودن تغيير اوضاع در شرايط کنونی است که با حذف رفسنجانی هيچ نشانه جدی از آن مشاهده نمی شود. حتی در صورت عدم حذف رفسنجانی، موسوی و کروبی هم در موقعيتی هستند که دعوت شان از مردم برای شرکت در انتخابات هزينه سنگينی برای اعتبار آنها در بر داشته باشد و تا کنون نشانه ای هم از چنين تمايلی از خود نشان ندادند. به نظر من شرط بندی بر روی روحانی و يا عارف تنها ورود در يک مسابقه با نتايج باخت از پيش روشن است و اگر اندکی پرنسيب و اخلاق سياسی داشته باشند يبايد در اعتراض به رای شورای نگهبان آنها نيز استعفا دهند.

آيا حضور احمدی نژاد در انتخابات، نمی بايست برخورد نظام به اصلاح طلبان را تعديل کند؟
- ما در آستانه انتخابات و تا پيش از رای شورای نگبهان با مثلث اصول گرايان، کانديدای مورد حمايت احمدی نژاد و کانديداتوری اصلاح طلبان زرد روبرو بوديم. حکومت مايل است اصلاح طلبان برای عقب راندن احمدی نژاد و دميدن در تنور انتخابات با ارائه کانديدهای دست چندم در انتخابات حضور يابند. اما به شرطی که کوچکترين شانسی برای برد نيابند و با کارت بازنده بازی کنند! به هررو يک نکته روشن است: شکاف در جامعه اصلاح طلب در حال رشد است. تعدادی از کانديدهای پراگماتيست و اصلاح طلب زرد و دست چندم ابراز آمادگی کرده اند. همچنين در حالی که نيروهای اصلی اصلاح طلب به ويژه پس از حذف رفسنجانی ديگر تمايلی به شرکت در انتخابات نشان نمی دهند، مدتی است هم در داخل و هم در خارج از کشور، گروه هايی "کاتوليک تر از پاپ" با نامه نگاری های سرگشاده در وصف پيامدهای حضور اصلاح طلبان، از آنها دعوت کردند که بر ترديدهايشان غلبه کنند و برای نجات کشور و"اجرای بی خدشه قانون اساسی " قدم به ميدان بگذارند. اين در حالی است که دست کم خاتمی خود تصوير واقع بين تری از اوضاع سياسی کشور نسبت به اين دست از مشوقان خود داشت. به هر رو در زمانی که بخشی از جامعه اصلاح طلب در پی اجماع بر سر خاتمی بود، او آب پاکی بر دست همه آنها ريخت و گفت که نمی گذارند! پس از آن، طيف گسترده ای از اصلاح طلبالن حول رفسنجانی حلقه زدند، با اين اميد که او آخرين شانس اين جامعه برای عقب راندن ولی فقيه است. با اين همه بخشهای راديکال تر جامعه برای شرکت در انتخابات متقاعد نشدند و نگاه بدبينانه تری به انتخابات پيش رو و شرايط آن دارند و تهاجم بنيادگرايان اسلامی را جدی گرفتند. حذف هاشمی تنها صحت اين ادعا را نشان داد. با اين همه هرگز نمی توان ناديده گرفت که ايران سرزمين شگفتی ها است و ممکن است با حوادث غافلگيرکننده ای نيز روبرو شويم. اکنون که رفسنجانی و مشايی حذف شده اند، مانده ام طرفداران تئوری بد از بدتر هميشه بهتر است ، به کدام امامزاده می خواهند زری ببندند تا بلکه معجزه ای روی دهد! اگر کسانی خواهان لغو نظارت استصوابی، برگزاری انتخابات آزاد، اعتراض به رای شورای نگهبان و عقب راندن ولی فقيه هستند، امروز بايد عکس العمل نشان دهند.

نظر نيروهای جمهوری خواه در باره انتخابات چيست؟
- در ميان جامعه جمهوريخواه نيز اين شکاف به چشم می خورد. حضور نمايندگان و يا اشخاصی وابسته به ۱۲ جريان جمهوری خواه در هانوور در گردهمايی جمهوری خواهان دمکرات و لائيک نشان داد که شکاف درآنها نيز درحال گسترش است. بخش قليلی تصميم گرفته بودند از کانديداتوری رفسنجانی حمايت کنند. بخشی نيز نظير خود من شرکت در انتخابات را صلاح نميدانند. گرچه شخصا بر اين باورم موقعيت ما به عنوان مخالفين با مردم متفاوت است و مردم خود بهتر می دانند کدام سياست به نفع اشان است. بخش ديگری نيز يکسره به تحريم انتخابات انديشيده اند. نميدانم با حذف رفسنجانی ديگر چه کسی وسوسه شرکت در انتخابات را دارد. من شخصا در وضعيت کنونی از عدم شرکت در انتخابات دفاع کردم و اکنون که رفسنجانی و مشايی حذف شده اند، تحريم گسترده انتخابات زمينه گسترده ای يافته است. هيچ نشانه ای هم از اين "تغيير جدی" نمی بينم و برآنم نبايد ملت را تشويق کرد که حتی با تمام اين تحقير ها بروند و در انتخابات شرکت کنند و آنها را به خواری واداشت. بايد فشار آورد برای به عقب راندن حکومت. يکی از اين فشارها سازمان دادن کمپين برای آزادی چهره های نمادين جنبش سبز و ديگر زندانيان سياسی است که بدون آن گشايشی در فضای سياسی صورت نخواهد گرفت. اقدام ديگر، کمپين دفاع از انتخابات آزاد است که مهم است با تلاش مشترک ديگر نيروهای اپوزيسيون به گفتمان همگانی در جامعه بدل گردد. کمپين ديگر برای لغو نظارت استصوابی است. اما اعتراض به رای شورای نگهبان نيز می تواند موضوع يک کمپين همگانی شود.

