سه نکته در باره نوشته اقای يوسفی اشکوری، بیژن صفسری
مقاله "گدايی آزادی از دشمن آزادی" که اخیرا ازصاحب این قلم در سایت وزین گویا منتشرگردید، مورد توجه و عنایت جناب يوسفی اشکوری یکی از چهار نویسنده نامه اخیر به اقای خامنه ای برای آزادی حصر شدگان جنبش سبزقرار گرفته و گویا احسا س تکلیفی را در ایشان باعث گردید تا با طعن و کنایه نصیحت نامه ای، بنام "نقد"، در سه نکته خطاب به نگارنده مرقوم فرمایند که ضمن تشکر از عنایت و توجه این بزرگوار نسبت به وجیزه حقیر، علارغم میلم نوشتار زیررا به دلیل چندین نکته قابل پاسخ خدمت ایشان یاد آور شوم امید که تحمل پذیری نقد در بین مصلحان نظام و روشنفکران دینی افزایش یابد
ویژه خبرنامه گویا
نکته اول
روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ
جناب اشکوری کم لطفی شما را که در نصیحت نامه مرقومه تان حقیر را با کنایه به حرفه ام متهم به بی اطلاعی از افکارو نوشته های خود و دوستان هم فکرتان نمودید به حساب فراموشی شما می گذارم و جهت اطلاع بدانید که سه روز نامه و 5 هفته نامه ای که بنده سردبیر و ناشر آن بودم همگی به دلیل نشر افکار شما و دوستان هم فکرتان، آن هم در زمانی که کمتر نشریه ای در داخل کشور حاضر به قبول ریسک انتشار آنها را به تن می خرید، یک به یک توقیف و شخصا مورد سین جین برادران بازجو قرارگرفته ام واز قضا یکی از اتهامات نسبت داده شده به صاحب این قلم (که امروزبه دلیل نقد عمل سیاسی شما و همفکرانتان مورد غضب شما و احیانا دوستانتان قرار گرفته ام ) ،حمایت ونشر افکارو باور های گروه نوع سوم از"حکومت دین باوران " ی بود که جنابعالی و سه نگارنده محترم نامه اخیر به رهبری نظام، مروج آن بودید و اگر هنوز هم حافظه تان یاری نمی کند عکس زیر را به گواهی می گیرم که نگارنده همواره هر جا که تریبونی برای نشر افکارجنابعالی و همفکرانتان قرارمی گرفت از حقیرهم نه بعنوان تماشاچی بلکه بعنوان نشر دهنده آن افکار دعوت می شد که عکس زیر حضورنگارنده این سطور در یکی از جلسات سخنرانی های جنابعالی و یارانتان در حسینیه ارشاد است که بعد ها همین عکس به دلیل قرار گرفتن به عمد در لنز عکاس خبرگزاری وابسته به حکومت، از مستندات وابستگی و حمایت نشریات تحت مدیریتم مورد استناد برادران باز جو قرار می گیرد حال اگر باز هم با طعنه و کنایه به حرفه ام مرا بی اطلاع از افکار و نوشته های خود و دوستان همفکرتان می دانید شما را واگذار به وجدان خفته تان می کنم.
نکته دوم
اینکه نامه نگاری رویه ی از قدیم بجا مانده اهل سیاست این کهنه دیاراست حرفی نیست که بر مثال هایتان من هم اضافه می کنم نامه رهبر واقعه 57 ( آقای خمینی ) به شاه را که شما از قلم انداختید ، اما نکته قابل توجه و مرتبط با مقاله ای که حقیرکه از باب نکوهش نامه نگاری مستمر اهل سیاست به دیکتاوری حاکم بر کشورمان بود این است که همه این نامه نگاری ها ی اشاره شده در مرقومه تان در یک برهه از تاریخ به قصد اتمام حجت در یک و یا دوبار از سوی مصلحان وقت جامعه به اربابان قدرت نوشته شد است و بعد از آنکه به درایت دانستند نرود میخ آهنی برسنگ دست کم رویه و نحوه مبارزه با ظلم را تغیر دادند اما امروز از کرامات خیل روشنفکران دینی چون جنابعالی نه تنها این روش را بهترین رویه مبارزه در اصلاح امور می دانید بلکه با القا وحشت در ملت از بیم تجزیه و جنگ داخلی، ضمن توجیه عملکرد انفعالی خود و همفکرانتان ،راه مماشات و معاشقه قلمی با دیکتاتور را بهترین راه وصول مطالبات مردم دانسته ، و ملتی را ترغیب به پذیرش نحوه به اصطلاح مبارزه خود با ظالم می نمائید که این نه مبارزه بلکه آنچنانکه در مقاله ام آوردم "گدایی آزادی از دشمن ازادی" است.
