شنبه 4 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 مرداد» دعوت خاتمی و احزاب اصلاح طلب به راهپيمايی روز قدس
پرخواننده ترین ها

یادداشت محمد نوری زاد در فیس بوک در باره راهپیمایی روز قدس

راهپیمایی روز قدس و ماساژ صلواتی

ساعت ده و نیم صبح رفتم خانه ی سینما. که در محوطه اش جمعی از سینماگران برای حضور در راهپیمایی اجتماع کرده بودند. به جمع شان پیوستم. عزیزان هنرمندی که من شناختمشان اینان بودند: فرشته طائر پور، مریلا زارعی، مونا زندی، منوچهر محمدی، رسول صدر عاملی، فریبرز عرب نیا، مازیار میری، رضا میرکریمی، کمال تبریزی، آتیلا پسیانی، عبدالحسین برزیده، علیرضا شجاع نوری، محسن علی اکبری، امین تارخ، محمود پاک نیت، جواد نوروز بیگی، ابراهیم مختاری، فرهاد توحیدی، محمدمهدی عسگرپور، جمشید گرگین، علی دهکردی، آتش تقی پور، یدالله صمدی، جلیل فرجاد، غلامرضا موسوی، حسن پورشیرازی، و دهها عزیز دیگری که یک به یک می آمدند و به جمع حاضران می پیوستند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کمی بعد به راه افتادیم و از محوطه ی خانه ی سینما بیرون زدیم به سمت خیابان انقلاب، و از آنجا به سمت میدان فردوسی. شعاری در کار نبود. و شعارهایی اگر از مرگ بر این و مرگ بر آن از دهان کسی بر می آمد، با اجابت چندانی مواجه نمی شد. معتقدم: شعارهای مرگ بر این و زنده باد آن، نه به مرگ جماعتی می انجامد و نه به زندگانی جماعتی درازا می بخشد. بل، گوینده ی این شعارها را به ورطه ی بی خردی در می اندازد.

در میدان فردوسی از جمع هنرمندان جدا شدم و راه رفته را باز آمدم. تشخیصم این بود که حضورم در جمع معترضان به همین اندازه کفایت می کند. من نرفته بودم که به خیل نمازگزاران بپیوندم و جناب سید احمد خاتمی برایم خطبه بخواند و عربده های فقیهانه سر بدهد. رفته بودم بگویم: من به کشتاری که در غزه صورت می پذیرد معترضم. به همان نسبتی که اگر فردا مردم عادی اسراییل مورد تعرض قرار گیرند، به حمایتشان بر خواهم خاست.

در راه بازگشت، به چادر کوچکی برخوردم که بر آن نوشته شده بود: ماساژ صلواتی. داخل چادر، ماساژور جوان و سپید پوشی بر پیکر مردی که دراز خوابانده بودش، دست می کشید. مردِ دراز کشیده را بگو که به چه خلسه ی خوشایندی فرو شده بود. با تماشای این صحنه، به ذات جمهوری اسلامی فرو شدم. که در این سالها مردمان را دراز به دراز خوابانده و نه بر پیکرشان، که بر فهمشان دست می کشد. و در این معرکه عجبا که به چه تخصصی نیز دست یافته است. ماساژ بدن کجا و ماساژ فهم کجا؟ هر دو را خلسه ای خوشایند است. اولی اگر کمی بعد از بدن می گریزد. دومی اما نه که به جهالت آمیخته است، خوشایندی اش به این زودی زدودنی نیست.

می گویم: راستی مگر همین روزها در عراق کشتاری وسیع در جریان نیست؟ یا در سوریه؟ اگر در فلسطین، این یهودیان اند که مردمان مسلمان را به خاک و خون می کشند، در عراق و سوریه جماعتی از خود مسلمانان اند که با نعره های الله اکبر سر می برند و به مغزها شلیک می کنند!؟ تلاش کردم نسبت متغایری میان کشتار در غزه و کشتار در عراق و سوریه پیدا کنم اما جز به گزینشگریِ حاکمان جمهوری اسلامی دست نیافتم. در کشتار غزه، و در مرگ بر اسراییل های مردمان گیج و منگ، حاکمان نظام اسلامی درایران را منفعتی است که به بقایشان بهره می رساند.

و گرنه شما روزی را تجسم کنید که نظام اسلامی ما مردم را به خاطر کشتار داعشی ها در عراق به خیابان کشانده است. پرسش این که: مگر نظام نفعی می برد از آن اجتماع؟ مردم در آن اجتماع، شعار چه بدهند و مرگ بر که بگویند؟ مرگ بر داعشی؟ داعشی مگر کیست؟ آدم کش است؟ بی خرد است؟ قلچماق و بی فرهنگ و بی ادب است؟ خب نمونه ی داعشی ها در دل همین حاکمیت خودمان مگر کم است؟ که هم مسلمان و نماز شب خوان اند و هم قاتل و بد دهان و نفرت انگیز. نه، دمِ همان اسراییل گرم. توپ را به سمتی شلیک کن که اگر بجایی نیز بر نخورد، یک تتلقی صدا در کند.

محمد نوری زاد
سوم مرداد ماه نود و سه


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016