یکشنبه 5 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

جنبش سبز پس از 5 سال؛ضعف در رهبری؛ اپوزیسیون متفرّق٬ کسری آل اسحاق

پنج سال از آغاز موجی که به نام جنبش سبز شناخته می شد گذشته است.سه سال منتهی به پنج سال شاهد افول جنبش و حرکتهای خودجوش معترضان بود. درحالیکه طی دو سال پیش از آن (منتهی به 89) جنبش سبز در شکل تجمعات خیابانی نمودی محسوس داشت اما پس از آن تقریبا به صفر رسید.

 هر چند نمیتوان ادعا کرد که هواداران و همراهان جنبش سبز دیگر تجمعات اعتراضی براه نیندازند.( در روز پیروزی انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته این اعتراضات در رنگ شادی و پایکوبی بار دیگر با شعار ازادی زندانیان سیاسی  و یاحسین میرحسین به عرصه امد). اما آنچه که برای فعالان سیاسی و اجتماعی می بایست مهم باشد این است که چرا این جنبش متوقف شد؟ چطور می شود جنبشی خودجوش طی دو سال حکومت را با چالش جدی مواجه کند اما به سرعت خاموش شود؟ مشکل در رهبری بود؟ یا سرکوبهای خیابانی ترس را نهادینه کرد؟ و مهمتر این است که چه درسهایی برای آینده از فراز و فرود این جنبش می توان گرفت؟

نگارنده طی این پنج سال در اکثر این تجمعات مشارکت داشته و به وسع و بضاعت آنچه را که دیده بود منتشر کرده است. نکته ی مشترک  در تمامی این تجمعات بویژه در سال نخست تا عاشورای 89 این بود که حاکمیت خلاقیت را در سرکوب از دست داده بود وبرغم آنکه رهبران آن خیلی میلی به سازماندهی و شکل دادن به آن نداشتند بطور خودجوش برتری خود را در خیابان بر نیروهای سرکوب گر نشان میداد. اعتراضات اکثرا در عصر یا روزهای تعطیل شکل می گرفت اما جنبش بی راس و رهبری می نمود.صدای که از رهبری به گوش می رسید با ساز معترضان نمی خواند. در حالیکه در خیابانها شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای
شنیده می شد رهبران آن بهر دلیلی تاکید بر بازی در چارچوب نظام و انقلاب و غیره ذالک داشتند. معترضان به مرور با رهبری آن دچار اختلاف هدف می شدند.رهبران جنبش سبز تا زمانیکه تجمعات حرف اول را در خیابان می زد و پیروز درگیریها بود سعی می کردند میانه را بگیرند و از انها جلوتر نروند!
در حالیکه می شد فهمید که مردم، رهبری می خواستند که رادیکال عمل کند و در این میان زمان به همراه ماشین ترور و وحشت و سرکوب و زندان به سود سرکوبگران بود.

درسهایی که از 18 تیر گرفته نشد

در 18 تیر 78 و حوادث کوی دانشگاه اعتراضاتی به همین شکل اما بسیار کوتاه مدت شکل گرفت و آن جریان با سرکوب و البته دعوت به راهپیمایی هواداران رهبری در بعد از  حوادث ماستمالی شد.حکومت با نمایش خیابانی هوادارن خود می خواست پیام آخر را به معترضان بدهد اما ده سال پس از آن هر چند خامنه ای درخواست به راهپیمایی هواداران خود کرد اما بعد  از آن نیروهای معترض فریب و مدهوش آن رزمایش خیابانی نشدند.

اما در ده سال پس از آن  بازهم حرکت اعتراضی بی رهبری رها شد و سرکوب شد.خاتمی رئیس جمهور وقت در جایی گفته بود «که از مردم می ترسد چرا که به خیابان می ایند اما به خانه نمیروند».ضعف رهبری جریان اصلاحات بارها از دهان تحلیل گرانشان بیان شده بود. عباس عبدی فرصت سوزی خاتمی را به بکارنبردن اسلحه تشبیه کرده بود که اگر از آن در زمان مناسب استفاده نکند زنگ می زند وبلااستفاده می ماند.

ده سال پس از آن هم اقایان موسوی و کروبی  فرصت بدست امده را سوزاندند. تصور آنها گویی این بود که هوادارانش در حالیکه با سرکوب و زندان بازداشت و انواع محدودیتهای سازماندهی روبروهستند می توانند تا ابد برایشان پا به عرصه بگذارند؛ در حالیکه می توانستند  با درخواست عمومی  تجمع و اشغال دائمی یکی از میدان های شهر آن را پایگاهی برای تجمع دائمی هواداران خود بدل کنند.

