گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
7 آذر» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا دربارهء حواشی يک بخشنامه30 آبان» جمعه گردی های اسماعيل نوری علا رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جمعه گردی های اسماعيل نوری علا تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکراناصول «روشنفکری» جهانشمول يا جهانگير (يونيورسال) اند و، در نتيجه، جر از لحاظ طعم و لهجهء محلی و بومی، ماهيتی محدود به محل نمی يابند. ما می توانيم «روشنفکری»ی فرانسوی يا انگليسی يا عربی و يا ايرانی داشته باشيم؛ يعنی، منتزع از اينکه اهل کجائيم، «مصالح انديشهء روشنفکرانه»ی خود را از سليقه ها و گرايشات فرهنگی و زبانی ملت های مختلف اخذ کنيم و، در عين حال، روشنفکر وطن خود باقی بمانيم؛ اما نمی توايم «روشنفکری»ی سنی و شيعی و مسيحی و يهودی و بهائی داشته باشيم. متفکرانی از اين دست، با همهء صلابت ممکن انديشه شان، در حوزهء روشنفکری قرار نمی گيرند.در شناخت روشنفکر مثلاً، در ساحت انديشهء فلسفی و علمی، هر انسانی که دربارهء مسائل مختلف زندگی بصورت عمقی می انديشد، اعم از اينکه به چه می انديشد و حاصل انديشه اش را چگونه بيان می کند، «متفکر» خوانده می شود. ما فردوسی را «متفکر» می دانيم، خيام را نيز، حافظ و مولانا و ابوريحان بيرونی و گاليله و انشتين و هزاران انسان سرشناس تاريخ بشر را. امروز هم کسروی و صادق هدايت و علامهء طباطبائی و علی شريعتی و مهدی بازرگان، و ده ها زن و مرد ديگر، آدميانی «متفکر» محسوب می شوند. اما، در اين ميان، نقش و فايده و کارکرد واژه ای همچون «منورالفکر» که بعداً، در جريان فارسی کردن واژه ها، به «روشنفکر» تغيير يافت چيست؟ چرا واژهء «متفکر» کفاف کار ما را در رسیدن به مقصودی که داريم برآورده نمی کند و گاه مجبوريم بجای آن از واژهء «روشنفکر» استفاده کنيم؟ پاسخ روشن است: هر تخصصی کردن امر عام، و هر اختراع «واژهء جديد»، يا برای ادای مقصودی بکار می آيد که در گذشته وجود نداشته و يا اصول آن با آگاهی و دقت استخراج نشده باشند و، لذا، هرگاه که با پيدايش واژهء جديدی در زبان روبرو می شويم ملتفت می شويم که مفهوم يا پديدهء «جديد» در کار آمده است. می خواهم بگويم که هيچ واژه جديدی در يک زبان، بيهوده، و بدون ضرورت بيان مفهوم يا پديده ای تازه، بوجود نمی آيد و بی اعتنائی به اينکه واژه ای جديد چرا و چگونه و به کدام منظور ساخته شده می تواند ما را به يک سردر گمی فرهنگی ـ تاريخی دچار کند. و واژهء «روشنفکر» هم چنين سرگذشتی داشته است: 1. بجای «خدا مداری» به «انسان مداری» روی کرد حتی وقتی او، در زمان های بعد، بجای «روشن انديش» (illuminati) واژهء «انتلکتوئل» (intellectual) را انتخاب کرد، فراموش نکرد که اين «روشن بودن فکر» را در آن نگاه دارد تا با «هر نوع» فکر تفاوت داشته باشد. در نتيجه، يک انتلکتوئل (که در وطن ما واژهء ترکيبی «روشنفکر» معادل آن گرفته شده) در عين حالی که در درون صف عمومی «متفکران» جای دارد، دارای «پايگاه انديشگی»ی خاصی نيز هست که به انديشهء او ويژگی می بخشد و، به استناد آن پايگاه، او را در ميان صف متفکران عمومی متشخص می سازد. او، علاوه بر صفات عمومی متفکران، دارای صفات زير نيز هست: 1. انسان مدار (humanist) است، يعنی منشاء قوانين، ارزش ها، و شيوه های زندگی اجتماعی را انسان های عضو يک جامعه می داند و نه نيروهای ماوراء الطبيعه؛ و اعتقاد دارد که چون انسان اين قوانين را بوجود آورده خود او نيز می تواند، بنا بر مقتضيات زندگی اجتماعی، عوض شان کند. برای او هيچ يک از قوانين اجتماعی ازلی و ابدی نيست. بنا بر اين تعريف، هرکس انسان مدار نباشد روشنفکر نيست. 2. کثرت گرا (pluralist) است. يعنی اعتقاد دارد که افراد و جوامع مختلف بشری حامل انواع عقايدند و هر کس حق دارد هر عقيده ای را که می پسندد اتخاذ کند و بايد در داشتن و بيان و تبليغ عقايدش آزاد باشد. در اين صورت همشکل خواهان (uniformists) نمی توانند روشنفکر باشند. 