سه شنبه 30 اردیبهشت 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پيام سيامک مهر (محمدرضا پورشجری) از زندان به مناسبت تولد دخترش

مسئله بلوغ

هنگاميکه ارديبهشت فصل بهترين راستی به واپسين روز خود نزديک می شد، تو به دنيا آمدی تا جهان دروجودت يعنی دروجود بهترين آفرينش ممکن رشد يابد وبه کمال برسد وگردش خود راکه درغيبت تو متوقف مانده بود از نو آغاز کند.

ميترا جان، دخترم، اگر می بينی که ۳۰ ارديبهشت سالروز تولدت را با اين عبارات رمانتيک شادباش ميگويم، دليلش ياد وخاطره ايست که از سالهای نوجوانی ات حفظ کرده ام و همچنان با تمام احساس هايش برايم زنده است و بسيار گرامی.

تو جزو رای اولی ها بودی،سال ۸۰ بود، زمان انتخابات رياست جمهوری، مرا به اصرار کشانده بودی به يکی از حوزه های رای گيری، پاهايت را در يک کفش کرده بودی که در انتخابات شرکت کنی وبدتر ازهمه اينکه ميخواستی مرا هم شريک جرم خودت قرار دهی، بسيار تلاش کردم تفهيم کنم، توجيهت کنم که در رژيم جادوگرها و شعبده بازها، اين صندوق های رای گيری در واقع همان جعبه معروف مارگيرها ومعرکه گيرهاست. در جامعه ی اسلامی اين رای گيريها دخلی به انتخاب و اختيار و اراده انسان و هيچ ربطی به حقوق مدنی و مسئوليت شهروندی که مفاهيم مدرن است، ندارد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 



اما انگار حرفهای من فايده ای نداشت، سودی نبخشيد، تو بايد درک ميکردی که اين انتخاباتها دموکراسی نيست، دکان است، دور باطل رهبری وشورای نگهبان، نظارت استصوابی و مکانيزم گزينش ها و رد صلاحيت ها را برايت شرح دادم از قانون اساسی جمهوری اسلامی و انبوه مگرهايش گفتم که فقط کم مانده است که تا نفس کشيدن انسان را مخل مبانی اسلام بدانند، گفتم در غياب آزادی هميشه دروغی بنام قانون را صاحبان قدرت و مردم فريب ها می نويسند، سن قانونی رای دادن را کاهش دادند تا با بهره گيری از خامی و ناآگاهی نوجوانها و باسوءاستفاده از هيجانهای دوران بلوغ شما، سياهی لشگری برای نمايش دموکراسی فراهم آورند، حتی مثال آوردم، همانطور که تشنگان قدرت در ۸ سال جنگ باطل عليه باطل، کودکان و نوجوانهای کم سن و سال را در جبهه ها و روی مينها تکه پاره ميکردند، امروز هم همين کار را در حوزه های انتخابيه ودر پای صندوق های رای گيری انجام می دهند، آيا يادت هست برايت توضيح دادم که اين که آمده تا رييس جمهور شود و همچون رييس مافوقش رسما لباس جادوگرها را پوشيده، در حقيقت دشمن آزادی، دشمن زندگی و دشمن شادی ما است.حتی با نااميدی صدايم را بلند کردم و سرت داد زدم، مگر نمی بينی در جاهليت اسلامی دختران را با حجاب اجباری زنده به گور می کنند، اما واقعيت اين است که هرچه ناليدم به خرجت نرفت که نرفت.

کم کم متوجه شدم که انگار من زورم به جادوگرها نمی رسد و به اين نتيجه رسيدم که منطق من در برابر خدعه ونيرنگ شيادها و آنها که تصوير مار می کشند رنگی ندارد.

ميترا جان، امروز می خواهم حقيقتی را برايت بازگو کنم که در آن زمان وقتی که از تغيير رفتار ناگهانی و واکنش بی مقدمه من نسبت به اصرار تو به رای دادن شگفت زده شده بودی، شايد به کنه و ريشه آن پی نبرده باشی!

