دوشنبه 20 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

برآيش، آميزش و زايش‌، (بخش دوم)، ابراهيم هرندی

ابراهیم هرندی
در بخش نخست گفتيم که در روانشناسیِ برآيشی، رفتارها و کردارهای آميزشی به‌ دو دسته‌ بخش بندی‌ شده اند؛ نخست ‌کنش ‏ها و واکنش ‏های‌ ژنتيک‌ انسان‌ که‌ در همگان‌ يکسان‌ است‌ و سپس‌ آن‌ دسته ‌از رفتارها و کردارهايی‌ که‌ انگ‌ و رنگ‌ فرهنگی‌ و زمانمند دارند و در هر سرزمين‌ شکل ‌و شيوه‌ ويژه‌ ای‌ به‌ خود می‌ گيرند. دسته‌ نخست‌ اين‌ رفتارها و کردارها را "زمينه‌ ای"، و گروه‌ ديگر را "زمانه ‌ای"، می‌ توان‌ خواند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

[لینک به بخش نخست مقاله]

رفتارها و کردارهای زمانه ‌ای، درهر زمان‌ و هر سرزمین‌ شكل‌ِ ویژه ‌ای‌ بخود می‌ گیرند. نمونه‌ این‌ چگونگی، پنداره‌ همگانی‌ِ حجم‌ِ تن‌ در سرزمین ‏های‌ گوناگون ‌است‌. در برخی‌ از فرهنگ‏ ها، فربهی‌ زیباست‌ و در برخی‌ لاغری‌. گاه‌ در تاریخ‌ سرزمینی‌، زمانی‌ لاغری‌ با زیبایی‌ همنشین‌ می ‌شود و در دوره‌ ای‌ دیگرچاقی‌. اصطلاحِ "چاق سلامتی" در زبان فارسی، نشان می دهد که در گذشته نه چندان دور، چاقی، نشانه سلامتی بوده است. البته‌ این‌ چگونگی‌ پیدایشی‌ دمدمی‌ و بیهوده‌ ندارد و پیرو منطق ‌ِویژه‌ خویش‌ است‌. در دوره ‌ها و یا سرزمین ‏هایی‌ كه‌ مواد غذایی‌ اندك‌ و دشواریاب‌ است‌، چاقی‌ نمادِ زیبایی‌ می ‌شود، زیرا فردِ فربه‌، با نمایش‌ حجم‌ تن ‌خود نكته ‌ای‌ بسیار اساسی‌ را با نهادِ ناخودآگاه‌ دیگران‌ در میان‌ می ‌گذارد و آن ‌نكته‌ این‌ است‌ كه‌ در چنین‌ زمان‌ و یا زمینی‌ كه‌ بسیاری‌ از مردم‌ از بی‌ خوراكی‌ می‌ میرند، من‌ آنسان‌ زیرك‌ و سازگار با زیستبوم‌ خویش هستم كه‌ بسی‌ بیش‌ از آنچه ‌برای‌ ماندگاری‌ مورد نیاز است‌ در خود و با خود دارم. پس‌ آی‌ آدم‏ ها، اگر كسی ‌از شما در پی‌ِ یافتن‌ بهترین‌ همسر برای‌ همگون‌ سازی‌ و سپردن‌ ژن‏ های‌ خود به‌ آینده‌ است‌، بسوی‌ من‌ بیاید و پیشنهادِ آمیزش‌ دهيد تا اگر من‌ شما را بپسندم‌، پیشنهادتان‌ را پذیرا شوم‌. چنین‌ است‌ كه‌ در چنان‌ زمانی‌، فربهی‌ نمادِ سازگاری‌ و ماندگاری‌ِ بیشتر می ‌شود و با زیبایی‌ پیوند می‌ خورد. در حقیقت ‌بسیاری‌ از جانوران‌ِ مادینه،‌ بویژه‌ در رده پستانداران‌، سلامت‌ و سازگاری‌ ِ ژنتیك‌ خود را با نمایش‌ ذخیره‌ چربی‌ خود به‌ نرینگان‌ می‌ نمایانند. پستان و دنبه، دو نمونه از اين نمادهای سلامت اند. این‌ كار برای‌ آن ‌است‌ كه‌ چربی‌ در طبیعت‌ ماده‌ ای‌ بسیار گرانبها و كمیاب‌ است‌ و در هیچ‌ جنگلی‌ جانورِ فربه‌ وجود ندارد. در میان‌ میمون ‏ها، مانند بسیاری‌ از پستاندارانِ‌ دیگر، ارگان‏ های‌ آمیزشی‌ مانند پستان ‏ها و بَر، تودهایی‌ ازچربی‌ ست‌ تا گرایش‌ طبیعی‌ انسان‌ بسوی‌ چربی‌، این‌ كوهینه ‌های شهوت زا را دلپذیر وافسونگر بیابد.1

