سه شنبه 25 شهریور 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

"فرزندخواند‌گان" دولت رفاه و تبعيض نژادی در سوئد از منظر ميان‌برشی (۲)، مهرداد درويش پور

مهرداد درويش پور
امروز سوئد در شوک حاصل از اين انتخابات که بحران سياسی در سوئد را به اوج رسانده است، از خود می پرسد دلايل رشد حزب خارجی ستيز دمکرات های سوئد به رغم بايکوت همگانی و رسوايی هايی پی درپی اين حزب چيست؟ به گمان نگارنده شکست سياست های مهاجرت و بهم پيوستگی يکی از عوامل اصلی اين رخداد است. اين مقاله که بخش نخست آن پيشتر منتشر شد، به بررسی علل شکست سياست بهم پيوستگی می پردازد

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


پيش گفتار بخش دوم

روز يک شنبه انتخابات سوئد به نتايج دراماتيکی منجر شد. رشد حزب نژادپرست و خارجی ستيز دمکراتهای سوئد از نزديک به ۶ درصد به ۱۳ درصد، به زلزله سياسی در سوئد منجر شد. نقش اين حزب به عنوان سومين حزب بزرگ کشور که وزن تعيين کننده در اکثريت يافتن هر يک از دو بلوک دارد، رشد کرده است. ناتوانی هر دو بلوک ائتلاف راست و بلوک چپ/سبز از پرداخت به پرسش هايی که اين حزب در رابطه با مهاجرين و به هم پيوستگی به طرح آن پرداخته است، به وضعيتی منجر شد که شکست دولت دست راستی به رشد بلوک چپ سبز منجر نشد، بلکه به رشد راست افراطی منجر شده است. امروز سوئد در شوک حاصل از اين انتخابات که بحران سياسی در سوئد را به اوج رسانده است، از خود می پرسد دلايل رشد حزب خارجی ستيز دمکرات های سوئد به رغم بايکوت همگانی و رسوايی هايی پی درپی اين حزب چيست؟ به گمان نگارنده شکست سياست های مهاجرت و بهم پيوستگی يکی از عوامل اصلی اين رخداد است. اين مقاله که بخش نخست آن پيشتر منتشر شد، به بررسی علل شکست سياست بهم پيوستگی می پردازد. قسمت نخست اين مقاله را می توانيد در لينک زير مطالعه کنيد.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/09/185861.php

***

تعريف قوميت و روابط قومی

روابط قومی تنها دربرگيرنده‌ی روابط بين سوئدی‌ها و مهاجران نيست بلکه روابط بين اکثريت جامعه و گروه‌های بومی اقليت مانند گروه قومی «سامرها» و اقليت‌هايی مانند «رومرها» (موسوم به «کولی‌ها») را نيز در برمی‌گيرد. با اين حال امروزه مهاجرت گسترده‌ترين شکل روابط قومی در سوئد و بسياری از کشورهای اروپايی است. اصطلاح «مهاجر» خود مسئله‌ساز است و امروزه هر چه بيش‌تر زير سؤال رفته است. اين واژه برای مشخص کردن موقعيت اشخاصی که در حال مهاجرت از يک کشور به کشوری ديگر هستند استفاده می‌شود، اما در زبان روزمره‌ی سوئدی ‌اغلب برای مشخص کردن کسانی که ريشه‌ی غير‌ سوئدی دارند، به کار می‌رود. مفهوم «مهاجر» آن گونه که در سوئد به کار ‌می‌رود و از آن برداشت می‌شود، نوعی محروميت اجتماعی و به حاشيه رانده شدن را تداعی می‌کند. «مهاجر» بودن به يک معنا، مفهوم «غير سوئدی» بودن را القا می‌کند؛ در معنايی عميق‌تر هم انسانی را تداعی می‌کند که از «ارزش کامل» برخوردار نيست. با مهاجرت و تبديل شدن به يک اقليت قومی، موقعيت و منزلت‌ افراد از دست می‌‌رود. پرسش اين است که قوميت چيست و چه چيزی مبنای مرزبندی‌های قومی است؟

