پنجشنبه 5 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چه کسانی از باخت تيم ملی ايران خوشحال می‌شوند؟ مهرداد درويش‌پور

مهرداد درويش‌پور
شور گسترش همبستگی اجتماعی انسان‌ها به هر بهانه که باشد، به دور از هر نوع تبعيض و کينه‌جويی سخت غرورآفرين است. باخت در مسابقات جهانی و در بسياری از حوزه‌های سياسی، اقتصادی و اجتماعی تحمل شدنی و دير يا زود قابل جبران است. آن هم برای ملتی که به باخت بس عادت کرده است. با اين همه گسست همبستگی ملی چنانکه تجربه عراق نشان می‌دهد، نه تنها به‌سادگی قابل ترميم نيست، بلکه سخت هولناک است!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


يادداشتی در حاشيه مسابقات جام جهانی و نقش آن در همبستگی ملی

باخت تيم ملی ايران در برابر بوسنی و حذف آن از جام جهانی، تاسف ميليون ها ايرانی را برانگيخت. اين حس اما همگانی نبود. شگفت انگيز آن که گروهی از هموطنان ايرانی متعلق به گروههای اتنيکی تحت ستم ايران در برابر اين باخت حتی ابراز شادی کرده و سر از پا نمی شناسند. پديده ای که زنگ خطری است در زمينه گسترش شکاف اتنيکی در کشور. نيازی نيست ابعاد تنش های قومی در ايران سرنوشتی نظير عراق به خود گيرد تا اهميت پرداخت به آن را دريافت. اين يادداشت تنها به بهانه فوتبال اشاره ای گذرا به جايگاه آن در همبستگی ملی و ناسيوناليسم دارد.

بی ترديد هيچ ورزشی و هيچ مسابقه ای همچون مسابقات جام جهانی فوتبال (مردانه) از چنين توجه و اهميت گسترده بين المللی برخوردار نيست. رقابتی سخت پرهيجان اما مسالمت آميز و دوستانه بين ملت ها که کارکرد تفريحی و ورزشی آن به تدريج به عرصه تاخت و تاز سوداگری های اقتصادی و تجاری، سوداگری از طريق فروش پر رونق تر بردگان جنسی، بهره برداری سياسی دولت ها، افسون ملت ها و بالاخره گاه به جولانگاه ناسيوناليسم افراطی و نژادپرستی، خشونت و هوليگانيسم بدل شده است. مسابقات جام جهانی فوتبال در عين حال فرصتی برای نهان ساختن دشواری های داخلی، کاستی ها، نابرابری های اجتماعی و سرکوب های سياسی مخالفان از طريق نمايش اقتدار ملی و کسب مشروعيت و اعتبار جهانی توسط دولت ها است. برای نمونه در همين روزها برزيل همزمان شاهد تظاهرات و اعتراضات سياسی گسترده ای در مخالفت با صرف هزينه هنگفت برگزاری اين مسابقات بود که شکاف های طبقاتی و بردگی جنسی و آلودگی محيط زيست را افزايش می دهد و تنها بر فقر فقرا می افزايد.

با اين همه فوتبال و به ويژه مسابقات جام جهانی، بيش از هر ورزش ديگری موضوع مورد علاقه نيروهای گاه ناهمسان است. فوتبال هم عامل تحرک طبقاتی پاره ای از محرومان است، هم ابزار قدرت نمايی دولتی درسطح جهان و هم زمينه ای برای تقويت حس "همبستگی ملی" در ورای تنش های قومی و دينی و نژادی است. اين واقعيت که تعدادی از محرومان از طريق فوتبال ثروت و شهرت بر هم زده اند، همذات پنداری با آن را در ميان آنان گسترش داده و مسابقات فوتبال را همچون ورزشی "مردمی"، به نقطه اميد همگانی بدل ساخته است. زمانی مارکس گفته بود دين افيون توده ها، آه محرومان، و قلب جهان بی قلب است. پرسش اين جا است آيا در جوامع مدرن، فوتبال خود به افيون هرچند موقت توده ها بدل نشده است؟ صاحبان سرمايه اما اين مسابقات را اميدی برای سرمايه گذاری و سودهای کلان و دولت ها آن را اميدی برای افزايش منزلت بين المللی خويش می يابند. به ويژه دولت های ديکتاتور و توتاليتر به مسابقات جهانی ورزشی همچون ابزاری سياسی برای کسب مشروعيت و منزلت بين المللی خويش و سرپوش گذاشتن بر نارضايتی های درونی می نگرند. هيچ کس به اندازه اين دولت ها تمايل ندارد که ورزش را با سياست در هم آميزد و از آن بهره برداری سياسی کند. امری که در بلوک شوروی سابق و اقمارش بسيار به چشم می خورد.

