دوشنبه 27 مرداد 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

حرف های حامد صداقتی، ملی‌پوش شمشيربازی، پس از آزادی از اسارت گروگان‌گيران: ۷ دانه لوبيا می‌خورديم

حامد صداقتی بعد از ۱۰۸ روز گروگان بودن درباره آن روزها حرف زد و تمامی اين ساعت‌هايی که گذرانده بود را يک کابوس توصيف کرد.

به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، حامد صداقتی بامداد امروز دوشنبه وارد تهران شد و بعد از ۱۰۸ روز گروگان‌گيری بالاخره خانواده‌اش را از نزديک ديد. صداقتی که در ميان دوستان، ورزشکاران و اعضای خانواده‌اش وارد تهران شد و از استقبالی که ديده‌بود شوکه شد در دقايق پايانی به گفت و گو پرداخت و از آن روزها گفت.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ملی‌پوش شمشيربازی ايران در پاسخ به اين سوال که اگر بخواهد خلاصه‌ای از اين روزها بگويد چه خواهد گفت؟ تصريح کرد: کابوس. يک کابوس که نمی‌دانستم چه زمانی تمام می‌شود. کابوسی که خيلی بد شروع شد و خدا را شکر که خوب تمام شد.

او درباره شب حادثه بيان کرد: در آن شب افرادی که صورت‌های خود را بسته بودند به ماشين ما حمله کردند. به ما تيراندازی کردند و ما سعی کرديم که فرار کنيم. معلوم بود که آنها اشرار هستند و سعی کرديم فرار کنيم. يک تير به پای دوست خوبم که در صندلی عقب بود برخورد کرد. ماشين را به گلوله بسته بودند. زمانی که ما را از ماشين خارج کردند آن دوستم زنده بود. زمانی که ما را بردند تا دو روز قبل که آزاد شديم نمی‌دانستم آن دوستمان شهيد شده‌ است. روز گذشته يکی از معتمدين محلی از زبانش خارج شد که آن دوستمان رفته‌است. آن زمان اولين بار بود که فهميدم دوستم شهيد شده‌ است. در آن روزها به ما گفتند تير به پايش خورده و بوميان او را به بيمارستان برده‌اند و مفت در رفته است. ما خوشحال بوديم که او در رفته است اما حالا فهميده‌ايم که مرده است.

صداقتی درباره اينکه چگونه آنها را از جاده خارج کردند؟ گفت: ما را بر روی زمين انداختند و دست و پايمان را بستند. سوار ماشين خودشان کردند و بردند. يک ماشين سواری بود که ما چشممان بسته بود و به ارتفاعات بردند. دنبال پول بودند. هدف گرفتن پول بود و به دنبال همين بودند.

ملی‌پوش شمشيربازی ايران در پاسخ به اين سوال ايسنا مبنی بر اينکه آيا او و همراهش را مورد ضرب و شتم قرار دادند يا نه؟ بيان کرد: ضرب و شتم نه به آن اندازه که بتوان نامش را گذاشت. سخت بود اما ضرب و شتم آنقدر فيزيکی نبود. زهر چشم و درگيری وجود داشت.

او در پاسخ به سوال ديگر مبنی بر اينکه فکر می‌کرد که آزاد شود؟ بيان کرد: نه. اينجوری نه. اينکه بدون هيچ خراشی آزاد شوم.

صداقتی در پاسخ به سوال ديگر مبنی بر اينکه آيا چهره اين افراد را می‌ديدند يا نه؟ گفت: نه. حرفه‌ای بودند. چهره‌ها بسته بود و اصلا نمی‌توانستيم آنها را ببينيم.

او درباره مواد غذايی که در اختيارشان بود به ايسنا گفت: چيزی به ما می‌دادند تا زنده بمانيم. مثل هفت دانه لوبيا و دو قاشق آب همان لوبيا.

شمشيرباز ايرانی درباره روزی که آزاد شد نيز بيان کرد: دو روز بود آب نخورده بوديم. ريش سفيدان منطقه ما را از کوه پايين آوردند. زنجيرها هنوز به پايم بود. خودم با سنگ زدم و شکستم که توانستم قدم بردارم. نيروهای امنيتی در انتظارمان بودند و آزاد شديم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016