قوميت: ويژه‌گی يا سازه

ارائه‌ی تعريف دقيق و مشخصی از قوميت، خالی از مشکل نيست. مشکل می‌توان روشن ساخت که تفاوت‌های قومی بر پايه‌ی وجود «معيارهايی عينی» برای عضويت يک گروه شکل گرفته‌اند يا آن که نتيجه‌ی «سازه‌ی اجتماعی» اند. از ديدگاه مکتب «مبدأ ‌گرايی» قوميت ويژه‌گی و مشخصه‌ای مستقل از شرايط است که در طول تاريخ بشريت همواره وجود داشته است. اين ديدگاه تأکيد دارد که حتا گروه‌های قومی مدرن ريشه‌های هويتی خود را در طول زمان پی می‌گيرند و از طريق وصلت با افراد خودی تکثير می‌شوند. اين بدان معنا است که بر اساس مکتب «مبدأ ‌گرايی» حتا امروزه مرزبندی‌های قومی می‌توانند از ويژه‌گی‌های گوناگون فيزيولوژيک و زمينه‌های ژنتيک که به ويژگی‌های متمايز بيولوژيکی مربوط هستند، ريشه بگيرند. امروزه کم رنگ شدن برداشت‌های بيولوژيک از مفهوم قوميت، زمينه‌ی برداشت فرهنگ‌گرايانه را که در تعيين مرزبندی‌های قومی تأکيد بيش‌تری بر ويژگی‌های فرهنگی دارد، فراهم کرده است. اما اين پرسش باقی است که آيا قوميت می‌تواند به معنای گروهی همگن از انسان‌ها باشد که هر يک از مجموعه‌ای از هنجارهای يک‌سان و مشترک برخوردار اند؟ به‌علاوه می‌توان پرسيد که آيا مفاهيمِ فرهنگ، تعلق و هويت ايستا و تغييرناپذير هستند؟
در نقطه‌ی مقابل اين ديدگاه ذات گرايانه، هواداران نظريه‌ی «سازه» که از موضع نظريه‌ی «موقعيت گرايانه» حرکت می‌کنند، قوميت را تنها يکی از شاخص‌های گوناگونی می‌دانند که اشخاص يا گروه‌ها برای شناخت هويت‌شان توسط خود يا ديگران مورد استفاده قرار می‌دهند. می‌توان گفت شالوده‌ی قوميت نوعی «احساس تعلق» است که بر برداشت‌های ويژه‌ی فرهنگی استوار شده است. اين احساس بر حسب زمان، مکان و تأثير متقابل با ديگر گروه‌ها رشد می‌کند يا کاهش می‌يابد. به همين دليل بسياری از پژوهش‌گران تأکيد می‌کنند که قوميت يا حس تعلق قومی پديده‌ای وابسته به شرايط محيط است. به عنوان مثال در شرايطی که مردم با ريشه‌ها و پيشينه‌های متفاوت در يک جامعه «به‌هم‌پيوسته» می‌شوند، ممکن است هويت قومی کم‌رنگ شود، حال آن که تجربه‌ی تبعيض و حاشيه‌ نشينی می‌تواند باعث کاهش حس مشارکت و تعلق فرد و در ازای آن باعث تقويت هويت‌ و هم‌بسته‌گی قومی شود.
