سه شنبه 11 آذر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

گستره همگانی ما آلوده به خرافه است، ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی
گستره همگانی آزادِ ما که به چند رسانه برون‌مرزی محدود می‌شود، آلوده به خرافه است و از پرسش‌ها و گفتمان‌های زمانمند و سودمند و معنادار تهی‌ست. اين گستره نيز، چون ديگر بخش‌های فرهنگ ايرانی، بحرانی‌ست و می‌تواند هر نگرنده بيگانه با آن فرهنگ را به اين نتيجه برساند که اين نويسندگان و فرهنگيان ايرانی هنوز خود را از کلاف دست و پاگيرِ ذهنيت افسانه‌ای قرون وسطايی رها نکرده‌اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پيشکش به دکتر اسماعيل نوری علا

گستره همگانی ما آلوده به خرافه است و نمايندگان قدرتمدارانی که سود خود را در نگهداری وضع موجود می بينند، همه گوشه ها و سويه های آن گستره را گرفته اند و می کوشند که ذهن ما همچنان درگير گفت و نوشت های بيهوده ای باشد که برگردان هر فرازی از آن به زبان های ديگر، ما را نزدِ ديگر جهانيان شرمنده می کند. انگار که گروهی آرزو دارند که ما را باز از راه فردا به ديروز بازگردانند.

گستره همگانی در شکل نهادينه ی آن، يکی از برآيندهای جهان مدرن است که از دهه های ميانی سده هيجدهم ميلادی در اروپا آغاز شد. اين گستره ميدانی برای بررسی گفتمان های همگانی و ورانداز کردن آشکار آن ها در راستای سود ملی، با شرکت همه مردم است. تا پيش از پيدايش اين نهادِ مدرن، حکومت های اروپايی مردم را به پيروی از آموزه های آئين عيسوی، رمه می پنداشتند و شاه، شبانی انگاشته می شد که به نمايندگی از خدا، مردم را با کمک کليسا به راه راست هدايت می کرد.

گستره همگانی هنگامی پديد آمد که سرچشمه مشروعيت قدرتِ حکومت از آسمان به زمين آمد و از خدا به مردم سپرده شد. از اينرو، گستره همگانی را بازتابی از نگرش سکولار می توان دانست. پيدايش اين گفتمان، ريشه در اين انديشه سکولار دارد که چون مردم صاحبان راستين قدرت در هر جامعه دموکراتيک هستند، حق دارند و بايد هماره شيوه کارکردِ دولت را در ديدرس خود داشته باشند و برنامه ها و قوانين تازه دولت را بررسی کنند و آزادانه و بی هراس از هرگونه پيايند ناخوشايند، درباره آن سخن بگويند و يا بنويسند. يورگن هابرماس، جامعه شناس و فيلسوف نامدار آلمانی برآن است که دولت دموکراتيک هنگامی معنای راستين خود را می يابد که زمينه درگيری همگان را در اداره اموره کشور فراهم سازد و چشم انداز برنامه های خود را از خواست های مردم مايه ور کند.۱

اهميت گستره همگانی در آن است که مردم می توانند با شرکت در آن، قدرتِ دولت را کنترل کنند و از تبديل آن به کلوب خودی ها جلوگيری کنند. قدرت، پديده ای بسيار روان گردان، ديو ساز و خطرناک است و می تواند از مهربان ترين نازکدلان جهان، ديوانی خون آشام بسازد. دکتر ادوارد بلاخ، پزشک يهودی هيتلر درباره وی آورده است که هيتلر در جوانی، مردی مهربان و خوشرفتار و اهل آداب و ادب بود. گويا پزشک صدام نيز گفته است که صدام، شب ها که با تنها دوستِ يکرنگ خود، بطری ويسکی خلوت می کرد، شعرهای فولکلوريکِ سوزناکی می خواند و اشک می ريخت. قدرتِ هر جانور را در طبيعت، نيروهای بازدارنده ای چون، زورِ جانوران شکارگر و کمبود خورا ک و نوشاک و گرما و سرما و روز و شب، محدود می کنند. اما انسان می تواند با کمک ديگران به قدرت بی پايان نمايی دست يابد و هر چه می خواهد بکند. چنين است که در جهان جانوری، همتايانی برای چنگيز و هيتلر و صدام در هيچ جنگلی نمی توان يافت.