در روزگار كنونی‌ كه‌ كشاورزی‌ و دامپروری‌ِ مدرن‌ ِ ماشینی‌، پرورش‌ و پروار دانه‌ ها و دام ‏ها را چند چندان‌ كرده‌ است‌ و چربی‌ و شیرینی‌ به‌ آسانی‌ در بسياری از سرزمین‏ ها یافت‌ می ‌شود، افزایش‌ حجم‌ تن‌ دیگر نمی ‌تواند نمادِ سازگاری‌ِ انسان‌ باشد. در حقیقت‌، در سرزمین‏ هایی‌ كه‌ خوراك‌ و نوشاك‌ فراوان‌ است‌، سازگاری‌، خودداری‌ از خوردن‌ِ چربی‌ و شیرینی‌ و شیرینی ‌نماهاست‌ و دیگر نه‌ فربهی‌، كه‌ خوشتراشیِ تن‌ در آن‌ سرزمین‏ها نمادِ نیكو زیستن ‌است‌. چنین‌ است‌ كه‌ در نيم سده گذشته در كشورهای‌ غربی‌، پيراستن تن از چربی،‌ ارجمند شده ‌است‌. تاریخ‌ روندهای‌ اجتماعی‌ در انگلستان‌ نشان‌ می ‌دهد كه‌ تا یكصد سال‌ِ پیش‌، مردم‌ این‌ كشور فربهی‌ را نشانه‌ كارایی‌ و زیبایی‌ِ تن ‌می‌ پنداشتند، اما امروزه‌ در این‌ كشور، مردم‌ سالیانه‌ ميلیون ‏ها پوند در راه‌ شیوه ‌های‌ گوناگون‌ِ کاهش وزن و لاغری خرج‌ می‌ كنند.

پيش تر گفتیم‌ كه‌ انسان‌ هر آنچه‌ را كه‌ در جنس‌ مخالف‌، نمادِ همگون‌ سازی‌ِ بهتر و بیشتر است‌، زیبا می ‌یابد. این‌ نمادها در زنان‌؛ جوانی‌، سلامتی‌، تابناكی‌ و بی‌آلایشی‌ِ پوست‌، درشتی‌ لگن‌ و چشم‌، بلندی‌ِ بالا، فشردگی‌ و شادابی‌ِ پستان‏ ها و بر، و نیز مهربانی‌ و هوشمندی ست‌. این‌ ویژگی ‏ها در مردان‌، افراشتگی‌ِ تن‌، ستبری‌ِ سینه‌، فشردگی‌ ِ ماهیچه ‌های‌ بازوان‌ و ران ‏ها و نیز زیركی‌ و هوشمندی ‌و آسان‌ گذاری ست‌. بسیاری‌ از نمودهای‌ این‌ نمادها اكنون‌ نقش‌ِ زیستیاری ‌چندانی‌ ندارد، اما روندهای‌ برآیشی‌ آنچنان‌ كُند است‌ كه‌ گاه‌ كرداری‌ كه‌ در پی ‌نیازِ ویژه‌ ای‌ برآمده‌ است‌، ميلیون ها سال‌ پس‌ از برطرف‌ شدن‌ِ آن‌ نیاز، همچنان ‌پا برجا می‌ ماند. زیبایی‌ِ افراشتگی‌ِ تن‌ و بلندی‌ بالا و درهم‌ فشردگی‌ِ ماهیچه ‌های‌ تن‌ برای‌ آن‌ است‌ كه‌ این‌ ویژگی‌، انسان‌ را در دویدن‌ و گریزِ بهنگام‌ از چنگ‌ ِ جانوران‌ درنده‌ در روزگارِ جنگل‌ نشینی‌ یاری‌ می‌ كرد. امروزه ‌زندگی‌ِ انسان‌ چنان‌ دیگرگون‌ شده‌ است‌ كه‌ دیگر وی‌ در بسياری از سرزمين ها، نیازی‌ به‌ دویدن‌ برای ‌گریز از دست‌ جانوری‌ شكارگر ندارد. زیبایی‌ِ درشتی‌ و شادابی‌ پستان های ‌زنان‌ِ جوان‌ از آنروست‌ كه‌ این‌ اندام ها، نمادِ تنی‌ سالم‌ و سرشار و آماده‌ برای‌ ژن ‌پذیری‌ و باروری هستند‌. هم‌ از اینروست‌ كه‌ مردان‌ آن ‏ها را زیبا می ‌یابند و در مردان‌، افراشتگی‌ تن‌ و فشردگی‌ِ ماهیچه ‌ها نشانه‌ سلامت‌ِ ژن ‏های‌ سازنده‌ِ آن ‌است‌ و زنان‌ را برای‌ پذیرش‌ سازگارترین‌ ژن ‏ها بسوی‌ آمیزش‌ می‏ خواند.