در سال‌های اخير تعداد رو به افزايشی از پژوهش‌گران استفاده از مفهوم «قوميت» را به عنوان يک گروه‌بندی خاص به چالش کشيده‌اند. آن‌ها برآنند که اين مفهوم می‌تواند مباحثی غيرضروری را دامن بزند و «روابط قومی» را اصل قرار دهد. يکی از دلايل به چالش کشيده شدن روزافزون مفهوم قوميت اين است که هنگام تشريح روابط قومی اين خطر افزايش می‌يابد که به جای تمرکز بر توزيع قدرت، نابرابری و سلسله مراتب اجتماعی، بر ويژگی‌های فرهنگی متمرکز شويم. قوميت‌، به مثابه مفهومی که با فرهنگ، هويت و ريشه مربوط دانسته شده است، اگر در توضيح سلسله مراتب اجتماعی ميان افراد و گروه‌ها مرکز توجه قرار گيرد، اهميت «روابط قدرت» را پنهان خواهد کرد.
مشکلی که در ارائه‌ی تعريف فرهنگی از قوميت وجود دارد، اين است که بسياری از مشخصه‌ها و شرايط فرد، مانند پيشينه‌ی اجتماعی – اقتصادی، شرايط دوران رشد، سن، جنسيت، موقعيت در کشور جديد، مدت اقامت، شبکه‌ی روابط اجتماعی، و روابط متقابل با محيط ناديده گرفته می‌شوند؛ عواملی که می‌توانند در ميزان پذيرش فرهنگی و «به‌هم‌ پيوسته‌گی» افراد در کشور جديد مؤثر باشند. پافشاری شديد بر تفاوت‌های فرهنگی هم‌چنين اين خطر را در پی دارد که مشخصه‌های فرهنگی اقليت های قومی در ‌»به‌هم‌پيوسته‌گی« و دست‌يابی به رفاه اجتماعی به مثابه سدی نفوذناپذير تلقی شود. از اين منظر «آن‌ها» مشکل‌دار و مشکل آفرين اند. «آن‌ها» برای سازگاری و «به‌هم‌ پيوسته‌گی» با هنجارهای حاکم و ارزش‌های اجتماعی به کمک‌ گروه قومی اکثريت نياز دارند.
تجزيه و تحليل روابط قومی از ديدگاه «تمايزگرايی» براين پايه استوار است که ويژگی‌های متفاوت فردی يا جمعی جاودان، خلل ناپذير، ثابت و تغييرناپذير اند و موقعيت افراد به ويژه‌گی جمعی‌ای چون تعلق قومی يا جنسيتی‌ مربوط است. برخی از پژوهش‌گران باور به وجود اختلافات ذاتی و بنيادی در تعيين هويت انسان‌ها و موقعيت‌های اجتماعی‌شان را زير سئوال برده‌اند. آن‌ها برآن اند که هويت‌ و موقعيت‌ افراد بر پايه‌ی کنش‌ها و واکنش‌ها در متن شرايط تاريخی و امکانات مادی شکل می‌گيرند که خود توسط «سازه‌های گفتمانی»، مشروعيت‌ می‌يابند و امکان پذير می‌شوند. از اين منظر حتا گفتمان «چندگونه‌گی» نه تنها به دليل تمايل ذات‌گرايانه‌اش به جداسازی، بلکه هم از آن رو که فاقد منظر قدرت است، مسئله‌برانگيزاست.

