پنجشنبه 29 آبان 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

حسين موسويان: فرمانده جنگ نرم آيت‌الله‌ها در واشنگتن؟ سعيد قاسمی‌نژاد – يوحنا نجدی

يوحنا نجدی و سعيد قاسمی‌نژاد
موسويان به عنوان سفير غيررسمی جمهوری اسلامی در خاک ايالات متحده امريکا هم‌اينک اصلی‌ترين منبع برای تبیين مواضع تهران در آمريکا و حتی غرب به‌شمار می‌رود؛ کسی که بار لابی‌گری برای حکومت تهران را يک‌تنه به دوش می‌کشد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اميرحسين موسويان سال ۱۳۳۶ در يک خانواده متمول مذهبی در کاشان چشم به جهان گشود؛ خودش درباره ثروت خانوادگی‌اش می‌گويد که اولين بنزهايی که در خيابان‌های کاشان ديده شدند، متعلق به پدرش بود: «علاوه بر اين، پدرم قبل از انقلاب چند هزار دار قالی داشت. به هر حال پدرم واقعا وضعش خوب و متمول بود و من هيچ وقت طی زندگی نياز مالی احساس نکردم.»

به همين خاطر، موسويان خود را يک "بچه حاجی" يا "بورژوايی که اصلا مزه فقر را نچشيده"، معرفی می‌کند.


حسین موسویان

۱۹ ساله بود که برای تحصيل به دانشگاه ايالتی کاليفرنيا در سکرمنتوی ايالات متحده امريکا رفت. در آستانه پيروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ اما درس و تحصيل را نيمه کاره‌‌ رها کرد و به تهران آشوب‌زده بازگشت. در بازگشت اما به روحانيون انقلابی "حزب جمهوری اسلامی" نزديک شد و خيلی زود به عضويت اين حزب درآمد: «قبل از انقلاب در روزهای بحرانی به ايران آمدم و با مرحوم آقای بهشتی آشنا بودم و با بچه‌های حزب جمهوری هم مثل محمد هاشمی، در انجمن در کاليفرنيا با هم بوديم. خب محمد هاشمی به بين‌الملل آمد و من هم به بخش بين‌الملل حزب رفتم.»

سه سال بعد با حکم سيدمحمد بهشتی، رياست وقت قوه قضائيه، به جای صادق قطب‌زاده مديرمسئولی روزنامه "تهران تايمز" را بر عهده گرفت و نزديک به يک دهه در آنجا ماندگار شد: «آقای بهشتی به من ماموريت داد که بروم به روزنامه تهران تايمز و روزنامه را از دست قطب‌زاده و بنی صدر در بياورم و اداره کنم.» وی همزمان در راه اندازی سازمان تبليغات اسلامی و سپس در بخش بين الملل اين سازمان نقش مهمی ايفا کرد.

جريان راست سنتی اما بعد‌ها از تجربه موسويان در روزنامه نگاری برای تاسيس روزنامه "رسالت" استفاده کرد و وی به عنوان يکی از بنيانگذاران اين روزنامه از سال ۱۳۶۴ نزديک به پنج سال يکی از اعضای شورای مرکزی اين روزنامه به شمار می‌رفت.

سال ۱۳۶۴ اما روزهای مهم ديگری را نيز در دفتر زندگی آقای موسويان به خود ديده است؛ آنچنانکه فعاليت در نهادهای مهم حکومت جمهوری اسلامی را نيز از همين سال شروع کرد؛ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس جمهور وقت، با صدور حکمی موسويان را به سمت مديرکل امور مالی و اداری، سرپرست ادارات کل و رئيس سازمان اداری مجلس منصوب کرد.

۳ سال بيشتر طول نکشيد تا به حکم علی اکبر ولايتی، وزير وقت امور خارجه جمهوری اسلامی ابتدا به رياست اداره اول غرب اروپا و چندی بعد به مديرکلی غرب اروپای اين وزارتخانه منصوب شود. با اين حال شايد، نام حسين موسويان در دوران رياست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی بيشتر به عنوان نخستين سفير جمهوری اسلامی در آلمان متحد بر تيتر خبر‌ها نشست؛ ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۹۲ زمانی که گروهی از رهبران اپوزيسيون کُرد در رستورانی به نام "ميکونوس" در برلين آلمان از سوی عوامل جمهوری اسلامی به رگبار بسته شدند، نام آقای موسويان به عنوان سفير وقت جمهوری اسلامی در آلمان در رسانه‌ها مطرح شد.