نمونه ای از کردارهای زمانه ای، چگونگی سايش و مالشِ پوست بر پوست است. نياز به اين چگونگی در کردارهای آميزشی، نيازی زمينه ای ست. اما راه ها و شيوه های آن رنگی فرهنگی بخود می گيرد. گاه بوسيدن دست و پا، پيش آيندِ آميزش جنسی می شود و گاه بوسيدن گونه و يا لب و يا چشم و يا گوش و يا پيشانی. بوسه اسکيموها، ساييدن نوک بينی بر نوک بينی ديگری ست. بيابان زيان کلاهاری، با يک لب می بوسند. بوسه فرانسوی، لب و زبان و دهان را درگير می کند. بوسه پروانه، به هم زدن نوک مژه های چشم دو نفر به يکديگراست.
رفتارها و کردارهای زمانه ای، پيرو روندها و رويدادهای ديگر اجتماعی نيز هست. اهميت شستشو و دسترسی به آب گرم و فراوانی و ارزانی شوينده های شميمايی مدرن، شيوه آميزش و نزديکی تن به تن را در سده گذشته در بسياری از کشورهای جهان دگرگون کرده است.

نمونه ديگری از رفتارها و کردارهای زمانه ای در کُنش های آميزشی، برتر پنداری برخی از ويژگی های کالبدی نژادی ست که انسان آن را قدرتمند می پندارد. اين نژاد در روزگارِ ما، سفيد پوست اروپايی ست که آورنده نگرش مدرن و بانی انقلاب صنعتی اورپا بوده است و زيبايی را از سده گذشته تا کنون، در رسانه های جهانی خود مانند؛ سينما و تلويزيون در داشتن پوستی سفيد و مويی طلايی و چشمانی آبی و بينی ای کوچک تعريف کرده است2. اين پرسش که چرا جهانيان اين تعريف را پذيرفته اند و خواهان در آوردن ريختِ خود به شکل سفيد پوستانِ اروپايی هستند، رشته ای ست که سری دراز در روانشناسی قدرت دارد. در زبان فارسی اشاره به نمادهای زيبايی مانند؛ "بُت چين"، "خال هندو"، "يارِ شيرازی"، نشانه هايی از نمادهای زمانمند ديگری از زيبايی، در دروره های گذشته است.

زيبايی روی و موی و اندام های زن و مرد در هر سرزمين، پيوند نزديکی با چگونگی بهزيستی و ماندگاری درآن سرزمين دارد. برای نمونه، شکل بينی ساکنانِ هر سرزمين، در پرتو آب و هوای آن برآمده است. در سرزمين های سردسير، شش های انسان به هواکشی کوچک و کشيده نياز دارد تا هوای سرد را پيش از رساندن به شش ها گرم تر کند و از آسيب رسانی به شش ها جلوگيری کند. اما در کشورهای گرمسيرکه نيازی به ملايم تر کردن هوا پيش از فرستادن آن به شش نيست، بينی مردم بزرگ و پرموست. موی داخل بينی فيلتری برای پيش گيری از ورودِ گرد و غباردر سرزمين های خشک و گرم، به درون شش هاست. اما چون فرهنگ حاکم برجهان، سنجه های زيبايی ريخت انسان را تعريف می کند، اکنون بينی کشيده و قلمی اروپايی، فارغ از نقش برآيشی آن در سرزمين های سرد سير اروپای غربی، بينی مد روز در جهان است و زنانی نيز که در بيابان های گداخته عربستان می زيند، بينی های بزرگ و همخوان با زيستبوم خود را، با عمل جراحی کوچک می کنند.