نکته سوم
اگر ایراد جنابعالی و احیانا دوستانتان استفاده از لفظ " گدایی " برای تلاشی که به زعم خود جهت آزادی حصر شدگان جنبش سبز و یا اصلاح امور می کنید ، است ، صادقانه می گویم این لقب کنایه آمیز گروه کثیری از مردم جان به لب رسیده ای است که پس از بی نتیجه ماندن نهضت نامه نگاری به رهبری، برروش و گزینه راه مبارزاتی شما و همفکرانتان ، اطلاق می شود و جهت اطلاع بدانید که در کوچه و بازار از این دست کنایه ها نسبت به عملکرد سیاسیون مدعی نجات کشوربه وفور شنیده می شود ودر این میان روزنامه نگاران به حکم وظیفه حرفه ایی الزام به انعکاس اینگونه پیام های مردم را دارند وبی شک مستحضر هستید که رسالت حرفه ایی قلم بدستان قبیله مطبوعات تنها روای اخبار سیاسیون و یا گروه هائی که نان خدا میخورند فرمان شیطان را می برند، نیست بلکه وظیفه مهمتر رساندن مطالبات و نجوا های ناشی از نارضایتی ملت ، به گوش شنوا هم هست طرفه آنکه بعد از شکست اولین خیزش مردم پس از واقعه سال 57 که به حماسه دوم خرداد معروف شد و ایضا زمینگیرشدن جنبش سبز با حصر دو رهبر معنوی این خیزش، عملکرد انفعالی پیشروان وهدایت کنندگان جنبش جامعه بر علیه وضعیت موجود خاصه آن دسته از مدعیان اصلاح نظام که دغدغه دین دارند، باعث یاس و نا امیدی در مردم گردید واز کمترین تبعات این سرخوردگی ونا امیدی، بی اعتنایی به رهنمود ها و تراوشات قلمی این دسته از مدعیان ازادی است و این وظیفه ارباب جراید و صاحبان قلم در رسانه ها است تا با تلنگر های پی در پی به هادیان و مصلحان جامعه این گسست را گوشزد نمایند و نه ارائه طریق که جنابعالی بعنوان روشنفکر، وظیفه خود و همفکرانتان را برمن روزنگار تکلیف می کنید واز نگارنده طلب استراتژی راه حل برون رفت از بن بستی را دارید که حاصل " نحوة مواجهه شما و همفکرانتان بعنوان روشنفکر دینی با ظلم بوده است.
جناب اشکوری ضمن احترام به عقاید و روش مبارزاتی شما و دوستان همفکرتان باید باور کنید که نحوه مواجهه با عاملان شوربختی امروز ملت ایران مماشات وچانه زنی با زمامدارانی نیست که از پول نفت به چنان توهمی از قدرت رسیده اند که جر کشتن و حصر حتی خودی ها چاره ای ندارند و این گفته نه به معنای جنگ طلبی و برادرکشی و یا خواهان دخالت بیگانگان به امور داخل کشورمان است بلکه تلنگری است تا صاحبان اندیشه طرحی نو در اندازند وبدانند حتی مردم عامی هم از بی اثر بودن همه راه های رفته آگاهند و چشم امید به عاقلان جامعه خود دارند تا چاره ای اندیشند خاصه قلم بدستانی که در طی همه سال های تلاش مصلحان جامعه ، نقش پل ارتباطی اهل تفکر با مردم را داشتند و هزینه ها ی گزافی برای نشر افکار این فرهیخته گان و معتمدین جامعه دا ده اند نیز از این همه تلاش بیهوده دلزده و آزرده شده اند و عصاره همه این وازدگی های سیاسی مقالاتی چون مقاله حقیر می شود که مورد تکدر خاطر شما و دوستانتان قرار می گیرد که این خود به زعم نگارنده تلاشی است برای بیداری اهل اندیشه ای که بیدار است و خود را به خواب زده است .