با اين همه اين واقعيتی است که معمولا مسابقات جام جهانی به لحاظ روانی ممکن است فاصله دولت ها و ملت را کاسته و حس همبستگی ملی را افزايش دهد. گرچه هميشه نيز چنين نيست و همه دولت ها در برخورد به اين پديده رفتار يکسانی ندارند. برای نمونه در حالی که شوروی سابق و بلوک وابسته به آن سرمايه گذاری هنگفت و حساب شده ای برای مسابقات جهانی ورزشی می کردند، جمهوری اسلامی ايران شايد به دليل باورهای دينی، اهميت چندانی به ورزش و حتی مسابقات بين المللی نمی دهد. نگرانی حکومت از حضور زنان در استاديوم های ورزشی، نگرانی از جشن های شادی در صورت پيروزی تيم ملی که می تواند به چالشی عليه حکومت بدل شود، در کنار ضعف مديريت و نگاه ايئولوژيکی به ورزش شايد علت اصلی اين تمايز باشد. نحوه آماده ساختن تيم ملی فوتبال ايران برای جام جهانی و برخورد با مربی پرتغالی آن که خيال دارد پس از مسابقات کناره گيری کند، تنها يک نمونه رفتار حکومت ايران است که مايل است از دستاوردها و پيروزی های تيم ملی فوتبال ايران بهره برداری سياسی کرده اما حتی حاضر به پرداخت هزينه برای آن نيست!

به رغم اين واقعيت، بيش از همه اکتورهای ديگر، مردم ايران همچون يک ملت به مسابقات جام جهانی و نتايج آن چشم دوختند. اگر بپذيريم "هويت ملی" قبل از همه يک سازه ذهنی و "حس مشترک" تعلق گروهی و امری يکسره سوبژکتيو است، آن موقع بايد پذيرفت مسابقات جام جهانی فوتبال - در کنار جنگ و آئين های ملی، مهمترين فرصت تقويت همبستگی ملی به رغم تفاوت ها و تنش های درونی در يک کشور است. در مورد مردم ايران حاکميت ۳۵ ساله استبداد دينی در کشور چنان منزلت ايرانيان را در جهان خدشه دار کرده است که به نظر می رسد اميد به پيروزی در جام جهانی، مهمترين فرصتی است که "ايرانيان" همچون يک ملت می توانند منزلت خود را درجهان بالا ببرند و حس تحقير ملی ناشی از برخورد حکومت را جبران کنند. از سوی ديگر برای بسياری از ايرانيان خارج از کشور که تجربه نژادپرستی در غرب اعتماد به نفس شان را در هم شکسته ، اين پيروزی می توانست حس تحقيرشان را تسکين دهند. اين گونه از همبستگی ملی تا آن جا که نشاط آفرين است، به خودی خود منفی نبوده و با افزايش اعتماد به نفس ملت می تواند به فرصتی برای چالش حاکمان بدل شود. شايد هم از اين رو است که نيروهای انتظامی در کشور از بيم شکل گرفتن چنين فرصتی در پی پيروزی احتمالی تيم ملی، دستور عدم پخش برنامه فوتبال را در قهوه خانه ها صادر کردند. اگر اين همبستگی ملی برای روان زخم خورده مردم ايران می تواند سخت انرژی زا و اعتماد آفرين گردد، الزاما همه خود را در آن شريک نمی يابند.

در اين ميان دو گروه نسبت به اين همبستگی ملی با بيم و هراس می نگرند. از يک سو اسلام گرايان حکومتی و به ويژه جناح تندروی آن به رغم تمايلش به بهره برداری سياسی از فوتبال، همبستگی ملی را بالقوه تهديدی عليه "همبستگی دينی" که مبلغ آنند می بينند. از سوی ديگر گروه اندکی از افراط گرايان در ميان جمعيت اتنيکی تحت ستم حتی از باخت ايران در برابر آرژانتين و بوسنی خوشحال شدند. اين گروه گسترش همبستگی ملی ايرانيان را نشانه تقويت ناسيوناليسم و دولت حاکم و ضربه ای بر تمايلات واگرايانه و يا جدايی طلبانه قومی خود می دانند. در فراسوی اين دو، گروه سومی نيز هستند که با شعارهای افراطی ناسيوناليستی و "هوليگانيسم کلامی" از هيچ خشونت روانی به مسی و داور مسابقه ايران و آرژانتين فروگذارنکردند. از آن بدتر پاره ای از اين ناسيوناليست ها و شوونيست های افراطی، نابخردانه تيم ملی ايران را "افتخار پارس" خواندند و يا از "خون و نژاد آريايی" سخن گفتند. مهملاتی که خود چالش ديگری عليه حس همبستگی ملی کا ايرانيان است. هر سه اين گروه ها به همبستگی ملی نشاط آفرين ايرانيان لطمه می زنند. در اين ميان اما واکنش مفسر ورزشی تلويزيون کردستان نگاه و الگوی ديگری را پيش روی نهاده است. او پس از صحنه ای که اشکان دژآگه موقعيت گل را از دست داد گفت "اين اشکان نيست. اين اژدها است. با اين بازی اگه ايران ببازه باز هم باعث افتخاره!" در اين گفته حس همبستگی حتی مرزهای جغرافيايی را نيز درنورديده است که بسيار ارزشمند است. به جمله او تنها بايد افزود شور گسترش همبستگی اجتماعی انسانها به دور از هر نوع تبعيض و کينه جويی، سخت غرورآفرين است. باخت در مسابقات جهانی و در بسياری از حوزه های سياسی، اقتصادی و اجتماعی تحمل شدنی و دير يا زود قابل جبران است. آنهم برای ملتی که به باخت بسيار خو گرفته است. با اين همه گسست همبستگی ملی چنانکه تجربه عراق نشان می دهد، نه تنها به سادگی قابل ترميم نيست، بلکه سخت هولناک است!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016