دوشنبه 16 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 مرداد» در ستايش صلح، شکوه ميرزادگی
14 خرداد» توفان نوح و سمفونی فردا! شعری از شکوه ميرزادگی
پرخواننده ترین ها

حلال و حرام کردن گردشگری و پی‌آمدهای زيانبار آن، شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
"گردشگری حلال" با تعريفی که خود طرفداران آن مطرح می‌کنند، نوعی گردشگری است که کارش بر بنياد جداسازی انسان‌ها از هم و تفکيک آن‌ها به مسلمان و غيرمسلمان است و، بدتر از آن، به‌صورتی غيرمستقيم گردشگری را به دو شعبه حلال و حرام تقسيم می‌کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

قرار است، در ماه سپتامبر سال جاری، کنفرانسی با عنوان «توريسم حلال» (Halal Tourism) در شهر آندلس اسپانيا برگزار شود. بر اساس اطلاعات موجود، اين کنفرانس بيشتر به مسايل تجاری و سرمايه گزاری های بخش خصوصی اروپايی در بخش گردشگری، توجه دارد؛ چرا که صاحبان صنعت گردشگری (توريسم) معتقد شده اند که گردشگران مسلمان بازار گسترده ای را فراهم آورده اند و آنها لازم است راه های نفوذ در اين بازار و جذب سرمايه های گردش کننده در آن را جستجو کنند.
در اين ميان، به نظر می رسد که حکومت اسلامی نيز به شدت علاقمند شده تا اين «گردشگری حلال» را جايگزين طرح ناموفق ايجاد «توريسم اسلامی» خود کند، که مبتکر اصلی آن اسفنديار رحيم مشايی و دولت احمدی نژاد بودند. به همين دليل، گردشگری حلال چنان مورد توجه مقامات حکومت اسلامی قرار گرفته که آقای مسعود سلطانی فر رييس سازمان ميراث فرهنگی و معاون رييس جمهور، اعلام کرده است که: «ايران سردمدار گردشگری حلال می شود».(۱)

طرح «توريسم اسلامی» چه بود؟
پس از انقلاب ۵۷، به همان شيوه که مسايل مربوط به ميراث فرهنگی و ميراث طبيعی ما گرفتار ويرانی ها و بحران های زيادی شد، صنعت گردشگری نيز مرتباً راه نزول و پست رفت را پيموده است. در سال های اول انقلاب، به دليل خشونت ها و کشتارهايی که در ايران انجام شد، طبيعی بود که توريست های غيرمسلمان، و حتی مسلمانان غير شيعه، از آمدن به ايران بترسند. پس از آن هم ماجرای جنگ ايران و عراق پيش آمد و گردشگران اروپايی، که بيشتر به دنبال ديدارهای فرهنگی در فضايی شاد و امن هستند، طبعاً از رفتن به ايران پرهيز داشتند. پس از پايان جنگ نيز فضای ايران فضايی نبود که بشود برای ديدارهای تفريحی و گردشگری به آن سفر کرد؛ به خصوص که برای زنان کشورهايی که عادت به حجاب نداشتند، مساله ی حجاب اجباری مشکلی اساسی ايجاد می کرد. در عين حال، از آنجا که گردانندگان حکومت درکی از اقتصاد علمی امروز نداشتند و برايشان نشستن روی چاه های نفت و گازی که پول و ثروتی بی دردسر و راحت را، بدون پاسخگويی به مردم، فراهم می کرد کافی بود، اهميت زيادی هم برای نيامدن توريست ها قايل نبودند.
در دوران رياست جمهوری رفسنجانی توجه به مسئله ی گردشگری شروع شد، که البته اين توجه همچنان نه به دليل اهميت اين صنعت در امر اقتصاد و توليد کار در کشور، که به دليل امکان بهره برداری تبليغاتی از آن بود. حکومت اسلامی تازه می فهميد که برای تر و تميز کردن چهره ی خشن و تندخوی خود در جهان به چنين وسيله ای نياز دارد. اين تلاش ها در زمان محمد خاتمی و با مطرح شدن «گفتگوی تمدن ها» بيشتر شد اما نتيجه ی محسوسی نداد و توريست ها همچنان از آمدن به ايران می ترسيدند. با اين همه رفسنجانی و خاتمی موفق شدند که، با وعده و وعيدهايی در مورد امنيت گردشگران خارجی، به ويژه ترس ايرانيان خارج کشور از رفتن به ايران را کمتر کنند. ايرانيانِ ايران گم کرده نيز می خواستند تا حداقل با ديدن و ابراز علاقه و احترام به نشانه های تاريخی و فرهنگی، هويت ايرانی خود را حفظ کنند و يا نمادهای اين تاريخ و فرهنگ را، که در گوشه گوشه ی ايران سربلند کرده اند، به فرزندان اروپايی و آمريکايی شده ی خود نشان دهند. نمونه ی روشن اين علاقه ديدار ميليونی سالانه مردمان از محوطه های تاريخی و فرهنگی ايرانی در دو دهه ی گذشته بوده است.
