سه شنبه 18 آذر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
30 فروردین» ما و آن‌ها٬ فواد شمس
پرخواننده ترین ها

دانشگاه مرد؛ زنده باد "دانش"گاه، فواد شمس

فواد شمس
به نظر می‌رسد بهترين راه اين است که جنبش دانشجويی را به سمت تقويت جامعه مدنی که از ارکان‌های مهم آن جنبش‌های اجتماعی و احزاب سياسی هسنتند برد. جنبش دانشجويی در کنار اتحاد با ديگر جنبش‌های اجتماعی تلاش کند شاخه‌های دانشجويی احزاب مدنی و قانونی کشور را در دانشگاه‌ها فعال کند تا امر سياست استمرار يابد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دانشگاه در ايران از زمانی که در دوران مدرن تاسيس شد کمتر "دانش" گاه به معنای واقعی کلمه يعنی محلی برای بازتوليد "دانش" بوده است. نگاهی که به دانشگاه درايران حاکم بود، آن را همواره فضاـمکانی برای ديگر کنش های اجتماععی ـ سياسی در نظر داشته است.کار هايی در ديگر جاها امکان ان وجود نداشت به دانشگاه منتقل می شد. جامعه ای که در آن ساختار های مدنی قوی نبوده است همواره دانشگاه يک تنه بار حرکت های اعتراضی را به دوش کشيده است. دانشگاه يک آوردگاه برای کنشگری سياسی بوده است. در حالی که قرار است که دانشگاه محلی باشد برای توليد و بازتوليد دانش. گويا دانشگاه اين روز ها بيشتر به يک بازار مکاره ی سياست و قدرت تبديل شده است. از اين رو بايد با يک ديد انتقادی به وضعيت دانشگاه ها نگاه کرد. اين نگاه انتقادی به دانشگاه و فعاليت هايی که حول اسم "جنبش دانشجويی" در سال های اخير شاهد آن بوديم ضرورتی جدی پيدا می کند. در غير اين صورت می توان از مرگ دانشگاه در ايران سخن گفت.

يکی از نشانه های مرگ دانشگاه به مثابه ی يک آکادمی در همين مناسبک کردن روز دانشجو تجلی می يابد. ۱۶ آذر در سال های اخير بيش از آن که يادآور پويايی و زنده بودن نهاد دانشگاه در ايران باشد شبيه به اجرای مناسک شده است. اکنون ۱۶ آذر تبديل شده به يک روز در کنار ديگر روز هايی که در تقويم برای ايام سوگواری و جشن، برگزار می شود. روزی همچون جشن نيکوکاری يا ۱۳ بدر!

۱۶ آذر تبديل شده است به بهانه ای برای دور هم جمع شدن های مناسک گونه بدون هيچ معنای سياسی خاص و يا نوشتن های پر آه و گداز در نشريات کم فروغ دانشجويی و فضا های مجازی ازفيس بوک و وبلاگ گرفته تا اين روزها وايبر؛ روزی برای گرامی داشت ياد ها و خاطره ها! و اين برای نهاد آکادمی در ايران خطرناک است. اين روز از معنای واقعی خود تهی شده است. روزی شده برای عده ای "کاسبکار" که ديگر نام فعال دانشجويی يا حتی فعال سياسی و مدنی هم برای شان زيادی است همان کاسبکارانی که در آن سوی اقيانوس ها برای جنگنده های ناتو و آمريکا چراغ می زنند هنوز دارند برای ۱۶ آذر "ذکر مصيبت " می گويند. روزی که ۳ "آذر اهورايی" اين جماعت مرثيه خوان در مقابل آمريکايی ها ذبح شدند. از اين رو است که بايد به تمام اين ادعا های جنبشی شک کرد. بايد با يک ديد شک انگارانه به جريان نگاه کرد. چون يک جنبش ريشه دار اجتماعی همواره پيوسته است و گسست کمتر در آن رخ می دهد. اما خصلت حرکت های دانشجويی گسست های پياپی در آن بوده است. گسست هايی که خط سير جنبش دانشجويی را تبديل به خطوط تکه تکه ای که چندان هم به هم مربوط نيستند کرده است.