دوران رياست جمهوری سيدمحمد خاتمی و زمانی که حسن روحانی، در مقام دبيری شورای عالی امنيت ملی، پرونده هسته‌ای ايران را زير بغل داشت، حسين موسويان به عنوان سخنگوی هيات ايرانی مذاکره کننده به مثابه يک ديپلمات عالی رتبه در عرصه بين الملل مطرح شد. خودش می‌گويد که حتی نخستين گزينه وزارت امور خارجه در دولت محمود احمدی‌نژاد بود اما بعد از تنها يک گفتگوی رو در رو با احمدی‌نژاد، آب‌شان به يک جوی نرفت و بعد‌ها نيز بين‌شان آنچنان شکرآب شد که از سوی رئيس جمهور وقت به جاسوسی و فروش اطلاعات به کشورهای بيگانه متهم شد. موسويان در پی ماجرای اين پرونده، چند شبی را نيز ميهمان زندان اوين شد و با وثيقه‌ای دويست ميليونی از بند رهايی يافت.

وی اواخر فروردين سال ۱۳۸۷ از سوی دادگاه انقلاب تهران به اتهام "اخلال در امنيت ملی" مجرم شناخته و به دو سال حبس تعليقی و پنج سال محروميت از مشاغل دولتی محکوم شد. به دنبال صدور اين حکم، وی ابتدا به آلمان و سپس به ايالات متحده رفت و هم اينک به عنوان پژوهشگر در دانشگاه پرينستون امريکا فعاليت می‌کند.

نام آقای موسويان طی سال‌های اخير، غير از پرونده هسته‌ای ايران، اغلب با دو موضوع گره خورده است؛ يکی ترور رهبران کرد در رستوران ميکونوس و ديگری متهم شدن وی به جاسوسی برای دولت‌های غربی که درباره اين دو موضوع البته مطالب زيادی در دسترس قرار دارد.

اين يادداشت اما تلاش می‌کند تا فعاليت‌های گسترده آقای موسويان برای برقراری رابطه ميان جمهوری اسلامی و ايالات متحده امريکا و نوع نگاه وی به مسائلی همچون حقوق بشر، جنبش سبز و همچنين علی خامنه‌ای را مورد بررسی قرار دهد. نکته ديگر آنکه نقل قول‌های آقای موسويان که در اين يادداشت به آن‌ها استناد شده عمدتا برگرفته از نوشته‌ها و مصاحبه‌های وی با رسانه‌های داخل ايران است چرا که مقامات جمهوری اسلامی معمولا به رسانه های خارجی چيزی می گويند و به رسانه های داخلی چيز ديگری.

سفير مجانی و لابی يک‌نفره برای جمهوری اسلامی

تلاش برای بازسازی و برقراری رابطه ميان تهران و واشينگتن را بی‌ترديد می‌توان اصليترين دغدغه اين ديپلمات ۵۷ ساله دانست؛ باری که به گفته خودش بيش از سه دهه است که بر روی دوش گرفته: «اغلب دوستان وزارت خارجه به‌خوبی می‌دانند که در ۳۰ سال گذشته من هميشه معتقد به رفع تخاصمات واشينگتن با تهران بوده‌ام و هميشه بر اين باور بوده و هستم که اين دو کشور، هم اختلافات و هم منافع مشترک دارند.»

به نظر وی، مشکل رابطه دو کشور اين است که دو طرف طی اين سال‌ها همواره روی "اختلاف"‌ها ايستاده و مقابله کرده‌اند اما «بايد همزمان باب گفت‌وگو‌ها در مورد نگرانی‌ها، تهديدات و منافع مشترک هم باز شود.»

