یکشنبه 23 آذر 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

در ستايش زبان غيرريايی و نکوهش "روشن‌فکر ايرانی شيعه" رياکار، نیک‌آهنگ کوثر

نیک‌آهنگ کوثر
اباذری، تند سخن گفت. حمله کرد، امتی را بی‌شعور خواند. شايد مخالف باشيم، يا موافق، اما من نمی‌توانم کسانی که به يک قاتل چون خمينی اقتدا می‌کنند را دارای شعور و فهم و انسانيت بدانم. نمی‌توانم کسانی را که توجيه‌کننده جنايت‌های دوران رفسنجانی هستند و خواهان در قدرت ماندن او، انسان ببينم. نمی‌توانم توجيه‌کننده کوتاهی‌های خاتمی در مقابل نابودکنندگان منابع طبيعی و حقوق نسل‌های بعدی را متفکر بخوانم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


فرق اباذری نسخه جديد با «روشن‌فکران ايرانی شيعه»

بحث‌های طرح شده در هفته‌های اخير، اين فايده را داشت که طرفداران نگاه شيعه‌سالار، حرف‌های‌شان را بزنند و مخالفان نيز اعتراض‌شان را بيان کنند. اما اين وسط، سخنان «تند» دکتر يوسف اباذری در باره وابستگی بخش بزرگ ملت به حکومت تجاوز‌گر به بهانه مجلس بزرگداشت مرتضی پاشايی، باعث شد دريچه جديدی در بحث پيشين گشوده شود. دکتر اباذری، ممکن است پيرو مکتب فرانکفورت باشد و ...نگاهش مخالف نئوليبرال‌ها باشد و معترض به سيستم هماهنگ سرمايه‌داری و ...اما بهتر است آنچه گفت توجه کنيم، فارغ از لحن تندش.

اباذری به فيلم ماهی‌ها در سکوت می‌ميرند اشاره می کند که درباره وضعيت وخيم مردم سيستان و بلوچستان است: «مردم، غذا ندارند بخورند. با مسوولين استانی که صحبت می‌کردم، می‌گفتند اگر دولت يک ماه يا دو ماه ديگر به اينجا نرسد، اين استان خواهد مرد. اين فيلم که اسمش ماهی‌ها زنده می‌ميرند هست، تلويزيون نشان داد و نکته جالب برای من اين است که هيچ‌کس، هيچ‌کس به اين فيلم کوچک‌ترين توجهی نکرد... و شما که اينجا نشسته‌ايد نمی‌دانيد چنين فيلمی تهيه شده، و اين فيلم در باره زندگی و مرگ يک استان مملکت است.»

چند نفر از ما اين فيلم را ديده‌ايم؟ چقدر ماجرا را جدی گرفته‌ايم؟ چقدر به هموطن بلوچ و سيستانی‌مان توجه کرده‌ايم؟ چرا احساس همدلی با هم‌ميهن زجر کشيده‌مان اينقدر کم است؟ کدام «روشن‌فکر ايرانی شيعه» بر سر حاکمان داد زده که به داد مردم زجر کشيده سيستان و بلوچستان برسند؟ برای «روشن‌فکر ايرانی شيعه» چقدر اهميت دارد؟ نمی‌دانم!

لابد می‌دانيد که بسياری از هم‌وطنان ما در اين استان، شيعه نيستند. در آمريکا خيلی راحت در باره تبعيض حرف زده می‌‌شود و شما می‌توانيد جلوی کاخ سفيد ساعت‌ها پلاکارد به دست بگيريد و قدرت را به چالش بکشيد، اما فرض کنيد هم‌وطن سنی اهل سيستان و بلوچستان بخواهد به محدوده خيابان پاستور برود و ...فکر می‌کنيد سرنوشت بهتری از زندانيان اهل سنت که حکم اعدام گرفته‌اند در انتظارش است؟ کدام «روشن‌فکر ايرانی شيعه» حاضر است هم‌وطن بلوچ خود را ياری کند و حقش را از حاکم مستند بخواهد. ممنون می‌شوم نام‌ها را ذکر کنيد!