3. سکولار (secular) است. يعنی، چون کثرت گراست، در سطح زندگی سياسی، معتقد است که حکومت ها بايد از حضور اديان و مذاهب و شرايع و ايدئولوژی ها (که هر يک به گروهی تعلق دارند و هر جامعه شامل ده ها نوع از آنها می شود) پرهيز کنند تا حکومت بتواند حافظ منافع همگان باشد و از تحميل عقايد و ارزش های يک گروه بر ديگران جلوگيری کند. کسی که خواهان ايجاد يا استقرار حکومت مذهبی يا ايدئولوژيک باشد روشنفکر خوانده نمی شود. 4. عدالت خواه است. يعنی معتقد است که همهء انسان ها در برابر قانون و قوای سه گانهء حکومتی دارای حقوق و مسئوليت های مساوی هستند و لذا ايجاد تفاوت های جنسيتی، قوميتی، نژادی و عقيدتی و اعطای سهم ناعادلانه از قدرت و ثروت جامعه به بخشی و به ضرر بخش ديگر مجاز نيست. بر اين اساس کسی که خواستار ايجاد جامعهء نابرابر و گريزنده از عدالت اجتماعی باشد نمی تواند روشنفکر خوانده شود. 5. تحميل گر نيست. يعنی نمی کوشد تا، با به دست گرفتن قدرت، ارزش ها و عقايد خود را بر ديگران تحميل کند. شايد در اين زمينه اصطلاح «همهء عقايد محترم اند» درست نباشد و بهتر باشد که گفته شود «همهء عقايد مجاز و آزادند». احترام گذاشتن يک امر اخلاقی است اما آزاد بودن يک امر قانونی ـ اجتماعی محسوب می شود. در اين صورت، کسی که به آزادی عقايد اعتقاد ندارد و خواستار تحميل مجموعه ای عقايد گروهی (حتی اگر آن گروه در اکثريت عددی باشند) بر عموم مردم است نمی تواند روشنفکر تلقی شود. 6. و... - اگرچه تا کنون، «روشنفکران» بخش کوچکی از اردوگاه «متفکران» را اشغال کرده اند اما روند تحولات اجتماعی جهانی نشان می دهد که شمار آنان در اين اردوگاه هر روز بيشتر می شود و جوامع موجود، بر حسب اينکه تا چه حد بر اساس اصول روشنفکری عمل می کنند، قابل درجه بندی اند. - مفهوم «پيش ـ رفت» (pro—gress) نيز، در اصل خود، برای نشان دادن همين حرکت به سوی «روشنفکری» مطرح شده و، در اين رهگذر، پيشرفت مادی را تابعی از پيشرفت فکری قلمداد کرده است. - می توان، با در دست داشتن همين تعريف از «روشنفکر»، به تاريخ گذشتهء بشريت هم رجوع کرد و چهره هائی را که، پيش از اختراع نام «روشنفکر» و جمع بندی آگاهانهء اصول «روشنفکری» با اينگونه «تفکر» نزديکی داشته اند، بازشناخت. با اين توجه که فرهنگ ما نيز در گذشته ها از وجود اين گونه متفکران بی بهره نبوده است. اصل تشکيک و نقد همين «مفروضات روشنفکری» (که صحت شان را «خرد علم پايه» نيز به اثبات رسانده) به او امر می کنند که همواره به همه چيز «شک» کند و آنها را، بصورتی منطقی و خردپذير، به «نقد» کشد. چرا که «نقد ِ بدون شک مقدماتی» بی معنا و محتوا است. با اين حساب، اهل ايمان، معتقدان مذهبی و دينی، و جزم انديشانی که می کوشند بر شالوده هائی «خردناپذير» ساختمان های «خردپذير» بسازند، هنوز پا به عرصهء روشنفکری نگذاشته اند؛ چرا که نه خود می توانند در ايمانيات خويش تشکيک کرده و آنها را به نقد کشند و نه آن «حلقهء اجتماعی» که اعتقادات ايمانی آنها را تأييد می کند اين کار را مجاز می دارد. نگاه روشنفکر به مذهب در واقع، از پس حدوث انقلاب اسلامی در ايران بود که اصطلاح «نوانديش مذهبی» رايج شد. تا اينجای کار با مشکلی روبرو نبوديم اما، برخی از آنان، بنا به سنت هميشگی شبيه سازی جعلی، خود را، با کمک اصطلاحی از درون متضاد، «روشنفکر مذهبی» خواندند. اگرچه می توان پذيرفت که «نوانديشی مذهبی»، به لحاظ اتخاد روش های تشکيک و نقد در موضوع خود که مذهب همان نوانديشان باشد، حرکتی شبه روشنفکرانه دارد اما، از آنجا که اين حرکت، از لحاظ پايگاه و منظر فکری، همچنان بر ايمان مذهبی استوار است پويشی روشنفکرانه نيست، بخصوص اگر، همچون فاجعهء فعلی، اين «نوانديشی» زير سقف تداخل مذهب با حکومت صورت گيرد و از حوزهء «انديشيدن فلسفی» به حوزهء «انديشيدن سياسی» منتقل شود، و، لاجرم، اصل اساسی روشنفکری، يعنی سکولاريسم، را مخدوش سازد. در نتيجه، در برابر ساختار حکومت اسلامی، روشنفکری معاصر ايران تنها در اردوگاه سکولاريسم سياسی دارای خاستگاهی واقعی است و، به همين دليل، «ساختار سياسی سکولار دموکرات» تنها بديل واقعی اين حکومت محسوب می شود. روشنفکری و آزادی عقيده «آزادی تشکيک و نقد» از اصول محکم روشنفکری اند و او، که به اديان و مذاهب نه بعنوان پديده هائی آسمانی که بعنوان ساختارهائی اجتماعی می نگرد، اگر بخواهد آنها را در حوزهء کار خود وارد کند، ناگزير است نخست آنها را بشناسد و سپس موضوع شناخته شدهء کار خود را به نقد ناشی از تشکيک بکشاند. يعنی اگر روشنفکری «آزادی عقايد»، و اصولاً «دگرانديشی»، را می پذيرد و در راستای ابقای آن تا حد جان فدا کردن می رود، قبل از هرجيز خواستار حفظ آزادی های خويش نيز هست و در اين دو آزادی تضادی بنيادين نمی يابد. پاسداری از هويت يا پالايش آن؟ *** Copyright: gooya.com 2016
|