اين ديپلمات کاشانی معتقد است که موضوع ترميم رابطه تهران و واشينگتن، بحث ديروز و امروز نيست بلکه از‌‌ همان انقلاب سال ۱۳۵۷ نيز گروهی در امريکا شکل گرفت که تاکنون تمام تلاش خود را برای برقراری رابطه خوب و معمولی ميان دو کشور به کار بسته است: «همه سفرای ايران در نيويورک از ابتدای انقلاب تا حالا با اين گروه کار کرده‌اند طبيعتاً من از‌‌ همان اول ورود به آمريکا سعی کردم اين گروه را تقويت و دانش آن‌ها را زياد کنم.»

موسويان البته در توجيه تلاش‌اش برای برقراری رابطه ميان ايران و امريکا از فوايد آن برای منطقه نيز سخن می‌گويد و بر اين باور است که همکاری دو کشور حتی می‌تواند بحران‌ کشورهای عراق و افغانستان را تا حدود زيادی برطرف کند؛ چون به باور وی «نگرانی‌های ايران و آمريکا در عراق و افغانستان بسيار به هم نزديک است» و «اتحاد ايران و آمريکا می‌تواند عراق را نجات دهد.»

موسويان در توجيه ضرورت مذاکره مستقيم ايران و امريکا استدلال می‌کند که جمهوری اسلامی «با تمام اعضای ۱+۵ از ابتدای بحران هسته‌يی مذاکره جدی دوجانبه‌ای در سطوح کار‌شناسی، معاونان وزرا، وزرای خارجه داشته‌است، به جز امريکا»، و اين در حالی است که «امريکا از سال ۲۰۰۶ يک عضو از گروه ۱+۵ شد و دليلی وجود ندارد که ايران با پنج عضو مذاکره آنجا مذاکره کند اما با يک عضو مذاکره نداشته باشد.»

وی درباره اهميت برقراری ارتباط ميان دو کشور، از اين موضوع به عنوان "تز سياسی‌"اش نام می ‌برد و در تبيين فرايند بسط گفتگو ميان دو کشور معتقد است که مذاکره تهران و واشينگتن می‌تواند از موضوع پرونده هسته‌ای ايران آغاز شود و سپس به ساير مسائل بين دو کشور گسترش يابد: «من پنج سال است تز سياسی خودم را مطرح کرده‌ام که ما يک مذاکرات هسته‌يی در قالب ايران و ۱+۵ احتياج داريم و يک مذاکرات جامع دوجانبه با امريکا در مورد تمامی مسائل شامل مسائل فی‌مابين، منطقه‌يی و بين‌المللی. اين را در صد‌ها مقاله و کنفرانس گفتم الان هم تز سياسی‌ام اين است و اعتقاد دارم.»

موسويان آنچنان به عنوان چهره‌ای شناخته در برقراری رابطه ميان جمهوری اسلامی و امريکا تبديل شده که هرجا سخن از اين موضوع به ميان می‌آيد، نام حسين موسويان نيز به اذهان متبادر می‌شود؛ آنچنانکه در گفتگوی تلفنی کوتاه حسن روحانی و پرزيدنت اوباما در پای پلکان هواپيما در پنجم مهرماه سال ۱۳۹۲ نيز برخی گمانه زنی‌ها از نقش اين ديپلمات بازنشسته در اين تماس تلفنی خبر می‌دادند هرچند او خود اين موضوع را قويا تکذيب می‌کند: «ﻣﻦ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺣﻀﻮر و دﺧﺎﻟتی در ﻣﻮرد هيچ يک از ﺑﺮﻧﺎمه‌های ﺳﻔﺮ آﻗﺎی روﺣﺎﻧﯽ و هيئت همراه وی ﻧﺪاﺷﺘﻢ و ﺣﺘﯽ در ﻣﺮاﺳﻤﯽ هم که از من دعوت شده بود، ‌ حضور نيافتم.»

ديپلمات کاشانی داستان ما البته برقراری رابطه مستقيم ميان تهران و واشينگتن را موضوعی "کاملا تخصصی" و "ديپلماتيک" می‌داند آنچنانکه با به رفراندوم گذاشتن اين موضوع در ايران به شدت مخالف است چون به نظر وی، سياست خارجی را نبايد به "دعوای خيابانی" تبديل کرد «مگر آنکه مراجع مسئول و شخص رهبر جمهوری اسلامی در اين خصوص تصميمی اتخاذ کنند.»