با شروع دولت احمدی نژاد و فرمانروايی رحيم مشايی در سازمان ميراث فرهنگی، حکومت تصميم گرفت که «زوار اسلامی» را جايگزين توريست های اروپايی و آمريکايی کند. به اين منظور نام صنعت گردشگری ايران جای خود را به گردشگری اسلامی داد. رحيم مشايی، بلافاصله پس از شروع کار خود، در يک سخنرانی رسماً گفت که: «ما به گردشگر غربی احتياجی نداريم، ما گردشگر اسلامی می خواهيم». و بر اين اساس اولين اقدام اين سازمان انجام مذاکرات گسترده با برخی از کشورهای مسلمان و دعوت از بازرگانان آنان بود، کاری که همراه با بر پا داشتن ميهمانی های مفصل و سرگرم کننده، و به دنبال آن هم برگزاری کنفرانس های کوچک و بزرگ انجام می گرفت.
اولين کنفرانس در اسفندماه ۱۳۸۵ تشکيل شد، با عنوان «همايش بين المللی گردشگری کشورهای اسلامی» که اگرچه دولت و سازمان ميراث پشت آن بودند اما ظاهراً دعوت از سوی «خبرگزاری ميراث فرهنگی» و «اتاق بازرگانی و صنايع و معادن» انجام شده بود. در اين کنفرانس، که عنوان «بين المللی» را بر خود داشت، مثل همه ی گردهمآيی های «بين المللی» ديگری که در ايران صورت می گيرد، جز پنج شش نفری از کشورهای اسلامی کسی شرکت نداشت. «رزالی موهد دواد»، قايم مقام سازمان توريستی مالزی، «مصطفی اسميت ساراک»، از فعالين گردشگری ترکيه، و «عبدالصاحب شاکری»، صاحب امتياز نشريه ی توريسم اسلامی در لندن کل افرادی را تشکيل می دادند که آقای رحيم مشايی گفته بود از ۵۴ کشور اسلامی به ايران خواهند آمد. در آن سال درآمد کشورهای مسلمان نشين از محل گردشگری حدود ۳۵ ميليارد دلار در سال گزارش شده بود (حدود يک دهم درآمد کل توريسم جهانی) که البته ايران در اين ميان سهمی نداشت و بيشترين آن متعلق به کشورهای ترکيه، مالزی، مصر، و عربستان سعودی بود. در اين جمع نيز، جز کشور عربستان که درآمد گردشگری اش از محل سفر «زوار» (يعنی کسانی که صرفاً به قصد زيارت می روند) تآمين می شود، بقيه ی کشورها بيشتر به دليل آثار تاريخی و فرهنگی و وضعيت آب و هوا و محيط طبيعی شان موفق به جلب توريست شده بودند.
دولت احمدی نژاد مرتب ادعا می کرد که قصد دارد، با بوجود آوردن «توريسم اسلامی»، علاوه بر ايران، درآمد کشورهای اسلامی ديگر را هم بالاتر ببرد. اما سود اين گردشگری اسلامی تنها به جيب کشورهای ترکيه، سوريه، لبنان، عراق، و مالزی، اندونزی و کشورهای اطراف خليج فارس رفت و سر ايران بی کلاه ماند؛ به اين شکل که سازمان ميراث فرهنگی دست آژانس های مسافرتی و کاروان ها را (که ظاهرا به قصد جذب توريست، توريست های ايرانی را به خارج می بردند) باز گذاشت تا به هر شکلی که می خواهند ايرانيان را به اين کشورها ببرند و پول های ايران را در آنجا خرج کنند.