در حالیکه پس از افول جنبش سبز، بهار عربی در مصر و تونس و سوریه شکل می گرفت اما تاکتیکهای معترضان و رهبران آنها نتایج موفقیت امیزی را به ثبت می رساند. در مصر  هواداران مصرانه بر حضور خیابانی تاکید می کردند. میدان تحریر مصر به اقامتگاه دائمی معترضان تبدیل شده بود و همین خود مایه پیروزی بود.به مثابه جنگهای کلاسیک از دست دادن زمین به مثابه عقب نشینی وشکست بود و البته در جنبشهای و اعتراضات خیابانی، این یک استراتژیست و نه یک تاکتیک؛ اما در مورد جنبش سبز هیچ تصمیمی در این مورد گرفته نشده بود.

رهبران جنبش دعوت به تجمعات می کردند اما برای فردای آن روز هیچ برنامه ای نداشتند واین باعث شناسایی  معترضان و بازداشت انها می شد.نتیجه آنکه نیروهای جنبش سبز دچار کاهش می شدند؛ طرف مقابل یعنی سرکوبگر هم از تمامی روشهای رعب و وحشت و تجاوز استفاده می کرد تا این نیروها را دچار ریزش
کند.تجعمات خیابانی نحیف تر می شد و یا با حضوری بدون شعار اکتفا می شد.

مضحک تر از آن رهنمونها و نظریات «عدم خشونت» رامین جهانبگلو  که به مانند طبیبی خرافاتی شفاعت بیمار رو به موتشان را به توسل به روح گاندی حوالت می داد. عدم خشونت چه به لحاظ تاکتیکی و چه استراتژیک در برابر حکومتهای توتالیتر – دیکتاتوری کارگر نیست.عدم خشونت آلترناتیوی مطمئن بر ضد انقلاب  و تحولات بنیادین است و کارکرد آن جز به سود حاکمان توتالیتر نیست و بی شباهت با یاسین به گوش خر خواندن.

نمود عینی آن را هم می شد علاوه بر ایران در سوریه دید.جنبش عدم خشونت در سوریه با شکست مطلق مواجه شد.

نیروهای سرکوبگر در ایران اما راه مقابله را به تدریج از بطن تجمعات آموختند. از توقف معترضان در میدان های اصلی شهر جلوگیری می کردند. ایستادن و توقف منفرد باعث جمع شدن مردم و در نهایت باختن قافیه به معترضان میشد.این البته یک استراتژی خیابانی بود که نگارنده به عینه می دید که با گرداندن جمعیت و جلوگیری از ایستادن در میادین اصلی شهر مانع از شکل گیری هسته های اولیه اعتراضی می شدند و در نهایت جمعیتی که چندین برابرنیروی سرکوبگر بود قادر به شکل گیری نبود.

در حالیکه رهبران جنبش به انتشار بیانیه سریالی اکتفا می کردند که بیشتر به وصیت نامه ها شباهت داشت اما معترضان هزینه های گزاف تری در خیابان می دادند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در بخشی از فیلم مستندی که بی بی سی فارسی به مناسبت سالروز انتخابات جنجالی پخش کرد در جایی به نقل از حمزه غالبی "یکی از فرماندهان سپاه به میرحسین موسوی توصیه می کند که از مردم بخواهند همین امشب ( شب اعلام نتایج) به نشانه ی اعتراض در خیابانها تجمع کنند" . میر حسین موسوی ظاهرا نظر مثبتی نشان نمی دهد.

طنز ماجرا انجاست درسهایی که سرکوب دانشجویان در 18 تیر 78 به اصلاح طلبان رانده شده از قدرت داده بود را میرحسین و کروبی و کلیه نزدیکان ومشاورانش قادر به فهم و درک نبودند یا نمیخواستند از ان استفاده کنند؟

میرحسین تا ثانیه اخر به قبای ژنده ی قانون اساسی خمینی چسبیده بود که خمینی در رفراندوم کذایی انرا نه در قالب جمهوری دمکراتیک که جمهوری اسلامی می خواست!.

مصدق هم شاید دچار چنین خطایی شده بود وقتی به حکومت نظامی تن داد تامردم را از کف خیابانها به خانه ببرد !. تلخ آنجاست که رهبران جنبش سبز نه از وقایع هیجده تیر درس گرفتند تا انرابطور عملی برای سازماندهی پیاده کنند و نه از خطاهای مصدق.

حکومت در سالهای اول قافیه را باخته بود و حتی جریان موازی با نام "جنبش سبز علوی" در موج معترضان دفن می شد اما از فرصت سوزی رهبران بهره می برد. نیروهای خود را چندین برابر می کرد؛ میادین را زودتر از معترضان اشغال می کرد؛ بازداشتها را افزایش می داد و عریان ترین شکل خشونت را برای ارعاب استفاده می کرد.