وی در مقابل ديدگاه برخی تحليلگران مبنی بر اينکه جمهوری اسلامی اساسا با دشمن تراشی به بقای خود استمرار می‌بخشد، معتقد است که نه تنها «بقا، ثبات و موجوديت جمهوری اسلامی ربطی به دشمنی و دوستی با امريکا ندارد و اين کشور به خاطر حفظ موجوديت خود، به مقابله با امريکا محتاج نيست»، بلکه حکومت تهران «منهای دشمنی و دوستی با امريکايی‌ها يا روسيه يا چين، کشوری مقتدر و باثبات است.»

موسويان برای تبيين ديدگاه‌ها و پيشنهاد‌هايش برای همکاری ايران و ايالات متحده تنها به ارائه "تز سياسی" اکتفا نکرده بلکه بدين منظور تاکنون در ده‌ها کنفرانس، نشست و جلسه در اروپا و امريکا حضور يافته و سخنرانی کرده است و در اين مجالس، با بسياری از شخصيت‌های سياسی کنونی و سابق دولت‌های غربی نيز به صورت غير رسمی مذاکره می‌کند.

موسويان اما برای اين اقداماتش، عنوانی در نظر گرفته است: «ديپلماسی عمومی در عرصه بين الملل». وی خود را کارگزار "بی‌جيره و مواجب جمهوری اسلامی" توصيف کرده است به طوری که اگرچه در پی به قدرت رسيدن حسن روحانی، زمزمه‌هايی مبنی بر سپردن وزارت امور خارجه دولت يازدهم به موسويان به گوش رسيد اما "يار نزديک حسن روحانی در سال‌های اصلاحات"، ضمن تکذيب اين موضوع گفت: «نه؛ به هيچ وجه من‌الوجوه؛ من واقعا دنبال پست و مسئوليت نيستم و همين کاری که دارم انجام می‌دهم يعنی ديپلماسی عمومی در عرصه بين‌الملل {موثر‌تر است}... بحمدالله اينجا هم آنقدر نفر هست برای پست‌ها. اما کم کسی پيدا می‌شود که برود در ديپلماسی عمومی بدون دلار، بدون جيره و مواجب و بدون پست، کار کند.»

وی برای جوش دادن معامله‌ای که يک سر آن در تهران و سر ديگرش در واشينگتن است تلاش می‌کند که نقش "لابی" جمهوری اسلامی را در امريکا ايفا کند؛ چون به نظرش "مهم‌ترين ضعف" جمهوری اسلامی در عرصه ديپلماتيک اين است که در غرب، "لابی" ندارد: «کسی در غرب وجود ندارد که مواضع ايران را تشريح کند واقعا کسی نيست. يعنی ما نه لابی قوی در آمريکا و غرب داريم، نه حضور گسترده فعال در رسانه‌های غرب. من احساس کردم در يک حدی شايد بتوانم اين نقش را ايفا کنم.»

وی زمستان سال ۱۳۹۲ زمانی که برای ديدار با مادر بيمارش برای مدت کوتاهی به ايران بازگشته بود، در گفتگويی با خبرگزاری "تسنيم"، وابسته به سپاه پاسدارن گستره لابی‌هايش برای جمهوری اسلامی در امريکا را چنين توصيف کرد: «نظرسنجی يک ماه پيش گاردين را {ببينيد} که آنلاين مطرح کرد که توافق هسته‌ای ژنو به چه دلايلی به دست آمد؟ گزينه اولش اين بود "روشنگری‌ها و مقالات و سخنرانی‌های حسين موسويان"... يعنی آن‌ها هم می‌دانند که من در صحنه ديپلماسی عمومی در عاليترين سطوح رسانه‌ای اعم از نيويورک تايمز، واشنگتن پست، گاردين، فايننشيال تايمز، وال استريت ژورنال، سی‌ان‌ان، لوموند... فعال بودم، من صد‌ها مقاله و صد‌ها کنفرانس و سخنرانی انجام داده‌ام. بسياری از سخنرانی‌های من در آمريکا مستقيم از طريق تلويزيون پخش می‌شد. من در سانفرانسيسکو يک سخنرانی داشتم که بيشتر عمومی بود و از ۲۵۰ شبکه تلويزيونی و راديويی آمريکا پخش می‌شد. بحث‌هايی هم که می‌کردم هيچ کسی نشنيده بود.»

