یکشنبه 12 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

برآيش، آميزش و زايش‌، (بخش نخست)، ابراهيم هرندی

ابراهیم هرندی
جامعه،‌ کُنش‏ های‌ آميزشی‌ انسان‌ را قانونمند می‌ خواهد وخودکامگی‌ و فردمداری‌ را برنمی ‌تابد و رفتارها و کردارهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ را پيرو منش ‏ها و روش‏ های‌ فرهنگی‌ خود می‌ کند. ستيزِ ميان‌ طبيعت‌ و فرهنگ‌ در اين‌ راستا سبب‌ می ‌شود که‌ کُنش ‏های‌ آميزشی‌ِ انسان‌ از پيچيدگی ‏ها و نازک رفتاری ‏های‌ ويژه ‌ای‌ برخوردار گردد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

رفتارها ‌و کردارهای آميزشی‌ جايگاه‌ ويژه ‌ای‌ در دانش برآيش شناسی دارد، زيرا که اين دانش با چگونگی گذر ژن های گياهان و جانوران و شيوه همگون سازی سروکار دارد. هر ژن، هر اندازه نيز که کارا باشد، اگر نتواند از راه مکانيزم آميزش جنسی گذر کند و خود را به نسل آينده بسپارد، هيچ آينده ای نخواهد داشت. از اينرو، همه ژن های جانوران نر و ماده، خواهان گذشتن از اين پل و رسيدن به آينده هستند. اين چگونگی آميزش و زايمان را بسيار پيچيده، رازگون و خطرناک کرده است.

رفتارهای و کردارهای آميزشی، ريشه در ژرفساخت‌ِ ژنتيک گياهان و جانوران دارند که‌ بخش‌ بزرگی‌ از آن‌ بيرون‌ از گستره‌ آگاهی‌ ماست‌. برای نمونه، تن‌ انسان،‌ ابزارنگهداری‌ و سازگاری‌ و ماندگاری‌ اوست‌؛ دستگاهی‌ شگفت‌ که‌ از پيوند وهمکاری‌ ميليون‏ها زينده‌ِ ريز در طول‌ هزاران‌ هزار سال‌ گذر از فراز و فرودهای‌ زيستی‌ شکل‌ گرفته‌ است‌ تا زنجيره ‌ای‌ از ژن ‏های‌ انسان‌ ساز را از رود زمان‌ گذر دهد و به‌ آينده‌ بسپارد. نخستين‌ هدف‌ِ اين‌ دستگاه،‌ فراهم‌ آوردن ‌اسباب‌ سازگاری‌ انسان‌ در راستای‌ ماندگاری‌ بيشتر نسل‌ ِ او در جهان‌ است‌. از اينرو، رفتارهای‌ جنسی‌ که‌ شکل‌ دهنده‌ ی شيوه‌ گذر ژن ‏ها از نسلی‌ به‌ نسل‌ ديگراست‌، نقش‌ بسيار اساسی‌ می ‌يابد.

تن‌ انسان‌ با آغاز دوران‌ بلوغ‌ با نخستين‌ بحران‌ بزرگ‌ هستی‌ روبرو می‌ شود. بلوغ‌، هنگامه ‌ای‌ هيجان‌ آور و آتشين‌ است‌ که‌ کوران‌ آن‌، تن‌ و جان ‌ِانسان‌ را به‌ يکباره‌ با شگفت‏ ترين‌ تجربه ‌های‌ هستی‌ آشنا می ‌کند. در چنين‌ دورانی،‌ شيوه‌ِ خيز و ريز هورمون‏ های‌ بدن‌ دگرگون‌ می ‏شود و دگرگونی ‏های ‌ناگهانی‌ تن‌، نوجوانان‌ را با هراسی‌ گران‌ و گيج‌ کننده‌ روبرو می‌ سازد. از آن ‌پس‌ زندگی‌ رنگ‌ ديگری‌ بخود می‌ گيرد و کشش‏ ها و کوشش ‏های‌ همگون‌ سازی، ‌ذهن‌ انسان‌ را از آرمان ‏ها و روياهايی‌ که‌ زمينه‌ ساز ذهنيت‌ِ رفتارها و کردارهای‌ جنسی‌ در راستای‌ همگون‌ سازی ‌ست‌، پُر می ‌کند. اين‌ کشش‏ ها وکوشش‏ ها، بنيادهای‌ هورمونی‌ دارند و‌ به‌ فرمان‌ طبيعت‌ کارا می‌ شوند و نياز به آميزش‌ را چون‌ نياز به‌ خور و خواب‌ در انسان‌ پديد می‏ آورند. از آن‌ پس‌ انسان ‌تا هنگام‌ يائسگی،‌ هماره‌ آمادگی‌ فيزيولوژيک‌ برای‌ درگيری‌ جنسی‌ دارد.