به اين سان ايران در زمينه ی توريسم اسلامی، يعنی توريست های مسلمانی که از جيب خود پول خرج می کنند توفيقی نداشت و توريست های مسلمان و اغلب سنی کمتر به ايران می آمدند. کسانی هم که در ليست های آماری توريست ها نمايش داده می شدند، يا فقط بازرگانان و ورزشکاران و گروه های ديگری بودند که با پول دولت به ايران می آمدند و در هتل های پنج ستاره پذيرايی می شدند و يا دسته دسته «زوار» فقير مقابر متبرکه بودند، و يا معدود گردشگر زرنگی که به خاطر گذراندن دو سه هفته ی مجانی، به ايران می آيند و ناگزير همراه رهنماهای تور به زيارت امامزاده هايی می رفتند که احتمالاً هيچ اعتقادی به آن ها نداشتند. در واقع توريست ها پولی به ايران نمی آورند اما ايرانيان پول شان را در کشورهای اسلامی خرج می کردند. در همان زمان مصطفی خاکسار قهرودی، رييس سازمان حج و زيارت به خبرنگاران گفت که: «در روزهای عادی حدود ۴۰۰۰ هزار زاير به عراق داريم و هر زاير ايرانی حدود ۵۰۰ دلار برای عراق سود آوری دارد.» يعنی روزانه حدود ۲ ميليون دلار ارز ايران به کشور عراق می رفت؛ مبلغی که حتماً در «روزهای خاص مذهبی» چندين برابر می شد.
البته حکومت با استفاده از اين نوع «گردشگری اسلامی» ظاهراً به مقاصد سياسی خود رسيد؛ يعنی توانست مأموران مخصوص خود را در لباس گردشگر يا «زوار» به کشورهای اسلامی شيعه نشين بفرستد تا انواع اقدامات سياسی و دخالت های غير قانونی خويش را پنهانی به اجرا در آورند؛ توفيقی ظاهری که البته اکنون، پس از ماجرای سوريه و عراق و برخی ديگر از کشورها اين اقدامات بر همگان آشکار شده است.
و بالاخره اينکه، در طول هشت سالی که احمدی نژاد و همراهش رحيم مشايی (در ظاهر و پشت پرده) در ايران فرمانروايی کردند، انواع همايش های اسلامی را برای گردشگران تدارک ديدند مثل:
- کنگره گردشگری سلامت کشورهای اسلامی
- همايش بين المللی گردشگری دينی و توسعه ی فرهنگ زيارت در مشهد مقدس
- همايش بين المللی گردشگری اسلامی،
- و امثالهم...
اما همه ی اين گردهمآبی ها نيز، با وجود داشتن نام «بين المللی»، تنها پنج شش ميهمان از کشورهای ديگر داشت که به زحمت يکی دو تن شان در امر گردشگری اهميتی جهانی داشتنند.
علاوه بر اين، در سال های گذشته مبالغ سرشاری صرف تبليغات در کشورهای مختلف شد که پر سر و صدا ترين آن ها راه اندازی يک تلويزيون ماهواره ای گردشگری با بيش از ۵۰ ميليون دلار هزينه در دبی بود که بعد از چند ماه کار ديگر خبری از آن نشد.
بهر حال، و در نهايت، کار برانگيختن علاقه ی مردمان مسلمان کشورهای اسلامی برای ديدار از ايران هم کاملاً با شکست روبرو شد. زيرا کمال نادانی و تعصب است که رؤسای سازمان فرهنگی يک کشور برای جلب توجه توريست ها به جای به رخ کشيدن صدها اثر تاريخی و فرهنگی ايران، اعم از اسلامی و غير اسلامی، با نهادن نام اسلامی بر صنعت توريسم خود، تنها بخواهد بر بخش آثار مذهبی و زيارتگاه های شيعی خويش، که تعداد و قدمت شان يک صدم کل ميراث فرهنگی و تاريخی هم نمی شود تاکيد کند.
جالب است که اکنون نيز روسای جديد سازمان ميراث فرهنگی همان «گنده گويی» های دولت گذشته را ادامه داده اند و سعی دارند که بيشتر بر جذب توريست های مسلمان توجه کنند. مثلا سازمان ميراث فرهنگی مدعی است که با رويکرد و سياست های دولت جديد در زمينه جذب توريست، صنعت گردشگری روند رشدی ۲۲۰ درصدی داشته است. او بخش عمده ای از اين روند مثبت توسعه و رونق گردشگری را به «سياست های مثبت دولت، تشنج زدايی با ساير کشورها و بخشی به بروز جنگ در کشورهای منطقه مرتبط است که بايد از اين موقعيت به عنوان يک فرصت طلايی استفاده کنيم» ولی در همان گفتگو وقتی ايشان آمار سال ۲۰۱۳ را می دهند می بينيم که با وجود اين رشد ۲۲۰ درصدی ايشان، « گردش ارزی در حوزه گردشگری جهانی طی سال ۲۰۱۳ بالغ بر يک هزار و ۲۵۰ ميليارد دلار می باشد که ۵ ميليارد آن نصيب ايران شده و ده ميليارد از ايران خارج شده است.» سلطانی فر همچنين در اين گفتگو اظهار اميدواری کرده که با تکميل زيرساخت ها در عرصه گردشگری ايران سردمدار گردشگری حلال در دنيا می شود و تا سال ۱۴۰۴ شمسی ۲۰ ميليون گردشگر با درآمد ۲۵ تا ۳۰ ميليارد دلار خواهد داشت. (۳)
يعنی در واقع باز اميد اين دولت هم بر اين است که گردشگران مسلمان، زير پوشش گردشگری حلال، بتوانند ايران را صاحب يک صنعت گردشگری پردرآمد کنند.