ديپلمات پيشين جمهوری اسلامی البته هيچ ابايی از تاکيدهای چندباره بر تلاشهای بی‌جيره و مواجبش برای جمهوری اسلامی ندارد آنچنانکه در مصاحبه‌های متعددی هممواره خود را با چنين صفت و کارکردی معرفی می‌کند و اينگونه اقداماتش را نوعی "روشنگری" و "وظيفه ملی" لقب داده است: «من در شرايط فعلی اين ‌را وظيفه ملی خودم می‌دانم که به‌عنوان يک سفير بی‌جيره و مواجب و بدون هرگونه ماموريتی از طرف دولت، از تمام ظرفيت خود در اين جبهه استفاده کنم.»

"روشنگری‌"های وی در حمايت از حکومت تهران البته تنها محدود به دفاع از پرونده هسته‌ای اين کشور نيست بلکه به گفته خودش ساير موضوع‌های چالش برانگيز بين ايران و غرب از جمله "واقعيات ايران و منطقه"، "اشتباهات غرب در برخورد با ايران"، "ترسيم مظلوميت‌های ملت ايران"، "دفاع از حقوق هسته‌ای ايران" و "ارايه دلايل قابل قبول در مخالفت با جنگ و تحريم عليه ملت ايران" را نيز دربر می‌گيرد.

موسويان برای تاکيد بر اهميت شکل‌گيری لابی جمهوری اسلامی در غرب، بزرگترين ضعف همه دولت‌هايی که بعد از انقلاب سال ۱۳۶۷ در ايران بر سر کار آمدند را "نداشتن لابی در ايالات متحده امريکا" می‌داند و می‌گويد که ايران در اين زمينه از اسرائيل و حتی سازمان مجاهدين نيز ضعيف‌تر عمل کرده است: «اين ضعف بزرگ همه دولت‌های بعد از انقلاب بوده است که در مقابل لابی اسرائيلی‌ها، اعراب، منافقين و ديگران که عليه ايران فعال مايشاء هستند و ده‌ها ميليون دلار هزينه می‌کنند، هيچ اقدام شايسته‌ای نکرده‌اند.»

به نظر وی، «اصولا جمهوری اسلامی در آمريکا لابی نداشته و ندارد» و به عبارتی صريح‌تر، «لابی ايران، صفر است.»

موسويان با انتقاد از فقدان لابی جمهوری اسلامی در ميان نهادهای تصميم ساز ايالات متحده امريکا می‌گويد که تنها مقاومت شخصی پرزيدنت اوباما در مقابل فشار لابی‌های اسرائيل، اعراب و گروه سازمان مجاهدين بود که سرانجام امريکا از اقدام نظامی عليه برنامه هسته‌ای ايران خودداری کرد.

در نتيجه، موسويان به عنوان سفير غيررسمی جمهوری اسلامی در خاک ايالات متحده امريکا هم اينک اصليترين منبع برای تبئين مواضع تهران در امريکا و حتی غرب به شمار می‌رود؛ کسی که بار لابی‌گری برای حکومت تهران را يک تنه به دوش می‌کشد. وظيفه‌ای که وی بی‌ترديد بدون چراغ سبز و موافقت مسئولان اصلی سياست خارجی جمهوری اسلامی اجازه پرداختن به آن را نخواهد داشت. اين مسئوليت البته الزاماتی دارد و از جمله مهمترين آن‌ها ابراز خاکساری بی‌وقفه نسبت به علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی و تبری جستن از جنبش‌های اعتراضی مردم ايران همچون قيام ۱۸ تير و جنبش سبز است.

از پرونده هسته‌ای تا جنبش سبز؛ «حرف، حرف آقاست. تمام!»