انديشه پيدايش گستره همگانی ريشه در اين پنداره ی پذيرفته شده دارد که هرحکومت بنام خدا، دين، ميهن، حزب و يا مردم، تنها در راستای سود حکومتگران که بخش بسيار کوچکی از قدرتمندان بزرگ هستند، کار می کند. با آغاز انقلاب صنعتی اروپا و پيدايش توانايی توليد انبوه، برخی از دست اندرکارانِ اقتصادی و بازرگانانی دراروپا برآن شدند که با کمک يکديگر گروه هايی برای فشار آوردن بر دولت با هدف آسان سازی قوانين توليد و توزيع و مصرف و داد و ستد و نيز برداشتن بندهای بوروکراتيک و کوچک تر کردن دست دولت در اقتصاد بپا کنند. بنيانگذاران اين گروه ها اميدوار بودند که برپايی چنان گروه هايی در ديدرس همگان و گفتگوها و نشست ها و نوشتارهای خِرد- مدار و منطقی آنان می تواند همراهی رای دهندگان را در پشتيبانی از کارآفرينان ببار آورد و دولت های محلی و مرکزی را وادار به بازنگری برنامه های اقتصادی خود کند. اين ايده نه تنها در بسياری از کشورهای اروپايی پاگرفت، بلکه پس از چندی به حوزه های سياسی، فرهنگی وهنری نيز کشيده شد و زمينه ساز نهادی بنام؛ "گستره همگانی" گرديد. در آغاز سده نوزدهم ميلادی، قهوه خانه ها و ميخانه ها و سالن های شهرهای انگليس و فرانسه وآلمان و هلند، همه جای بحث و گفتگو درباره گفتمان های سياسی، فرهنگی و اجتماعی روز بود.

از سويی نيز، گسترش آموزش و پرورش و سواد آموزی همگانی و پيدايش صنعت چاپ و انفجار بزرگ اطلاعاتی که در کشورهای صنعتی آغاز شده بود، خواندن و نوشتن درباره مسائل روز را بسيار آسان کرده بود و خريد روزنامه و کتاب را بسيار ارزان. اين چگونگی گستره همگانی را از پاتوق های عمومی مردم به رسانه های نوشتاری نيز کشيد و چنين شد که رسانه های نوشتاری مانند؛ روزنامه، مجله، گاهنامه، رساله و کتاب و سپس رسانه های شنيداری و ديداری چون راديو، سينما، تلويزيون و اکنون رسانه های اجتماعی اينترنتی نيز، همه پايگاه هايی برای گسترش نقش گستره همگانی شدند. اکنون اهميت گستره همگانی چنان است که نامزدهای پُست های بزرگ مانند رياست جمهوری و نخست وزيری، دربسياری از کشورها ناگزيز از مناظره ای رسانه ای در برابر مردم هستند. اکنون قدرت نهادينه شده گستره همگانی در کشورهای دموکراتيک از هر نهادِ ديگری برتر و بيشتر است. جايگاه اين نهاد سياسی در جهان چنان است که رهبران و روسای دولت ها، نه تنها هرماه با مردم در اين گستره سخن می گويند، بلکه صفحه فيس بوک و وبلاگ ويژه خود را نيز دارند. اکنون با بررسی گفتمان های روز در گستره همگانی هر کشور، می توان به سنجش بلوغ سياسی و فرهنگی آن کشور پرداخت.