ديدگاه ميان‌برشی در روابط قومی به مثابه روابط قدرت

اين نظر که مفهوم قوميت می‌تواند يک ساختمان بندی اجتماعی باشد نافی اين واقعيت نيست که روابط قومی بيش‌تر بايد به عنوان «روابط قدرت» بررسی شوند؛ روابطی که در آن يک گروه موقعيتی فرادست و گروه ديگر موقعيتی فرودست دارند. پرسش اين جا است که آيا ديدگاه ميان‌برشی که موقعيت طبقاتی، جنسيت، قوميت، سن، گرايش جنسی و ديگر حوزه های روابط قدرت را در ارتباط با يک ديگر بررسی می‌کند در مقايسه با ديدگا‌ه‌هايی که بر ويژه‌گی‌های فرهنگی متمايز تأکيد دارند، برای تجزيه و تحليل روابط قومی به مثابه روابط قدرت و امکان «به‌هم‌ پيوسته‌گی» نقطه شروع مناسب‌تری نيستند؟ ديدگاه ميان‌برشی نقطه تقاطع روابط گوناگون قدرت، مانند طبقه، جنسيت، قوميت و غيره را از زاويه‌ی قدرت بررسی می‌کند. اين بدان معنی است که بايد اشکال روابط گوناگون قدرت که موقعيت زندگی اقليت‌های قومی را رقم می‌زنند، شناسايی و تحليل شوند. اين بدان معنا نيست که در تحليلِ تمايل و امکان افراد به «به‌هم‌ پيوسته‌گی» در جامعه همه‌ی اين عوامل اهميتی برابر دارند. مسئله اين است که مقوله‌بندی‌های مهم و مناسب را انتخاب کنيم و آن‌ها را در پيوند با شرايط و بافتار متن، و نه تنها از زاويه‌ی قومی، توضيح دهيم؛ بر پايه‌ی ديدگاه ميان‌برشی، که تاثير روابط گوناگون قدرت مانند طبقه، جنيست، گرايش جنسی، سن، قوميت، از کارافتاده‌گی را بر يک ديگر تحليل می‌کند. بر پايه‌ی اين ديدگاه پيچيد‌ه‌گی تبعيض نيز قابل بررسی خواهد بود.
بدين ترتيب در تجزيه و تحليل روابط قومی از زاويه‌ی قدرت، مفاهيمی چون تبعيض، محروم شدن، به حاشيه رانده شدن و حذف شدن کليدی هستند. از اين منظر، نگرش جامعه‌ی اکثريت خود می‌تواند بخشی از مشکل باشد؛ امری که در محروم‌سازی، حاشيه‌نشينی اقليت‌های قومی و جلوگيری از مشارکت و «به‌هم‌ پيوسته‌گی»شان در جامعه مؤثر است. از زاويه‌ی قدرت، روابط قومی مانند روابط طبقاتی و جنسيتی بخشی از سلسله مراتب اجتماعی هستند که نه تنها بر پايه‌ی انديشه‌ی تمايز آفرينی و دوانگاری «ما» و «آن‌ها»، بل‌که بر پايه‌ی روابط سلسله مراتبی قدرت شکل می‌گيرد، که در آن گروه قومی اقليت در موقعيت فرودست و گروه قومی اکثريت در موقعيت فرادست قرار دارند.
