یکشنبه 29 تیر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

مذاکرات ۶ ماهه و ادامه سياستی ويرانگر، مهران مصطفوی

مهرانمصطفوي
بالاخره ۶ ماه مذاکره ای که ايران بدنبال تصدی سياست "نرمش قهرمانانه" آقای خامنه ای پذيرفته بود با توافق کامل به پايان نرسيد اما از آنجا که نظرات بهم بسيار نزديکتر از آغاز مذاکرات شده قرار بر تمديد مدت آن شده است. برای اينکه درک کنيم که آيا توافقی که گفته می شود در دسترس است برای مردم ايران مناسب و حافظ حقوق ملی است يا نه چند توضيح لازم است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱ ـ توضيح اول اينکه مسئول سياست اتمی ايران به غير دوره کوتاه آقای خمينی يعنی بين سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸ که اولين تلاشها برای از سر گرفتن سياست اتمی زمان شاه در ايران صورت گرفت و تا حدودی به غير دوره اول رياست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی که به علت جا نيافتادن رهبری آقای خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی بطور نسبی مستقل عمل می کرد، چه در دوره دوم آقای هاشمی رفسنجانی و دو دوره آقای خاتمی و احمدی نژاد و چه در يکسال اخير آقای روحانی مسئول اصلی مهندسی و پيگيری سياست اتمی ايران آقای خامنه ای بوده است. چنانچه در دوره آقای احمدی نژاد او را در دو سال آخر کاملا از دخالت در سياست اتمی ايران کنار گذاشت و بعد از انتخابات مهندسی شده آقای روحانی، در کليه جزئيات مذاکراتی را که آقای ظريف که خود را وزير خارجه اقای خامنه ای خوانده بود پی گرفته است و در آنها دخالت و تصميمگيری کرده و می کند. از اينرو هر گونه مسئوليتی در باره سياست اتمی ايران بايد بنام آقای خامنه ای نوشته شود. در نتيجه اينکه عده ای چون در انتخابات اخير رياست جمهوری اسلامی مبلغ آقای روحانی شدند و هر چه فاجعه بود را بنام آقای احمدی نژاد نوشتند يکی از دروغهای بزرگ دنيای سياست ايران است و اگر آقای احمدی نژاد هم چنين کرده بود ـ که چنين نيست ـ آقای خامنه ای گفت که ايشان به او خيلی نزديک است و سياستهايش را می پسندد. مخالفتهای آخر آقای خامنه ای با آقای احمدی نژاد بخاطر سياست خارجی و اتمی او نبود بلکه بخاطر قلقلک دادن نظريه ولايت فقيه و پا را از گليم خود بيرون گذاشتن بود. اما متاسفانه برخی بخاطر انتخابهای سياسی خود مبلغ اين دروغ هستند که مسئول به بن بست رسيدن سياست هسته ای در سالهای قبل، آقای احمدی نژاد بود. البته نگارنده حتی يک لحظه موافق دفاع از آقای احمدی نژاد و سياستهای ويرانگرش نيست بلکه غرض از يادآوری اين نکته واقعيتی بود که برخی بر آن پرده می کشند.

۲ ـ در مقاله های مختلف بوضوح توضيح داده ام که ايران برای تامين انرژی خود اصلا نيازی به انرژی هسته ای نداشته و رژيم ايران از سياست اتمی برای تحکيم قدرت خود استفاده کرده و نه برای تامين انرژی. رژيم فريب بزرگی را در بوقهای تبليغاتی خود با عنوان " انرژی هسته ای حق مسلم ماست" کرد، اما در پشت اين شعار در واقع آنچه که بر سياست خارجی رژيم هميشه حاکم بوده است يعنی "حفظ رژيم اوجب واجبات است" پنهان شده بود. آقای خامنه ای گمان می کرد که سياست هسته ای بهترين سلاح برای حفظ نيروهای داخلی با ادامه دشمن تراشی است اما گمان نمی کرد که برگ برگردد و مجبور به تن دادن به مذاکرات در ضعف شود.