گستره همگانی، حوزه قدرت نمايی مردم در برابر دين و دولت است. از اينرو، اين حوزه هماره دستخوش دستبُرد حاکمان و شريعتمدارن و قدرتمندان و ثروتمندان می تواند باشد. در گذشته، اين گستره، جايی برای افسونگری ها و ترفندمندی های حاکمان و ملاها بود. آنان با نيرنگ های گوناگونِ ذهن رُبا، هماره در پی کوک کردن ذهن مردم در راستای سود خود بودند. شاهان، شاعران و نويسندگان را به دربار می ‏خواندند و می ‏نواختند و به شاهنامه نويسی وا می داشتند و نقالان و مداحان و تغزيه خوانان را نيز گهگاه برخوان رنگين خويش می ‏نشاندند و ملايان با بافتن آسمان به ريسمان و ترساندن مردم از جان و جن و فشار قبر و مارِ غاشيه، آنان را آرام و رام و سربراه می کردند و به بيگاری وا می داشتند. . يکی از ترفندهای بزرگ رسانه‏ ای در تاريخ ايران، داستان پياده رفتن شاه عباس صفوی از اصفهان به مشهد در سال هزار و شش هجری ست. اين کار، ترفندی رسانه ساز بود زيرا که زمان درازِ آن سفر و نيز گذر شاه از شهرها و روستاهای گوناگون سبب می‏ شد که مردم او را شاه شيعيان و اسلام پناه بدانند و سايه راستين خدا برروی زمين و شيفته ی آلِ علی بپندارند. اين سفرِهزار کيلومتری را که خود رسانه بسيار پربازتابی برای شاه عباس اول بود، می‏ توان به زبان امروزی " سونامی رسانه ‏ای" در دوران صفوی خواند.

اگرچه حکومت ها، دولت ها و نهادهای دينی می کوشند که ميداندارِ گستره همگانی باشند و کارگزار و کارگردان آن باشند، اما اساسی ترين ويژگی اين حوزه، رها بودن آن از فشارهای نهادينه حکومتی و دينی ست. بد بختانه ما در ايران گستره همگانی نداريم زيرا که نه تنها حق آزادی بيان که هيچ گونه آزادی نداريم. اما به دلايل سياسی و فرهنگی چندی، گستره رسانه ای برونمرزی بزرگی داريم که اکنون بار ِ گستره همگانی ايرانيان را بردوش خود دارد. اين گستره در برگيرنده رسانه های ديداری، شنيداری و نوشتاری گوناگونی ست که چندی از آن ها اُرگان های سياسی – اطلاعاتی کشورهای غربی هستند. برخی نيز با سرمايه های مستقميم و غير مستقيم سرويس های اطلاعاتی کشورهای بيگانه پديد آمده اند. انگشت شماری از آن ها نيز از پشتيبانی حکومت اسلامی ايران برخورداند. اما در اين ميان چند سايت خبری و فرهنگی مستقل نيز داريم که می توانند و بايد بازتاب دهنده نگره ها و انديشه های زمانمند ِ و آگاهی دهنده باشند. اما شوربختانه نمی دانم چرا همين چند رسانه نيز ميدان تاخت گفت و نوشت های بيهوده و بی مايه و بی پيوند با رويدادهای و روندهای امروزِ ايران و جهان است.. آخر در روزگاری که ايران برلبه خطرناکترين ترتگاه تاريخی خود ايستاده است و نزديک ترين همسايگانش، بزرگ ترين دشمنان اش هستند و سال هاست که وارونه کاری های حکومت اش ، آن کشور را در صدر خبرهای جهان نشانده است ، گفتن و نوشتن درباره وجود خدا، عرفان، امر قدسی، نقش دين در زندگی انسان و اين که آيا روشنفکر می تواند دينی باشد، و يا شيعی باشد يانه، چه دردی از دردهای بی درمان مردم آن کشور دوا می کند؟

گستره همگانی آزادِ ما که به چند رسانه برونمرزی محدود می شود، آلوده به خرافه است و از پرسش ها و گفتمان های زمانمند و سودمند و معنادار تهی ست. اين گستره نيز، چون ديگر بخش های فرهنگ ايرانی، بحرانی ست و می تواند هر نگرنده بيگانه با ان فرهنگ را به اين نتيجه برساند که اين نويسندگان و فرهنگيان ايرانی هنوز خود را از کلاف دست و پاگيرِ ذهنيت افسانه ای قرون وسطايی رها نکرده اند و جغرافيای خيال آنان گستره باورها و آرزوها و آرمان های روزگاران باستان و نمادها و نمايه های آن است.