بلوغ‌، آغازِ دوره‌ همگون‌ سازی ست‌. دوره‌ ای‌ که‌ انسان‌ را چون‌ جانوران ‌ديگر به‌ آوردگاه‌ِ نبرد بی‌ امان‌ِ زيندگان‌ برای‌ سازگاری‌ در راستای‌ ماندگاری ‌می‌ کشاند. با آغاز اين‌ دوره‌، انديشه‌ِ کشش‏ ها و کوشش‏ های‌ آميزشی‌، بيشترينه ‌انرژی‌ ذهنی‌ انسان‌ را درگيرِ خود می ‏کند و آسمان‌ِ جان‌ انسان‌ را پرگيرِ خود می ‌سازد. هنگامه‌ شورِ جوانی‌ با آغازِ دوره‌ ميانسالی‌ فرو می ‌کاهد، اما کشش‌ انسان‌ بسوی‌ رفتارها و کردارهای‌ جنسی‌ تا زمان‌ يائسگی‌ و پس‌ از آن‌ برجا می ‌ماند.

بسياری‌ از جانوران‌ تنها در هنگام‌ بارايی‌، آمادگی‌ گرفت‌ و دادِ جنسی ‌دارند و در زمان ‏های‌ ديگر هيچگونه‌ رفتار و کردار آميزشی‌ از خود نشان ‌نمی ‌دهند، اما انسان‌ از آغاز بلوغ‌ تا دوران‌ يائسگی،‌ هماره‌ توانايی‌ چنين‌ کاری ‌را دارد و هرگاه‌ که‌ دست‌ دهد، می‌ تواند بدان‌ بپردازد. اين‌ چگونگی‌، ذهنيت ‌ويژه‌ ای‌ را سبب‌ شده‌ است‌ که‌ بخشی‌ از آن‌ همواره‌ ناخودآگاه‌ در کارِ هنگام ‌شناسی‌ِ کنش‏ های‌ آميزشی ‌ست‌. رفتارها و کردارهای‌ جنسی‌ِ بسياری‌ ازجانوران‌ با حسابگری‌ همراه‌ است‌ زيرا که‌ ستيز و پرخاش‌ِ ناشی‌ از رقابت‌ درآميزش‌ در ميان‌ جانوران‌ می ‌تواند بسيار خطرناک‌ باشد. اگر آميزش‌ تنها راه ‌ِپخش‌ ژن‌ برای‌ جانوری‌ باشد، هر جانور ماده‌ در پی‌ دريافت‌ ژن‏ های ‌سازگارترين‌ و توانمندترين‌ نرينه‌ است‌. از سوی‌ ديگر نيز، هر نرينه‌ در پی ‌ِيافتن‌ مادينه ‌ای‌ برای‌ سپارش‌ تخمه‌ خويش‌ است‌. در ميان‌ جانورانی که زندگی گروهی دارند‌، مانندِ پستاندارانی‌ چون‌ گرگان‌ و شيران‌ و ميمون‏ ها، زورمندترين‌ جانورهمه ‌مادينگان‌ را از آن‌ خود می ‌داند و در پی‌ بارورکردن‌ آن ‏ها بر می ‌آيد. نرينگان ‌ديگر نيز که‌ در پی‌ِ ناخرسندی‌ از اين‌ چگونگی‌ گوشمالی‌ می‌ شوند، ناگزير ازپذيرش‌ِ آن ‏اند، اما هر گاه‌ دست‌ دهد، هر يک‌ از آن ‏ها نهانی‌ با مادينه ‌ای‌ رام‌ درمی ‌آميزد. البته‌ اين‌ کار می‌ تواند به‌ بهای‌ جان‌ آن‌ جانور تمام‌ شود. چنين‌ است‌ که‌ آميزش‌، هماره‌ برای‌ همه‌ جانوران‌ کاری دشوار است‌.

در بيشتر گروه‌ ها‌ و جوامع‌ انسانی‌، رفتارها و کردارهای‌ جنسی‌ از ديرباز با آئين‌ و اخلاق‌ همپيوند بوده‌ است‌ تا آميزش‌ در راستای‌ ارزش ‏های‌ اجتماعی، ‌پيرو شيوه ‌ای‌ روشمند و پيش‌ بينی‌ پذير باشد. هدف‌ از اين‌ کار، مهارِ کردن‌ نيروی‌ جنسی‌ انسان‌ و اهلی‌ کردن‌ هيولای‌ وحشی‌ و نارام‌ و آئين‌ ستيزِ درون ‌اوست‌ که‌ دامنه ‌ای‌ بس‌ گسترده‌ در ژرفساخت‌ ژنتيک وی‌ دارد. از سوی‌ ديگر، طبيعت‌ِ سرکش‌ و گستاخ‌ِ انسان،‌ او را باشنده ‌ای‌ خودکامه‌ و کامجو می ‌خواهد تا در زمان‌ باروری‌ جنسی‌ِ خود، ژن ‏های‌ خويش‌ را هر چه‌ بيشتر و بهتر و پُرشتابتر در جهان ‌بپراکند. طبيعت‌ِ خودکامه‌ هر ژن‌ چنان‌ است‌ که‌ دارنده‌ خود را تمام ‏خواه‌ می‌ خواهد. بهشت‌ برآيشی‌ هر زينده‌ آنجاست‌ که‌ خود يک‌ تنه‌ بتواند همه ‌هماوردان‌ِ زيستبومی‌ خود را از ميدان‌ طبيعت‌ بدر کند. برای‌ نمونه‌: رازيانه ‌می ‌تواند در زمانی‌ نزديک‌ به‌ ۱۱ سال‌، همه‌ روی‌ زمين‌ را بپوشاند و اگر گياه ‌ديگری‌ بر روی‌ زمين‌ نمی ‏بود و آب‌ و هوا و ديگر سازه‌ های‌ زيستبومی‌ در همه ‌جای‌ جهان‌ با طبيعت‌ِ رازيانه‌ سازگار می ‌بود، اين‌ گياهک‌ به‌ هيچ ‌ گياه ‌ تازه‌ای ‌فرصت‌ رويش‌ نمی‌ داد.