۳ ـ با اينکه ايران انتخاب هايی که در آغاز کار برای راه اندازی صنعت غنی سازی اورانيوم و ساختن راکتور آب سنگين اراک کرده بود بر اساس نياز تامين انرژی و استفاده از تکنولوژی هسته ای در صنعت و پزشکی نبوده و در آغاز ماجرای هسته ای، ايران اهداف امنيتی نظامی داشته است، اما از حدود ۱۲ سال پيش برنامه امنيتی خود برای استفاده از تکنولوژی هسته ای را کنار گذاشته بود. اما غرب و خصوصا اسرائيل موفق شدند که با بالا بردن "خطر ساختن سريع بمب اتمی" توسط ايران، دست به تبليغات و مانورهايی بزنند و در نتيجه رژيم ايران را در تله ای که خود کنده بود بياندازند و تا می توانند از موقعيت استفاده کنند. توضيح اينکه دانستن اينکه ايران قادر نيست بمبی را که برای اسرائيل خطرناک باشد را در مدت کوتاه بسازد مشکل نبود. اما بيش از ۲۰ سال است که اسرائيل از مترسک بمب اتمی ايران با بهترين مانورها استفاده کرده است. واقعيت اين است که ايرانيان سرسپرده نيز در اين جنجال تبليغاتی به کمک اسرائيل و غرب شتافتند و اين آرزوی خام را داشتند که آنها را قانع کنند تا رژيم را با تهاجم نظامی سرنگون کرده و آينده ايران را بدست آنها بسپرند. اما غرب و اسرائيل خود به اندازه کافی از ميزان "خطر ايران" آگاه بودند و می دانستند اين خطر جدی و عاجل نيست. گفته های اخير ژنرالهای اسرائيلی در اينباره بسيار جالب است و خوانندگان را بخواندن گفته های اخير آنها دعوت می کنم. آنها اکنون اعتراف می کنند که عمدا خطر ايران را سالها بزرگ کرده اند.

۴ ـ خامنه ای مدعی بود که اين غرب است که با درافتادن با ايران ضرر می بيند. در آغاز می گفت نمی توانند ايران را تحريم بکنند و اگر هم بکنند ايران قوی خواهد شد! اما اينها شعارهای بيهوده ای بود که خود نفس قبول مذاکره از سوی رژيم در باره سياست اتمی و برداشتن تحريمها نشان داد که همه فريب بوده است. غرب ضرری از تحريمها نديد و بلکه اقتصاد ايران بود که فلج شد. نتيجه سياست اتمی آقای خامنه ای اين شد که اقتصاد ايران در اين ۱۰ سال بيش از ۱۰۰۰ ميليارد دلار متضرر شده است و اکنون کسی نيست مسئوليت اين هزينه بزرگ را بر عهده بگيرد. فرصت رشد در موقعيتی مناسب از ملت ايران و خصوصا نسل جوانش بنام "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" گرفته شد. و اکنون همانطور که پيش بينی می شد رژيم طلبکار هم هست و همانطور که در پايان جنگ با عراق مدعی شدند اکنون نيز می خواهد شعار پيروز شديم سر دهد.

۵ ـ اما در اين ده سال غم انگيز تنها غرب و اسرائيل نبودند که از اين موقعيت سود بردند. به غير از رژيمهای ترکيه و کشورهای حاشيه خليج فارس، روسيه تا توانست در ماجرای راکتور بوشهر ايران را دوشيد و اکنون نيز قصد دارد راکتورهای جديدی به ايران بفروشد و بالاخره اينکه چين بخش مهمی از اقتصاد ايران را بدست گرفت. چنانچه در مذاکرات اخير در وين اين دو کشور کوچکترين عجله ای برای اينکه مذاکرات به نتيجه برسند نداشتند و از آنجا که می دانستند فشار شديد غرب مذاکرات را طولانی خواهد کرد نه تنها نگران نبودند بلکه آنها از هرگونه تقويت شدن مناسبات ايران با کشورهای غربی بيمناک بودند و هستند. در اصل همه بر سفره چربين غنی سازی و سياست اتمی ايران حاضر بودند و کسی که کنار نشسته بود و گرسنه با حسرت نگاه می کرد مردم ايران بود.