تا پيش از دروان قاجار، قدرت در ايران هماره در دست شاهان، ملايان، آل ها و ايل ها بود. از آن پس، دو گروه ديگر نيز خواهان دسترسی به دايره قدرت در آن کشور شدند؛ يکی دولت های بيگانه و ديگر آنان که "منورالفکر" ناميده می شدند. اين چگونگی نه تنها بازتابی بسيار زيانمند برشيوه رويارويی ايرانيان با انديشه های مدرن داشت ، بلکه به ستيزی بی امان ميان درباريان و ملاها با روشنفکران و پيشگامان و پيشاهنگان انديشه های مدرن کشيده شد. ستيزی که تا کنون دو انقلاب در پی داشته است. اين ستيزِ فرصت سوز، سبب شد که انديشه انتقادی که کانونی ترين ويزگی آموزش و پرورش مدرن است، هرگز در سّنت آکادميک ايران شکل نگيرد . ستيز کهنه و نو، ستيز دانشگاه و حوزه بود که اکنون با پيروزی حوزه بر دانشگاه ، فرهنگ حوزوی را به دانشگاه کشانده است. دشمنی حاکمان کنونی ايران با فرهنگ مدرن برای آن است که آنان نيک آگاه اند که در جامعه دموکراتيک مدرن، جايی برای آنان در دايره قدرت نخواهد داشت. از اينرو آنان پروژه روشنگری و روشنفکری را، جنگ با خدا می دانند و روشنفکران را سزاوار ِ چماقِ تکفير و تحقيير می دانند. چنين است که با چشمداشت به اين پيشينه تاريخی می توان گفت که شايد دينداری و روشنفکری بتوانند در کنار هم برروی دو خط موازی پيش روند و يکديگر را تاب بياورند، اما اين دو خط هماره موازی خواهند ماند.

روشنفکری پژوهش و پالايش و پرسش و جستجو از چشم انداز فرهنگ مدرن است. فرهنگی که ويرانگر هر گونه دين و باور به نيروهای ماورايی ست و تنها آنچه را در دسترس دريافت های حسی انسان است می پذيرد. فرهنگی که هيچ چيز را مقدس نمی داند و همه پديدارهای هستی را به سوژه بررسی و پژوهش خود می داندد. فرهنگی که دستاوردهای دانشی ِآن، جهان را ناهدهمند و خود خاسته و بی برنامه می پندارد و انسان را جانداری از ميان بی شمار جاندارن جهان بی هيچ ارج و برتری می داند.

اما دينداری، پايداری در باور به پنداره های خِرد ستيز و پيوندهای ماورای طبيعی ست. آدم ديندار، دلِ خوشی از فرهنگ مدرن و بازتاب های آن که ويرانگر دين و ايمان اوست، نمی بايد داشته باشد. دين، حوزه دلسپاری به افسانه های ِبی زمان و بی مکان است؛ افسانه هايی که در آن ها قوانين طبيعت رعايت نمی شوند. در افسانه های مردی که با جانوران سخن می گويد و آنی که زمستان را بهار می کند و عصايی که ماری آدمخوار می شود، کسی که بر روی آب راه می رود و يا با اشاره انگشتی کوهی را کاهی می کند و يا مرده ای را زنده می کند، قوانين فيزيک و شيمی و رياضی و همه اصول دانشی و منطقی شکسته می شود. اين همه از چشم انداز روشنفکری که پِيرو خِرَدمداری مدرن است، بايد رويدادهای بی اساس و دروغ پنداشته شوند. ديندار گستره همگانی را جايی برای امر به معروف و نهی از منکر می خواهد و هرگز نمی تواند ويژگی های اساسی اين گستره را که به نوشته هابرماس، سودِ همگانی و جادادن به همه گروه های اجتماعی، بی توجه به جايگاه و پايگاه اجتماعی و دينی و فرهنگی جنسيت آن هاست، بپذيرد. شيخ فضل الله نوری اين نکته را در زمان مشروطه بسيار آشکار نوشته است:
" حضرات جالسين بدانيد مملکت اسلاميه، مشروطه نخواهد شد. زيرا که محال است با اسلام حکم مساوات. حال ای برادر دينی تأمّل کن به احکام اسلامی که چه مقدار تفاوت گذاشت بين موضوعات مکلفين در عبادات و معاملات و تجارات و سياسات از بالغ و غير بالغ، ممیّز و غير ممیّز، عاقل و مجنون، صحيح و مريض، مختار و مضطر، راضی و مکره، اصل و وکيل و ولی، بنده و آزاد، پدر و پسر، زن و شوهر، غنی و فقير، عالم و جاهل، شاک و متيقن، مقلد و مجتهد، سیّد و عامی، موسرو معسر، کافر ذمی و حربی، و کافر اصلی و مرتد، مرتد ملی و فطری و غيرها مما لا يخفی علی الفقيه الماهر."۳

