گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان![]()
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 تیر» ممنوعالبیان کردن خاتمی٬ به نفع یا به ضرر حکومت؟ ف. م. سخن13 تیر» شرایط توبه موسوی و کروبی از نظر خامنهای، ف. م. سخن
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! شیخ معتدل و دستور قتل ۵۰۰ نفر، ف. م. سخن![]() واژگان سیاسی٬ در جمهوری اسلامی معنای واقعی خود را از دست می دهند. دادگستری٬ دادستان٬ قانون٬ اصلاح طلبی٬ نماینده ی مردم٬ رییس جمهور٬ و واژگانی از این قبیل در این حکومت از معنای خود تهی شده اند و فقط شکلی تو خالی از آن ها بر جای مانده است. به همین ترتیب است معنای اعتدال و معتدل. در چند روزنامه از ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی به عنوان شیخ های معتدل نام برده شده است. اعتدال مانند هر مقوله سیاسی دیگر امری نسبی ست و نسبت به عوامل مختلف سنجیده می شود. اما یک شاخصه ی کلی هم داریم که شاخصه ی انسانی و حقوق بشری ست و اعتدال و معتدل و سایر مشتقات این کلمه باید با این شاخصه ارزیابی شوند. چگونه می توان به هاشمی رفسنجانی با آن سوابق تیره و تار در زمینه ی سرکوب آزادی ها و آزادی خواهان لقب شیخ معتدل داد؟ چگونه می توان ناطق نوری را که امروز خود اعتراف می کند دستور کشتار حداقل ۵۰۰ نفر را در سیستان صادر و بر آن پافشاری کرده شیخ معتدل نامید؟ سوابق آقایان پیش روی ماست. شاید عده ای از ما علاقه داشته باشیم که این سوابق را امروز نادیده بگیریم و به دو کلمه حرف «اعتدالی» آقایان دلخوش کنیم. اما کسی که دستور کشتار ۵۰۰ نفر را صادر کرده است به هیچ وجه با شاخصه ی انسانی و حقوق بشری نمی تواند معتدل نام بگیرد بل که لقب جلاد و سلاخ برای او شایسته تر است. فراموش نکنیم که صادق خلخالی در زمان پا گرفتن جریان اصلاح طلبی حکومتی٬ ادعای اعتدال و اصلاح طلبی می کرد. به همین ترتیب امروز هادی غفاری گلو پاره کن و موسوی تبریزی آدمکش ادعای اعتدال و اصلاح طلبی می کنند. با هم بخشی از خاطرات «شیخ معتدل» را می خوانیم: در انتخابات مجلس دوم، آقای «سیدمحمدعلی زابلی» از سیستان را شورای نگهبان رد صلاحیت کرده بود. ایشان روحانی بود و خیلی هم قیافهی علمایی داشت. برخی از سیستانیها هم شورش کرده دفتر امام جمعه – آقای «عبادی» - را آتش زدند و سپس به طرف استانداری حرکت کرده بودند که آنجا را تصرف کنند. آقای سید«احمد نصری» که استاندار آنجا بود، تلفن زد و گفت: «حاج آقا، دارند به طرف استانداری میآیند ما چه کار کنیم؟» گفتم: «کوتاه نیایید، برخورد کنید.» جمعه ظهر بود به آقای آخوندی که برای تشکیل شورای تامین ویژه به ارومیه رفته بود، گفتم: مستقیما از همانجا به زاهدان برود.اتفاقا در آن جمعه آقای شمخانی هم حضور داشتند، لذا این دو نفر به اتفاق، به زاهدان پرواز کردند و جمعه بعد از ظهر کنترل اوضاع را در اختیار گرفتند و آقای فلاحیان نیز روز بعد به آنها پیوست سپس آقای فلاحیان و آخوندی و شمخانی را با نیرو و امکانات و اختیارات به آنجا فرستادم. فردا صبح، آقای زابلی را قانع کردند که به استانداری برود. آقای آخوندی زنگ زد و گفت: «آقای زابلی اینجاست، چه کار کنیم؟» گفتم: «به ایشان احترام بگذارید، اما عمامهی ایشان را بردارید و چشمهایش را ببندید و او را به زندان بیندازید.» آقای آخوندی گفت: «این کار هزینه بالایی دارد»، گفتم: «همین که دستور میدهم عمل کنید.» آنها آقای زابلی را زندان انداختند و با اغتشاشگران نیز برخورد کرده، سه نفر را کشتند. آقای حسینی، نمایندهی سیستان در مجلس، جوسازی علیه استاندار به راه انداخت و اظهار کرد: «استاندار آدمکش»، لذا به مجلس رفتم و در جلسهی غیرعلنی ماجرای زاهدان را برای نمایندگان تشریح کردم و گفتم این منطقه حساس است و بسیاری از منافقین و فرصتطلبان میخواستند از این ماجرا سوءاستفاده کنند و گفتم استاندار آدمکش نیست، من دستور دادم تا پانصد نفر را بکشند، اما برای پانصد و یکمین نفر باید مجددا دستور بگیرند. من شاه سلطان حسین نیستم که کوتاه بیایم. بنده را به جرم آدمکشی محاکمه کنید و به قوه قضاییه هم اعلام کردم متهم نه فرماندار نه استاندار است، بلکه من هستم و ماجرای زاهدان نیز بدین صورت پایان یافت. Copyright: gooya.com 2016
|