اباذری در جای ديگری می‌گويد: «دولت بر مبنای فعل و انفعالات سياسی ترجيح داد يک سری ورزشکار که محبوبيت مردمی دارند، مثل همين محبوبيت مبتذلی که الان وجود دارد، يک عده فوتباليست و کشتی‌گير و کاراته‌کار را تپاندند درون مجلس و شورای شهر برای اينکه سياستمدار [واقعی] را بکنند بيرون. مرحله دوم که شروع شد، خوانندگان و نوازندگان و [دست اندرکاران] پاپ و خانم هديه تهرانی در مراسم يکی ديگر شرکت کرد و خانم مهتاب کرامتی در مراسم آقای روحانی شرکت کرد... متوسل شدند به خوانندگان پاپ برای اينکه سياست واقعی در اين مملکت را... وقتی قرار است سياست‌زدايی انجام شود، لاجرم چنين وقايعی پيش می‌آيد. متوسل می‌شوند به خوانندگان پاپ برای اينکه جای سياست واقعی را بگيرند.»

خود ايشان از حاميان سياسيون اصلاح‌طلب بوده، اما به گمان من و خيلی‌ها، از همه اين موجودات نااميد شده است. به نظر من، اينکه خاتمی را با ماندلا مقايسه کرده، بسيار ساده‌انگارانه است، اما، وقتی در جلسه اخير، به قرارگيری جامعه در کنار حکومت تجاوزگر می‌پردازد، برای يک‌بار هم که شده، از اين گروه عبور کرده است.

وقتی اباذری ترس دولت از ملت و ملت از دولت و مکانيزم آن سخن می‌گويد، برای بسياری از ما موضوع جذابيت ويژه‌ای می‌يابد: «بعد از وقايع ۸۸، دولت يا حاکميت از مردم می‌ترسيد، مردم هم از دولت می‌ترسيدند... مکانيزمی وجود دارد به نام Identification with aggressor ... يعنی، اين‌همانی شدن با متجاوز. اتفاقی که افتاده اين است که دولت از طريق اين مکانيزم می‌خواهد با مردمی که سياست‌زدوده هستند، يکی شود و مردم هم همين حالت را دارند و می‌خواهند با دولتی که متجاوز است يکی شوند. مردم می‌آيند در جلسه آقای روحانی، يک سوالی که به نظرشان سياسی است از ايشان می‌پرسند، ايشان يک جواب بسيار تکراری می‌دهد... تکرار، يکی از شگردهای فاشيزم است (من نمی‌گويم که ايشان فاشيست است) و افراد برايش دست می‌زنند. انگار يک ريچوال (Ritual - مراسم آيينی) است که مجبورند و محکومند انجام بدهند، مثل هر آدم کامپالسيو (Compulsive) که يک سوال را بپرسند و او هم جواب بدهد و دست بزنند... هيچ محتوايی ندارد. هيچ تقاضايی ندارد.»

می‌توان با حرف‌ها و لحن اباذری مخالف بود، اما يک نکته را نمی‌توان کتمان کرد. او برخلاف عادت اکثريت گام برداشته است و اگر او را روشن‌فکر بدانيم و بخوانيم، خيلی جلوتر از بقيه حرکت کرده است.

من کسی را که به دنبال قوی‌تر کردن يک سياستمدار فاسد باشد تيره‌فکر می‌دانم. اگر بيدار شد، ذهنش حتما روشن شده است. من کسانی که توجيه کننده سياست‌های غير انسانی جمهوری اسلامی هستند رو نمی‌توانم روشن‌فکر بخوانم. کسانی که عامل يا مبلغ يا توجيه کننده حذف متفکران از سيستم آکادميک هستند را تا وقتی به روشنی مسووليت نپذيرفته‌اند و به جبران مافات نپرداخته‌اند، نمی‌توانم به رنگ روشن ببينم. من کسانی را که سهم‌شان گذاشتن آجری در ساخت نظام فاسد فعلی بوده است و کسانی که سهمی در نقض حقوق بشر و نفی حقوق شهروندان، به ويژه اقليت‌ها داشته‌اند را نمی‌توان منورالفکر بدانم و بخوانم! کسانی که خواستار فراموش کردن جنايت‌های رژيم بوده‌اند را جزو سيه‌روی‌ترين و سيه‌فکرترين مدعيان می‌دانم.