طبيعت‌، انسان‌ را زينده ‌ای‌ زاينده‌ و ژن‌ پرور می ‌خواهد و گرايش‌ به ‌آميزش‌ جنسی‌ را برای‌ پراکندن‌ِ ژن ‏ها و سپارش‌ِ هر چه‌ بيشتر و بهترِ آن‏ ها به ‌آيندگان‌ در او برآورده‌ است‌. از اين‌ چشم‌ انداز، اساسی ‌ترين‌ نقش‌ انسان‌ در دوران‌ باروری‌، يعنی‌ از هنگام‌ بلوغ‌ تا زمان‌ِ يائسگی‌، خوردن‌ و خوابيدن‌ و زاد و رود کردن‌ است‌. اما جامعه،‌ کُنش‏ های‌ آميزشی‌ انسان‌ را قانونمند می‌ خواهد وخودکامگی‌ و فردمداری‌ را برنمی ‌تابد و رفتارها و کردارهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ را پيرو منش ‏ها و روش‏ های‌ فرهنگی‌ خود می‌ کند. ستيزِ ميان‌ طبيعت‌ و فرهنگ‌ در اين‌ راستا سبب‌ می ‌شود که‌ کُنش ‏های‌ آميزشی‌ِ انسان‌ از پيچيدگی ‏ها و نازک رفتاری ‏های‌ ويژه ‌ای‌ برخوردار گردد.

روانشناسی‌ِ برآيشی‌ِ رفتارها و کردارهای‌ آميزشی‌ انسان،‌ يکی‌ ازشگفت‌ ترين‌ حوزه ‌های‌ برآيش‌ شناسی‌ ست‌ که‌ ژرفای‌ بی‌ پايان‌ نمای‌ آن‌ می ‌تواند پژوهنده‌ اين‌ گستره‌ را هماره‌ افسونبند بدارد. در اين‌ روانشناسی، ‌برآيندهای‌ رفتاری‌ و کرداری‌ ِ جنسی‌ به‌ دو دسته‌ بخش بندی‌ می ‌شود. نخست ‌کنش ‏ها و واکنش ‏های‌ ژنتيک‌ انسان‌ که‌ در همگان‌ يکسان‌ است‌ و سپس‌ آن‌ دسته ‌از رفتارها و کردارهايی‌ که‌ انگ‌ و رنگ‌ فرهنگی‌ دارد و در هر سرزمين‌ شکل ‌و شيوه‌ ويژه‌ ای‌ به‌ خود می‌ گيرد. دسته‌ نخست‌ اين‌ رفتارها و کردارها را "زمينه‌ ای"، و گروه‌ ديگر را "زمانه ‌ای"، می‌ توان‌ خواند . مراد ازکردارهای‌"زمينه‌ ای‌" در اينجا آن‌ دسته‌ از رفتارها و کردارهايی‌ ست‌ که ‌زمينه ‌های‌ ژنتيک‌ و بنيادين‌ رفتارهای‌ جنسی‌ را می ‌سازند و شالوده‌ ای‌ ژنتيک ‌دارند و هر گز با گذر زمان‌ کهنه‌ و دگرگون‌ نمی ‌شوند. رفتارها و کردارهای‌"زمانه ‌ای‌" آنهايی ‌ست‌ که‌ در هر زمان‌ با توجه‌ به‌ نيازهای‌ فرهنگی- اجتماعی‌ هر سرزمين‌ شکل‌ می ‌گيرد.