از ديدگاهی کلی تر، روابط قومی بيش از آنکه بر هويت‌های متمايز و خود‌ويژه‌ی گروه‌های گوناگون قومی استوار باشد، پديده ای اجتماعی است که بر پايه‌ی قدرت و موقعيت واعتبارگروه قومی در سطح جهانی شکل می‌گيرد. محروم‌سازی و تبعيض اجتماعی در سوئد، که بسياری از افراد با پيشينه‌ی غيرسوئدی آن را تجربه کرده‌اند، برخی از آن‌ها را به حاشيه و بيرون از جامعه پرتاب کرده است. دسته بندی مردم به صورت «مهاجر» می‌تواند به تصوير منفی آن‌ها از خود يا جامعه‌ی جديد منجر شود و احساس به حاشيه رانده شدن و محروم شدن را تقويت کند. بنابراين قدرت و منزلت گروه‌های قومی، مشارکت، مداخله و نماينده‌گی، برخی از مهم‌ترين عناصری هستند که بايد مورد توجه قرار گيرند تا فهم روشن‌تری از روابط قومی و ايده‌ی جامعه‌ی چندفرهنگی و معنای آن به دست آيد.
پيش از اين سوئد جامعه‌‌ای متشکل از شهروندان بومی همگن و تعداد معدودی از مهاجران بود. سياست «به‌هم‌ پيوسته‌گی» در سوئد، از جمله به همين دليل بر پايه‌ی سازگاری و تطابق فرهنگی يک سويه استوار بوده است. به دليل مهاجرت وسيع چند دهه‌ی اخير سوئد به کشوری متشکل از گروه‌ها و اجتماع‌های گوناگون مهاجران تبديل شده است؛ امری که سوئد را به کشوری چند قومی تبديل کرده است؛ نيازمند به توجه و احترام به تنوع و کثرت قومی در سياست «به‌هم پيوسته‌گی». بنابراين سياست «به‌هم‌ پيوسته‌گی» بايد از سازگاری و انطباق فرهنگی به سمت يافتن راه‌کارهايی برای افزايش مشارکت فردی و مبارزه با تبعيض و محروم‌سازی حرکت کند.
من معتقدم که تئوری قدرت می‌تواند درک ما را از اين که چه‌گونه سازوکار محروم‌سازی و تبعيض، قوميت و مرزبندی‌های قومی را به مثابه دسته‌بندی از «سلسله مراتب اجتماعی» تداوم می‌بخشد، افزايش دهد. همانطور که پيش از اين اشاره شد هويت‌ قومی پديده‌ای ايستا نيست، بل‌که بر عکس پديده‌‌‌ی پويايی است که ميزان قدرت و منزلت فردی و گروه قومی در سطح ملی و بين‌المللی، تحصيلات، پيشينه‌ی تحصيلی، جنيست، سن، طول مدت اقامت در سوئد، سياست «به‌هم‌ پيوسته‌گی» با جامعه‌ی اکثريت و ميزان مشارکت در جامعه بر آن تأثير می‌گذارند. در زير ديدگاه‌های گوناگون در مورد چرايی ميزان آسيب‌پذيری خارجی‌تباران را با جزئيات بيش‌تری توضيح خواهم داد.