ديپلمات متمول کاشانی در مصاحبه‌ها و نوشته‌هايش همواره سخنان ستايش آميزی را به شيوه‌ای ديپلماتيک درباره رهبر جمهوری اسلامی به زبان می‌راند؛ شيوه‌ای که او در اين زمينه بکار می‌بندد، البته با چرب زبانی‌های مداحان و امامان جمعه کشور تاحدود زيادی متفاوت است.

وی از جمله تلاش می‌کند تا چهره‌ای منعطف، اهل مدارا و دمکراتيک از علی خامنه‌ای ارائه کند؛ چونان رهبری سالخورده که به نظرهای مخالف احترام می‌گذارد و عقيده‌اش را حتی درباره پرونده هسته‌ای ايران تحميل نمی‌کند: «مقام معظم رهبری با قدرت از تيم هسته‌ای دفاع می‌کنند. با وجودی که ايشان قلباً اعتقاد دارد که امريکايی‌ها سوء نيت دارند ولی هم دست دولت آقای احمدی‌نژاد را برای مذاکره باز گذاشت و هم اختيار مذاکره با امريکا را به دولت آقای روحانی داد.»

به نظر وی، "اقتدار ملی و مذهبی" علی خامنه‌ای، "لنگرگاه ثبات" جمهوری اسلامی است و در اين راستا می‌گويد: «برای يک لحظه تصور کنيد که در اين ۳۴ سال امام و يا رهبری را نداشتيم، چه بلبشويی در کشور پديد می‌آمد.»

بر اين اساس، به نظر وی غربی‌ها بايد درک کنند که در جمهوری اسلامی، "قانونگرايی" برپا است و در اين شرايط، علی خامنه‌ای "سکان‌دار اصلی سياست خارجی" حکومت تهران است و در سياست داخلی نيز رهبری، "مهم‌ترين مرجع در قانون اساسی" به شمار می‌رود به طوری که همه تصميم‌ها در سطوح عالی قدرت همچون شورای عالی امنيت ملی، مستقيما به اطلاع وی می‌رسد و در صورت موافقت رهبر جمهوری اسلامی، به اجرا در می‌آيند.

در اين چهارچوب، موسويان حتی در دفاع از برنامه هسته‌ای مشکوک جمهوری اسلامی به طرف‌های غربی اطمينان می‌دهد که حکومت تهران به دنبال "عملياتی کردن" فتوای علی خامنه‌ای، مبنی بر "حرام بودن استفاده از سلاح کشتار جمعی" است يعنی‌‌ همان نکته‌ای که سعيد جليلی، مذاکره کننده ارشد ايرانی با دولت‌های غربی در دوران محمود احمدی‌نژاد همواره بدان استناد می‌کرد.

موسويان آنچنان وفادار به ولايت فقيه است که حتی در اوج رويکردهای راديکال محمود احمدی‌نژاد عليه غرب نيز اختلاف‌های شخصی و تهمت‌های رئيس جمهور وقت عليه خودش را به کنار نهاد و در آن زمان نيز به گفته خودش، مواضع راديکال احمدی‌نژاد را "توجيه" و از منافع نظام دفاع کرد: «من حدود چهار سال دوران رياست جمهوری آقای احمدی‌نژاد را در امريکا بودم فعاليت‌های من هيچ تغييری نکرده است. من از‌‌ همان ابتدا که به امريکا رفتم اصلاً وارد مسائل شخصی نشدم و معتقد بودم که اختلاف من با وی يک بحث داخلی و خانوادگی است. معتقد بودم که بايد از تجربه و تخصص ۳۰ ساله ديپلماتيک خودم در دفاع از منافع ملی ايران استفاده کنم.»

موسويان نيز همچون ساير مقامات جمهوری اسلامی، گزارش‌های احمد شهيد، "گزارشگر ويژه سازمان ملل درباره وضعيت حقوق بشر در ايران" را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد؛ وی در اين زمينه، ‌گاه حتی از ادبيات زننده محمدجواد لاريجانی، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه نيز فرا‌تر می‌رود.

وی با نگاهی توطئه گرايانه، گزارش‌های آقای احمد شهيد را "غيرمنصفانه" و طرح مسايل مربوط به نقض سيستماتيک حقوق بشر در جمهوری اسلامی را «بخشی از استراتژی امريکا و کشورهای غربی با هدف مشروعيت زدايی و تضعيف دولت ايران» توصيف کرده و همچون علی خامنه‌ای، مدعی است که «کشورهای غربی معيارهای دوگانه‌ای در مورد موضوع حقوق بشر اتخاذ کرده‌اند.»