کردارهای‌ جنسی‌ِ زمينه‌ ای‌

اين‌ کردارها دو ويژگی‌ اساسی‌ دارند؛ نخست‌ اين‌ که‌ با گذر زمان‌ کهنه‌ و دگرگون‌ نمی ‏شوند و ديگر آن‌ که‌ گستره‌ کارکرد آن ها بيرون‌ از گستره‌ آگاهی‌ انسان‌ است‌. بنا براين‌، اين‌ کردارها را نيازی‌ به‌ حسابگری‌ِ آگاهانه‌ نيست‌. نمونه‌ اين‌ چگونگی‌، خيز و زيز خون‌ در رگ ‏های‌ انسان‌ و فراز و فرودهای ‌هورمونی‌ و تنفسی‌ و نيز کما بيشی‌ِ فشار خون‌ و دمای‌ بدن‌ در هنگام‌ دلبری‌ و دلربايی‌ و آميزش‌ جنسی‌ ست‌. هنگامی‌ که‌ دو نفر همديگر را گيرا و زيبا می ‌يابند، فشار خون‌ِ هردو تن اندکی‌ بالا می‌ رود و بيداری‌ و هشياری هر آن دو، در پيوند با يکديگر افزايش‌ می‌ يابد و تن‌ هر دو اندکی‌ عرقناک‌ می ‏شود. اگر در هنگامی ‌که‌ مدار ذهنی‌ اين‌ دو درگيرِ يکديگر است‌، نفر سومی‌ در ديدرس‌ آنان‌ قرارگيرد، واکنش‏های‌ فيزيولوژيک‌ِ هر دو با توجه‌ به‌ جنسيت‌ هر يک‌ دگرگون‌ می‌ شود. اگر بپنداريم‌ که‌ اين‌ زن‌ و مرد در اتاقی‌ تنها باشند و نفرِ سومی‌ که‌ وارد می‌ شود، مرد باشد، فشار خون‌ هر دو مرد اندکی‌ بالا می ‌رود، اما اثر اين‌ چگونگی‌ برروی‌ مردی‌ که‌ در اتاق‌ نشسته‌ است،‌ بيشتر است‌. اگر تازه‌ وارد زن‌ باشد، فشار خون‌ ِ زنی‌ که‌ در اتاق‌ است‌ بالا می ‌رود. البته‌ ميزان‌ تاثير گذاری‌ِ اين‌ چگونگی‌ پيوندی‌ نزديک‌ با سن و انگاره ‌های‌ آنان‌ دارد. اگر مردی‌ که‌ در اتاق‌ نشسته‌ است‌، همسال‌ مردِ تازه‌ وارد باشد و او را هماورد و رقيب‌ِ خود در آن‌ ميدان ‌بداند، ميزان‌ افزايش‌ِ فشار هر دو زياد می‌ شود. اين‌ چگونگی‌ ورای‌ گوش‌ِ هوش‌ِ آنانی‌ که‌ در چنين‌ رويدادی‌ درگيرند، روی‌ می ‌دهد و آنان‌ را از آن‌ آگاهی ‌نمی‌ تواند باشد. رفتارشناسان‌ در آزمايش‏ های‌ آکادميک،‌ با دستگاه‏های ‌درون‌ سنج‌ به‌ اين‌ جستاوردها رسيده ‌اند.

برآيندهای‌ عاطفی‌ نيروی‌ جنسی‌ انسان‌ از راه‌ حس‏های‌ پنجگانه‌ بروزمی ‌کند. بينايی‌ هر فرد، وی‌ را در برانداز کردن‌ اندام‏ های‌ هماميزِ جنسی اش‌ توانمند می ‏کند. اين‌ براندازی‌، سنجش‌ِ سازگاری‌ برآيشی‌ِ فردِ هماميز است‌. انسان‌ سازه‌ های‌ سازگاری‌ را در جنس‌ِ مخالف‌ زيبا و دلفريب‌ می‌يابد. آنسان ‌که‌ پيشتر گفته‌ شد، پوست‌ شفاف‌ و بی‌ آلايه‌، اندام های درهم‌ فشرده‌ و ورزيده‌ و بالا و برِ بلند و کشيده‌ و استوار، همه‌ نشانه ‌های‌ سلامت‌ و خويشخوشداری‌ و دسترسی‌ به‌ فرآورده ‌های‌ مناسب‌ ِ زيستبومی ‌ست‌. هم‌ از اينرو، انسان‌ِ سالم، اينهمه ‌را در سراسر تاريخ‌ ِ خود در همه‌ جا و در هر زمان‌ خوش‌ می‌ داشته‌ و زيبا می ‌پنداشته‌ است‌.

اگر چه‌ نقش‌ شنوايی‌ کمتر از بينايی‌ در روابط‌ آميزشی ‌ست‌، اما انسان‌ با شنيدن‌ صدای‌ ديگران‌ نه‌ تنها با شيوه‌ سخنگويی‌ آنان‌ آشنا می ‏شود بلکه‌ به ‌سنجش‌ زيرکی‌ و دانايی‌ آنان‌ نيز می‌ پردازد. هر چند اين‌ دو نکته‌ در نخستين‌ برخورد، نمای‌ چندانی‌ ندارد، اما با اندک‌ انديشيدن‌ بدان‌ می‌ توان‌ به‌ ژرفای‌ آن‌ پی‌ برد. زبان‌ هر کس‌، نماد شيوه‌ انديشيدن‌ اوست‌. سبک‌ واژه‌ گزينی‌ هرگوينده‌ و يا نويسنده‌، نه‌ تنها سنجه‌ ژرفای‌ هوش‌ و دانش‌ فرهنگی‌ اوست‌ بلکه ‌با اندک‌ تيزبينی‌ و درنگ‌ می ‌تواند ما را از پيش‌ پندارهای‌ وی‌ نيز آگاه‌ کند و بسوی‌ جهان‌ بينی‌ او رهنمون‌ سازد. نکته‌ ديگری‌ که‌ در اين‌ باره‌ ناگفته ‌نمی ‌توان‌ گذاشت‌ اين‌ است‌ که‌ صدای‌ مردان‌ و زنانی‌ که‌ با همديگر همايندی‌ ژنتيک‌ دارند، برای‌ يکديگر دلنشين‌، نکهت‌ آور، فرهمند، مجاب‌ کننده‌ و رهنمود بخش‌ است‌. بسياری‌ از پرندگان‌ با آوازِ خوش‌ جنس‌ مخالف‌ رابسوی‌ خود می‌ کشند و دل‌ از آنان‌ می‌ برند.