نمونه ديگری از رفتارها و کردارهای زمانه ای که در پرتو قدرت فرهنگ حاکم برجهان، روانشناسی مردم را شکل می دهد، کاربُردِ داروهای سفيد کننده پوست و رنگ مو در کشورهای آفريقا و آسياست. اگرچه اين کاربرد، هرسال شمار بزرگی از زنان و مردانی را که در سفيد کردن رنگ پوست خود با داروهای شيميايی زيانبخش هستند، به بيماری های پوستی دچار می کند و برخی را به کام مرگ می فرستد، اما ناامنی روانی زنان و مردانی که خود را ناگزير از کاربرد اين مواد می دانند، پيوند يکراستی با گسترش فرهنگ فراگيرِ رسانه ای غربی دارد که ويژگی های زيبايی را پوست سفيد و موی طلايی و بينی کوچک و ميانِ باريک می داند.

چون رفتارها و کردارهای آميزشی انسان با عواطف بسيار ژرف و توانمندی مانند؛ مهر، عشق، نفرت، حسد و آسيمه سری و ديوانگی سروکار دارند، از ديرباز به گستره های آئين و اخلاق و قانون کشيده شده اند. اين کردارها و رفتارها در جهان جانوری کارکردی خودکار و خودگردان دارد، اما چون انسان آگاه از وجود خويش در جهان است و می تواند معادلات سيستم های خودگردان جهان را بهم بزند، جامعه ناگزيراز پديد آوردن هنجارهای قراردادی برای قانونمند کردن شيوه های آميزش است. اين چگونگی تن انسان و چگونگی نگهداری از آن را اخلاقی و سياسی کرده است. تن انسان سرچشمه همه دلبری ها و دلاوری ها وسوزها وسازهاست. هم از اينروست که همه دين ها و آئين ها، برای اداره امور تن، فرمان ها آورده اند. برخی آن را فتنه انگيز خوانده اند و پوشاندن و پنهان داشتن آن را بهتر دانسته اند و برخی آن را پرستشگاه زيبا پرستان. در حقيقت، پنداره های هرآئين از تن را می توان زمينه هستی شناسی آن دانست3.

اهميت واتاب های رفتارها و کردارهای آميزشی، سبب شده است که بسياری از آئين ها، دين ها و حکومت ها، اداره تن را در قلمرو خود بدانند و آداب ِ ادب خود را برآن حکمفرما کنند. هرگاه وهرجا که اين چگونگی رُخ می دهد و مردم را ناگزيز از دوگانگی رفتاری و کرداری می نمايد، شيرازه همزيستی و اخلاق ازهم وامی گسلد. فرهنگ های دينی، رفتارها و کردارهای آميزشی را پنهان و پرده پوش می خواهند و پرداختن بدان ها را سزاوار گوشمالی می دانند و گفت و شنود درباره آن ها را در گستره همگانی نادرست می دانند و نکوهش می کنند. اين کوشش نوجوانان را به آزمايش در اين ميدان وا می دارد و پديده ای طبيعی را که می تواند و بايد، کامجويی را زمينه پيوند و همگون سازی کند، به تجربه ای مکانيکی و گاه هراسناک، بويژه برای دختران و زنان بدل می کند. اين چگونگی همچنين بسياری از جوانان را به کژرفتاری های آميزشی می کشاند.4
آميزش در بسياری از فرهنگ های دينی، ابزارِ زايش و همگون سازی ست. اين چگونگی در برخی از سنّت ها تا آنجا پيش رفته است که در آن دختران را ختنه می کنند تا با بُريدن گيرنده های کامجويی دختران، از آن ها ماشين های جوجه کشی بسازند.4 چنين است که رفتارها و کردارهای زمانه ای که در هر زمين و زمان شيوه ويژه خود را دارد، هميشه و در همه جا، در راستای سازگاری بيشتر انسان و ماندگاری او در جهان نيست. برخی از آئين ها و سنّت های فرهنگی، خودداری از آميزش را کاری پسنديده و ستودنی می دانند و همگان را به چنان شيوه زيستی فرامی خوانند. گاه کاربرد داروهای روان گردان، همزمان با درگيری های آميزشی، مُدِ روز می شود و گاه کردارهايی خطرناک که هيچ جانوری جز انسان را يارای انديشيدن بدان ها نيست.