اين يک واقعيت تاريخی است که در ايران دانشگاه همواره سياسی بوده است. اين امر هم همواره ستايش شده است. ميزان ادبياتی که در ستايش دانشگاه سياسی در سال های گذشته توليد شده است بسيار زياد است و کمتر به اين وضعيت با يک ديد انتقادی نگريسته شده است. اما اين همه سياست زدگی دانشگاه شايد در نگاه اول نشان از پويايی و زنده بودن دانشگاه داشته باشد.اما اگر عميق تر به آن نگريسته شود نشان از يک نقص بزرگ در جامعه ما دارد. نقصی که نشات گرفته از ضعيف بودن ساختار های سياسی و مدنی در جامعه ايران است. وقتی هر چيزی سر جای خودش نيست دانشگاه روزگاری تبديل می شود به آخرين سنگر مقاومت در مقابل کودتا، روزگاری باشگاه احزاب، روزگاری اتاق جنگ و روزگاری هم سکوی پرتاب کاسبکاران سياسی!

نکته جالب توجه ديگر اين است که همواره دانشکده های فنی و دانشجويان رشته های فنی و مهندسی بيش از دانشجويان رشته های انسانی؛ علوم اجتماعی، علوم سياسی، حقوق و... اهل سياست بازی بوده اند. همواره دانشکده های فنی و مهندسی در ايران پيشگام حرکت ها و کنش گری های سياسی بوه اند. آيا خود اين امر نشان از يک نقصان ندارد؟ برخلاف ديگر کشور های جهان که تحولات از رشته های انسانی و حقوق و علوم اجتماعی و سياست نشات گرفته است در ايران همواره مهندسان بوده اند که سامان امور سياسی را در دانشگاه ها به دست داشته اند و نگاه مهندسی شده شان را به امور سياست تسری داده اند. همين امر هم وضعيت فعلی که چندان هم برای دانشگاه ها مطلوب نيست را به وجود آورده است.

امر سياست در دانشگاه های ايران اوج و فرود های فراوانی داشته است يک حرکت سينوسی بوده است. هيچ گاه يک خط سير تکاملی رو به جلو نرفته است، همواره ناگهان اوج گرفته است و به همان شتاب هم سقوط کرده است. تب سياست در دانشگاه های ايران آن قدر تند بوده است که به يک باره هم فروکش کرده است. سرعت تحولات در دانشگاه های ايران بسيار سريع است اين تحولات سريع خودش جلوی هر نوع عمق يافتن را می گريد. اين عدم عمق يافتگی در کنشگری سياسی خودش آسيب های جبران ناپذيری به سياست و نهاد آکادمی در ايران زده است.

بياييم يک بار هم که شده با ديد انتقادی به اين وضعيت يک قرن اخير دانشگاه در ايران نگاه کنيم. بياييم ببينيم آيا واقعا چيزی به عنوان جنبش دانشجويی در ايران داشته ايم يا آيا اين جنبش کلا مثبت بوده است؟ بياييم از اين سوال مشخص شروع کنيم. آيا اصلا چيزی به نام جنبش دانشجويی وجود دارد؟ آيا حرکت های دانشجويی به صورت مشخص در تاريخ ايران را می توان يک جنبش دانست؟ برای پاسخ به اين سوال بايد بياييم يک نگاه گذرا به مفهوم جنبش و جنبش اجتماعی بياندازيم.

جنبش اجتماعی را می توان حرکتی شکل گرفته بر سر يک تضاد عمده می بينم. تضاد کار - سرمايه، تضاد جنسيتی، تضاد قوميتی، تضاد نسلی و سبک زندگی، در نتيجه جنبش اجتماعی هواره دارای اصالت است که حول يکی از اين تضاد ها جدی موجود در جامعه شکل گرفته باشد. جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش رفع تبعيض قوميتی، جنبش جوانان و سبک زندگی. حال بايد پرسيد که حرکت های دانشجويی زير کدام يک از اين دسته بندی ها جای می گيرد؟

هر يک از اين جنبش ها متکی به يک پايگاه اجتماعی مشخص است. هويت افراد تشکيل دهنده ی آن بايد مشخص باشد و ثابت است. کارگران برای يک عمر تحت استثمار هستند. زنان ستم جنسی می کشند و برخی از اقوام به خاطر قوميت و زبان و نژادشان تحت ستم هستند. جوانان و نسلی که نمی خواهد راه پدران خود را برود و سبک زندگی نوينی را طلب می کند، برای آن مبارزه می کند.