حس‌ بويايی‌ از ديرباز نقش‌ بسيار بزرگی‌ در کردارهای‌ آميزشی‌ جانوران‌ داشته‌ است‌. اکنون‌ نيز بسياری‌ از جانوران‌ با پراکندن‌ بوهای‌ خوش‌، يا جنس‌ مخالف‌ را از وجود خود در آن زيستگاه‌ آگاه‌ می ‏کنند و يا آمادگی‌ جنسی‌ خود را برای‌ آميزش‌ ابراز می ‌کنند. برای‌ برخی‌ نيز بوييدن‌ِ تن‌ِ جنس‌ مخالف،‌ بخشی ‌از پيش‌ آيند آميزشی‌ آنان‌ است‌. بسياری‌ از جانوران‌ بوی‌ تن‌ِ جنس‌ مخالف ‌خود را خوش‌ می‌ دارند و گاه ‌ نيز از بوی‌ عرق‌ و يا ادرار و يا زائده‌ ديگرِجانوران‌ ديگر برانگيخته‌ می‌ شوند. نمونه‌ انسانی‌ اين‌ چگونگی‌، خوشداشت‌ انسان‌ از مُشک‌ خُتن‌ است‌ که‌ زائده‌ هورمونی‌ آهوی‌ ختاست‌.

انسان‌ نيز از روزگاران‌ باستان‌ به‌ اهميت‌ بو در گرفت‌ و دادهای‌ جنسی‌ پی ‌برده‌ بوده است‌ و عبيرآميزی‌ جامه‌ و تن‌ِ و زيستگاه‌ِ خود را به‌ فهرست‌ آرايش‏ های‌ خود افزوده‌ است‌. بسياری‌ از عطرهای‌ کنونی‌ با گرته‌ برداری‌ از شيمايه ‌اسانس ‏های‌ هورمونی‌ ساخته‌ می ‌شود.

آزمايش‏ های‌ چندی‌ در پيوند با بوی‌ تن‌ در کشش‏ های‌ جنسی‌ نشان ‌داده ‌است‌ که‌ زنان‌ و مردانی‌ که‌ همايندی‌ ژنتيک‌ دارند، نه‌ تنها بوی‌ عرق‌ تن‌ يکديگر را آزار دهنده‌ نمی‌ يابند، که‌ آن‌ را از دور دوست‌ نيز می‌ دارند. دريکی‌ از اين‌ آزمايش ‏ها، وجودِ اسانس‌ِ عرق‌ تن‌ مرد بر روی‌ صندلی‏ های‌ دست ‌راست‌ِ اتاق‌ انتظاری‌ که‌ زنان‌ِ آزمايش‌ شونده‌ بدان‌ هدايت‌ می‌ شدند، نشان‌ داد که‌ بيشترِ زنانی‌ که‌ به‌ آن‌ اتاق‌ وارد می‏ شدند، ناخودآگاه‌ بسوی‌ سمت‌ راست‌ اتاق‌ می ‌رفتند و می‏ نشستند. شمارِ اين‌ زنان‌ بيش‌ از گروه‌ کنترل‌ بود که‌ بصورت‌ اتفاقی‌ به‌ آن‌ سمت‌ کشيده‌ می ‌شدند.

خوشداشت‌ ِ بوی‌ تن‌ کسانی‌ که‌ همگونی‌ ژنتيک‌ با انسان‌ دارند، پيوندی ‌نزديک‌ با نخستين‌ دوران‌ کودکی‌ دارد. بوی‌ مادر که‌ نزديکترين‌ خويشاوند ژنتيک‌ ِ انسان‌ است‌، نخستين‌ تجربه‌ بويايی‌ انسان‌ در جهان‌ است‌. شايد همانندی‌ِ برآيندها و بازتاب‏ های‌ شيميايی‌ ژن‏ های‌ همگون‌ سبب‌ می ‏شود که ‌انسان‌ تا پايان‌ زندگی‌ خود اين‌ بو را در ديگرانی‌ نيز که‌ همانندی‌ و همايندی ‌ژنتيک‌ با وی‌ دارند، خوش‌ بدارد.