ديدگاه‌های گوناگون در باره‌ی محروميت و موقعيت آسيب پذير خارجی‌تباران

اين بخش به توضيح سه ديدگاه درباره‌ی چرايی موقعيت اجتماعی- اقتصادی نامساعدتر اقليت‌های قومی نسبت به سوئدی‌ها می پردازد: ۱- ديدگاه فرهنگ‌گرايانه که بر تفاوت‌های فرهنگی و فقدان شايسته‌گی فرهنگی تأکيد می‌کند؛ ۲- ديدگاه طبقاتی که بنا بر آن پيشينه‌ی طبقاتی و موقعيت اجتماعی اقليت‌های قومی، توضيح دهنده‌ی بهداشت و سلامتی کم‌تر، موقعيت پايين‌تر در بازار کار و شرايط مسکونی بدتر اقليت‌های قومی است؛ ۳- نظريه‌ی تبعيض قومی از منظر ميان‌برشی که موقعيت آسيب‌پذير خارجی‌تباران در سوئد را از طريق تأکيد بر نقش سازوکارهای‌ حذف و طرد و به حاشيه راندن توضيح می‌دهد.

ويژه‌گی های متمايز فرهنگی و نقش آن در موقعيت حاشيه‌ای خارجی‌تباران

پاره‌ای از پژوهش‌گران ريشه‌ی حاشيه‌نشينی و ديگر مشکلات خارجی‌تباران را در تمايز فرهنگی آن‌ها با فرهنگ و هنجار‌های سوئدی جست‌و‌جو می‌کنند. آن‌ها چنين استدلال می‌کنند که مهاجرت از يک جامعه‌ی غيرفردگرا به يک جامعه‌ی فردگرا مانند سوئد مشکلات و اثر منفی برای سلامتی، رفاه و «به‌هم‌ پيوسته‌گی» خارجی‌تباران ايجاد می‌کند. برخی از پژوهش‌گران حتا تأکيد دارند که حاشيه‌نشينی و گتوسازی پديده‌ای اختياری است که از نياز انسان‌ها به جست‌وجوی افرادی با پيشينه‌ی فرهنگی مشابه ريشه می‌گيرد. يعنی مردمی با تبار و زبان يک‌سان و هويت قومی همانند، يکديگر را جست‌وجو می‌کنند تا ازاحساس امنيت و شبکه‌ی روابط قومی برخوردار شوند و هويت قومی خود را تقويت کنند.
در اين ديدگاه بر اين موضوع تأکيد می‌شود که تفاوت‌های فرهنگی مانند عدم تسلط بر زبان و درک هنجارهای سوئدی و قواعد و قوانين می‌تواند امکان برخورداری از امکانات موجود برای «به‌هم‌ پيوسته‌گی» و دست‌رسی به بازار کار و نظام رفاه اجتماعی را محدودتر کند. ايرادی که در ديدگاه تمايز فرهنگی و کم‌بود توانايی فرهنگی به عنوان دليل اصلی محروميت و حاشيه‌نشينی خارجی‌تباران وجود دارد اين است که اين ديدگاه اين واقعيت را ناديده می‌انگارد که نهادها و هنجارهای اجتماعی در برخورد با روابط قومی بی‌طرف و خنثی نيستند.
قابل انکار نيست که ويژه‌گی‌های فرهنگی در «حاشيه‌نشينی اختياری» و تجربه‌ی مهاجرت بی‌تأثير نيست، اما داده‌های آماری در ارتباط با حاشيه‌نشينی مسکن نشان می‌دهند که اين مشکل بيش از آن‌ که مسئله‌ای قومی باشد، معضلی طبقاتی است. به‌علاوه نوردستروم و اُسلوند به پژوهش‌هايی ارجاع می‌دهند که به تأثيرهای «محصور بودن قومی» که همان مجاور هم‌وطنان زيستن است، توجه کرده‌اند. اين مطالعات نشان می‌دهند که تشکيل شبکه‌ی اجتماعی بين هم‌وطنان تسهيلاتی برای ورود آنان به بازار کار فراهم می‌کند و انتظار می‌رود اين گونه حاشيه‌نشينی بتواند پيامدهای مثبتی نيز برای فرد در بر داشته باشد. به‌علاوه اين که افراد حاشيه نشين يک‌ديگر را جست‌وجو می‌کنند می‌تواند ناشی از اين احساس باشد که آن‌ها به سختی می‌توانند در جامعه حضور و مشارکت يابند؛ آن‌ها به حاشيه رانده می‌شوند، گروه قومی اکثريت از آن‌ها فاصله می‌گيرند و آ‌ن‌ها را به درون خود راه نمی‌دهند. فاصله‌گذاری جامعه‌ی اکثريت آن‌ها را ناگزير می‌کند، با مردمی ارتباط بگيرند که در موقعيت مشابه خود آن‌ها قرار دارند. بدين ترتيب «حاشيه‌نشينی اختياری» مسئله‌ای‌است که بيش از آن که پديده‌ای فرهنگی باشد، می تواند به موقعيت طبقاتی مربوط باشد.