نظر شما در مورد کمپين رفع حصر موسوی کروبی و زهرا رهنورد و اينکه اين کمپين نتوانسته تاکنون به يک کمپين قدرتمند تبديل شود چيست؟
- کمپين برای آزادی موسوی و کروبی و زهرا رهنورد بايد خيلی زودتر از اين آغاز و به يک کمپين بين المللی تبديل ميشد. اگر يک بسيج بين المللی درخوری در اين زمينه صورت ميگرفت ميتوانست در عقب راندن حکومت اسلامی موثر واقع شود. تجربه نشان داده است زمانی که روی آزادی اشخاص معينی زوم ميشود امکان و کارايی بسيج افکار بين المللی بيشتر می شود. ما قبلا برای آزادی فرج سرکوهی، اکبر گنجی، ناصر زرافشان، دانشجويان دستگير شده در ۱۸ تير و زندانيان سياسی فعال حقوق زنان و تعدادی از فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران در ايران کوشيده ايم که در پاره ای از موارد به آزادی فرد زندانی شده نيز منجر شده است. با توجه به نقش بسيار برجسته اين ۳ نفر در جنبش سبز، کمپين برای آزادی آنها نيازمند تمرکز بيشتری است. البته آستانه انتخابات بهترين فرصت سياسی برای گسترش اين کمپين است.
اما در مورد چرايی اين که مبارزه برای آزادی آنها حتی در آستانه انتخابات نتوانسته به يک کمپين قدرتمند و جدی تبديل شود بايد درنگ کرد. اصلاح طلبان در دفاع از خواست های نيروهای جمهوری خواه و سکولار جامعه تا دلتان بخواهد در تمام دوره حيات خود کوتاهی کرده اند. از اين رو عجيب هم نخواهد بود که اين نيروها که عموما ساختار شکن هم هستند، به ويژه در خارج از کشور که حوزه اصلی نفوذ و فعاليت اشان است، چندان در سازماندهی و حمايت از چنين کارزاری بسيج نشوند.
ما برغم اختلاف نظرها و تفاوتهای فکری جدی که با گروه بندی اصلاح طلب جامعه داريم، در همسويی مان در دفاع از آزادی سياسی نبايد ترديد کنيم. علاوه بر آن در زمينه مخالفت با تحريم های گسترده ،حمله نظامی و بديل سازی توسط قدرت های خارجی، حمايت از تحول مسالمت آميز در کشور و رعايت حقوق بشر و حفظ يکپارچگی و استقلال کشور می توانيم همسويی هايی داشته باشيم. فهم معنای رقابت سياسی سالم نيازمند گذار از فرهنگ خودی و غير خودی که تنها به حکومت خلاصه نمی شود، نه تنها به گسترش رواداری در جامعه يار ی خواهد رساند، بلکه اجازه می دهد آن جا که ضروری است کنار يکديگر بايستيم و آنجا هم که نمی توانيم، برای پيشبرد پروژهای خود با يکديگر رقابت سالم را سازمان دهی کنيم!

آينده انتخابات و شرايط پس از آن را چگونه ارزيابی می کنيد؟
- همان طور که من پيشتر گفته ام شاهد عروج نوبينادگرايی اسلامی روبرو هستيم که به نظر می رسد در پی بسته تر کردن فضا و ولايی کردن مطلقه حکومت است و با يکه تازی هايش جامعه را به سمت وخامت بيشترسوق ميدهد. پس از حذف رفسنجانی ما احتمالا شاهد دستگيری های هر چه بيشتر از تيم مشايی احمدی نژاد، اصلاح طلبان و حاميان رفسنجانی خواهيم بود. خطر حمله نظامی به ايران هم دوباره به گزينه ای محتمل تر بدل خواهد شد. گسترش شکاف بين ملت و حکومتی که برای طالبانيزه کردن کامل جامعه خيز برداشته است، و گسترش تنش های بين المللی چندان جای خوش بينی برای آينده ايران بر جای نمی گذارد. مگر آن که مردم با خيزشی دوباره ولی فقيه را به عقب نشينی وادارند. من روز به روز خوش بينی ام به آينده ايران کم رنگ تر می شود. تنها اميدوارم در اين تحليل اشتباه کنم و با برآمد جنبش های اعتراضی، تحول مسالمت آميز بازهم ميسر باشد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016