حس‌ِ بساوايی‌ کهن‌ ترين‌ و بارزترين‌ حس‌ در زيندگان‌ است‌. اين‌ حس، ‌مرز ِ ميان‌ جانوران‌ و جهان‌ است‌ زيرا آنان‌ را از برخوردِ پوستشان‌ با ديگرپديدارهای‌ جهان‌ آگاه‌ می کند و محدوده ‌ تن‌ را آشکار می ‌دارد. نقش‌ اين‌ حس‌ در آميزش‌ جنسی،‌ نقشی‌ اساسی ‌ست‌ زيرا که‌ تجربه‌ جنسی‌ از راه‌ برخوردِ پوست‌ با پوست‌ و مالش‌ آن ‏ها بر يکديگر پديد می ‌آيد. از اينرو پوست‌ تن‌، در جانوران‌ ِ برهنه‌‏ای مانند انسان‌، اهميت‌ بسياری‌ در کشش‏ ها وکنش‏ و کوشش های‌ جنسی‌ دارد. پوست‌ِ روشن‌ و تابناک‌ و شاداب‌ و بی‌ آلايه‌، نشانه‌ جوانی‌ تن‌ و سلامتی‌ خون‌ و کليه‌ ها و کبد است‌. چنين‌ پوستی‌ را انسان‌ زيبا می‌ يابد و آن‌ را ارج‌ می ‏نهد.

تماس‌ پوستی‌ در خانواده‌ ميمون ‏ها، نشانه‌ آشتی‌، نزديکی‌ و يگانگی ‌ست‌.اين‌ رفتار را در ميان‌ همه‌ گروه ‌ها، قبيله ‌ها و جوامع‌ انسانی‌ نيز می ‌توان‌ ديد. درآغوش‌ کشيدن‌، بوسيدن‌، مچ‌ انداختن‌، بينی‌ بر بينی‌ ساييدن‌، دست‌ دادن‌، دست‌ بر گردن‌ انداختن‌، دست بر شانه کسی زدن، همه نمونه‌ هايی‌ از اين‌ سّنت‌ ِ ميمون ‌ِ ميمونی ‌ست‌ که‌ درانسان‌ به‌ يادگار مانده‌ است‌. برخی‌، تماس‌ پوستی‌ را شيوه‌ درمان‌ بسياری‌ ازناخوشی ‏های‌ تن‌ و روان‌ نيز می ‌دانند: مشت‌ و مال‌ دادن‌ و دست‌ شفا بر سر وروی‌ کسی‌ کشيدن‌ و مالش‌ درمانی‌، برپايه‌ اين‌ پنداره‌ شکل‌ گرفته‌‏ است‌.

حس‌ چشايی‌، پس‌ از بساوايی‌ کهن ‌ترين‌ حس‌ زيندگان‌ است‌. چشايی‌ نقش‌ِ بزرگی‌ در ماندگاری انسان‌ دارد، زيرا که‌ اين‌ حس‌، پيش‌ از خوردن‌ و يا نوشيدن‌ِ چيزی‌، ما را از چگونگی‌ سالم‌ بودن‌ِ آن‌ با خبر می ‌کند. چنان که‌ پيشتر گفته‌ شد، مزه‌ هر خوردنی‌، نمادی‌ از ارزش‌ِ غذايی‌ آن‌ است‌. افزون‌ بر اين‌، انسان‌ با مزيدن‌ِ هر خوردنی‌ به‌ سالم‌ و يا خراب‌ بودن‌ آن‌ پی‌ می ‌برد. حس‌ چشايی‌ تنها با زبان‌ کار نمی ‌کند. انسان‌ گرمای‌ خورشيد و خنکای‌ نسيم‌ و نازکای‌ آب‌ را با پوست‌ِ تن‌ خود می ‏چشد.

چون‌ چشيدن‌ با ماندگاری‌ سر و کار دارد، اين‌ حس‌ بارِ عاطفی‌ گرانی‌ را با خود می‌ برد. کشش‌ِ زندگی‌ و گرايش‌ انسان‌ بسوی‌ ماندگاری‌ سبب‌ شده‌ است‌ که‌ طبيعت،‌ چشيدن‌ و خوردن‌ِ هر آنچه‌ که‌ برای‌ زنده‌ ماندن‌ سودمند است‌، پاداش‌ دهد. اين‌ کار را حس‌ چشايی‌ با گزافه‌ کاری‌ انجام‌ می‌ دهد، يعنی‌ مزه‌ها را وا می‌ گسترد و چندی‌ در دهان‌ نگه‌ می‌ دارد. نيز هنگامی‌ که‌ چيزی‌ را در دهان‌ می‌ گذاريم‌، حجم‌ آن‌ بسی‌ بيشتر از آنچه‌ هست‌، می‌ نمايد. چنين‌ است‌ که‌ مزيدن‌، گزيدن‌، مکيدن‌، بوسيدن‌ و ليسيدن‌، در ميان‌ همه‌ جانوران‌ به ‌شيوه ‌های‌ گوناگون‌، بخشی‌ از پيش‌ آيندهای‌ آميزش‌ِ جنسی‌ ست‌.