پيشينه‌ی اجتماعی-اقتصادی و نقش آن در موقعيت حاشيه‌ای خارجی‌تباران

دراين ديدگاه شکاف قومی بيش‌تر مشکلی ناشی از شکاف طبقاتی است تا مربوط به ويژگی‌های متمايز فرهنگی. هم‌چنين دشواری «به‌هم‌ پيوسته‌گی» مهاجران، موقعيت ضعيف‌تر و حاشيه‌نشين آن‌ها و برخورداری کم‌تر از رفاه اجتماعی در سوئد در واقع ناشی از موقعيت طبقاتی پايين‌تر آن‌ها، مهارت و شايسته‌گی کم‌تر و طول مدت اقامت کوتاه‌ترشان در سوئد است. حاميان اين ديدگاه بر اين عقيده ‌اند که حاشيه‌نشينی ناشی از شکاف طبقاتی است که به ويژه در دوران بحران اقتصادی بيش‌تر رشد کرده است. به بيان ديگر مشکل اين جا است که شکاف طبقاتی رنگ به خود گرفته است. به اين معنا که اکثريت طبقات پايينی جامعه از اقليت‌های قومی تشکيل شده‌اند. اين واقعيت است که پيشينه‌ی اجتماعی- اقتصادی مهاجران و موقعيت اجتماعی کنونی آن‌ها در جامعه بر تجارب آن‌ها از مهاجرت و ميزان به‌هم‌ پيوسته‌گی‌شان در جامعه اثر می‌گذارد.
يک گزارش جديد از اداره‌ی اجتماعی سوئد در باره‌ی حاشينه‌نشينی مسکن نشان می‌دهد که در مقايسه با محل سکونت عوامل اجتماعی- اقتصادی فردی نقش مهم‌تری در حاشيه نشينی و آسيب‌های اجتماعی بازی می‌کنند. در اين پژوهش، بين جوانانی که در مناطق ثروتمند بزرگ شده‌اند و جوانانی که در مناطق فقير رشد کرده‌اند، و نيز جوانان ساکن مناطق سوئدی‌نشين و مناطقی که بيش‌تر گروه‌های متنوع مهاجر در آن اقامت دارند، مقايسه‌ای انجام گرفته است. هدف از اين مقايسه پژوهش در باره‌ی تفاوتِ استانداردهای زنده‌گی است. اين پژوهش بر بيماری‌های روانی، جرم، اشتغال، تحصيلات و مشکلات تأمين زندگی تمرکز کرده است. نتايج اين پژوهش نشان می‌دهد که محل زندگی کم‌ترين تأثير را بر بيماری‌های روانی دارد. بزه‌کاری و جرم در بين کسانی که در مناطق محروم مهاجر نشين رشد کرده‌اند، بيش‌تراست، اما هنگامی که عوامل اجتماعی- اقتصادی کنترل شوند، اختلاف بين اين گروه‌ها خيلی ناچيز است. برای مثال بی‌کاری در بين جوانان به محل زندگی آن‌ها مربوط نيست.
بررسی‌ها نشان می‌دهند که اگر پناهنده‌گان و مهاجران کم‌مهارت در مجاورت هم‌وطنان‌شان زنده‌گی کنند شانس خود را برای به دست آوردن شغل افزايش می‌دهند. زنده‌گی در مجاورت هم‌ميهنان هم‌چنين ممکن است اثر مثبتی بر دست‌مزد کارگران کم‌مهارت داشته باشد. برای مثال چه‌گونگی موفقيت افراد در بازار کار بيش‌تر به کيفيت و تجارب و مهارت‌های آن‌ها بسته‌گی دارد؛ نه‌همسايه‌گی‌شان با اين يا آن مجتمع قومی. کسانی که در مناطق محروم مهاجرنشين زندگی می‌‌کنند، بيش‌تر از طريق بهر‌ه‌بری از «مزايای رفاهی» و حمايت‌های مالی دولتی تأمين ‌می‌شوند.