اگرچه کُنش های آميزشی در سراسر تاريخ سياسی بوده است اما اين کُنش ها در روزگار ما بيش از پيش با سياست درگيری دارد. اين درگيری بازتاب ِ ستيز اديان و سنت های کهن با حقوق بشراست که انسان را در رفتارهای و کردارهای آميزشی خود آزاد می داند و گزينش همجنس را برای آميزش و همسر گزينی، حق انسان می داند. از سوی ديگر، از چشم انداز بسياری از سنّت های اجتماعی، همجنس گرايان، افرادی بيمار، آلوده و فاسد پنداشته می شوند. نگرش های دينی از اين فراتر رفته اند و اين گروه از مردم را سزاوار ِ نکوهش و پادافره و گاه سنکسار می دانند. 

رويداد ديگری که در زمان ما سياسی تر شدنِ کُنش های آميزشی را دامن زده است، افزايشِ آگاهی جنسی زنان و نگرش تازه ای در انسان شناسی بنام، "فمينيسم" است. از ديدگاه اين نگرش، رفتارها و کردارهای آميزشی، برساخته های فرهنگ مرد سالار هستند که بسود مردان ساخته شده اند و ساختار آن ها به گونه ای ست که در آن، زنان ابزار هوسرانی، کامجويی و خوشداشت مردان  انگاشته می شوند. بازتاب اين نگرش بر آموزش و پرورش سبب شده است که انديشه و کُنش های آميزشی در کشورهای صنتعی جهان، پيرو منش تازه ای شود. منشی که در آن، زن، حقوقی برابر با مرد دارد و می تواند هرگاه که بخواهد، گزاره های قرار داد ِ هم بستری و همزيستی را بررسی و  بازنويسی کند.

دين و سياست دو اهرم کنترل کننده کُنش های انسان در جهان اند. اين هردو، همه رفتار و کردارهای انسان را پيرو الگوهای اخلاقی خود  می خواهند تا انسان را سربراه و پيرو آرمان های خود کنند و همه کنش ها و واکنش های او را پيش بينی پذير نمايند. از اينرو، رفتارها و کردارهای زمانه ای، هميشه  و در همه جا، انگ و رنگی دينی و سياسی دارند. البته ردپای اين دو را به آسانی نمی توان ديد، اما با اندکی درنگ و ديدبانی می توان بازتاب های زيانمندِ دين و سياست را در کنش های آميزشی شناسايی کرد. نمونه هايی از اين بازتاب ها، ختنه زنان و نيز آزاد ی ازدواج با نزديکان ژنتيک از چشم انداز برخی از دين هاست.  نمونه ديگر، پيش گيری برخی از گروه های اجتماعی از نزديکی با گروه های ديگر به بهانه  های قومی، فرهنگی و سياسی ست. 

با آغاز سکنا گزينی انسان‌ پس‌ از پیدایش‌ كشاورزی‌ و دامپروری‌، دگرگونی‌ های رفتاری‌ و كرداری‌ او سبب‌ شد كه‌ نمادها و نشانه ‌های‌ دیگری‌ به‌ نمادهای‌ طبیعی‌ِ زیبایی‌ِ جنسی‌ پیوند داده‌ شود. این‌ چگونگی‌ برای‌ آن‌ بود كه‌ انسان‌ِ بار نهاده‌ و جامه‌ پوش‌، دیگر نمی‌ توانست‌ ماهیچه ‌های‌ درهم‌ و فشرده خود را از پشت‌ِ جامه‌ به‌ نمایش‌ بگذارد. از اینرو اینك‌ شیوه‌ های‌ گوناگون‌ِ تن ‌پوشی‌، با چشمداشت‌ به‌ زیبایی‌ آن ‏ها پديد می آيد و هر شكل‌ ازپوشش‌، پیامی ‌ درباره‌ كیستی‌ ِ پوشنده ‌اش‌ دارد.

امروزه‌ كه‌ سازگاری‌ و ماندگاری‌ تنها با امكان‌ِ دسترسی‌ به‌ سازه ‌های ‌زیستی‌، مانند؛ خوراك‌، پوشاك‌ و مسكن‌ تعریف‌ می‏ شود، گذشته‌ از سازه ‌های‌ آماده‌ طبیعی‌، شیوه‌ و میزان‌ مصرف‌ هر كس‌ می‌ تواند نمادِ چگونگی‌ دسترسی‌ او به‌ سازه ‌های‌ زیستی‌ باشد و در كُنش‏ ها و كوشش‏ های‌ جنسی‌ كارگر افتد. آرایش‌ با آویزه ‌ها و سينه ريزهای گران با گوهرهای كمیاب‌، نمادی از اين چگونگی ست که دارايی دارنده آن ها را به رُخ بينندگان می کشد. نيز، پيشينه خانوادگی، پيوندهای کاری، قومی و پايگاه اجتماعی وعنوان هايی چون، دکتر، مهندس، استاد، همه نمادهايی از نمودهايی کارساز ِ اجتماعی هستند.