در دوران‌ بارايی‌ و باروری‌ که‌ انسان‌ توانايی‌ آميزش‌ جنسی‌ دارد، با انديشيدن‌ به‌ چنين‌ کاری‌ و يا يافتن‌ فرصتی‌ مناسب‌ برای‌ آن‌، يکباره‌ همه ‌نيروهای‌ ذهنی‌ او برای‌ آماده‌ نمودن‌ تن‌ و جانش‌ در راستای‌ درگيری‌ و آميزش‌ به‌ کار می‌ افتد. برآيندهای‌ اين‌ آمادگی؛ افزايش‌ِ تپش‌ قلب و فشارِ خون ‌و نيز بيداری‌ و سرخوشی ‌ست‌. اين‌ افزايش‌ با کاهش‌ِ اندوه‌، خمودگی‌، بدبينی ‌و گرسنگی‌ همراه‌ است‌. در حقيقت‌ در چنان‌ حالتی‌ بدن‌ همه‌ کارهای‌ خود را فرو می ‌گذارد و راه‌ را برای‌ آميزش‌ آماده‌ می ‌کند. اين‌ چگونگی‌ از آنروست‌ که ‌همگون‌ سازی‌ و سپردن‌ ژن ‏ها به‌ آيندگان‌، بزرگترين‌ و اساسی‌ ترين‌ کارِ برآيشی‌ هر زينده‌ است‌ و طبيعت‌ِ هيچ‌ گياه‌ و جانوری‌ در زمان‌ کارايی‌ جنسی ‌چيزی‌ را برتر از اين‌ کار نمی‌ داند. نيز اگر که‌ امکان‌ آميزش‌ برای‌ کسی‌ فراهم‌ نباشد، طبيعت‌ ناگزير است‌ که‌ برای‌ کارا نگهداشتن‌ مکانيزم‌ آن‌ از رويا بهره‌ گيرد و آن‌ را در هنگام‌ خواب‌ به‌ کار اندازد. رويای‌ آميزش‌ِ جنسی‌ درخواب‌، برای‌ آزمايش‌ مکانيزم‌ فيزيولوژی‌ اين‌ کار نيز هست‌ و نيز خيال آميزش در را در ذهن زنده نگه می دارد.

توان ‌ِنيروی‌ جنسی‌ انسان‌ در بکار گيری‌ِ تن‌ و جان‌ِ وی‌ چنان‌ است‌ که ‌هرگاه‌ که‌ فرصت‌ فراهم‌ باشد همه‌ نيروی‌ ذهنی‌ فرد در راستای‌ توجيه‌ کردن ‌درستی‌ ِ چنين‌ کاری‌ بکار می ‌افتد و ذهن‌ِ انسان‌ با از کار انداختنِ توان ‌انديشيدن‌ِ، او را به‌ سوی‌ آميزش‌ می‌ رواند. اين‌ چگونگی‌ِ برآيشی‌ سده‌ هاست‌ که‌ گفت‌ و نوشت‏ های‌ فراوانی‌ را درباره‌ ستيزِ عقل‌ و دل‌ سبب‌ شده‌ است‌ و ادبيات‌ ِ فلسفی‌ بزرگی‌ را ببار آورده‌ که‌ زمينه‌ ساز ِ ديدگاه ‏هايی‌ چند در زمينه ‌های‌ فلسفه‌، انسان شناسی‌، اخلاق‌، ادبيات‌ و روانشناسی‌ شده‌ است‌.

پيش‌ پندار اساسی‌ِ اين‌ نگرش ‏ها اين‌ است‌ که‌ طبيعت‌ِ سرکش‌ و نارام‌ انسان ‌نمی ‌تواند با نيازهای‌ اجتماعی‌ که‌ انسان‌ را پيش‌ بينی‌ پذير و آرام‌ و رام‌ و سربراه‌ می‌ خواهد، سازگار باشد. از اينرو، جامعه‌ با جامه‌ فرهنگ‌ و منطق‌ و اخلاق‌ و نيز قانون‌، بايدها و نبايدهای‌ خود را بدو می ‌پذيراند و جان‌ پَر بازِ و پرواز خواه‌ او را در چنبر تکليف‌ و وظيفه‌ تَنگبند می ‏کند. با اينهمه‌، خوی‌ گريزجوی‌ انسان‌، گرايشی‌ هماره‌ بسوی‌ پی‌ گيری‌ خواسته ‌های‌ طبيعی‌ خويش ‌دارد. از اين‌ ديدگاه‌، انسان‌ در اوان‌ کودکی‌ به‌ دو راهه ‌ای‌ می‌ رسد که‌ يکی‌ راه ‌آئين‌ و آداب‌ِ اجتماعی‌ ست‌ که‌ جامعه‌ در پيش‌ پای‌ او گشوده‌ است‌ و ديگری‌ راه‌ کامجويی‌ فردی‌ و پيروی‌ از خواست ‏های‌ خويش‌‌. از اين‌ ديدگاه‌، سرکوب‌ِ آرمان ‏های‌ جنسی‌ سبب‌ بروز آن ‏ها به‌ شيوه ‌های‌ ديگر می ‌شود.