سفير پيشين جمهوری اسلامی در آلمان اگرچه موضوع حقوق بشر را يکی از مسائل اصلی چالش ديرپای جمهوری اسلامی با غرب می‌داند اما با وجود سال‌ها زندگی در غرب و ارتباط مستمر با ديپلمات‌های اروپايی و امريکايی بر اين باور است که حقوق بشر، تنها برای "مردم امريکا" اهميت دارد و دولت اين کشور اساسا «بی‌توجه به مسائل حقوق بشری، تنها بر منافع مادی خود تاکيد می‌کند.»

وی همچون ساير صداهايی که از تهران شنيده می‌شود، حتی دغدغه جهانی عليه برنامه مشکوک هسته‌ای جمهوری اسلامی را نيز توطئه اسرائيل می‌داند: «توجه داشته باشيم که نگرانی غرب از برنامه هسته‌ای ايران در حقيقت نگرانی ساختگی است که ساخته و پرداخته دست اسرائيلی‌ها است.»

موسويان نيز همچون ديگر مقامات حکومت تهران، قائل به "حقوق بشر اسلامی" يا "حقوق بشر به روايت جمهوری اسلامی" است. آنچنانکه با ذکر خاطره‌ای می‌گويد در دهه ۱۹۹۰، زمانی که سفير ايران در آلمان بود برای برطرف کردن "برداشت‌های غلط" و "درک نادرست" غرب از حقوق بشر در ايران، چندين کنفرانس برای اساتيد و صاحبنظران دانشگاهی آلمانی برگزار کرد: «پس از اين کنفرانس‌ها بود که وکلا، فعالان رسانه‌ای و چهره‌های مذهبی به من گفتند که تا پيش از اين آنان درک درستی از موضوع حقوق بشر در ايران نداشتند.»

با اين حال، زمانی که سخن از ۱۸ تير و جنبش سبز به ميان می‌آيد، موسويان تمامی اين جنبش‌ها را با عنوان کلی "تضاد با منافع ملی" و "افراط‌ گرايی" طرد می‌کند. به نظر وی، ۱۸ تير و جنبش سبز، «توسط يک جريان افراطی سازماندهی شده بود» و «هيچ کدام از آن‌ها و حتی رهبرانشان نيز دنبال براندازی نظام نبودند.»

موسويان حتی ادعا می‌کند که رهبران جنبش سبز به نظام و شخص علی خامنه‌ای وفادار هستند: «من هيچ وقت اعتقادی نداشتم {که جنبش سبز برانداز است}. اگر رهبران جنبش سبز، آقايان کروبی، موسوی و خاتمی تلقی شوند، خوب آقای کروبی وقتی می‌خواست کانديد شود ‌رفت از آقا اجازه ‌گرفت که کانديدا شوم يا نه. آقای خاتمی وقتی می‌خواست کانديدا شود ‌رفت از آقا اجازه ‌گرفت که کانديدا شوم يا نشوم. تا آنجايی که من يادم است برای تصميمات مهم اين افراد خدمت آقا می‌رفتند و از آقا اجازه می‌گرفتند.»

وی در واکنش به تحليل شماری از کار‌شناسان غربی مبنی بر اينکه ايرانيان در جريان اعتراض‌های خيابانی سال ۱۳۸۸ به دنبال براندازی جمهوری اسلامی بودند، اين تحليلگران را افرادی "ساده‌انديش" و ديدگاه‌شان را نيز "سطحی" می‌داند: «من تعجب می‌کردم که چقدر اين‌ها ساده‌انديش‌اند و اطلاعاتشان سطحی است. پاسخ می‌دادم، اين نظام ثبات دارد و می‌ماند و اين تظاهرات هم برای تغيير رژيم نيست، پيامد يک انتخابات است، مثل شما که انتخاباتی داريد و ممکن است مخالف و موافق تظاهرات کنند. آقايان کروبی و موسوی دنبال هم دنبال تغيير رژيم نيستند، آن‌ها هم دارند در قالب قانون اساسی کار می‌کنند و معتقدند به قانون اساسی.»

