گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
19 مرداد» آیا هدف آمریکا برچیدن داعش و پایان "نسل کشی" است؟ بیژن صف سری 12 مرداد» زوال مرجعيت و پايان نقش روحانيت در تاريخ شيعه، بیژن صفسری
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روشنفکری شيعه و دعوا بر سر لحاف ملا، بیژن صفسریاين کدام رد و نشانه از وجود "روشنفکر" در جامعه ايرانی است که فیالمثال در واقعهی سال ۵۷ که به غلط انقلاب ناميدهايم، ناگاه ملتی با کرور کرور شاعر و نويسنده و اهل قلم و انديشه سر به آسمان میکند و در ماه عکس رخ يار میبيند؟ آيا حاصل جامعهای برخوردار از مواهب وجود منورالفکران راه بلد، از شيعه و سنی و سکولار، تسلط گروهی خرافهپرست در قالب حکومت جمهوری اسلامی میشود؟گفته های اقای بهنود در يک برنامه تلويزيونی درباره روشنفکر و روشنفکر ايرانی شيعه ، سوژه ای جديد در باب مقوله روشنفکری در جامعه ايرانی را باعث گرديده که صرف نظر از صحت و سقم گفته های «ميرزای شهر ما» از تعريف روشنفکر در فرهنگ ايرانی ،اين پرسش را در ذهن متبادر می سازد که براستی ما ايرانيان در طول تاريخ خود و يا دست کم از بدو اعلام موجوديت اين جماعت منورالفکر بعنوان چراغداران راه سعادتمندی ، جزمقلد بودن و بيان کلام عقيم مانده در عمل ،چه بهروری را داشته ابم که امروز در عين دست و پا زدن در تحجر و عقب ماندگی هايی که بدان گرفتاريم ، بر سر شيعه و سنی و يا سکولار بودن اين گروه «دانايان» و يا نقد عملکرد های آنها در بطن جامعه و ايضا در فضا های مجازی چون فيس بوک و غيره به مجادله می نشينيم که مصداق آن ضرب المثل معروف « دعوا بر سر لحاف ملا » را می ماند. به باور اين قلم اساسا ما ايرانيان همواره در طول تاريخ خود از داشتن مواهب جماعت راه بلد و دلسوز جامعه محروم بوديم و از اين بابت از زمره فقيرترين مردم دنيا محسوب می شويم ، مگر نه اين است که اثر و عملکرد روشنفکران يک جامعه ، نه به يک باره بلکه در بستر زمان متجلی و متبلور می گردد؟ اين کدام رد و نشانه از وجود «روشنفکر» در جامعه ايرانی است که فی المثال درواقعه ی سال ۵۷ که به غلط انقلاب ناميده ايم، ناگاه ملتی با کرور کرور شاعر و نويسنده و اهل قلم و انديشه سر به آسمان می کند و در ماه عکس رخ يار می بيند؟ ، آيا حاصل جامعه ای برخوردار از مواهب وجود منورالفکران راه بلد، از شيعه و سنی و سکولار ، تسلط گروهی خرافه پرست در قالب حکومت جمهوری اسلامی می شود؟ ايا ۳۵ سال تن به ظلم سپردن واميد به اصلاح ستمگر وتبديل آن به يکی از اسطور های کذايی تاريخ مان مثلا حلول روح انو شيروان دادگر، در جسم و جان ستمگز زمانه سرزمين مان مبيين نقش موثر، و، حی و حاضر روشنفکر شيعه و سنی ويا سکولاردر جامعه ايرانی است ؟ به ديگر قلم ايا به صرف ترجمه آثار و گفتار انديشمندان ديگر ملل جهان ، می توان ادعای روشنفکربودن داشت؟ که همه مدعيان روشنفکر ی در تاريخ معاصر اين کهنه ديار خاصه دردويست سال اخير که جز مقلدان و مترجمان انديشه متفکران غربی همتی نداشته اند دليل بر بهروری ايرانيان از مواهب داشتن روشنفکر نمی تواند باشد. تا نگوئيد افترا است و بی دليل و سند چرا ؟ نگاه کنيد در تمامی دانش و علوم روز جهانی، محال است نام ايرانی در ليست کاشفان و مخترعين علوم جديد را نيابيد که از بهترين های جهان را داريم و از افتخاراتمان شاعر و فيلم ساز و هنرپيشه تا نويسنده طراز اول هم الی ما شالله در سطح بين الملی کم نداريم که البته باعث مباهات است که اين هنرمندان هم از منظر هنر، روشنفکران عصر حاضر محسوب می شوند اما دريغ از يک متفکر و انديشمندی که در حوزه نظم و نسق جامعه حتی از نوع گاندی و ماندلا چه رسد به امثال منتسکيو و کانت لنگ می زنيم که هر چه داريم نشخوار کننده افکار غربيان هستند و بس. تاريخ روشنفکری در ايران اذعان دارد که اولين جريان روشنفکری دراين گستره تاريخی که مبادی و غايات آن، محصول برخورد جامعه سنتی و عقب مانده ايران با مدنيت مغرب زمين بود، نه فيلسوف بود و نه نقاد. بلکه با الگويی که برای تبعيت، يافته بود، به مثابه پيام آور عصر مدرن تلاش می کرد تا ايران را از خواب تاريخی و رکود بيدار سازد. اين نسل در برخورد و مواجهه با تمدن جديد، بين اخذ و نفی آن به صورت کامل يا گزينشی، اخذ تمام و کمال تمدن غرب را بدون دخل و تصرف ايرانی انتخاب کرد در اين جريان، افرادی هم چون: طالبوف، آخوندزاده، ميرزا آقاخان کرمانی و امثالهم بسيار يافت می شوند که ملکم خان شاخصترين آنهاست و حتی به اعتقاد برخی پدر روشن فکری ايران است. می گويند ملکم خان دوران کودکی خود را در فرانسه گذراند و پس از گذرانيدن تحصيلات ابتدايی و متوسطه و آشنايی با مکتب آگوست کنت "به ايران برگشت و به مترجمی در وزارت خارجه منصوب شد و اولين فراموش خانه را تاسيس کرد . گرايش سياسی و اجتماعی به غرب با فعاليت ها و افکار ملکم خان که بر محور تسليم بی قيد و شرط به تمدن جديد در تمامی ارکان و ابعاد زندگی همراه بود، شکل گرفت. هر چند تقی زاده در کتاب «زندگی طوفانی» ادعا می کند که من اولين کسی بودم که نارنجک تسليم به تمدن فرنگی را بی پروا انداختم، ولی نويسنده کتاب فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطيت ايران، معتقد است که ملکم خان را بايد اولين کسی دانست که آشکارا اخذ تمدن غرب را بدون دخل و تصرف ايرانی توصيه ميکند وتا به امروز چون ارثيه ای شوم برای مدعيان روشنفکری امروز ما بر جای مانده است. کوتاه سخن اينکه امروز کشور ما جرثومه ای است اهريمنی از قهر و و دورغ سياسی ، از فساد و بی قانونی و ايضا از بی اخلاقی ، از قعر استبداد شيعی که لايه ای نه چندان نازک از آن سنگ اصلاحش را هم به سينه می زند آن هم به شکرانه آنکه توانستند در سلطه دين ، مردمی که تازه پنجاه سال بود داشتند طعم مدنيت ملی را پس از هزار و چهارصد سال باز از نو می چشيدند و کم کم به آن خو می گرفتند با خيانت و توطئه ای بی سابقه درتاريخ اين کهنه ديار به تمهيد و ابتکارحرفه ای ترين صنف«انگل»وبرخورداری از درايت و حمايت گروهی روشنفکر نما سياه باز به گرداب « امت» اسلامی به غلتند جالب اين است که با اين همه گروهی بنام مصلح ، روزنامه نگار ، تحليل گرو يا هر عنوان پر طمطراق ديگر مدام اين کذب محض را در جامعه اشاعه می دهند که ايرانيان از مواهب وجود روشنفکران آن هم از نوع شيعه برخوردارند که در واقع جز لاف و حرف بی عمل همتی نداشته اند. Copyright: gooya.com 2016
|