۶ ـ از همان آغاز موافقتنامه ژنو را ترکمانچای آقای خامنه ای خوانديم. نه برای اينکه بحران بايد ادامه پيدا می کرد بلکه برای اين يادآوری که اگر به شعارهايی که آقای خامنه ای در اين دهسال داده است بنگريم متوجه می شويم از کجا به کجا رسيده است. بنا بود ايران صدها هزارسانتريفوژ نسل چندم داشته باشد و راکتور آب سنگين اراک ۵ سال پيش بايد راه اندازی می شد و فردو محل مناسب غنی سازی صنعتی می گشت و ... اما همه اينها بکنار رفته است. براستی آقای خامنه ای جام زهر را سر کشيده است. اما دو چيز او را از خمينی متفاوت می کند اول اينکه شهامت و اتوريته خمينی را ندارد که بپذيرد جام زهر را سر کشيده است. خمينی که مسبب ادامه جنگی بود که در سال ۶۰ می شد در پيروزی به آن پايان داد، جنگ را آنقدر ادامه داد و ريشه اقتصاد ايران را چنان خشکاند و نسلی را به فنا داد که بالاخره در ذلت مجبور شد قرارداد صلحی را که هرگز نمی خواست بپذيرد امضا کند. اما آقای خامنه ای چنين جراتی ندارد از جمله قبول روحانی برای مقام رياست جمهوری با هدف انتقال مسئوليت صورت گرفته است. تفاوت دوم او با آقای خمينی در اين است که آقای خامنه ای در فرصتی مناسب موفق شد از برگ آقای روحانی استفاده کند و طوری عمل کند تا سياستی را که در خفا در مذاکره با امريکايی ها مدتها بود پيش می برد تا به مسئله اتمی پايان دهد چنان بنمايد انگار مردم بر خلاف خواسته او اين سياست را بر او تحميل کرده اند. نرمش قهرمانانه آقای خامنه ای را بخشی از سياسيون که اکثرا از اصلاح طلبان بودند لبيک گفتند و با او همراهی کردند. قدر مسلم اينکه مردم ايران نه جنگ را می خواستند و نه ادامه بحران را. بحرانی که فقر و بدبختی و فساد را در جامعه ايرانی را تشديد کرده بود، بحرانی که از آن مافياهای نظامی مالی سود گسترده می بردند. اما آقای خامنه ای در انتخابات با يک سنگ دو نشان زد هم بخشی از جامعه را به پای صندوقهای رای کشانيد و هم توانست بنام برنده انتخابات سياست سازش پنهان خود را پيش ببرد. اما از آنجا که در موقعيت ضعف بسر می برد غرب قصد دارد تا آنجا که ممکن است سياستهای خود را تحميل کند. اينکه مذاکرات پايان نيافته است بدينخاطر است که هنوز به اندازه کافی سياستهای خامنه ای را "تحقير" نکرده اند.

۷ ـ اما اگر در دور بعدی توافقی هم صورت گيرد، نه به برقراری روابط سالم با کشورهای خارجی و نه به بازشدن فضای درون ايران خواهد انجاميد زيرا آقای خامنه ای هيچيک از اين دو را نمی خواست و نمی خواهد. او از همان آغاز هدف خود را تعيين کرده بود : بايد از بار تحريمها کاسته می شد و حاضر بود بهای اينکار را بدهد بدون اينکه به اساس قدرتش صدمه زده شود.

۸ ـ اين توافق در باره امری صورت می گيرد که مردم ايران، از کم و زياد آن تنها تا حدودی طی مذاکرات مطلع شدند ولی باز هم بيگانه باقی ماندند. و خطر مهم اينکه رژيم سياست اتمی خود را با هزينه بالا و با ساختن راکتورهای جديد می خواهد ادامه دهد. همچنان که جام زهر خوردن در جنگ ايران و عراق به صلح مناسب و واقعی نيانجاميد، اين قرارداد نيز به مسئله ای اساسی يعنی غيراقتصادی بودن سرمايه گذاری بروی انرژی اتمی در ايران نه تنها پايان نداده بلکه آنرا غامض تر کرده است. در ايران بسيار اندک بودند که اين سئوال اساسی را مطرح کردند که اصولا انرژی هسته ای به چه کار ايران می آيد؟ رژيم هرگز در اينباره توضيحی نداد، زيرا توضيحی وجود ندارد. يکی از مفاسد حاشيه ای همين مذاکرات با توجه به نوعی که صورت گرفته است، همين مسئله اساسی است. بجای اينکه مسئله اساسی مطرح شود ماجرای "مبارزه" ايران با ۶ قدرت جهانی به صحنه کشيده می شود و هر روز مانند يک سريال دنباله دار مردم را در انتظار پايان آن قرا می دهند. در همين يکسال که آقای روحانی روی کار آمده است اقتصاد ايران به قول خود رژيمی ها ۱۵۰ ميليارد دلار هزينه داده است. تصميم گيريهای اعلام شده در باره ساختن راکتورهای هسته ای جديد بسيار مهم هستند و کسی سخنی از آنها نمی گويد. راکتور بوشهر که اکنون راه افتاده است اينک با اينکه کاملا زيان می دهد متوقف کردن آن کار چندان ساده ای نيست. اگر راکتورهای ديگری در ايران ساخته شوند اثرات بسيار مخربی بر سياست انرژی ايران خواهند گذاشت که تا سالها بر جان اقتصاد ايران و سياست خارجی ايران خواهند افتاد. زيرا اينگونه عملکردها وقتی به مرحله ای خاص می رسند به ميزانی غير قابل برگشت می شوند، حتی اگر مناسب نباشند.

