گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 اسفند» جهان، اصلاحات و دمکراسی، خسرو ناقد16 آبان» هنرِ به "خود" عشق ورزيدن، خسرو ناقد 21 شهریور» ترور و جنگ؛ همزادان نفرت و نابودی (متن کامل)، خسرو ناقد 14 تیر» حديثِ غربتِ ما غربنشينان، خسرو ناقد
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از سوريه تا اوکراين؛ از اعتراضات آرام تا بحرانی جهانی، خسرو ناقددر حال حاضر اين خطر به شدت احساس میشود که ابعاد گسترده اعتراضات خشونتبار و درگيریهای خونين و نبردهای مسلحانه خيابانی در اوکراين که هم اکنون کنترل آن از دست دولت و رهبران مخالفان خارج شده است، به وضعيتی منجر شود که نه تنها راهی برای گذار مسالمتآميز از بحران کنونی باقی نماند، بلکه به انقلابی تمام عيار و جنگ داخلی و تجزيه اين سرزمين منتهی شود؛ همانند آنچه در سوريه شاهد آنيم
آنچه ميان سالهای ١٩٨٥ تا ١٩٩١ ميلادی در روسيه شوروی بوقوع پيوست و ابتدا به مجارستان و بعد به ديگر اقمار اتحاد جماهير شوروی سرايت کرد، تا آنچه امروز برای دومين بار، اما اين بار با خشونت تمام، در اوکراين شاهد آنيم و حتی جنبشهايی که "بهار عربی" نام گرفتند، در زمره انقلابهای کلاسيک بهشمار نمیآيند. در اينگونه "انقلابهای رنگين" و همچنين در بسياری از جنبشهای مردمی در برخی کشورهای عربی و شمال آفريقا، که گاه با کمترين اعمال خشونت و تلفات انسانی همراه بودند، تشکيلات و سازمانها و نهادهای پيشين تماماً منهدم و دچار دگرگونی بنيادی نشدند؛ و اين درست آن چيزی است که اين جنبشها را از انقلاب به مفهوم کلاسيک آن متمايز میکند. ويژگی ديگر اين جنبشها آنست که اغلب سران و رهبران حکومتهای جديد يا از ميان اپوزيسيون غير انقلابی برخاستهاند و يا بخشی از کارگزاران حکومتهای پيشيناند؛ يکی رئيس سازمان اطلاعات و امنيت پيشين يا فرمانده قدرتمند ارتش است که حال رئيس جمهور شده است و ديگری از سرکردگان حزب حاکم يا نماينده پارلمان پيش از "انقلاب". نوع اول را در مجارستان و لهستان و چکسلواکی و نوع دوم را در روسيه و جمهوریهای بلاروس، ازبکستان، قزاقستان و اغلب جمهوریهای اتحاد جماهير شوروی سابق شاهديم. در جمهوریهای نوع اخير، ساختارهای قدرت و صاحبان قدرت کموبيش به صورت گذشته باقی مانده و با همان شيوههای اقتدارگرايانه پيشين حکومت میکنند و تنها ظاهری دمکراتيک به خود گرفتهاند. از اينرو، در اين کشورها همواره خطر بروز بحرانهایِ اجتماعیِ فراگير وجود دارد. روند رويدادهای چند ماه اخير در اوکراين، نمونهای تأسفبار از چنين بحرانهای اجتماعی است که پيش از هر چيز نشاندهندة نسبت و خويشاوندی نزديک ميان گسترش خشونت و وقوع انقلاب يا جنگ داخلی است؛ و آن که چگونه جنبشی اعتراضی و آرام که با درخواست امضای قرارداد اقتصادی با اتحاديه اروپا آغاز شد، با تندرویهای طرفهای درگير و پافشاری آنان بر مواضع خود، به سرعت به خشونت و خونريزی کشيده شد. در حال حاضر اين خطر به شدت احساس میشود که ابعاد گستردة اعتراضات خشونتبار و درگيریهای خونين و نبردهای مسلحانه خيابانی در اوکراين که هم اکنون کنترل آن از دست دولت و رهبران مخالفان خارج شده است، به وضعيتی منجر شود که نه تنها راهی برای گذار مسالمتآميز از بحران کنونی باقی نماند، بلکه به انقلابی تمام عيار و جنگ داخلی و تجزيه اين سرزمين منتهی شود. در اين صورت، نتيجة هر آنچه باشد، کمکی به گسترش و استحکام دمکراسی نخواهد کرد و چه بسا دخالت نظامی کشورهای ذينفع را نيز به دنبال داشته باشد و تنشها چنان شدت يابند که بحران اوکراين به بحرانی جهانی تبديل شود؛ همانند آنچه از بهار ٢٠١١ ميلادی در سوريه شاهد آنيم. با اين همه، برخی از اين انقلابهای رنگين و "شبه انقلابها" در کشورهايی که به لحاظ پيشينه تاريخی و فرهنگی به سرزمينهای اروپای غربی نزديک بودند، توانستند به تدريج راه خود را به سوی دمکراسی بگشايند؛ کشورهای مانند مجارستان و چکسلواکی و لهستان و سه کشور حوزه دريای بالتيک. زيرا اساس اينگونه "انقلابها" در واقع بيشتر بر خشونتپرهيزی و با هدف اصلاح و دگرگونی تدريجی اوضاع استوار بود تا انقلابيگری و انتقامگيری و انهدام همه نهادهای موجود. حتی نشانههايی ديده میشود که بر اساس آن، جنبش مردم تونس، بر خلاف ديگر خيزشهای "بهار عربی"، اقبال آن را دارد تا بدون خشونت و خونريزی، از وضعيت بحرانی به حاکميت قانون و آزادیهای نسبی برسد. درست برعکس سوريه که با حرکتی اعتراضی و آرام آغاز شد و اکنون به جنگ داخلیِ تمامعيار و خونينی تبديل شده است، با چشماندازی هولناک. در صورتی که در همان ابتدا، با کنار رفتن خاندان حاکم و برگزاری انتخاباتی آزاد، اين کشور نيز میتوانست مانند تونس به مسير ديگری هدايت شود. آنچه اينک در سوريه در پيش روی جهانيان قرار دارد، سرزمينی سوخته است با قربانيانی بیشمار، شهرهايی ويران و مردمانی بیخانمان و آواره. آيا چنين آيندهای نيز در انتظار اوکراين است؟ * اين يادداشت با حذف بخشهايی از آن در روزنامه اعتماد منتشر شده است. Copyright: gooya.com 2016
|