اما اگر موسويان در جريان انتخابات سال ۱۳۸۸ به جای آقايان موسوی و کروبی بود، چه می‌کرد؟ «من اگر جای آقايان موسوی و کروبی بودم، خدمت آقا می‌رفتم و عرض می‌کردم که ‌آقا از نظر ما اين انتخابات سالم نبوده، چون حضرتعالی می‌فرماييد که سالم بوده و تاييد می‌کنيد، چون شورای نگهبان تاييد می‌کند ما تمکين می‌کنيم. تمام!»

بر اساس همين ديدگاه، وی زمانی که در اوج جنبش سبز به امريکا عزيمت کرد، در گفتگو با "وال استريت ژورنال" به غربی‌ها اطمينان داده بود که جنبش سبز، «چيز خيلی مهمی نيست» چون «نظام بسيار مقتدر‌تر از اين است که با چند تظاهرات به چالش کشيده شود و اين يک مسئله داخلی است که خيلی زود و به سادگی حل می‌شود.»

البته نيازی به گفتن نيست که حوادثی که آقای موسويان درباره آن‌ها می‌گويد «چيز خيلی مهمی نيست»، چگونه به کشته شدن ده‌ها نفر در تهران و شهرستان‌ها، سال‌ها زندان برای بسياری از مسئولان و مردم عادی کشور، حصر خانگی دو کانديدای معترض به نتايج انتخابات، تجاوز به زندانيان همچون حوادث کهريزک و مهاجرات ناگزير بسياری از ايرانيان انجاميد.

بر اين اساس، "نظام بسيار مقتدر" نيز از ديد اين ديپلمات پيشين جمهوری اسلامی، نظامی است که در سرکوب اعتراض‌های خيابانی و مسالت آميز مردمش، از هر ابزاری برای خشونت و ضرب و شتم استفاده می‌کند و به عنوان مثال، ماشين نيروی انتظامی آن نيز از روی مردم بی‌دفاع عبور می‌کند.

موسويان اينک صريحا از نياز حکومت جمهوری اسلامی به لابی در پايتخت ايالات متحده سخن می گويد. جمهوری اسلامی اگر چه با نگاه مثبت بخشهايی از دولت کارتر به قدرت رسيد اما در بحبوحه درگيريهای جناحی با تسخير سفارت آمريکا سرنوشت خود را به دشمنی با آمريکا گره زد. به مرور اما سران جمهوری اسلامی دريافتند که برای دشمنی موثرتر با شيطان بزرگ هم که شده می بايست کارگزارانی در قلب ايالات متحده داشته باشند. در طی دو دهه اخير بسياری کوشيده اند خود را عزيز کنند و "لابی" ملايان حاکم بر تهران باشند. حکومت تهران اگر چه از خدمات اين گروهها بهره برده است اما تا کنون مدال افتخار نمايندگی رسمی خود را بر سينه هيچ کدام از آنها نزده است. اگر جمهوری اسلامی و ايالات متحده روابط خود را عادی کنند اين روال تغيير خواهد کرد و حسين موسويان، اين کهنه کار امنيتی-ديپلمات، می تواند نقشی مهمتر از آنچه اکنون بر عهده دارد در پيشبرد سياستهای جمهوری اسلامی در قلب واشنگتن بازی کند. بيهوده نيست که او به مقام وزارت خارجه ايران چشم ندارد، چشمان او بر جايگاهی جذاب تر و در عين حال کم دردسرتر دوخته شده است: مرد شماره يک حکومت ايران در جلسات غيررسمی، جايی که تصميمات واقعی اخذ می شوند و حرفها بی پرده گفته می شوند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سعيد قاسمی نژاد پژوهشگر بنياد دفاع از دموکراسيها در واشنگتن، و مدرس و دانشجوی دکترای فايننس در سيتی يونيورسيتی نيورک است. يوحنا نجدی مدير پژوهشها در مرکز مطالعات ليبراليسم و دانشجوی دکترای اقتصاد سياسی است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016