۹ ـ مسئله باقی مانده در مذاکرات بيشتر در مورد تعداد سانتريفوژها و حدود تحقيقات در باره آنهاست. آيا مردم ايران می دانند که سانتريفوژها اصلا به کار ايران نمی آيد و اولويتی در اقتصاد ايران ندارد. کشوری که اورانيوم طبيعی لازم را ندارد و مجبور است اورانيوم را از کشورهای ديگر وارد کند چرا نتواند اورانيوم غنی شده ـ چنانکه الان وارد می کند ـ را وارد کند. داشتن ۳۰۰۰ يا ۸۰۰۰ يا ۲۰۰۰۰ و يا حتی ۱۰۰۰۰۰ سانتريفوژ "نسل اول" که بازدهی بسيار کمی دارند و مصرف برق بسيار بالا، نه تنها سودی برای ايران ندارد بلکه همه ضرر است. اگر رژيم بر اين مسئله که تعداد زيادی سانتريفوژ داشته باشد اصرار می ورزد تنها برای پوشاندن فريب بزرگ و باصطلاح "پرستيژ" و "حيثيت" خودش است. رقمهای نجومی که اقتصاد ايران بابت چند هزار سانتريفوژ از دست داده است قابل مقايسه با بهای چند صد ميليون دلار لازم برای خريد سوخت اورانيوم نيست که اکنون نيز از روسيه وارد ميشود. اين هشدار را بارها داده ام که فرصتها از دست می روند و اين دولت مردم را سرگرم مذاکرات کرده است. اگر اين مذاکرات به توافق هم بيانجامند برای مردم ايران چيزی جز پيگيری سياست ويرانگر اتمی در بر نخواهند داشت.

و بالاخره اينکه در جريان اين مذاکرات که بين ايران و قدرتهای خارجی صورت می گيرد دو مسئله اساسی برای مردم ايران بدون پاسخ ماندند:

ـ هزينه سياستهای اتمی ۲۰ سال اخير به چه ميزان بوده است و مسئوليت آن با کی است؟ چرا واقعيت به مردم ايران گفته نمی شود؟ چرا نمی گويند راکتور بوشهر بدون محاسبه ضررهای ناشی از تحريمها حتی اگر سی سال هم بطور مدارم کار کند باز هم خرجش را تامين نخواهد کرد؟ چرا نمی گويند ايران حتی برای سوخت راکتور بوشهر اورانيوم طبيعی لازم را ندارد؟ چرا نمی گويند که اگر همه اين هزينه ها صرف بهبود نيروگاههای گازی و سرمايه گذاری بروی انرژی بادی و خورشيدی و کم کردن مصرف انرژی در ايران شده بود ما اکنون در جايگاه ديگری قرار گرفته بوديم؟

ـ متاسفانه خبر می رسد که روسيه در کار ساخت دو راکتور ديگر خواهد بود و قرارداد اين دو راکتور بزودی امضا خواهند شد. براستی ادامه ساخت راکتورهای جديد توسط روسيه در ايران بر اساس چه داده هايی صورت می گيرد؟ ساختن چنين راکتورهايی ما را وابسته تر می کند نه مستقل تر.

اينجانب بارها گفته ام که حل مسئله اتمی ايران با استقرار دمکراسی در ايران گره خورده است. تا زمانی که بررسی های کارشناسی و بحثهای آزاد در باره انواع سياستهای انرژی با توجه به موقعيت و امکانات ايران صورت نگرفته باشند، و تا زمانی که مردم از کم و کسر و هزينه های سياستهای مختلف آگاه نشده باشند، تا زمانی که الويت حفظ نظام جای خود را به اصل رعايت حقوق ملی نداده است، تا زمانی که مردم خود را در تصميم گيريها دخيل ندانند، کار با مافياهای قدرت باقی خواهد ماند و سود و اهداف آنان با حقوق مردم همخوانی نخواهد داشت. حتی در کشورهای دمکراتيک با وجود دمکراسی و انواع و اقسام کنترلها خطر لابی ها و مافياها کم نيست چگونه می توان انتظار داشت که در ايران ولايت مطلقه فقيه و تحت کنترل سپاه پاسداران سياستی در جهت حقوق مردم اتخاذ شود. از اينرو وظيفه اصلی کارشناسان و متخصصين و صاحبنطران دادن اطلاعات درست به مردم و ارائه راه حلهای مناسب است نه چرخ پنجم رژيم شدن و توجيه کردن سياستهای آن و دائم يادآوری کردن که بايد "واقع گرا" بود و "امکانات" را سنجيد و "ايده آلی" برخورد نکرد. واقع گرا کسانی هستند که واقعيتها را چنان که تشخيص می دهند، بدون ترس و واهمه و بدون اينکه خود را محصور خواسته های رژيم قرار دهند در اختيار مردم می گذارند. واقعيت گرايی برای کسانی که خواهان دمکراسی هستند در اين است که حقوق مردم و توانايی هايشان را يادآور شوند و نه محدوديتهايی که رژيم فريب و وحشت ساخته است. و مسلما اين با مردم ايران است که سرنوشت خود را در دست گيرند و انتخاب خود انجام دهند. انتخابی که هر چه ديرتر صورت گيرد ممکن است هزينه های غير قابل جبرانی داشته باشد. حق مسلم ما، حق انتخاب در استقلال و آزادی است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016