شنبه 20 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اعتراف به آزادی‌کُشی همچون ماهيت واقعی جمهوری اسلامی، شکوه ميرزادگی

شکوه میرزادگی
از يک چشم‌انداز حقوق بشری می‌توان ديد که سخنان صريح مصباح يزدی درباره‌ی ضرورت آزادی‌کشی و، متقابلاً، سکوت وابستگان به حکومت، که آشکارا تأييدی غير مستقيم بر آن سخنان اوست، بيان روشن و کاملی است از ماهيت و چگونگی واقعی حکومت اسلامی مسلط بر سرزمين‌مان: حکومتی ضد حقوق بشری، ضد تمدن، و منکر تحول شگرف انسان از قرون وسطا تا به روزگار کنونی

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

چند روزی است که همه جا سخن از گفته های اخير آيت الله مصباح يزدی درباره ی «آزادی» است. چکيده ی سخن او آن است که آزادی بتی است ساخته شده به دست آمريکا که، برای حفظ اسلام، شکستن و نابودی آن، حتی به قيمت از دست دادن جان، ضروری بوده و در اين مورد «تقيه» (دروغ و پنهان کاری شرعی) حرام است.
اما، شگفت انگيز است که می بينيم نشريات و افراد مختلف، از اصول گرا گرفته تا اصلاح طلب طرفدار حکومت، يا گفته های او را بدون ابراز هرگونه نظری نقل می کنند و يا، اگر اظهار نظر مخالفی هم در ميان باشد، بيشتر بصورت نقل و يادآوری سخنان آيت الله خمينی و جمله ی معروف (و البته دروغين) او است مبنی بر اينکه «ميزان رای ملت است». يعنی کسی هنوز در برابر سخنان آزادی کُش و اعلام صريح جنگ با آزادی از جانب اين آيت الله موضع صريحی اتخاذ نکرده است. شوخی نيست؛ اين تماشای جماعتی است برخاسته از اعماق قرون وسطا که از ميانه ی قرن بيستم برخاسته و در بيست و يکمين قرن گوينده و تصديق کننده ی سخنانی هستند که در ذهن هيچ انسان متمدن امروزی نمی گنجد.
از يک چشم انداز حقوق بشری می توان ديد که سخنان صريح مصباح يزدی درباره ی ضرورت آزادی کشی و، متقابلاً، سکوت وابستگان به حکومت، که آشکارا تأييدی غير مستقيم بر آن سخنان اوست، بيان روشن و کاملی است از ماهيت و چگونگی واقعی حکومت اسلامی مسلط بر سرزمين مان: حکومتی ضد حقوق بشری، ضد تمدن، و منکر تحول شگرف انسان از قرون وسطا تا به روزگار کنونی.

آزادی در دنيای امروز
بر پپشانی نوشت اعلاميه ی جهانی حقوق بشر، يعنی سندی که تا اين زمان و اکنون آخرين دستاورد انسان در راستای بهتر زيستن و تصديق «حيثيت و کرامت» او ست، تاکيد شده که «حقوق برابر و سلب ناشدنی تمامی اعضای خانواده بشری» اساس آزادی، عدالت و صلح در جهان است.
سپس، کل اعلاميه بارها و بارها به اهميت «آزادی» در جهات مختلف زندگی شخصی و اجتماعی همه ی انسان ها، با هر مذهب و مرام و عقيده و فرهنگ، تاکيد کرده و حضور و اهميت آن را ضامن بلاترديد حيثيت و کرامت انسان شناخته است.
از آنجا که تمامی کشورهای متمدن و مدعی تمدن جهان زير اين اعلاميه را امضا کرده اند، می توان دريافت که اکنون اگر حکومتی، با هر نوع ايدئولوژی، با هر نوع فرهنگ و سنت، يا هر پشتوانه ی مذهبی و غير مذهبی، به جنگ با آزادی بر خيزد، و يا آزادی هايی را که حق هر انسان امروزی است نابود کند، و يا حتی در راه رسيدن به آن سد ايجاد کند، بی هيچ ترديد فاقد هرگونه قابليت يا حقانيت يا مشروعيت برای ادامه ی حکومت خويش است.
چنين حکومت آزادی کشی را با عناوينی چون استبدادی يا ديکتاتوری مشخص می کنند. اما ديکتاتوری ها، با اينکه همگی مخالف آزادی اند، در عين حال، تفاوت های زيادی نيز با يکديگر دارند. در اين رابطه دو نمونه در جهان امروز مشخص تر از همه هستند: ديکتاتوری هايی که، در عين سلب و محو آزادی مردم، علاقه دارند کشور ِ زير سلطه شان با آخرين پديده های پيشرفته جهان، چه از لحاظ اقتصادی و چه در زمينه های فرهنگی، اداره شود، و ديکتاتوری هايی که مردم زير سلطه شان را نه تنها از لحاظ آزادی های سياسی محدود می کنند بلکه از برقراری همه ی ملاحظات مربوط به فرهنگ و آشنايی با مبانی حقوق بين المللی نيز باز می دارند و آن ها را محکوم می کنند که تنها در محدوده ی تنگ آنچه که حکومت برايشان تعيين می کند زندگی کنند. بقيه ی انواع ديکتاتوری ها در بين اين دو گروه قرار دارند.
در اين ميان می توان بسادگی ديد که بدترين نوع ديکتاتوری، که همه ی اين ويژگی ها را در خود دارد، ديکتاتوری مذهبی است؛ چرا که در حوزه ی اينگونه حکومت، وسعت «ممنوعه ها» و شدت سرکوب آزادی مردمان در عمل و گفتار بيش از هر نوع ديگر ديکتاتوری قابل مشاهده است.