اين که گستره همگانی ما بحرانی و آلوده به خرافه است، دريافت شگفت انگيزی نيست. درحقيقت واروی اين چگونگی می توانست شگفت باشد. در روزگاری که چندی از دولت های غربی با راه انداختن پايگاه های چند رسانه ای (راديو، تلويزيون، سايت خبری، فيس بوک و تويتر) با هدف گرفتن بهترين جايگاه در گستره همگانی ايراينان و ديگر فارسی زبانان، کوشش هايی شبانروزی در گيج کردن مردم، بويژه جوانان دارند و هر روز ايران شناسان و روشنفکران و متخصصان و کارشناسان امور اين و آن می سازند و به خانه های مردم می فرستند. شناسايی گيرهای اساسی فرهنگی و اجتماعی و جدا کردن آن ها از گيرنماهای ساخته و پرداخته اين رسانه ها، کار بسيار دشواری ست. دولت های بيگانه اين رسانه ها را برای گاهی بخشی راه نيانداخته اند. هدفِ هر يک از آنان اين است که نگرشی در راستای سياست های خارجی خود را در ذهن ما پديد آورد، تا ما فهرست گفتمان هايی را که آن ها برای گستره همگانی ما تدارک ديده اند، بپذيريم و آن ها را مسائل روز خود بدانيم. اين سياست، مردم ايران را آگاه از کيستی و تاريخ خود نمی خواهد و پشتيبان باورهای دينی و خرافی کهن است.

از سويی نيز، چهل سال حکومت اسلامی بر ايران بازتاب های خواسته و ناخواسته ای داشته است که يکی از آن ها لشکری از ملاهای مکلا ست که بسياری از آنان فرزندان دست اندرکان کنونی و پيشين حکومت اند. برخی از افراد ِ اين لشکر، اکنون به نهادهای اکادميک کشورهای صنعتی نيز سرريز شده اند و به اقتضای طبيعت خود، به "سنّت حسنه" ی امر به معروف و نهی از منکر دست زده اند. اينان خود را سربازانِ جنگی دينی می دانند و در پی ريشه کن کردن جوانه ها ی نگرش های نو و انديشه های سکولار هستند. اين جماعت عليرغم ريخت امروزی و آرامش ساختگی شان، فرزندان ذهنی شيخ فضل الله نوری هستند که آزادی و برابری را دشمن دين می دانست. نه، چه می گويم؟ اين ها آزادی و برابری را دينی می خواهند.

از برکت اين ملاهای مکلّاست که ما سالی صدها برنامه و ميزگرد و نشست و گفتگو درباره گفتمان هايی مانند؛ روشنفکری دينی، نگرش قدسی در اينجا و آنجا، عرفان فلان و بهمان، درس هايی از مکتب مولانا و ..، در دانشگاه ها و کانون های انديشه و پژوهش در کشورهای غربی داريم که هيچ يک، نه پيوند خِردمداری با زندگی امروز ما دارند و نه بهره ای برای کسی. بسياری از اين کسان، بردگان سنّت های خانوادگی خويش اند و چون خدا و خرما را با هم می خواهند، می کوشند تا گرفتاری فردی خود را که آشتی دادن دين و دنيای مدرن است، شکلی اجتماعی دهند.

چنين است که به گمان من، روشنفکر دينی کسی ست که هم از عقل می لافد و هم طامات می بافد

ابراهیم هرندی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا. برای آگاهی بيشتر در اين باره، نگاه کنيد به اين مقاله
۲. Giblen, James (2002), The Life and Death of Adult Hitler, Clarion Books; New title edition (Dec 2002)
۳. نوری، شيخ فضل الله،، رساله در حرمت مشروطه
۴. يکی از عقل می لافد، يکی طامات می بافد. (حافظ)


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016