اما در مورد آن چيزی که جنبش دانشجويی خوانده می شود. به نظر می رسد بيشتر به خاطر نبود جنبش های اصيل و ريشه دار در ايران يک عده جوان بر اساس شور و شوق شان يک مقدار فعاليت می کنند و برای فعاليت خود اصالت جنبش بودگی، قائل می شوند. در حالی که تجربه نشان داده است معمولا فعالان جنبش دانشجويی بعد از چند سال حضور ستاره گونه، ناگهان در آسمان پر ستاره، گم می شوند. يا تبديل می شوند به کاسبکارانی که هنوز با اين که موهای سرشان به سفيدی می گراياند و سال ها مدرک دانشگاهی شان دارد خاک می خورد، خود را فعال دانشجويی می نامند و مصاحبه می کنند و بيانيه می نويسند و از آن بدتر پشت اتاق های جنگ غربی ها رژه می روند. در حالی که سال ها است که ديگر از جلوی سر در هيچ دانشگاهی هم رد نشده اند. به نظر می رسد بايد تعارفات را کنار بگذاريم. اين گذاره جدی را جلوی خود بگذاريم و به صورت جدی از خود سوال کنيم آيا چيزی به نام جنبش دانشجويی داريم؟ يا صرفا يک سری فعاليت ها در دوران دانشجويی است که می بايستی به مسير اصلی جنبش های اصيل هدايت شوند. که البته به دلايل مختلف تا به حال در جامعه ايران اين مهم صورت نگرفته است.

يکی از خصلت های جنبش های اصيل اجتماعی در جهان و البته در ايران اين است که بيش از آن که نمود بيرون داشه باشند، سوخت و ساز درون يدارند. جنبش اجتماعی تاثير گذار است که ماندن و استمرار بخشيدن به کار اجتماعی و سياسی خودش را اصل قرار دهد. حرکت سياسی باقی می ماند که هر چند بی شکوه هر چند کم سرو صدا هر چند نحيف هر چند آرام آرام اما ريشه ای و عميق باشد. فعال جنبشی و سياسی واقعا به عنوان يک اکتيويست واقعی مطرح می شود که به مراتب از ستاره شدن و درخشيدن يک لحظه ای در آسمان شب تار جامعه و در نهايت به زودی خاموش شدن، بپرهيزد. تلاش کند به فعاليت و اکت سياسی- اجتماعی اش عمق ببخشد. اين ها کمتر در فضاهای دانشجويی ايران ديده می شود.

يکی از افسانه هايی که در مورد جنبش دانشجويی همواره مورد ستايش قرار گرفته است"مستقل" بودن اين جنبش است. اما سوال اين است که مستقل از چه و از کجا؟ قطعا هر استقلالی به خودی خود مطلوب نظر نيست. در شرايطی اين استقلال تبديل به ی سم مهلک می شود. سم گسست تجربه و بی پشتوانه شدن. به نظر می رسد حرکت دانشجويی می تواند ماندگار باشد ک در يک پيوند ارگانيک با ديگر جنبش های اصيل اجتماعی باشد. بيش از نيمی از دانشجويان امروز را دختران تشکيل می دهد پس بهتر نيست اين دانشجويان با جنبش زنان در ارتباط باشند؟ اکثر دانشجويان دانشگاه های ايران از خانواده های فرودست و کارگری می آيند و خود بعد ازاتمام تحصيل بايد نيرو ی کارشان را در بازار بفروشند پس بهتر نيست با جنبش مردم فرودست و جنبش کارگری همراه بشوند؟ دانشجويی که می خواهد فعاليت سياسی جدی بکند بهتر نيست احزاب و تشکل های سياسی موجود در جامعه را تقويت بکند؟ با آنان ارتباط ارگانيک داشته باشد؟

شايد بسياری باشند که سياسی بودن دانشگاه را برنتابند. اتفاقا يکی از دلايل عدم استمرار امر سياست در دانشگاه های ايران همين رفتارهای غير جنبشی در ميان برخی فعالان سال های اخير دانشجويی بوه است. همين تب های تندی که زود سرد می شوند. در اين بين راهکار مشخص چيست؟ به نظر می رسد بايد قبول کرد امر سياست جدی تر از يک تفنن چند ساله است. جدی تر از آن است که چند جوان پرشور اما کم طاقت بخواهند برای ۴ تا ۸ سال دوران دانشجويی که در اوج جوانی و ناپختگی شان است برای ان تصميم بگيرند. از اين رو به نظر می رسد بهترين راه اين است که جنبش دانشجويی به سمت تقويت جامعه مدنی که از ارکان های مهم ان جنبش های اجتماعی و احزاب سياسی هسنتند برد. در کنار اتحاد با ديگر جنبش های اجتماعی تلاش کند شاخه های دانشجويی احزاب مدنی و قانونی کشور را در دانشگاه ها فعال کند. تا امر سياست استمرار يابدو در کنارش دانشگاه به دور از هيجان های زودگذر و آسيب زا به کارکرد اصلی خود که همانا مجی برای تولدی "دانش" است بپردازد. ان زمان در کنار مرگ دانشگاه می توان سخن از تولد "دانش"، "گاه" گفت.

منتشر شده در هفته نامه صدا شماره ۱۵


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016