انکار آزادی کشی؛ همچون راهی برای گريز از مجازات
در اين ميان يک نکته جالب و تأمل برانگيز است: به دليل تلاش های چند دهه ای فعالان حقوق بشر، و نيز آگاهی يافتن مردمان کشورهای پيشرفته بر آنچه در ديکتاتوری ها می گذرد و، در نتيجه، بالا گرفتن فشار افکار عمومی در اين کشورها بر دولت ها در راستای قطع ارتباط سياسی و اقتصادی با کشورهای ناقض حقوق بشر، امروزه کمتر ديکتاتور يا حکومتی ديکتاتوری وجود دارد که آشکارا به آزادی ستيزی خود اعتراف کند. يعنی ديکتاتورها و ديکتاتوری ها مرتباً در حال جا انداختن اين دروغ و فريب بزرگ اند که هرچه می کنند به صلاح مردم يا کشور و يا ايدئولوژی خاصی است که اساس حکومت شان بر آن نهاده شده. بيشتر آنها مرتباً تاکيد می کنند که کاری به آرامش و سلامت و آزادی های مردم ندارند، و فقط خطا کارانی را که آزادی های مردم را مورد تهديد قرار می دهند، يا کسانی را که برای مردم مزاحمت ايجاد می کنند، و يا خرابکار به حساب می آيند مورد مجازات قرار می دهند. در واقع، اعلاميه ی جهانی حقوق بشر اين ديکتاتورها يا ديکتاتوری ها را ناگزير کرده است تا ماهيت واقعی عملکرد خود را به عناوين مختلف پنهان کنند تا در ليست مخالفان حقوق بشر قرار نگيرند.
به اين ترتيب، اينگونه ديکتاتور و ديکتاتوری ها، با انکار آزادی کشی خود، به قاتلی می مانند که منکر قتل می شود و تنها شواهد و مدارکی کاملاً مستند می تواند او را بر صندلی يک محکوم بنشاند. مثلاً، ديکتاتور پرقدرتی چون پينوشه، که هزاران هزار انسان را کشته بود، و ميليون ها دلار از اموال مردم را دزديده بود، تا آخرين سال زندگی اش حاضر نشد که به آن چه با مردمان اش کرده اعتراف کند. در همين قياس می توان ديد که وقتی يک ديکتاتور يا ديکتاتوری به آزادی کشی خود اعتراف می کند، حکم قاتلی را دارد که از همان لحظه ی اعتراف محکوم شناخته می شود و هيچ کسی، حتی وابستگان و طرفداران او، که معمولاً به خاطر منافع خود هميشه مدافع او هستند، ديگر نمی توانند او را «بی گناه» قلمداد کرده و يا بهانه ای برای دفاع از او داشته باشند.

آزادی کشی هدف کل حکومت است
اگرچه سخنان آزادی ستيزی که مصباح يزدی بر زبان آورده اعلام مواضع رسمی حکومتيان نيست اما بديهی است که سکوت و نديده گرفتن اين سخنان از سوی تک تک مسئولين حکومت اسلامی مسلط بر سرزمين مان، اعم از بنياد گرا و اصلاح طلب و اعتدالی، آنها را در کنار او قرار داده و شريک اين جرم می کند.
در عين حال، فراموش نکنيم که مصباح يزدی يک شخص معمم ساده نيست. او خود يکی از ارکان مهم اين حکومت است، عضو مجلس خبرگان رهبری، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو جامعه ی مدرسين حوزه ی علميه ی قم، رييس شورای عالی مجمع جهانی اهل بيت است. او کسی است که رهبر اين حکومت، سيدعلی خامنه ای، در موردش گفته است: «بنده نزديک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ايشان، به عنوان يک فقيه، فيلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسايل اساسی اسلام، ارادت قلبی دارم. اگر خدای متعال به نسل کنونی ما اين توفيق را نداد که از شخصيت هائی مانند علامه ی طباطبايی و شهيد مطهری استفاده کنند اما به لطف خدا اين شخصيت عزيز و عظيم القدر خلاء آن عزيزان را در زمان ما پرکرده است».
آيا در مباحث مربوط به حقانيت و مشروعيت حکومت ها جمع سخنان مصباح يزدی و رهبر حکومت اسلامی همان ضربه ی آخری نيست که اين حکومت را رسما ضد حقوق بشر و فاقد هرگونه حقانيت بين المللی برای اداره ی جامعه معرفی می کند؟
و آيا هنوز هم ممکن است که بکوشيم خود را فريب داده و اين مواضع ضد بشری را يا به حساب «بخشی از حکومت» و يا «شخص خاصی در حکومت» بگذاريم؟ آن کس که در برابر وقوع جنايت سکوت می کند، در هر جبهه ای که باشد، شريک آن جنايت است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016