من صاحب‌نظر نيستم و فقط يک ناظرم، اما نمی‌توانم بی‌تفاوت بنشينم. می‌خوانم، می‌آموزم و در حد درک خودم قضاوت می‌کنم. قضاوت من اين است که اگر در گذشته خطا کرده‌ايم، می‌توانيم از آن عبور کنيم ولی برای جبران آن گذشته از هيچ تلاشی فروگذار نکنيم.

اگر شهروند ايرانيم و ايران برای‌مان اهميت دارد و نقطه مشترک بسياری از ما، عشق به کشورمان است، حجاب‌ها را کنار بزنيم، از جمله حجاب «روشن‌فکری ريايی» که زيبا سخن می‌گويد و ذهنی پليد دارد. بسته‌بندی زيبا نشانه کيفيت مطلوب نيست. اشکال کار بسياری از دوستان اين است که ظاهر ماجرا برای‌شان مهم است. چرا به‌ بطن ماجرا درست‌تر نگاه نکنيم؟

نويسنده محترمی به من خرده گرفته بود که کاريکاتوری حرف می‌زنم. من نگاه و زبان و لحن کاريکاتوری برگرفته از انديشه والای دوميه و فيليپون و ديوين لوين و رلف استدمن و بسياری ديگر را بر نگاه‌های به ظاهر متفکرانه حاميان قدرت بالاتر می‌دانم. به نظرم ارزش زبان انتقادی طنزگونه و اثرش، بسيار بيشتر از لحن به ظاهر مودبانه و «روشن‌فکر ايرانی شيعه»پسند است.

اباذری، تند سخن گفت. حمله کرد، امتی را بی‌شعور خواند. شايد مخالف باشيم، يا موافق، اما من نمی‌توانم کسانی که به يک قاتل چون خمينی اقتدا می‌کنند را دارای شعور و فهم و انسانيت بدانم. نمی‌توانم کسانی که توجيه‌کننده جنايت‌های دوران رفسنجانی هستند و خواهان در قدرت ماندن او را انسان ببينم. نمی‌توانم توجيه‌کننده کوتاهی‌های خاتمی در مقابل نابود کنندگان منابع طبيعی و حقوق نسل‌های بعدی را متفکر بخوانم، و نمی‌توانم کسانی که را که به احمدی‌نژاد رای دادند را، حتی از سر ناچاری، عاقل بخوانم. نمی‌توانم کسانی را که ظرف سه روز حامی يک عامل امنيتی سرکوب‌گر(روحانی) شدند را دارای انديشه والا ببينم. خب اين حق من است و مخالف نگاه من نيز به همان اندازه حق دارد مرا کوته‌بين و بی‌سياسيت و بدون ظرفيت‌های درک سياست در ايران بخواند و ببيند. چقدر هم خوب که هر دو بتوانيم با هر زبانی با هم حرف بزنيم، اما به هم دروغ نگوييم.

روشن‌فکر ايرانی شيعه ما اگر منفعت‌طلب باشد و لکه‌ای مالی روی دامان خامنه‌ای نبيند، مشکل بينايی دارد! زيادی روشن‌بين است!

احساس می‌کنم، «روشن‌فکری» تبديل به يک دکان دو نبش شده... ادعاها را کنار بگذاريم و به اصل ماجرا بپردازيم. ايران ما در خطر نابودی است. منابع طبيعی‌مان دارد از دست می‌رود. اميد برای زندگی دارد به حداقل خود نزديک می‌شود. مردم مناطق حاشيه‌ای از بی‌آبی و بی‌نانی مجبور خواهند شد به شهرهای بزرگ‌تر سفر کنند. کار نيست. اختلاف طبقاتی روز به روز بيشتر خواهد شد...به‌جای زدن حرف‌های زراندود [مزخرف گويی]، واقعيت‌ها را بگوييم.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016