هر چند که نمی توان با ذهنیت کنونی گذشته را بررسی کرد و نتایج صحیحی گرفت اما می توان به ضعف ها پی برد و آن را در آینده بکار برد. جنبش سبز درسهای زیادی در بطن خود داشته است که کمتر به آنها پرداخته شده است یا اگر پرداخته شده است در معرض دید قرار نگرفته است.در همان سالهای آغاز جنبش سبز تغییر به نظام پارلمانی (بی انکه نیاز به انتخابات برای تعیین رئیس جمهور باشد) از طرف حاکمیت زمزمه شده بود و اخیرا هم خبری منتشر شد که گویا مجلسیان هم بدنبال تصویب ان هستند.

بسیاری از فعالان سیاسی و روزنامه نگاران در زندان هستند و دولت تدبیر امید! یا به تعبیر برخی تحلیلگران دولت تزویر و ریا در گشایش فضای سیاسی هیچ کار محسوسی نکرده است.هنوز در میادین اصلی شهر تهران مثل ونک و خیابان میرداماد و جاهای دیگر ون های گشت نیروهای انتظامی برای مبارزه با بدحجابی مستقر می شوند و رهگذران را بازداشت می کنند. عابران هم به این مسئله عادت کرده اند یا بی تفاوت شده اند چرا که دست کم می دانند ره به جایی نخواهند برند.

معلوم نیست که آیا به مانند سال 88 معترضان انگیزه و یا فرصت خواهند داشت که بار دیگر به اعتراضات خیابانی روی بیاورند؟ اما مهمتر آن است که اگر چنین جریانی شکل بگیرد رهبران آینده چنین جریانی چگونه میخواهند آنها را رهبری کنند؟ و از وقایع گذشته انقدر اموخته اند تا باعث هرزروی نیروهایآن نشوند. این مسئله ای است که می بایست بیشتر به آن پرداخته شود.نظریات و راه حل ها می بایست پیشرس حوادث باشند.

در سال 88 و وقایع بعد از آن هیچ برنامه ای منسجمی ارائه نشده بود بجزتشویق به راهپیمایی های هزینه زا و کم کار آمد.

ضعف اپوزیسیون

در میان فعالان سیاسی ایران مثلی است با این مضمون که فعالان سیاسی وقتی یک نفر هستند نشریه راه می اندازند.وقتی دونفر می شوند حزب تاسیس می کنند و وقتی سه نفر می شوند انشعاب می کنند.

نظام حاکم بر ایران از حیث داشتن گسترده ترین اپوزیسیون می توان گفت درجهان یگانه است اما این گستردگی به معنای کار آمد بودن آن نیست.تفرقه، تشتت،درگیری و انشعاب و انشقاق در بین اپوزیسیون خارج از ایران بیداد می کند(اتحاد جمهوری خواهان از آخرین انها) و در چشم مردمی که در ایران زندگی می کنند یاس و نامیدی و سردرگمی ایجاد می کند.

نشستهای اپوزیسیون ( به عنوان نمونه دو یا سه ساله پیش در استکهلم و قبل از آن) به میتینگی برای تسویه حسابهای گذشته صرف می شود و بی حاصل می ماند.اپوزیسیون ایران بجای انکه بر مشترکات و اتحاد و در نهایت به همگرایی برسد به تفرقه و جدایی می انجامد.

مشکل شاید در این است که نمی توانند یک گروه یا نمایندگانی از خود را در یک جمع به عنوان هیئت مشترکی برسر یک میز بنشانند و درنهایت تصمیم گیری را به انها بسپارند. چاره شاید در این است که به شخصیتهایی خارج از تشکیلات این اپوزیسیون نیازمند هستند.کسی که نه از وارثان نظام گذشته است، نه جز همراهان اولیه نظام جمهوری اسلامی و نه در اصلاح طلبان اخیر رانده شده از حکومت.اپوزیسیون نیازمند رهبری است واین رهبری باید از خارج از شخصیتهای سیاسی درون انها باشد شخصیتی مانند شاه فیلسوف که پیش از انکه سیاست باز بوده است روشنفکر بوده و نه عضو این جریان آن جریان.

تا زمانیکه اپوزیسیون ایران نتواند اتحاد را در خود ایجاد کند و طیف رنگارنگی درون خود جای ندهد مخاطب قابل توجهی در ایران پیدا نخواهد کرد و پیروز نهایی، تنها حکومت جمهوری اسلامی است که هم عمر آنها را به یغما داده و هم عمر مردمانش را.

اتحاد ولو ظاهری استراتژی بود که خمینی برای سرنگونی حکومت شاه و همراه کردن جریانهای مخالف شاه به خوبی از آن استفاده کرد اما عجیب است که اپوزیسیون خارج از ایران نمی تواند از آن درس بگیرد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016