رفتارها و كردارهای‌ آميزشی‌ در نهادِ جانوران‌ چنان‌ زمينه ای ژرف‌ و پايدار دارند ‌كه‌ همه‌ زاویه ‌های‌ زندگی‌ آنان‌ را دربر می‌ گیرد. آورندگان‌ِ برخی‌ از آئین ‏ها وشیوه ‌های‌ زیستی،‌ با آگاهی‌ ازاین‌ چگونگی‌ برآن‌ شده ‌اند كه‌ زن‌ و مرد را در جامعه‌ از هم‌ جدا كنند و هر گونه‌ رویارویی‌ِ این‌ دو را پیرو قانون‌ ویژه ‌ای‌ نمايند. این‏ گونه‌ پاسخ‏ ها دیری‌ نمی ‌پاید و راهكارِ اساسی‌ و خِرد پذیر نیست‌ زیرا كه‌ با گوهر هستی‌ كه‌ همانا آمیزش‌ و زایش‌ و رویش‌ و روش‌ است‌، ناسازگار است‌.
دنبــــاله دارد.

ابراهيم هرندی
http://goob.blogspot.co.uk/

يادداشت ها:
1. Hayden, B. (1981) In; Omnivorous Primates. Columbia University Press: New York.

Morris, I. (2011) Why the West Rules--for Now: The Patterns of History, Picador. UK. 2
ادوارد سعيد نيز در کتاب اوريناليسم، اشاره های فراوانی به اين چگونگی دارد.

3.آنان که در پی پيرايش جان، تن را خوار می دارند و به خيال خام خود مغز را از پديدارها برمی دارند و "پوست را پيش خران"، می اندازند، نمی دانند که کوچک ترين، کار ِ تن، ساختن جان است. اگر تن انسان نبود، نه از جان خبری می بود و نه از جان آفرين. خدا و جان و جن و جهان، همه ساخته کارگاه خيال انسان اند. کارگاهی که در گوشه ای از تن انسان بنام مغزجا دارد و هماره در کار بافتن روياهای رنگين است تا در هر دوره از زندگی، رنگين کمانی درخور حال و روزِ انسان،  فراروی او بگذارد و وی را به ماندگاری در جهان و سازگاری با زندگی و پرداختن بدان دل گرم کند.

فردانيت انسان از تن او آغاز می شود. چنين است که تن در فرهنگ هايی که فردانيت را بها نمی دهد، خوار و زبون پنداشته می شود. اين ارزشداوری را در کاربرد واژه "تن"،  در زبان اين فرهنگ ها می توان ديد. واژه هايی چون،  تن پرور، تن آسا، تن لش، تنبل و ... در زبان فارسی، نمونه هايی از اين چگونگی ست. هم نيز هزاران هزار شعر و مثل و متل و افسانه در ادبيات فارسی درباره خواری و ناپايداری تن و ارجمندی و والايی جان.

"فتنه"، واژه ای عربی با دو معنای گوناگون است؛ يکی مثبت بمعنای دلبری و وسوسه انگيزی و آتش افروزی. نمونه اين کاربرد در قرآن است که مال و اولاد را فتنه خوانده است. فتانه، به همين معنا نام هنری مناسبی برای رقاصه کاباره است. اما معنای منفی اين واژه که امروز کاربرد بيشتری دارد، آشوبگر و خرابکار است، مانند فتنه سال فلان، يا فته ضد انقلاب.

4. مراد از كژكردارى ‏هاى جنسى، كشش ‏ها و كوشش هاى آميزشى است كه جانِ فرد و يا ديگران را با خطر روبرو مى كند، مانند؛ گرايش به آميزش با كودكانِ خرد سال و يا كردارهاى آميزشىِ ساديستى و مازوخيستى كه در آن ها کامكارى با آزارِ خود و يا ديگران همراه است.

5. ميانگين شمار فرزندان هر خانواده در برخی از کشورهای فقيراسلامی مانند سومالی، سودان و بنگلادش از 8 تا 12 فرزند است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016