تبعيض ساختاری و نقش آن در موقعيت حاشيه‌ای خارجی‌تباران

امروزه تعداد روزافزونی از پژوهش‌گران، محروم‌سازی و حذف اجتماعی را يکی از دلايل و پيامدهای روابط سلسله مراتب نابرابر قومی در سوئد و ديگر کشورهای اروپايی می‌دانند.
پژوهش‌های جديدی که در سوئد صورت گرفته‌اند، روشن‌ ساخته‌اند که حذف و حاشيه نشينی خارجی‌تباران يا فرزندان والدين متولد خارج می‌تواند نتيجه‌ی تبعيض عليه کسانی باشد که با «سوئدی بودن» فاصله دارند. برخورداری از نام خانوادگی خارجی، رنگ پوست، پوشش و لهجه سبب می‌شود بسياری از افراد صرف‌ نظر از اين که مهاجرت کرده‌اند يا در اين سرزمين به دنيا آمده اند در معرض آزار روزانه و تبعيض قرار بگيرند. پژوهش‌های دولتی نشان می‌دهند که ورود به بازار کار و زنده‌گی کاری برای مهاجران بسيار مشکل‌تر از سوئدی‌هايی است که همان توانمندی‌ها را دارند. درهای بازار کار در سوئد به روی همه به يک‌سان باز نيست و تبعيض قومی ممکن است يکی از دلايل ازدياد بی‌کاری در ميان خارجی‌تباران باشد. يک بررسی نشان می‌دهد که احتمال اين که کارجويانی که اسامی عربی دارند برای مصاحبه‌ی شغلی فراخوانده شوند، پنجاه درصد پايين تر از کسانی است که نامشان سوئدی است. مطالعات ديگر نشان می‌دهند که مشاغل پرمخاطره، مشاغل موقت و مشاغل غيرقانونی بيش‌تر به کارگران خارجی‌تبار تعلق دارند.
همان‌طور که ذکر شد، مطالعات مربوط به بازار کار طی دهه‌ی اخير نشان می‌دهد که شکاف قومی و نابرابری بين سوئدی‌ها و خارجی‌تباران، حتا زمانی که عوامل اجتماعی- اقتصادی، مانند تحصيلات، شايسته‌گی، و سرمايه‌ی انسانی کنترل می‌شوند، پابرجا است. چندين بررسی دولتی نشان می‌دهد که تبعيض در نظام رفاهی، مرز نظام رفاهی را تعريف کند. تفاوت رفتار با اقليت‌های قومی ناسازه و تناقض بنيادی در الگوی رفاه سوئد است. دولت رفاه سوئد بر اساس هدف دستيابی به افزايش سطح زندگی و برابری بنيان گذاشته شده است، در حالی که نتايج بررسی‌های دولتی آشکارا حاشيه‌نشين سازی، محروم سازی، فرارويی تبعيض ساختاری و قومی شدن فقر را نشان می‌دهند. امری که بر خلاف هدف نظام رفاه عمومی، يعنی کاهش نابرابری اقتصادی و اجتماعی و ايجاد فرصت‌های برابر برای همه است، اما بررسی‌های دولتی نشان می‌دهند در واقعيت، نظام رفاهی گزينشی و مشروط است و حتا به استحکام نابرابری ساختاری در جامعه کمک می‌کند. از آن جا که سيستم تأمين اجتماعی بر پايه‌ی اشتغال کامل طراحی شده است، افزايش بی‌کاری و ناامنی‌های شغلی، تبعيض را از بازار کار به به بخش رفاه اجتماعی منقل کرده است. بررسی مذکور در داخل و خارج از نظام رفاهی کشور به افشای فرايند‌هايی می‌پردازد که با دسته‌بندی کردن، بزرگ‌نمايی و شيطانی جلوه دادن گروه خاصی از مردم، نظامی ايجاد کرده که در آن حقوق اجتماعی و اقتصادی تنها برای برخی از مردم «قطعی» و «محفوظ» و برای بقيه «مشروط» است. نتيجه‌ی اين پژوهش‌ها نشان می‌دهد که تبعيض در نظام رفاهی، خود را در سطح ساختاری، نهادی و فردی نمايان می‌کند؛ و نيز گفتمان «ويژه‌گی‌های متمايز فرهنگی» و عمل تبعيض‌آميز در درون نظام رفاهی را بازسازی می‌کند و تداوم می‌بخشد.
موضوع جالبی که اين اواخر جلب نظر کرده اين است که آيا تبعيض قومی ناشی از عمل‌کرد‌ها و کنش‌های فردی‌ای است که بايد به عنوان رفتاری کج‌روانه در نظر گرفته شوند يا آن که تبعيض جزئی از ساختارهای اجتماعی است. «تبعيض ساختاری» به معنای قوانين صريح، هنجارها، گرايش‌ها و رفتارهايی است که در سازمان‌ها و ديگر ساختارهای اجتماعی، به شکل سيستماتيک عليه گروهی از مردم نهادينه شده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016