تفاوت گردشگری مذهبی با گردشگری حلال؟
اگر چه «توريسم اسلامی» بوسيله ی حکومت اسلامی مسلط بر ايران راه اندازی شد و به شکست انجاميد اما قرن هاست که در کنار گردشگری به طور عام، که به قصد تفريح، ديدارهای فرهنگی و تاريخی، و آشنا شدن با کشورهای مختلف و فرهنگ های مختلف صورت می گيرد، گردشگری ديگری به نام «گردشگری مذهبی» (Religious Tourism) يا به قول خودمان «گردشگری زيارتی» نيز وجود داشته است.
در اين نوع گردشگری که همچنان در جهان وجود دارد و کسی هم با آن مخالفتی ندارد، مسلمان و زرتشتی و مسيحی و يهودی و بودايی و بهايی و ... پيروان هر مذهب و دين ديگری برای زيارت معابد، آرامگاه های قديسين، و شرکت در برنامه های مختلف مذهبی خود از کشوری به کشوری و از شهری به شهری سفر می کنند. اين گردشگران، جز زوار کعبه ی مسلمانان (چرا که ظاهراً ورود غير مسلمانان به مکه مجاز نيست) خود را از ديگران جدا نمی کنند، و حتی برخی از پيروان اديان ترجيح می دهند که با ديگران مخلوط شده و رابطه ای نزديک و دوستانه با ديگر مردمان ِ آمده از هر دين و مذهب و حتی بی مذهبی داشته باشند؛ درست همان وضعيتی که در ايران قبل از انقلاب اسلامی برقرار بود و در فرهنگ ايرانی ما بصورت «عيسی به دين خود، موسی به دين خود» و يا «از يک گوهر بودن انسان» بيان می شد. اين گردشگران با حفظ آداب و رسوم و اعتقادات مذهبی خود ابايی ندارند که در هر هواپيمايی بنشينند و در هر هتلی اقامت کنند.
«گردشگری حلال» اما، با تعريفی که خود طرفداران آن مطرح می کنند، نوعی گردشگری است که کارش بر بنياد جدا سازی انسان ها از هم و تفکيک آن ها به مسلمان و غير مسلمان است و، بدتر از آن، بصورتی غير مستقيم گردشگری را به دو شعبه حلال و حرام تقسيم می کند.
بجز در سايت های ايران که به خصوص اخيراً با آب و تاب تمام درباره توريسم حلال می نويسند، تنها در ويکی پديای انگليسی و يک سايت ديگر از نوعی گردشگری ديگر با نام «حلال» بر می خوريم و اين دو منبع نيز اين نوع گردشگری را اين گونه توضيح می دهند:
«گردشگری حلال يکی از زيرشاخه های گردشگری دينی است که مخصوص خانواده های مسلمانی درست شده که تابع شريعت اسلام اند».
و يا، در توضيح آينده ای که برای اين نوع گردشگری پيش بينی شود، می گويند:
«گردشگران حلال در هتل های مخصوص جای می گيرند؛ هتل هايی که الکل و گوشت خوک در آنها سرو نمی شود، استخر و ورزشگاه زنانه مردانه دارند، و در آنها زنان از حجاب اسلامی استفاده می کنند و احتمالاً نماز خانه دارند. پيش بينی می شود که هواپيماهايی نيز به سرويس هواپيماهای عمومی اضافه خواهند شد که علاوه بر الکل و گوشت خوک، گوشت های غير حلال ديگر را نيز در ليست غذاهاشان نداشته باشند، هنگام نماز را اعلام کنند، قرآن هايی در جيب جلوی صندلی مسافران قرار دهند، به عنوان برنامه های سرگرم کننده ويدئوهای مذهبی نمايش دهند»..