فرويد، بنيانگذار ِروانکاوی‌ برآن‌ بود که‌ فرهنگ‌ با مهار کردن‌ ِ چشمه‌ جوشان‌ شهوت‌، آرمان ‏های‌ شهوی‌ انسان‌ را به‌ نهانگاه‌ ناخودآگاه‌ می ‌رواند، اما چون‌ اين‌ نيروی‌ انفجاری‌ هماره‌ در پی‌ِ رهيابی‌ به‌ آرزوهای‌ کامجويانه ی فرداست‌، هر گز آرام‌ نمی ‏شود و برای‌ گذر ازهفت‌ خوان‌ِ آئين‌ و اخلاق‌ و آداب‌ِ اجتماعی‌، به‌ شيوه‌های‌ ديگری‌ از چنبرِ ناخودآگاه‌ می ‌گريزد. از چشم انداز روانکاوی فرويدی، سرکوب‌ِ آرزوهای‌ انسان‌ و راندن‌ آن ها به‌ گستره‌ ناخودآگاه‌، ناخوشايندی‏ های ‌بيمارگونه ‌ای‌ را سبب‌ می‏شود که‌ بيماری‏ های‌ روانی‌ دسته ‌ای‌ از آن ‏هاست‌

از گونه‌ های‌ ديگری‌ از اين‌ بيمارگونگی‌، بيماری‌ آفرينندگی‌ ومنزّه‌ گرايی ‌ست‌. بنابر اين‌، هنر از اين‌ چشم‌ انداز ريشه‌ در آرمان‏ های‌ سرخورده‌ و سرکوفته‌ِ انسان‌ دارد. چون‌ اين‌ آرمان ‏ها هرگز نمی ‌تواند در شکل‌ برهنه‌ خود نمايان‌ شود، هنرمند آن‏ ها را در جامه‌ شعر، موسيقی‌، نقاشی‌، داستان‌، نمايش‌، شهرسازی‌ و ديگر هنرها آشکار می‌ کنند. اين‌ ديدگاه‌ ريشه‌ آفرييندگی ‏های‌ هنری‌ را آرمان‏ های‌ کامجويی‌ می‌ داند و شهوت‌ را شالوده‌ آن ‏ها می ‏داند.

دنبـــاله دارد.

ابراهيم هرندی
http://goob.blogspot.co.uk

يادداشت ها:
خواننده ای از من پرسيده است که؛ "آيا امروز زمانِ طرح اين گونه بحث هاست؟"
پاسخ: در کشورهايی که حکومت ديکتاتوری دارند وهميشه با بُحران های داخلی و خارجی روبرو هستند، هيچ زمانی برای گفت و نوشت سخنانی که بايد گفته و نوشته شوند، زمان مناسبی نيست. فرهنگ ديکتاتوری، فرهنگ بحران پياپی و فقر دانشی و اطلاعاتی و خفقان است. اين فرهنگ، گستره همگانی را از سرگرمی ها و دلمشغولی های بيهوده و فرصت سوز پُر می کند تا آنچه بايد گفته و نوشته شود، ناگفته و نانوشته بماند. چنين است که چنان می شود که هرکس سخنی بيرون از دايره آنچه مُد روز است بگويد و يا بنويسد، شگفت به نظر می آيد. يادمان باشد که، "اين گونه بحث ها"، در جاهايی ازجهان، بيش از يک و نيم سده پيش باز شده است.
در آغاز انقلاب اگر کسی سخنی درباره آزادی و دموکراسی و حقوق زنان و قوميت های دينی و حجاب و دگرانديشی می زد، همين پرسش پيش می آمد که؛ حالا وقت اين حرفاست؟ اين پرسش کسی است که يا خود را رقيب حکومت می داند و يا پنداره های قدرت طلبان ديگری را در ذهن خودش خودی کرده است. تجربه دو انقلاب در سده گذشته در ايران نشان داده است که تغيير حکومت، بدون تغيير در دانش و بينش مردم، نه تنها سودی برای ملت و کشور ندارد که زيانمند نيز می تواند باشد و برای ما بوده است.
از اين چشم انداز، امروز پس از صد سال تاخير، بهترين زمان برای طرح اين بحث هاست.

***
۱. Master, W.H. etal; (1966) Human Sexual Response. Little Brown: Boston, USA.
۲. Fennel (Foeniculum vulgare). رازيانه گياهی از خانواده بزرگ و کهنِ کرفس است. اين خانواده بيش از ۳۰۰۰ گونه گياهی دارد که همگی خوشبو، خوشرنگ و دارای سودهای درمانی و دارويی هستند. کرفس يکی از کهن ترين خانواده های بزرگ سبزی‏های خوردنی‏ست که مليون‏ها سال، دامنه دشت‏های ترسال را در کرانه های مديترانه و ديگر سرزمين‏های خوش آب و هوا در گستره چشم نواز و خوشبوی و دلُربای خود داشته است. بادا که هزاران سال ديگر نيز، رويدشت ‏های گرم و نرمخاکِ جهان، ميدان رويش اين خاندان باشد.
۳. Dawkins, R. (1989) The Selfish Gene, Oxford University Press: UK
William, G.C. (1975) Sex and Evolution. Princeton University Press .۴
Freud, S. (1930) Civilization and its Discontents. Pelican Freud Library. 12.UK. .۵


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016