اکنون که به آن سالها می انديشم بسيار خرسندم که خيلی زود و تقريبا درهمان وقت به اين صرافت افتادم که حق با تواست و اين من هستم که اشتباه ميکنم گويی اين واقعيت هايی را که يکی يکی برمی شمردم خودت از قبل،از سير تا پيازش خبر داشتی و می شناختی، اين حقيقت را من از خنده که با بدجنسی در چشم های روشنت می درخشيد دانستم، حالا دخترکی ۱۵ ساله به پدر ۴۰ ساله اش درس می داد، آن هم به ظرافت و تنها با يک اشاره، با يک نگاه پرمعنی، با يک رمز.

آری تو بايد در انتخابات شرکت می کردی، تو رای اولی بودی بايد بلوغت را به اثبات می رساندی بايد نشان می دادی که مستقل شده ای بايد همه می پذيرفتند که تو حق انتخاب داری و به اين حق احترام می گذاشتند، بايد می پذيرفتند که تو ديگر بزرگ شده ای و ميتوانی روی پاهای خودت بايستی و بافکر خودت زندگی کنی و با فکر خودت آينده ات را بسازی.

اصلا مگر زنان و مردان ۵۰-۶۰ ساله ما خيلی بالغ اند که تو به نسبت صغير بوده باشی، بلوغ که فقط رشد بيولوژيک نيست، اصلا به اعتراف بسيار کسان، مردم ما فاقد شعور و آگاهی تاريخی اند، بينش تاريخی ندارند. چنين مردمانی آن هم در جامعه مذهبی که در مرحله جادوگری از روند رشد وآگاهی و تکامل جوامع متوقف مانده اند، چگونه می توانند رای و انتخاب درستی داشته باشند؟ موجودی با ذهنيت اسطوره ای و عقب مانده و با نگاه و نگرش پيش تاريخی و بدوی که مرجع مقتدری درآسمانها دارد و سرنوشت مقدرش را ،مشيت و اراده او رقم ميزند که کل شئ قدير است.

اساسا انتخاب و اراده و اختياری در مقام فرد بالغ ندارد و کشاندن وی به پای صندوق های رای گيری (حال در هر موضوعی که بوده باشد) در حقيقت معرکه ی عوام فريبانه ای بيش نيست، پس در اينصورت چاره چه بود؟ چه بايد کرد؟

راستش را بخواهی در آن زمان من هيچ چاره ای برای رفع اين تناقض وحشتناک نمی شناختم، با موقعيتی مواجه بودم که نمی دانستم چگونه بايد در برابر آن عکس العمل نشان دهم. به هرترتيب تنها کار درستی که به ذهنم می رسيد اين بود که لااقل تو را هرگز نرنجانم، اجازه ندهم در اثر انتقادهای من خاطرت مکدر شود و نسبت به عمل ورفتار خود احساس بدی پيدا کنی، خوب يادم هست که ناگهان خواسته تو، انتخاب تو، علاقه تو و کلا وجود تو از همه دنيا، و ازهرموضوعی که به فکرم می رسيد اهميتی بيشتر يافته بود. فقط و فقط به اين می انديشيدم که چه کاری لازم است انجام دهم و چه تصميمی بايد بگيرم تا تو را شادمان بيابم تا احساس خوشايندی داشته باشی، سرانجام يگانه راه حلی که يافتم اين بود که نه تنها مانع شرکت تو در انتخابات نگردم بلکه خودم نيز بی آنکه کمترين تزلزل و ترديدی نشان دهم به اتفاق تو در رای گيری شرکت کنم.

ميترا جان دخترم، امروز اعتراف ميکنم که انقدر دوستت داشتم و آنقدر خاطرت برايم عزيز بود که اگر زمان جنگ بود و تو پسر بودی و تصميم گرفته بودی که بزرگی و بلوغت را با حضور در جبهه های جنگ به اثبات برسانی پا به پايت می آمدم و همراه تو خودم را روی مين ها منفجر ميکردم.

سيامک مهر (محمدرضا پورشجری)
زندان ندامتگاه مرکزی کرج
ارديبهشت ۹۳


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016