چرا آوردن واژه ی حلال به همراه گردشگری زيانبخش است
همانطور که همگان آگاه هستند، در اسلام حلال به معنای «جايز، مجاز، و روا» است و حرام به معنی ممنوع، و خط قرمزهايی است که نبايد از آنها عبور کرد يا حتی به آنها نزديک شد. به اين ترتيب، وقتی گردشگری با پسوند حلال به کار می رود طبعاً متضاد آن نيز «گردشگری حرام» خواهد بود؛ اشاره ای تلويحی که در اذهان ها اثر می گذارد.
من هنوز نمی دانم، و همچنان بدنبال اين هستم که بدانم آيا «سازمان جهانی جهانگردی» اين نوع توريسم را به رسميت می شناسد يا نه. علت کنجکاوی ام آن است که اين سازمان، علاوه بر اين که مدعی است: «برای متقاعد کردن کشورهای عضو از طريق معرفی مقاصد توريست‌ها از سفر، حداکثر منفعت اقتصادی که توريسم می‌تواند با خود به همراه بياورد، و تأثيرات اجتماعی و فرهنگی ناشی از توسعه ی توريست و، در عين حال، کاهش تاثيرات زيست ‌محيطی و تاثيرات منفی اجتماعی آنها، برای اجرايی شدن دستورالعمل‌های جهانی اخلاق حرفه‌ای در توريسم تلاش می‌کند»، و بر آن تاکيد دارد که اعضايش موظف به اجرای اهداف طرح موسوم به «توسعه ی هزاره» هستند که در آن، مثلاً، بر «برابری جنسيتی و توانمند سازی زنان» تاکيد دارد. لذا می توان پرسيد که آيا اين نوع حرام و حلال کردن صنعت گردشگری به اين گونه اهداف و خواست ها لطمه نمی زند؟ يا آيا سلامت و آرامش کسانی را که نمی خواهند گردشگر حلال باشند تهديد نمی کند؟ و آيا اشخاصی که به «سفر حلال» نمی روند امنيت شان از سوی افرادی مورد تهديد قرار نخواهد گرفت؟ البته اين ها برای من فقط پرسش است.
ولی به راستی چه عيبی داشت اگر علاقمندان به اجرای شريعت اسلامی در حين سفر، يا مسلمانانی که نمی خواهند حتی در سفر با غير مسلمانان در بياميزند، از همان نام عام «توريسم مذهبی» استفاده ميکردند؟ و يا تاجران و سودجويانی که برای به دست آوردن پول بيشتر به هر وسيله ای متوسل می شوند، می توانستند چنين برنامه هايی را، بدون گذاردن نام «حلال» بر آنها اجرا کنند؟ و نه اينکه اين گونه توجيه شود که همه ی کسانی که به گردشگری، به معنای عام آن، می روند و يا همه ی کسانی که به گردشگری مذهبی مربوط به مذاهب غير اسلامی می روند، کار حرام انجام می دهند.
با وضعيتی که در سال های گذشته در جهان از سوی برخی از گروه ها و مسلمانان متعصب بوجود آمده (مثل «بوکو حرام» و يا «داعش» و يا گروه های ديگر و يا حتی متعصبينی که در ايران خودمان هستند و رسماً انواع ممنوعيت ها را برای مردمان و به خصوص زنان بوجود آورده اند) کاملاً آشکار است که اينگونه نام گزاری ها می تواند خطرات متعددی را برای گردشگرانی داشته باشد که يا مسلمان نيستند و يا نمی خواهند مطابق شريعت اسلامی (که خود به دو شعبه ی شيعی و سنی تقسيم می شود) عمل کنند.
و از همه بدتر اينکه برقراری اين گونه جريان ها در کشورهايی چون ايران، که حکومتی مذهبی دارند و احکام اسلامی به شدت در آن ها اعمال می شود، سبب تبعيض های بيشتری خواهد شد. فرضاً، حکومت اسلامی، همانگونه که می تواند به راحتی حکم کند که مردمان چه بپوشند و چه بنوشند، و برای خصوصی ترين مسايل مردمان ايران با هر مذهب و بی مذهبی که داشته باشند نيز احکام دارد و آن احکام را زير پوشش «قانون» بر همگان تحميل می کند، ممکن است فردايی اعلام کند که مردمان ايران فقط می توانند به سفرهای حلال بروند. کدام بعيدی بوده است که در سايه ی اين حکومت عجيب و يا انجام شدنی نشده باشد؟

شکوه میرزادگی
smirzadegi@yahoo.com

ـــــــــــــــــــــ
۱. http://tinyurl.com/o5l3xuv
۲. http://www.eat-halal.com/spain-to-host-first-ever-conference-on-halal-tourism-in-europe
۳. http://tinyurl.com/o5l3xuv


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016